eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
💛✨💛✨💛 ‌‌‌‌ 💛✨💛✨💛 حجــــــــــ💫ــــــــــاب افتخــــــــــاࢪزن اسـٺ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🔔 ﯾﺎﺩﺗﻮﻧﻪ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺗﺨﺘﻪ ﭘﺎﮎ ﮐﻦ ﺭﻭ ﺧﯿﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪﯾﻢ ﺭﻭ ﺗﺨﺘﻪ ﻓﮏ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ . ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﺗﺨﺘﻪ ﺧﺸﮏ ﻣﯿﺸﺪ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﯾﻢ گند زدیم ﺑﻪ ﺗﺨﺘﻪ الان دولت روحانی همین ﺣس رو ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ برجام داره 😐😂😂😂😂 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃 #قسمت_هفدهم #فصل_چهارم #تولد بچه ششم را باردار بودم که به ما یک خانه ی شرک
... 🌲🍃 مادرم نام را برای دخترم گذاشت، اما بعدها که میترا بزرگ شد به اسمش اعتراض داشت.بارها به مادرم گفت: مادربزرگ این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشته اید، چه جوابی میدهید؟ من دوست دارم اسمم باشد. من می‌خواهم مثل زینب(س) باشم. میترا تنها اولاد من بود که اسم خودش را عوض کرد و همه ی ما را هم وادار کرد که به جای میترا به او زینب بگوییم، برای همین من نمی توانم حتیاز بچگی هایش هم که حرف می زنم به او میترا بگوییم، برای من مثل این است که از اول اسمش زینب بوده است. زینب که به دنیا آمد، بابایم هنوز زنده بود و من سایه ی سر داشتم. در همه ی سالهای که در آبادان زندگی می‌کردم، نابابایی ام مثل پدر، و حتی بهتر ، به من و بچه هایم رسیدگی می‌کرد. او مرد مهربان و خداترسی بود و من واقعا دوستش داشتم. بعد از ازدواجم هر وقت به خانه ی مادرم می رفتم، بابا به مادرم می‌گفت : کبری در خانه ی شوهرش مجبور است هر چه هست بخورد، اما اینجا که می آید تو برایش کباب درست کن تا بخورد و قوت بگیرد. دور خانه های شرکتی، شمشادهای سرسبز و سربلندی بود. هر وقت که به خانه ی ما می آمد، در می‌زد و پشت شمشادها قایم می‌شد، در را که باز می‌کردیم می خندید و از پشت شمشادها در می آمد. همیشه پول خرد در جیب هایش داشت و آن‌ها را مثل نذری بین دخترها پخش می‌کرد. بابا که امید زندگی و تکیه گاه من بود یک سال بعد از تولد زینب از دنیا رفت. مادرم به قولی که سالها قبل در به بابایم داده بود، عمل کرد . خانه اش را فروخت و با مقداری از پول فروش خانه ، جنازه ی بابایم را به نجف بردو در زمین دفن کرد. آن زمان یعنی سال ۴۷ یک نفر سه هزار تومان برای این کار از مادرم گرفت . مادرم بعد از دفن بابایم در نجف،به زیارت دوره ی ائمه رفت و سه روز به نیابت از بابایم زیارت کرد و بعد به آبادان برگشت... ... 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
audio_2020-04-11_23-48-58.mp3
4.57M
🔴 قسمت 1⃣ وظایف منتظران 🔗 برگرفته از کتاب مکیال المکارم 🔵 تهذیب نفس از مهمترین و اصلی ترین وظایف یک منتظر است. 🎙️ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
بسم حبیب 🍁نقاب نغمه 🎵 #قسمت_دوازدهم سلامی به همه ی طرفداران موسیقی و اهل دلان هنردوست 🌸 اگه به
بسم حبیب 🍁نقاب نغمه🎵 سلامی به زیبایی ترکیب تابستون و آهنگ جدید تابستونی! 🎙از اونجایی که خوانندگان ایرانی در تابستون حجم تولیداتشون افزایش پیدا میکنه چطوره ما هم اطلاعات مون رو درمورد اثرات موسیقی افزایش بدیم😉 پس همراه ما باشید🤝🏼 🔍اثرات جسمانی و مادی موسیقی 📝همونطور که گفتیم اثرات موسیقی رو از جنبه فیزیکی و جسمانی هم بررسی خواهیم کرد ولی برای این که بتونیم زیان‌های جسمی موسیقی رو بیان کنیم ابتدا باید به مقدمه‌ای اشاره کنیم: 👤 در بدن انسان، یک سلسله اعصاب وجود داره که به اون، سلسله اعصاب نباتی می‌گن. سلسله اعصاب نباتی به دو دسته تقسیم می‌شن: 1⃣ اعصاب سمپاتیک. 2⃣ اعصاب پاراسمپاتیک. 〽️اعصاب سمپاتیک وظیفه‌اش تنگ کردن مردمک چشم، جلوگیری از ترشح، بالا بردن فشار خون، تنگ کردن ضربان قلب و غیره ست و باعث می‌شه که انسان در کارهای زندگی بیدار و در امور، کوشا و فعّال باشه. 〽️اعصاب پاراسمپاتیک برعکس اعصاب سمپاتیک عمل می‌کنه. ارمغانش برای انسان، رخوت و سستی و بی‌حالی، خواب، غفلت، سهو و نسیان و‌ اندوه حزن و بیهوشیه و وظیفه‌اش انقباض عضلات صاف، ایجاد ترشح، تقلیل فشارخون، تنگ کردن مردمک چشم و کند کردن ضربان قلب و غیره می‌باشه. 🔹بدیهیه وقتی از خارج تحریکاتی روی اعصاب شروع می‌شه اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک به میزان تحریکات خارجی تعادلشون رو از دست داده پائین یا بالا می‌رن. از جمله تحریکات خارجی که منجر به عدم تعادل بین اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک می‌شه ارتعاشات موسیقیه که باعث اثراتی در بدن می‌شه. 🔹خب این قسمت یه آشنایی مختصر بود، برای آشنایی بیشتر منتظر ما باشید👋🏻🌸 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆وظیفه زنان در زمان غیبت 🔅علیرضا پورمسعود 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
♥️•° 💠قد و قامت چادࢪم را ببیݩ من بࢪاے ظهوࢪت چو ڪوه ایستاده ام 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃﷽🌸🍃 🔻شرطِ قبولیِ اعمال🔻 ✍ قرآن کریم می‌فرماید: ملاکِ پذیرشِ اعمال ست. چون فقط هستن که اعمالشون خالص و پاک و بی‌شائبه ست. 🕋 اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقِینَ. (مائده/۲۷) 💢 خداوند، تنها از قبول می‌کند. 👈 به مقداری که تو اعمالمون داریم، همون مقدار از اعمالمون هم قبول هست. ➖ وقتی من به راحتی جذبِ هر چیزی میشم.. ➖ وقتی به راحتی خودم رو در اختیارِ هر احساس و اندیشه‌ای قرار میدم.. ➖ وقتی به راحتی تن به اسارتِ این و اون میدم.. ➖ وقتی درِ دلم رو مثل گاراژ به روی هر کس و ناکسی باز میذارم.. 👈 همه‌ی این‌ها علامتِ بی‌تقواییه. ✅️ چون به معنایِ صیانتِ نفس و نگهداری از خویشتنِ خویشه. تقوا یعنی گذر از مردابِ دنیا، و آلوده نشدن.. یعنی زندگی کردنِ بدون اسارت.. یعنی رها شدن از انواعِ تعلّقات.. داشتن، عین آزادیه..🕊 ❤️ و این حقیقتِ تقوا ست... 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃 #قسمت_هجده مادرم نام #میترا را برای دخترم گذاشت، اما بعدها که میترا بزر
...🌲🍃 تحمل این غم برای من خیلی سنگین بود، برای همین، ناراحتی اعصاب گرفتم و پیش دکتر رفتم و به تشخیص دکتر، قرص اعصاب می خوردم. حال بدی داشتم. افسرده شده بودم. زینب که یک سالش بود، یک روز سراغ قرص های من رفت و قرص ها را خورد. به قدری حالش خراب شد که بابایش سراسیمه او را به بیمارستان رساند . دکترها معده ی زینب را شست و شو دادند و یکی دو روز او را بستری کردند. خوردن قرص های اعصاب، اولین بود که زندگی زینب را تهدید کرد. شش ماه بعد از این ماجرا، زینب مریضی سختی گرفت که برای دومین بار در بیمارستان شرکت نفت بستری شد. او پوست واستخوان شده بود، هر روز برای ملاقات به بیمارستان می رفتم و نزدیک برگشتن بالای گهواره اش می نشستم و لالایی می خواندم و گریه می کردم. بعد از مدتی زینب خوب شد و من هم کم کم به از دست دادن بابایم عادت کردم. مادرم جای پدر و خواهر و برادرم بود و خانه ی او تفریح و دلخوشی من و بچه هایم بود. بعد از مرگ بابایم، مادرم خانه ای در منطقه ی کارون خرید. این خانه چهار اتاق داشت که مادرم برای امرار معاش سه اتاقش را اجاره داد و یک اتاق هم دست خودش بود. هر هفته یا مادرم به خانه ی ما می آمد و یا ما به خانه ی مادرم می رفتیم. هر چند وقت یکبار هم بابای مهران ما را به باشگاه شرکت نفت میبرد. باشگاه شرکت نفت مخصوص کارکنان شرکت نفت بود. هم داشت. بلیط سینما 2ریال بود . ماهی یک بار می رفتیم. بابای مهران با پسرها ردیف جلو و من و دخترها هم ردیف عقب می نشستیم و فیلم می دیدیم. من همیشه سر میکردم و به هیچ عنوان حاضر نبودم چادرم را دربیاورم، پیش من در آوردن چادر گناه بزرگی بود بابای بچه ها یک دختر عمه به نام "بی بی جان" داشت که در منطقه کارمندی شرکت نفت بریم، زندگی می کرد. ما سالی یک بار در ایام عید به خانه ی آنها می رفتیم و آنها هم در آن ایام یکبار به خانه ی ما می آمدند و تا سال بعد عید رفت و آمدی نداشتیم . اولین بار که به خانه ی دختر عمه ی جعفر رفتیم، بچه ها کفش هایشان را درآوردند، اما بی بی جان به بچه ها گفت که : لازم نیست کفش هایتان را در بیاورید. بچه ها هم با تعجب دوباره کفشهایشان را پا کردند و همه با کفش وارد خانه شدیم. اولین باری هم قرار بود آنها خانه ی ما بیایند، جعفر از خجالت و رودربایستی، یک دست میز و صندلی فلزی برایم خرید که تا مدتها هم آن میز و صندلی را داشتیم. ... 🌸 @hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
225.4K
🗣سوال👇 سلام به استاد محترم برای رفع شبهاتی که در ذهن دختر نوجوانم درمورد حجاب ایجاد شده چکار کنم؟ چگونه پاسخ گو باشم؟ ✅ الگوهای غلط را با جایگزینی الگوهای خوب و مثال‌های درست جبران کنیم مثلاً...👌 🎵حجه الاسلام مجتبی مختاری ‌ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🌟دل نبرده ز من امروز دل‌خوشم بر دیروزم 🌙در مصاف نگاهِ آلوده شُکرِلِله همیشه پیروزم... 🌼حبیب من‌⃤❤️ یقین دارم ڪه مـرا می‌بینی چرا ڪه خودت در ڪلام ماندگارت فرموده‌ای ﴿﴿وَهُوَ مَعَکُم اَیْنَ مٰا کُنْتُِم ﴾﴾ ✨پس مرا به عمل به آن‌چه ڪه تو دوست می‌داری موفق بدار زیرا شرم دارم و حـیا ڪه در حضور چون تویے بزرگ و مهربان ڪه تمام هستے‌ام را مدیونش هستم فرمان شیطان برم 🌸 @‌hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡ ‌☆حجــــــــــاب ⇩⇩⇩ راهے براے شناخته شدن زنان ... 🎙دکتر شاهین فرهنگ دکترای روانشناسی تربیتے از آمریکا 🌸 @hejabuni 🌸 🎓 دانشگاه حجاب 🎓
💙🔹💙🔹💙 💙🔹💙🔹💙 مـــــن حجــــــــــ💫ــــــــــاب را دوست دارم 💙🔹💙 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
❓پسری دانشجو هستم و متاسفانه چشم‌هایم دنبال دخترهاست... بابت این مسئله بسیار ناراحتم😔 ... چکار کنم؟ : ✅سلامت فکر و روان و و نیز زندگی اجتماعی انسان ها، در دوری کردن از است و ؛ ”منشأ گناه“ است که می بیند و دل در آرزوی رسیدن به آن، انسان را به سوی آنچه دیده است می‌کشاند تا خواهش دیده و دل را برآورد. در واقع ؛ دریچه‌ای برای روح و نفس است که مشاهدات را تا اعماق روح و روان انسان جای می‌دهد. 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
#پرسش_پاسخ #کنترل_نگاه ❓پسری دانشجو هستم و متاسفانه چشم‌هایم دنبال دخترهاست... بابت این مسئله بسیا
♻️ راه كارهایی كه می‌تواند شما را در كمک كند عبارتند از: 1️⃣ راندن : براى کنترل نگاه، باید اندیشه را از نفوذ افکار شیطانى دور نگه داشت، زیرا گام نخست در انحراف، فکر کردن درباره آن است. 💠امام على(ع) مى‌فرماید: «کسى که درباره گناه بسیار بیندیشد، سرانجام به آن کشیده خواهد شد.»(۱) 2️⃣ پرهیز از عوامل : تخیّلات تحریک کننده، رفت و آمد در جاهایى که هست، گفت‌وگوی غیرضروری با نامحرم و دیدن فیلم‌ها و عکسهاى مبتذل، زمینه را براى فراهم می‌کند. 3️⃣ دقت در : بررسی‌ها نشان می‌دهد که نوجوانان، اوّلین قدم هاى انحراف و تباهى را به کمک برداشته، سپس در سراشیبى سقوط قرار گرفته اند.(۲) 📌آلودگى و انحراف، به سرعت از طریق به افراد پاک و سالم سرایت می‌کند و چشم چرانى از این قاعده مستثنا نیست. همان گونه كه امام على"عليه السلام" مى فرماید: «از معاشرت با مردم فاسد بپرهیز که طبیعت تو، ناخودآگاه ناپاکى را از طبع آنها دریافت مى‌‌کند»(۳) اميد است با تقويت و چشم و دلمان را از گناه از جمله گناه چشم چرانی پاک نگه داريم. 📚 ۱. غررالحکم، ج ۵، ص ۳۲۱. ۲. محمد على سادات، راهنماى پدران و مادران، ج ۱، ص ۹۹. ۳. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۲۰، ص ۲۷۲ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
♨️قانون جدید نروژ جنجال برانگیز شد 🔻طبق قانون مصوب جدید در نروژ ها و ها یعنی کسانی که فالوور های زیادی دارن اجازه ندارن عکس های روتوش شده و فیلتر شده شون رو به اشتراک بذارن مگر اینکه در کنار عکسی که با ترفندهایی خودشون رو بی نقص جلوه میدن عکس اصلی رو هم بذارن 🔻انتشار این تصاویر موجب و کاهش افراد میشه و بخاطر همین به فکر تصویب چنین قانونی افتادن 📌ببینید تو کشورهای آزاد غربی هم متوجه آسیب های شبکه های اجتماعی مخصوصا اینستاگرام شدن و دارن روز به روز به فکر راه هایی برای محدود کردن استفاده از اونها میوفتن 🌐منبع:https://thecsrjournal.in/norway-retouched-photo-law-fight-against-unrealistic-beauty-standards/ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃 #قسمت_نوزده تحمل این غم برای من خیلی سنگین بود، برای همین، ناراحتی اعصاب گر
...🌲🍃 در محله ی کارمندی شرکت نفت، کسی سر نمی کرد. دختر عمه ی جعفر هم اهل نبود. یکروز به جعفر گفتم : اگر یک میلیون هم به من بدهند چادرم را در نمی آورم اگر میبینی قیافه ی من کسر شان دارد، من خانه ی دختر عمه ات نمی آیم. جعفر بعد از این حرف دیگر به چادر من ایراد نگرفت. چند سال بعد از تولد زینب، خدا یک پسر به من داد . بابای مهران، اسمش را شهرام گذاشت. دخترها عاشق شهرام بودند. او سفید و تپل بود و خواهرهایش لحظه ای او را زمین نمی گذاشتند. قبل از تولد شهرام، ما به خانه ای در ایستگاه 6فرح آباد نزدیک مسجد فرح آباد(قدس) رفتیم، یک خانه ی شرکتی در ایستگاه 6ردیف234که سه تا اتاق داشت. ما در آن خانه واقعا راحت بودیم. بچه ها پشت سر هم بودند و با هم بزرگ می شدند من قبل از رسیدن به سن سی سالگی ، هفت تا بچه داشتم چه عشقی میکردم وقتی بازی کردن و خوردن و خوابیدن و گریه ها و خنده های بچه ها را میدیدم . خودم خواهر و برادر نداشتم. وقتی میدیدم که چهارتا دخترهایم با هم عروسک بازی میکنند لذت میبرم و به آنها حسودی ام می شد و حسرت میخوردم که ای کاش من هم خواهری داشتم. مادرم چرخ خیاطی دستی داشت. برای دخترهایم لباس راحتی خانه میدوخت. برای چهارتا دخترم با یک رنگ سری دوزی میکرد. بعدها مهری که بزرگترین دخترم بود و سلیقه خوبی داشت ، پارچه انتخاب میکرد و به سلیقه او مادربزرگش لباس ها را میدوخت. مادرم خیلی به ما میرسید. هر چند روز یکبار به بازار لین 1احمدآباد میرفت و زنبیل را پر از ماهی شوریده و میوه میکرد و به خانه ی ما می آمد . او لر بود و غیرت عجیبی داشت دلش نمی آمد که چیزی بخورد و برای ما نیاورد.بابای مهران پانزده روز یکبار از حقوق میگرفت. حقوق را دست من میداد و من باید برای دو هفته دخل و خرج خانه را می چرخاندم از همین خرجی به مهران و مهرداد توجیبی میدادم. می گفتم آنها پسرند توی کوچه و خیابان میروند. باید در جیبشان پول باشد که خدای ناکرده به راه بدی نروند و گول کسی را نخورند . گاهی پس از یک هفته ، خرجی تمام میشد و باید جواب بابای مهران را هم میدادم. ... 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓