eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.9هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.7هزار ویدیو
183 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
دانشگاه حجاب
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃 #قسمت_بیست_و_شش زینب خیلی از روزهای گرم تابستان پیش مادرم می رفت و خانه ماد
...🌲🍃 با اینکه می‌دانستم از نظر جثه و بنیه خیلی ضعیف است، جلویش را نمی‌گرفتم. خانه مادرم آن زمان هنوز کولر نداشت و شب ها روی پشت بام کاهگلی می خوابید. مادرم هر سال ده یا پانزده روز جلوتر از ماه به پیشواز می‌رفت. شب اولی که به آن‌جا رفت به مادرم سفارش کرد که برای سحری بیدارش کند تا زینب هم به پیشواز برود مادرم دلش نیامد که زینب را صدا کند. نصف شب آرام و بیصدا از روی پشت بام پایین رفت و به خیال خودش فکر می کرد که زینب خواب است. زینب از لبه ی پشت بام خودش را آویزان کرد و مادرم را صدا زد و گفت: مادربزرگ، چرا برای سحری صدایم نکردی؟ فکر میکنی سحری نخورم نمیگیرم؟ مادربزرگ به خدا من بی سحری روزه می‌گیرم. اشکالی ندارد؛ بی سحری روزه می‌گیرم. مادرم از خودش خجالت کشید برگشت به پشت بام و زینب را بوسید و خواهش کرد که با او به پایین برود و سحری بخورد. مادرم به زینب گفت: به خدا هر شب صدایت می‌کنم ولی جان مادربزرگ بی سحری روزه نگیر. آن سال زینب همه ماه رمضان را روزه گرفت و ده روز هم پیشواز رفت. من در آن سال‌ها به خاطر هوای شرجی آبادان دچار آسم شده بودم. مدتی بود که مرتب مریض می‌شدم زینب خیلی غصه من را می‌خورد .آرزوی زینب این بود که برای من تخت بخرد و پرستار بگیرد. می‌گفت: بزرگ که بشوم نمی‌گذارم تو زحمت بکشی، یک نفر را می آورم تا کارهایت را انجام دهد. مهرداد مدتی با رادیو نفت آبادان کار می‌کرد و مرتب توی خانه تمرین می‌کرد . در یکی از نمایش‌ها "پهلوان اکبر" ی هست که می‌میرد زینب نقش مادر پهلوان اکبر را بازی می‌کرد. در نمایش "سربداران" هم نقش "مورخ" را با مهرداد بازی کرد. آن‌ها در خانه لباس نمایش تنشان می کردند و با هم تمرین می‌کردند. من هم می‌نشستم و نمایش آنها را نگاه می‌کردم. زینب و مهرداد به هم علاقه داشتند. مهرداد شعر میگفت و زینب با لذت به شعرهای مهرداد گوش می‌داد. مهران و مهرداد همیشه حواسشان به خواهرهایشان بود. مهران از زن‌های لاابالی و سبک بدش می آمد و همیشه به دخترها برای رفتارشان تذکر می‌داد . اگر دخترها با دامن یا پیراهن بیرون می رفتند حتما جوراب های ضخیم پایشان می‌کردند وگرنه مهران آنها را بیرون نمی برد زینب به برادرها و خواهرهایش علاقه داشت. گاهی با آن دست های لاغر و کوچکش، لباسهای مهران را میشست. جوراب های مهرداد را میشست. دلش میخواست به یک شکلی خودش را به همه نشان دهد. .... 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓