#خاطرات_شهدا 🌷
✍به نقل از همسر شهید:
🔰همیشه خودش این شعر را می خواند: "عاشقانـ❤️ را سر شوریده به پیکرعجب است
دادن #سر نه عجب، داشتن آن عجب است"
فقط به او می گویم: #مبارکت باشد.
🔰صادق همیشه خنده ی خاصی به لب داشت حتی اگر جایی از بدنش هم #درد می کرد آن خنده را داشت و دایما شوخی می کرد تنها حرف جدی مان راجع به #شهادتش بود.
🔰چیزی که تا به الان بین ✓من و ✓خدا و ✓صادق بود اینکه وقتی خود #صادق بود من به حد کافی برایش مراسم و تعزیه گرفته بودم و #خودش آرامم می کرد.
🔰الان به او می گویم:من هم چنان احساس می کنم که به #ماموریت رفته است و به ماموریت واقعی اش رسیده است و هر آن #منتظرم اما دیگر نه برای برگشتش بلکه برای عملی کردن #قولش؛ قول داده است من را ببرد.
#شهید_صادق_عدالت_اکبری
#شهید_مدافع_حرم
💠 @hemmat_hadi
#خاطرات_شهدا 🌷
🔰محمد شالیکار 1349 در خانواده ای متدین و معتقد به احکام شیعی از اهالی شهرستان #فریدون_کنار چشم به جهان گشود. چند سال پس از آغاز #جنگ_تحمیلی عراق علیه ایران از ادامه تحصیل انصراف داد
🔰و با پیگیری و تلاش سخت, در سال 1364 زمانی که هنوز #15سالش نشده بود وارد عرصه دفاع شد. در #عملیات های ✓کربلای 4 ✓کربلای 5 در ✓کربلای 10 و ✓والفجر 10 نیز حاضربود.
🔰در والفجر 10 تیری به #سر او اصابت کرد اما از این مجروحیت سخت و خطرناک جان سالم به در برد. در سال 69 ازدواج💍 کرد. مسائل #سوریه او را بی تاب کرده بود تا اینکه راهی شد. در سوریه هم پرتلاش و ایثارگر حاضر شد.
🔰شبی که نیروهای ما عملیات کرده بودند محمد با فریاد #الله_اکبر , روحیه نیروها را تقویت می کرد.حین پیشروی تیری راه نفس را در قاب سینه اش بست و او را نقش زمین #وادی_ترک کرد. #آخرین صدای او ذکر #شهادتین بود. 5 روز بعد او به حسین برادر شهیدش🌷 پیوست .
#شهید_محمد_شالیکار
💟: @hemmat_hadi
#خاطرات_شهدا🌷
🔰حسین از بقیه پسرهایم شیطونتر بود یعنی #شادتر بود. وقتی حسین آقا در خانه بود اگر در بدترین حالت روحی هم قرار داشتیم #خنده را روی لبمان میآورد.
🔰یک روز #برادر بزرگترش با دوستش آمدند در خانه و گفتند: مامان #حسین سر من و دوستم را با آجر شکست من با تعجب پرسیدم: چطور حسین که از شما کوچکتر است #سر دو نفر شما را با هم شکست⁉️
🔰حسین گفت: میخواستم #مارمولک بکشم، آجر را به دیوار زدم، #آجر دو قسمت شد و سر هردو نفرشان شکست. حسین در عین شیطنتی که داشت خیلی مظلوم بود بدون #وضو نمیخوابید دبستان بود اما صبح #دعای عهدش ترک نمیشد. هیچ وقت بدون زیارت عاشورا نمیخوابید، من که #مادرش هستم این کارها را نمیکردم.
🔰سال ۸۸ که از ماموریت #زاهدان برگشته بود به حسین آقا گفتم میخواهم برایت زن بگیرم گفت: شما هر کسی را انتخاب کردی من قبول دارم ولی باید #چادری باشد و با شرایط #پاسداری من کنار بیاید.
#شهید_حسین_مشتاقی
💟 @hemmat_hadi
#خاطرات_شهدا 🌷
🔰یک روز که حسابی دلش هوای #روح_الله را کرده بود، دور از چشم خانواده اش به خانه خودشان رفت.
کلید را که به در انداخت و وارد شد بیشتر احساس #دلتنگی کرد.
🔰خیلی دلش برای روح الله تنگ شده بود با قدم های آهسته و چشمی #گریان، خودش را به اتاق او رساند. به کتابخانه📚 #روح_الله نگاه کرد. از بین آن همه کتاب و جزوه های #نظامی، نگاهش روی هشت کتاب سهراب سپهری، که روح الله برایش کادو خریده بود ثابت ماند.
🔰جلو رفت و آن را از بین کتاب های دیگر بیرون کشید با دست خاک رویش را پاک کرد و آن را باز کرد #کتاب را ورق زد، دوتا #گلبرگ گل رزخشک شده از آن بیرون افتاد. #زینب عادت داشت، گل هایی را که روح الله برایش می خرید، پرپر می کرد و لای کتاب #خشک می کرد.
🔰در یکی از #نبودن های روح الله، وقتی دلتنگش شده بود، روی یکی از گلبرگ ها نوشت: آن چنان #مهر_توام در دل و جان جای گرفت، که اگر #سر برود از دل و از جان نرود این گلبرگ را خودش نوشته بود.
🔰اما جریان #گلبرگ_دوم را نمی دانست. وقتی آن را برگرداند، دستخط #روح_الله را شناخت که روی #گلبرگ نوشت بود:
••●❣ عشقِ من #دلتنگ_نباش ❣●••
#شهید_روح_الله_قربانی🌷
#سالروز_ولادت
💟: @hemmat_hadi🌷
زمانی که در #دمشق بودیم نیروهای فاتحین به شوخی به امیر می گفتند:
محاسنت را کوتاه کن اگر دست داعش اسیر شوی #محاسنت را می گیرند سرت را می برند
#شهید_سیاوشی می گفت:
این اشک ها و گریه هایی که برای #امام_حسین(ع) کرده ام، به محاسنم ریخته شده است.
من #محاسنم را نمی زنم و خود ارباب نمی گذارد، این #سر من دست داعشی ها بیوفتد.
#شهید_امیر_سیاوشی
#شهید_مدافع_حرم
💚 @hemmat_hadi
🌾زمانی که در #دمشق بودیم نیروهای فاتحین به شوخی به امیر می گفتند:
محاسنت را کوتاه کن اگر دست داعش اسیر شوی #محاسنت را می گیرند سرت را می برند⚡️
#شهید_سیاوشی می گفت:
🍃این اشک ها و گریه هایی که برای #امام_حسین(ع) کرده ام، به محاسنم ریخته شده است.
🍂من #محاسنم را نمی زنم و خود ارباب نمی گذارد، این #سر من دست داعشی ها بیوفتد.
#شهید_امیر_سیاوشی
#شهید_مدافع_حرم
❤️ @hemmat_hadi
🔰حسین از بقیه پسرهایم شیطونتر بود یعنی #شادتر بود. وقتی حسین آقا در خانه بود اگر در بدترین حالت روحی هم قرار داشتیم #خنده را روی لبمان میآورد.
🔰یک روز #برادر بزرگترش با دوستش آمدند در خانه و گفتند: مامان #حسین سر من و دوستم را با آجر شکست من با تعجب پرسیدم: چطور حسین که از شما کوچکتر است #سر دو نفر شما را با هم شکست
🔰حسین گفت: میخواستم #مارمولک بکشم، آجر را به دیوار زدم، #آجر دو قسمت شد و سر هردو نفرشان شکست. حسین در عین شیطنتی که داشت خیلی مظلوم بود? بدون #وضو نمیخوابید دبستان بود اما صبح #دعای عهدش ترک نمیشد. هیچ وقت بدون زیارت عاشورا📖 نمیخوابید، من که #مادرش هستم این کارها را نمیکردم.
🔰سال ۸۸ که از ماموریت #زاهدان برگشته بود به حسین آقا گفتم میخواهم برایت زن بگیرم گفت: شما هر کسی را انتخاب کردی من قبول دارم ولی باید #چادری باشد و با شرایط #پاسداری من کنار بیاید.
#شهید_حسین_مشتاقی
❤️ @hemmat_hadi
🔹همیشه میگفت بچههای مردم را ببینید. #اسیر میشوند و به من میگفت: نگذاشتید من بروم و این گونه شد. من میگفتم: هر بار که تو میروی من تمام بدنم میلرزد میگفت: مادر این اندازه #وابسته نشوید چرا که خواب دیدم نوری آمد و رفت و #امام_زمان(عج) به من گفت چرا نرفتی و از قافله عقب ماندی؟»
🔸از زمانی که به #افغانستان رفتیم به من میگفت: رضایت بدهید من به ایران🇮 بروم. هر بار این حرف را میزد و من #اجازه نمیدادم✘شب خوابی میدید و روز بعد برای من تعریف میکرد که مثلاً خواب #امام_خمینی(ره) را دیدم که در کلاسی به ما درس میدادند.
🔹از کودکی این گونه بود. دو پسر دیگر من یکی در #سوریه و دیگری نزد من است اما به پای #رضا نمیرسند. رضا خیلی پاک بود، خیلی حرام و حلال را مراعات میکرد رضا طور دیگری بود. یک شب خواب دیدم به من خبر دادند #سر رضا را آوردهاند
#شهید_محمدرضا_خاوری
#شهید_مدافع_حرم
❤️ @hemmat_hadi
سین هشتم #سلیمانی🌷
❣یا مقلب القلوب ❣
⇜تو "سین" هشتم کدام سفرهای
⇜تویی که "سینِ" #سر نداشتی
⇜تویی که "سر" نداشتی
⇜تویی که سینهات میان شعله🔥 سوخت..
تو #سین_هشتم کدام سفرهای؟!!
که سرخیِ تمامِ سیبها🍎 ز توست
که سبزی تمام سبزههای هفت سین
و برقِ سرخِ پولک تمام ماهیانِ هفت سین ز #توست..
تو "سین" هشتم کدام سفرهای⁉️
که سفرهها به اسم تو #مقدساند ..
تو #سَر نداری
و حسیـن بدون سَر
تمام هفتسینِ سفرههای ماست..
تو "سین" هشتمی ✅
بدون "سر"
#حسین هم بدون سر ح"سین" میشود
"تو سینِ اولِ حسینِ بی سری"
❤️ @hemmat_hadi
🔹بزرگترین آرزویش #شهادت در راه خدا بود تا جایی که عشق به شهادت تمام اعمال و رفتارش را تحت الشعاع قرار داده بود? و پیوسته زیارت قبور شهدا و #تجدید_پیمان با ایشان را داشت و همچنین دعای دایمی قنوتش «اللّهم الرّزُقنٰا توفیقَ شَهادت فی سَبیلِک»بود.
🔸به همراه خانواده برای سال تحویل در #شلمچه حـضور پیدا میکرد و خـاک پـاک جـبههها را میبویید، میبوسید و #سجده شکر خدا را بجا میآورد و مناجاتی با خداوند در آن خلوتگه شهدا? داشت که دیدنی بود و بگفتهی فرزند بزرگوارش آنقدر اشک میریخت? که پیراهنش از اشک خیس میشد.
🔹و در نهایت در دفاع از حریم اهل بیت(س) عاشقانه سر و دست داد و چون مولایش حسین(؏) بدون #سر به خاک سپرده شد.
#شهید_امیررضا_علیزاده
#مدافع_حرم
#سالروز_شهادت
تاریخ تولد: ۱۳۵۴/۷/۱۲
تاریخ شهادت: ۱۳۹۲/۲/۱۰
محل شهادت: حلب سوریه
❤️ @hemmat_hadi
#سلام_امام_زمانم
اگرسلام به #شما نبود
آفتاب هر روزصبح
به چه #امیدی
#سر در آسمان می کشید
باسلام به #امام زمانمان
روزمان را #پربرکت کنیم
تعجیل درفرج #پنج صلوات
کانال_ سلام بر ابراهیم
❤️👉 @hemmat_hadi
🌴رسم #عاشقیست، سر باختن! ڪه آغاز شد، با #سر علی در محراب....
🌴 از آن پس، #سر علمدار، زیر عمود آهن...و ڪمالش سر مبارڪ امام عشق درقتلگاه..
🌴اما سرِ ما.. #همچنان گرم و در سودایِ بازیهایِ دنیا!
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#سلام_روزتون_شهدایی
کانال_ سلام بر ابراهیم
❤️👉 @hemmat_hadi