📚 لینک خرید کتاب قهوهیزدی در دیجیکالا
https://www.digikala.com/product/dkp-14002014/کتاب-قهوه-یزدی-اثر-زهرا-ملک-ثابت-انتشارات-شاولد/
🦋🦋🦋
در جغرافیایی که حتّی پروانهها هم
از کودکان بیشتر عمر میکنند
شما بگویید
من چه شعری بنویسم؟
شعر: احمد_عارف
ترجمه: سیامک_تقیزاده
https://eitaa.com/herfeyehonar
🦋🦋🦋
#کودک_مظلوم_فلسطینی
مینویسم یک غزل با اشک تو!
میشود باران همه احساس من...
الهه نودهی
https://eitaa.com/herfeyehonar
اشک2.mp3
1.31M
✍️ شعر: الهه نودهی
🎙گوینده: روح الله سلیمانی
🔻🔻🔻
کانال حرفه هنر
https://eitaa.com/herfeyehonar
هرگز
نمیدانستم
که اشک،
همان، انسان است
و انسانِ بیاندوه
فقط سایهای از یک انسان است!
نزار قبانی
https://eitaa.com/herfeyehonar
اشک1.mp3
596.6K
✍️ شعر: نزارقبانی
🎙 گوینده: روح الله سلیمانی
🔻🔻🔻🔻
کانال حرفه هنر
https://eitaa.com/herfeyehonar
14.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پادکست
"سال شیرین"
نویسنده: زهرا ملکثابت
گویندگی و تدوین: نجمه آخوندزاده
#نوروز
#پادکست_نوروزی
#بهار
🔻🔻🔻🔻
کانال حِرفِهیهُنَر
https://eitaa.com/herfeyehonar
😐 به زبان #طنز خلاصه آنچه در ۱۴۰۲ گذشت:
جایی که بدان حرفهیداستان میگفتندی، پرشور آغاز گشتی و نویسندگانی از سراسر این خِطّه و آن خِطّه دورهم جمعشدندی.
داستانی نبشته میشد که نام آن توسط مدیر #داستان_ضعیف نهادندی.
عدهای تمسخر بکردندی که این چه داستان است؟! اینها دلنوشته یا طرح داستان است.
ورق روزگار برگشتندی و داستان ضعیف جوایز و تقدیرها بِبردی و دلها را نیز.
عدهای به حرفهداستان آمدندی و عدهای برفتندی. صدای جمع برخاست که این چه آمدن و رفتنی است.
آنگاه قانون بگذاشتندی که هرکه رفت، رفت.
عدهای رفتند به اوقات تلخی با مدیر یا به علت سستی،
باز خواستند که برگشتندی ولی با زور و فشار بر مدیر.
توهینها به مدیر رفت که درجاتش را خدا به این سبب بیشتر کند.
ناگهان دلسوزانی برای عرصه ادب از ناکجا پیدا گردیدنی و روش حرفهداستان را پسند کردندی و چون پول داشتندی، اعتبار هم خریدنی. گروه حرفهداستان بیخاصیت شدندی و گروهی به سمت آنان گرد شدندی.
مدیر حرفهیداستان، همچو سنگپای قزوین از رو نرفتندی و حرفههنر را ابداع کردندی.
صورتگری دیجیتال 😐 را در محضر اهل فن هنرجویی نمودی.
خداوند از هر انگشت مدیر هزاران هنر بباراند!
برخی از دولتیها در زمان حرفهداستان و حرفههنر، آزارها بر مدیر و دوستان رساندندی که گاهگاهی اوج بگرفتندی.
و ندرتاً به صلح رسیدندی و اتفاقات شگرفی رقم زدندی.
یکی از آن حوادث شگرف که در تاریخ ثبت گشته، رفتن دستهجمعی مدیر و دوستان به قاصدک و گرفتن براتِ جلال است.
شوخی از رقیبان گفتهاست که برای هرکدام یک جلال میخرد، بسّکه دم گوشش جلال، جلال، بکردیم.
"سیریش شدن اهل هنر و ادب مستدام!"
گاه دوستان، دور مدیر را بگرفتندی که حرفهیداستان را زنده کنندی.
ولی آنقدر در وادی هنر و درکنار دوستان تازه خوش بگذشتی که شعر "بوی جوی مولیان" هم نتواند مدیر را به احیاء گروه سابق، تهییج کنندی.
و آنچه در دوره هشت ساله داستاننویسی از همان بدو ورود گذشتی،
در دوره صورتگری نگذشتی.
بلکه تمام راحتی است و حرمت.
انسان پخته، راحتی روح و حرمت نفس را ارجح بدارد.
وامصیبتاه! که در دایره داستانیها،
"خالهزنکی/عمومردکی"
و "فلانی پشت سرت گفته"
و "از فلانی پشت سرت شنفتم" رواج بود.
زنهار که عرضه و سفارش فعالیت کم و تقاضای فعالیت زیاد و نویسندگی جای نچندان مناسبی گردیده!
اندر تجارب مدیر برای دوستان و آشنایان، درس عبرت است یا درک بیشتر 😇
و حسود نیاسوده و همچنان نمیآسود 😏
#طنز #فنجان_خاطره
#حرفه_هنر #حرفه_داستان
#آنچه_گذشت #۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍎🐟
از دعای قرمزِ ماهی گلی و
آرزوی سبزههای چشمبهراه و
خواستهی روحِ پاک طبیعت،
میرسیم به رنگ سیاه شب؛ که حرمت سپیدی مهتاب را نگهمیدارد.
پرچمی پیروز،
برفرازِ هفتسین نوروز،
اُمید را مینوازد.
نویسنده: زهرا ملکثابت
کلیپ: نازنین اسماعیلزاده
کاری از گروه طراحان قلم
#نوروز_پیروز
🔻🔻🔻🔻🔻
فوروارد فقط بالینک کانال حِرفِههُنَر
https://eitaa.com/herfeyehonar
و کانال پروانه شو
@parvaneshoo313