eitaa logo
حِرفِه‌ی هُنَر
564 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
198 ویدیو
100 فایل
اولویتم فعالیت در مجازی است فعلاً
مشاهده در ایتا
دانلود
اوقات خوش ☕️ قسمت پنجم قبلاً که تمرکز حرفه‌داستان در فضای مجازی به روی کانال واتساپ بود، دقیقاً همین مسئله پیش اومده بود. همین مسئله‌ای که دو روزه در کانال ایتای پیش اومده. ما اون موقع هم با موضوعات خاص پیشنهاد نوشتن متن‌‌کوتاه را به مخاطبان می‌‌دادیم. تنوع زیادی داشت کسانی که لطف می‌کردند و برای ما متن ارسال می‌کردند، از نویسندگان حرفه‌ای تا باسابقه و نوقلم‌ها. در رده‌های سنی مختلف و باتجربه‌های زیسته متنوع و سلایق گوناگون. آن زمان هم یک عده‌ای مثل حالا غُرولند می‌کردند که فلان متن باب سلیقه و میل‌شون نیست یا حوصله خوندن متن نپخته نوجوانها را ندارند. حتی با این بهانه‌ها و توجیه‌ها کانال را ترک می‌کردند. کسانی که می‌ماندند و حتی تشویق‌مون هم می‌کردند، اسم شون را گذاشته بودیم: "مخاطبان باکیفیت و لایق احترامِ خاص" این مخاطبان به مسئله ارزشمندی رسیده بودند. اینکه هیچ متنی بد نیست. اینکه از هر نوشته‌ای باید به نکته مهمی رسید و با آن نکته چیزی را به خودمون اضافه یا یادآوری کنیم 😇 به نظرم نوجوانهای ما پُر از اندیشه‌ها و ایده‌های جدید هستند و اینکه مهارتهای تکنیکی‌شون در نویسندگی کم هست طبیعیه. هیچ‌کس یک شبه نویسنده و پیشکسوت نشده. متن بزرگسالان به ما تجربه‌هایی میده و مثل چراغ می‌تونه مسیرمون را روشن کنه. طرح را از نخستین دقایق سال شروع کردیم و با موضوع متنهای قشنگی را دریافت کردیم که این دو روزه در کانال قرار گرفته. هنوز هم فرصت دارید با این موضوع متن‌ها را بنویسید و از سخنرانی مقام معظم رهبری برای نوشتن متن‌هاتون ایده بگیرید. به تدریج در کانال قرار می‌گیره این متن‌ها و از طرفی امیدوارم نویسندگان روی متن‌هاشون کار کنند تا نوشته‌های پخته‌تر و موثرتری را به یادگار بگذارند. پیشنهاد می‌کنم نوقلمان متنِ نویسندگان کاربلد را بادقت بخونند تا یاد بگیرند. نکته مهم اینکه من از این تنوعی که در آثار هست ذوق دارم و همین‌طور از حس نشاط و اُمیدی که در متن‌های ویژه جریان داره. اینها اسناد ارزشمندی از تاریخ اجتماعی و فرهنگی خواهند بود. 🇮🇷 حالا دوتا خاطره کوچیک از خودم بگم تا نوجوانها انرژی بگیرند و با حرفهای دلسردکننده ، دست از آرزوها و شکوفایی استعدادشون برندارند. من با یک داستان در یک مسابقه استانی شرکت کرده بودم چندسال پیش. داور جشنواره بهم گفت که این اصلاً داستان نیست! همون داستان را به یک جشنواره ملی فرستادم. روز تولد امام رضا دبیر جشنواره بهم زنگ زد و بعد از کلی تعریف و تحسین از داستانم، تشکر کرد که این داستان را نوشته‌ام. داستان رفت به مرحله نهایی، هرچند هیچ وقت اختتامیه اون جشنواره برگزار نشد. پس سلایق، متفاوته! یک خاطره هم مربوط به داستان‌کوتاهی هست که شخصیت اصلیش مرد جوانی است که بیماری روانی یا اختلال شخصیت داره. یک نویسنده‌ای که خودش هم آقای جوانی بود بلافاصله بعد از شنیدن داستان من با تلخی و تشر بهم گفت: " امکان نداره هیچ مردی اینطوری باشه" 😡 می‌خوام بگم گاهی هم اینطوریه که آدمها بازتاب نقاط ضعف‌شون را در نوشته‌های ما می‌بینند. این دلیل بر این نیست که نوشته ما بد یا ضعیف باشه. البته امیدواریم داستان‌های ما موجب ایجاد و در مخاطب بشه. راستی، هر دوتای این داستانهام در کتاب درحال انتشاره 😍✌️ زهرا ملک ثابت مدیر گروه ادبی حرفه داستان @zisabet ☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️ @herfeyedastan ☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️