eitaa logo
حِرفِه‌ی هُنَر
445 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
196 ویدیو
100 فایل
واسه چی خیال میکنی اینجا مجازیه و نمیشه پیدات کرد؟ مواظب حرفهات توی پیوی باش! امنیت کانال : رقیه فرمایشی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 "چگونه سالی شرین و پربار داشته باشیم؟" نویسنده: منصوره صنعتی لبخند بر چهره ام نقش می بندد وقتی کلمه شیرین را می بینم بی اختیار قاب شیرینی نوروز در ذهنم خودنمایی می کند سالی پر از قطاب و باقلوا و لوز بید مشک چه سالی بشود امسال ، اما اگر بخواهیم پربارش کنیم باید این شیرینی ها را بسوزانیم و کالری بشود در بازوان و نیروی محرکه ای در عضلات بدن و فسفری برای مغز تا شاید ایده ای از آن تراوش شود و با کمک دیگر اعضا کاری کند کارستان ، والا بیماری دیابت شود و مایه ی درد سر صاحبش . گذشته از شوخی زمانه همان است که انسان بدان نگاه کند . نیمه پر لیوان را ببینی آبی برای خوردن داری و امیدی برای فردا و دیدن نیمه خالی لیوان شکست است و تشنگی و نا امیدی . لیوان همان زندگی است داشته ها را باید دید تا به کمک همان پیشرفت کرد و ادامه داد . و همین است کلید داشتن سالی شیرین و پربار . داشتن امید و تلاش برای آینده ای روشن و سبز با حضور مولا ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❎️ کپی بدون ذکر نام نویسنده و کانال "حرفه‌داستان" مجاز نیست ❎️ https://eitaa.com/joinchat/2199322957C1c653d496d
🌹"چگونه سالی شیرین و پُربار داشته باشیم؟" نویسنده: فاطمه سادات زارع داشت یزدی بودنمان به باد می‌رفت که خدا به دادمان رسید! از نشانه¬های یزدی بودن چند چیز است که این چیزها روی هم یک یزدی اصیل را پدید می‌آورد. اول، چایی نبات؛ یکی از داروهای اساسی و اصیل خانگی که با انداختن نبات در لیوان تا پر شدن آن و سپس پر کردن جاهای خالی با چای صورت می‌پذیرد. این یکی به مدد گرانی شکر چمدان بسته و دست قهوه یزدی را که شیرینی اش بر تلخی آن می‌چربد را گرفته و راهی شدند و در راه چهار لوز و پنج لوز و قطاب و پشمک را هم صدا زدند و حاجی حاجی مکه. از این که بگذریم رایحه هل؛ -همان دانه سبزهای خوشبو هم که در شیرینی و قهوه یزدی خودی نشان می‌داد- به واسطه گرانی دوتاپا نداشته، دوتا بال را از نمی‌دانم کی و کِی گرفت و پر زد و رفت که رفت و رفتیم دوم؛ سر شولی¬خوری و دورهمی‌هایِ در همسایگی‌مان یا روضه‌های خانگی، که این کرونا آمد و درش را تخته کرد و البته یک آبی هم سر شیرینی‌های حاجی خلیفه ریخت که کسی جرات خریدن را نه تنها به واسطه گرانی که با همین ادا اطوارهای بهداشتی¬اش نداشت. سوم؛ کوچه های آشتی کنان را که آسفالت کردند و دوچرخه هایش را یک باک بنزین اضافه کردند و اسمش را موتور گذاشتند هوا را خراب کردند و جان جوان مردم را بی ارزش. چهارم؛ قنات‌ که با تکنولوژی حفر چاه عمیق گلاویز است و قناعت هم دارد با چشم و هم چشمی های علاوه‌تر توی سرمی‌زند و در هرچه عروسی است را بسته‌! البته تا اینجا هستم بپرسم چند تا قوری باید جهاز بدهند نه اصلا یک چیز دیگر کتری¬قوری و چای‌ساز و سماوربرقی و گازی کافی است یا منقل و کتریِ¬مسی هم باید بدهند تا عرضم تمام شود بی زحمت شما بفرمائید که مهم است و فراموش می‌شود و مایه خواریِ عروس پیش خانواده داماد! داشتیم کلا موجودیتمان را از دست می‌دادیم که دست‌مریزاد، چهارتا بچه‌ی نانِ حلال¬خور، واکسن ساختند و نجات‌مان دادند کاش واکسنِ مسائل فرهنگی و اقتصادیمان را هم بسازند تا در این بهار به اصل خود باز گردیم. دستشان درد نکند لااقل حالا قدر هم را بهتر می‌دانیم و رفت و آمدها بیشتر شده و عجب در بهار شولی می‌چسبد. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❎️ کپی بدون ذکر نام نویسنده و کانال "حرفه‌داستان" مجاز نیست ❎️ https://eitaa.com/joinchat/2199322957C1c653d496d
کانال "طنز تحلیل" وابسته به گروه ادبی حرفه‌داستان لطفاً اگر اهل شوخی و خنده و طنز نیستین یا هر حرفی را به خودتون میگیرین یا به نظرتون اینها طنز نیست و اونها طنزه یا اگه فکر می‌کنین من وظیفه دارم هر روز مطلب بگذارم، عضو نشین 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1961361664C9f6ac0e3bd
حِرفِه‌ی هُنَر
یعنی من غش 👋 من ضعف 🥰 ... بابت اینکه دوستان گروه حرفه داستان اینطوری هوای همو دارند. حالا یکی بگه توی فنجان خاطره‌ی قسمت نهم اون کلمه که نوشتم ، املای درستش کدومه؟ مَتِه به خشخاش‌گز ( ذ ض ظ ) اران 🤣🤣 @zisabet
مصاحبه با مدیر گروه ادبی "حرفه داستان" لینک خبر https://daryaaknar.ir/sl/yhU6xD🔵 متن مصاحبه روزنامه دریاکنار با زهرا ملک‌ثابت ( نویسنده) @zisabet منتشرشده در فروردین ۱۴۰۲ مصاحبه‌کننده: نرگس جودکی @herfeyedastan 🔵🔵🔵🔵🔵🔵🔵🔵🔵🔵🔵
حِرفِه‌ی هُنَر
قسمتی از پیام‌های لطف شما درباره مصاحبه‌ام ... به یک ردیف از نکات خَفن هم اشاره کردید 😎 دَم‌ِتون گرم 🔥🔥🔥 به قول ما یزدی‌ها: خَشونه 😄 @zisabet
نویسنده: هما ایران‌پور با ماشینی بی سقف و در و چراغ به کندی میان خرابه ها می راند. نقطه ای براق میان کوه آوارهای شهر چشمانش را زد، پا روی ترمز کوفت و گفت _با این برقی که می زنه حتما خیلی می ارزه، بلاخره زندگی روی خوشش رو نشونم داد. دستش که به دست و النگو ها خورد پس لررزه بعدی از راه رسید. فقط النگو ها و دو دست از زیر آوار بیرون ماند. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ❎️ کپی بدون ذکر نام نویسنده و کانال حرفه داستان مجاز نیست ❎️ https://eitaa.com/joinchat/2199322957C1c653d496d
۲۰۲۳۰۳۲۶_۲۱۳۱۵۴.jpg
حجم: 384.3K
لیست آثار ادبی فارسی به پیشنهاد شیوا مقانلو @herfeyedastan