#مرگ_بر_اسرائیل؛ #وعده_صادق
#تنبیه_متجاوز
فرازی از یک #مثنوی
..به هرکه مضطرب از هیبت شیاطین است
بگو که سنّت پروردگار ما این است
بگو دوباره بخوان قصههای قرآن را
و آیه آیه ببین روزگار طغیان را
بگو که یک پشه نمرود را به خاک افکند
و آب بود که فرعون را هلاک افکند
سپاه ابرهه با سنگریزه ویران شد
و عاد را وزش باد، خط پایان شد
بگو تنازع وحش است جنگ باطلتان
و ما روایت فتحیم در مقابلتان
تمام لشکر شیطان شدهست یاورتان
ولی گسیخته از هم، زمام لشکرتان
از این به بعد به دنبال شر نمیگردند
فراریانِ تلاویو، بر نمیگردند
شکستِ شوکتِ طاغوت، وعدهی ازلی است
کلید فتح، توکّل به یک نگاه علی است
به نام فاتح خیبر، زمانتان ندهیم
به نام نامی حیدر، امانتان ندهیم
✍ #سیدسلمان_علوی
↳ @hosseinieh_net
#مناجات_با_خدا؛ #دعای_کمیل
#امام_حسین_ع_شهادت
فرازی از یک #مثنوی
الهی به شور قیام حسین
به فریاد سرخ و پیام حسین
به آنان که محو نگاهش شدند
شهید سرافراز راهش شدند..
به مردانِ در عشق، ضربالمثل
به مرگی که شیرینتر است از عسل
به شیدایی مسلم بن عقیل
به اول شهید از تبار خلیل..
به دستی که در علقمه، شد قلم
وفایش به عالم، عَلَم شد عَلَم
به آبی که از چشمۀ مشک ریخت
به زینب که از روی تلّ اشک ریخت
به گودال بالاتر از طاقِ عرش
به خونی که پاشید بر ساق عرش
به «روز دهم» زیر چرخ کبود
که «خورشید بر نیزه گل کرده بود»
به قنداقهای که به معراج رفت
به پیراهنی که به تاراج رفت
به اسبی که کوبید سر بر زمین
به خونهای جاری در آن سرزمین
به ماهی که مهرش شده مشتری
به ایثار انگشت و انگشتری
به آیات کهف و به آیات نور
به مهمانی سر، میان تنور
به عاشقترین خواهر روزگار
که صبر و وفا را، شد آموزگار
به غمهای بانوی مَحمِلنشین
به ایراد آن خطبۀ آتشین
به شور مناجات مولا علی
به جانهای پیوسته با «یا علی»
به تأثیر شبنالههایِ کمیل
به سوز علی، در دعای کمیل
به دلهای عاشق، قراری ببخش
فروغی از آیینهداری ببخش
که نور دل اهل بینش تویی
سرآغاز هر آفرینش تویی
به راه تو آنان که سر دادهاند
ز فضل تو ما را خبر دادهاند..
ندارم کسی جز تو فریادرس
تویی دادخواه و تویی دادرس
الهی و ربی! پناهم بده
به سرمنزل عشق راهم بده
مرا جز تو، با کس سر و کار نیست
پذیرندۀ توبه غیر از تو کیست؟
نه چشمی نظر میکند سوی من
نه راه فراری فراروی من..
تو گرداندی از من بلا را به لطف
ندیده گرفتی خطا را به لطف
به صد مرحمت ای خدای جلیل
پراکندی از من ثنای جمیل
ثنایی که شایستۀ من نبود
سزاوار تشریف این تن نبود
ندیدی به کردار من جز قصور
مرا بردی از چاهِ ظلمت به نور
منم شرمسار از بَدِ حال خود
زمینگیرِ زنجیرِ اعمال خود..
نشد دامنم پاک از خارها
شکستم حریم تو را بارها
سزد گر ببارد بلا بر سرم
که در بند نفس جنایتگرم
نه این بددلی، در سرشت من است
حجاب دعا، فعل زشت من است
تو آگاهی از زشتی کار من
نباشد نهان از تو اسرار من
مرا اشکبارانتر از ابر کن
عقوبت اگر میکنی، صبر کن
مرا داد دنیا فریب از غرور
به زندانم از آرزوهای دور
نباشی اگر دستگیرم هنوز
به نادانی خود دلیرم هنوز
مرا خواب غفلت گرفتار کرد
مرا نفس فرمانروا خوار کرد
پی خواهش دل شدم سالها
شکستهست از من پر و بالها
هوای دلم گشت دام فریب
دچارم به این سرنوشت غریب
چرا بیاثر اشک و آه من است؟!
که سَدّ اجابت گناه من است
گناهم، زیان جای سود آورد
بَلا بر سر من فرود آورد..
به کف غیر اندوه چیزی نماند
ز مُلک تو راه گریزی نماند
الهی و ربّی! کرم کن کرم
بخوان چون کبوتر مرا در حرم..
تو پوشیدهای عیبهای مرا
ببین گریۀ هایهای مرا
من آنم که بَر خود ستم کردهام
و کسبِ رضای تو کم کردهام
دلم در حریم تو نااهل بود
دلیری من از سَرِ جهل بود
مرا نیست هر چند قلب سلیم
مکن چیره بر من عذاب الیم
الهی و ربّی! من آن بندهام
که اینک تهیدست و شرمندهام
ضعیفم من و دردمند و حقیر
ذلیلم من و مستمند و فقیر
ز بیم تو در چشم من خواب نیست
به روز عقوبت مرا تاب نیست
عقوبت ز اعمال خود میکشم
که طعم عذاب تو را میچشم
به جُرمی که کردم در آن سالها
اسیرم اسیر سیهچالها..
چو با یادت آوردهام شب به روز
امیدم تویی، هستیام را مسوز
اگر بر عذابت صبوری کنم
صبوری کی از داغ دوری کنم؟
به اکرام تو چشم اگر دوختم
به امید عفوت چرا سوختم؟
تو زنجیرِ جانِ مرا باز کن
در آتش، زبان مرا باز کن
که شیون برآرم در آن آستان
شوم با دل خسته همداستان
به حسرت بنالم ز دل مثل نای
بگریم بر احوال خود، هایهای
بخوانم تو را از سویدای جان
که اِی آرمانِ دلِ عارفان!
پشیمانم و سرپناهی نماند
به جز آستان تو راهی نماند
«عقوبت مکن عذرخواه آمدم
به درگاه تو روسیاه آمدم»
ندارم به جز لطف تو دادرس
تو بیچارگان را به فریاد رس
که غیر از تو بخشد گناه مرا؟
که رحم آوَرَد اشک و آه مرا؟..
نجاتم از این روسیاهی ببخش
به این بینوا آنچه خواهی ببخش
✍ #محمدجواد_غفورزاده
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت؛ #بصیرت؛ #انقلاب_اسلامی؛ #جمهوری_اسلامی_ایران
(فرازهایی از یک #مثنوی)
"بر جبین آسمان، آثار غم شد آشکار
اشک میریزند نم نم ابرهای داغدار
در میان سنگها، آیینهای تنها شده
روضهی تنهاییاش هرگوشهای برپا شده
غرق باران است هرکس جان او لایق شدهست
باز عالم سوگوار حضرت صادق شدهست"
حضرت صادق که جان ما فدای درس او
دانشآموزان او هستیم و پای درس او
"یادگار مصطفی را قوم سرکَش می کِشند
خانه ی وحی و نبوت را به آتَش میکِشند
باز در چشمم غم مولا مجسم میشود
روضههای مادرش زهرا مجسم میشود
قصهی تلخ هجوم گرگها بر خانهای
ماجرای شعله و بال و پر پروانهای
وای من شیخ الائمه بی عمامه بی ردا
زنده شد در خاطر من روضههای کربلا
آنچه پیرش کرده داغ کشتهی کرب و بلاست
آنچه دائم پیش چشم اوست شرح روضههاست
روضۀ آن پیکر عریان به روی خاکها
بر سر او زخمها، بر پیکر او چاکها
بر تن فرزند زهرا رد مرکب مانده است
داغ این بی حرمتی بر جان زینب مانده است
::
حاصل این روضهها تنها نه اشک و آه ماست
خون اهل بیت پیغمبر چراغ راه ماست"
خون حق نورست و در ظلمت چراغ راه ماست
تا قیامت راه ما از راه خُفاشان جداست
راه ما: راه علی، راه حسین بن علیست
شاهراه ما درین بیراههها، امر ولیست
مرگ بر اسلام آمریکایی و مکر یهود
بشنوید این نعرههای مرگ بر آل سعود
مرگ بر لبخندها و بر خیانتهای گرگ
بر جنایتهای آمریکای شیطان بزرگ
بار دیگر جنگ احزاب است و میدانی خطیر
این سوی میدان علمداریست بیدار و دلیر
شیعه را دشمن شناسی و تبرا باورست
شیعه را اینک کسی از نسل حیدر رهبر است
باز با نام حسین فاطمه، غوغا کنیم
جان خود نذر حریم زینب کبرا کنیم
دیگر از دست علمداری نمیافتد علم
چشم ناپاک حرامیها نیفتد بر حرم
راه ما راه شهیدان، حرف ما حرف امام
جنگ با مستکبرین تا رفع فتنه، یک کلام
در صفوف ما، به غیر از شور بیداری مباد
در دل ما، جز شمیم و عطر هشیاری مباد
با جهاد و صبر، آری فتح در دستان ماست
دست شیطان کی مگر بالاتر از دست خداست؟!
راه ما تا روز آخر راه سرخ کربلاست
پس بپاخیزید یاران! وقت عاشورای ماست
در میان باد و توفان در میان فتنهها
شیعه هرگز گم نخواهد کرد راه خویش را
شاعران: #سیدمحمدمهدی_شفیعی
#سیدعلیرضا_شفیعی
#جواد_شیخ_الاسلامی
#سعید_تاج_محمدی
#محمد_رضا_شفیعی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_ع
فرازی از یک #مثنوی
میرسد قصه به آنجا که علی دل تنگ است
میفروشد زرهی را که رفیق جنگ است
چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد
«إن یکاد» از نفس فاطمه بر تن دارد
خبر از شوق به افلاک سراسیمه رسید
تا که این نیمۀ توحید به آن نیمه رسید
علی و فاطمه در سایۀ هم... فکر کنید
شانه در شانه دو تا کعبۀ یکدست سفید
عشق تا قبلِ همین واقعه مصداق نداشت
ساز و آواز خدا گوشۀ عشاق نداشت
کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام
تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام
فاطمه... فاطمه با رایحۀ گل آمد
ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد
آسمان با نفسش رنگ دگر پیدا کرد
دست او پیرهن نو به تن دنیا کرد
ابر مهریۀ او بود که باران آمد
نفس فاطمه فرمود که باران آمد
ناگهان پنجرهای رو به تماشا وا شد
هر کجا قافیه یا فاطمةالزهرا شد
مثنوی نام تو را برده تلاطم دارد
چادرت را بتکان قصد تیمم دارد
میرسد قصۀ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#انقلاب_اسلامی
#شعر_پایداری
#انتخابات
فرازی از یک #مثنوی
گسترده شد در این ولایت خوان هفتم
روزیِ ایران میرسد از مشهد و قم
«حُبُّ الوطن» ثبت است در قاموس ایران
لبریز ایمان است اقیانوس ایران
باید در این دوران، "جهانی" گام برداشت
در هر زمینه، "آسمانی" گام برداشت
در این ولایت آسمانها خاکبوس است
این مُلک، زیر پرچم شمس الشموس است
اکنون که گام دوم این انقلاب است
ایران پس از یک چله، تیری پرشتاب است..
ما در مسیر قلههای اقتداریم
در گردباد فتنه، کوهی استواریم
کوهیم و همدوش دماوندیم آری
رودیم و در آغوش اروندیم آری
در راه حق، از معبر دنیا گذشتیم
با اذن موسی از دل دریا گذشتیم
ما شاهدان مشهد والفجر هشتیم
یک گام از خط مقدم برنگشتیم
ما با شهادت «افضل الاعمال» داریم
تا مطلع الفجرِ فرج، چشم انتظاریم
«در خاطرم شد زنده ياد فاطميون»
جاى شهيدانِ حرم خالیست اكنون..
ما پاسداران حریم اهلبیتیم
در رجم شیطان ما رَمیتَ اِذ رَمَیتیم
ما اربعینیها سپاه قدس داریم
از کربلا، آهنگ راهِ قدس داریم
آن قبلۀ دل، مسجد ذوقبلتین است
تکبیرة الاحرام، لبیکَ حسین است
ما رهرو راه شهیدانیم آری
ما بر سر این عهد میمانیم آری
ما همقسم با حاج قاسم ایستادیم
مثل ابومهدی، مقاوم ایستادیم
قاریِ قالوا رَبُّنَا اللّهیم امروز
ثُمَ استَقامُوا... مردِ این راهیم امروز
امروز مرز کفر با اسلام، شام است
یعنی که دیگر مهلت صهیون تمام است
ما وارثانِ فتح خیبر، بیقراریم
امروز عزم محو اسرائیل داریم
از «جاءَ نَصرُاللهِ وَ الفَتح» است پیدا
«جاءَ الحَق... اِنّ الباطِلَ کانَ زَهُوقا»..
وقت است تا اشعار پرشوری بخوانم
جا دارد از «اقبال لاهوری» بخوانم
تا چند در خوابی در این ملک جوان؟ خیز!
ای دوست «از خواب گران، خواب گران خیز»
::
هم لیلة القدر نظام است انتخابات
هم مطلع الفجر قیام است انتخابات
هر رأی ما امضای فرداهاست امروز
این قطرهها را شور دریاهاست امروز
هر رأی ما در حکم موجی بیکران است
یک مشت محکم بر دهان دشمنان است..
ما شیعیان حیدر کرار هستیم
آری «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار» هستیم
هر رأی ما در حکم یک برگ بَرَندهست
بر گردن گردنکشان، تیغی بُرَندهست
دنیا نگاهش بر حضور ماست آری
هر رأی در ایران جهانآراست آری
ما فتح خرمشهرها در پیش داریم
تا سجده در بیتالمقدس بیقراریم
روح شهیدان ناظر آراست امروز
چشم انتظارِ انتخاب ماست امروز
هر شعبۀ آراء، میدان جهاد است
هر رأی، نفی فتنه و فقر و فساد است
مرد و زن ما مردِ میدانند امروز
«حُبُّ الوَطن» را قدر میدانند امروز..
✍ #سیدمحمدرضا_یعقوبی_آل
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رباب_س
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
فرازی از یک #مثنوی
لختی بیا به سایهٔ این نخلها رباب!
سخت است بیقرار نشستن در آفتاب!
این گریههای بیحدِ كودک برای چیست؟
این گریهها، ز جنس تقاضای آب نیست!
این بار گریه، حاصل عشق است و شوق و شور
رفتن ز مرز حادثه تا قلههای نور
«ساقی! حدیث سرو و گل و لاله میرود»
«این طفل، یکشبه ره صد ساله میرود»
این بار، گوش بر سخن هیچکس مکن
گهواره را برای شهادت قفس مکن..
این طفل را فقط پی اهدای جان فِرِست
این هدیه را فقط به سوی آسمان فِرِست
باید که شعرِ فتح بخواند، قبول کن!
حیف است او به خیمه بماند، قبول کن!
برخیز ای رباب، دلت را مجاب کن
قنداقه را به دست پدر ده، شتاب کن..
بشتاب! نه! شتاب علی بیشتر شدهست
گویا ز رازهای خدا، با خبر شدهست
وقت وداعِ همسفر آمد، نگاه کن
هنگام بوسهٔ پدر آمد، نگاه کن
دشمن به غیر کینه، مقابل نشد، نشد
در این میانه، حرمله، کاهل نشد، نشد..
گل را نصیبِ صاعقه کردند کوفیان
«از آب هم مضایقه کردند کوفیان»..
كم مانده بود عالم از این داغ جان دهد
ای مادرِ شهید خدا صبرتان دهد!
میدانم از دل تو شكوفید این امید
آقا سرش سلامت، اگر طفل شد شهید!
امّا كسی نمانده به آقا توان دهد!
یا رب مباد از پسِ این داغ جان دهد!
حالا به پشتِ خیمه پدر ایستاده است
مشغولِ دفنِ پیكر خورشیدزاده است
لبریز ابر میشود و تار، آسمان
در خاک دفن میشود انگار، آسمان
بهتر كه دفن بود تن طفل تو رباب
بوسه نزد سه روز بر این پیكر آفتاب
بهتر كه دفن بود و پی بوریا نرفت
آن ماهپاره زیر سُم اسبها نرفت
بهتر كه دفن بود و چو رازی كتوم شد
این نامه، محرمانه شد و مُهر و موم شد..
::
لختی بیا به سایهٔ این نخلها رباب!
سخت است بیقرار نشستن در آفتاب!
از خاطر تو آن غم دیرین نرفته است
آب خوش از گلوی تو پایین نرفته است!
زمزم به چشم و زمزمه در سینه تا به کی؟!
آه از جدایی دل و آیینه تا به کی؟!..
بگذار از این حکایت خونبار بگذریم
نفرین به هر چه حرمله! بگذار بگذریم
امّا از این گذشته تماشا کن ای رباب
حالا حسین مانده و این خیل بیحساب!
تنها به سمت معرکه باید سفر کند
زینب کجاست دختر او را خبر کند؟
این لاله لاله باغ مگر وا نهادنیست؟
این شرحه شرحه داغ مگر شرح دادنیست؟..
حالا چه عاشقانه محاسن كند خضاب
سبط رسول، تشنه میان دو نهر آب!
كمكم سکوت، ساحلِ فریاد میشود
آبِ فرات بر همه آزاد میشود
آبی ولی منوش كه غیر از سراب نیست!
زَهْر است این به كام تو، باور كن آب نیست!
این آب، شیر میشود و سنگ میشود
یعنی دلت برای علی، تنگ میشود!..
::
لختی بیا به سایهٔ این نخلها رباب!
سخت است بیقرار نشستن در آفتاب!
مهمانِ سفرههای فراهم نمیشوی؟
عیسی شدهست طفل تو، مریم نمیشوی؟
غمگین مباش، آخر این ماجرا خوش است
پایان شب به میمنت «والضّحی» خوش است
آید به انتقام کسی از تبارتان
«عَجّل عَلی ظُهورکَ یا صاحبَ الزمان»
✍ #جواد_محمدزمانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#شب_عاشورا
فرازی از یک #مثنوی
..عَلمِ حادثه بردار، سفر باید کرد
پای در معرکه بگذار، خطر باید کرد
بار بربند دگر ترک وطن باید گفت
تیغ برگیر که با تیغ سخن باید گفت..
عشق گوید که از این مرحله چون باید رفت؟
بیسر و بیکفن، آغشته به خون باید رفت
«هر که دارد هوس کربوبلا بسمالله
هر که دارد سر همراهی ما بسمالله»
هر که را ذوق جراحت نَبُوَد، برگردد
هر که را شوق شهادت نَبُوَد، برگردد..
بگذارید که خامان ز خطر بگریزند
سایهها در دل ظلمت، ز سحر بگریزند
هان که فردا سر و شمشیر به هم خواهد خورد
سرنوشت همه با تیغ رقم خواهد خورد
::
محشری بود تماشایی و عاشورایی
که به تصویر نیاید ز قلمفرسایی
راهی از معرکه میرفت به آغوش بهشت
رهروانش همه دریادل و آیینهسرشت
شهسواران پی معراج کمر میبستند
زره حادثه مردانه به بر میبستند
مرگ از هیبت آنها متواری میشد
تا صف خصم ستمپیشه فراری میشد
همه را شوق، که ای کاش ز نو زنده شویم
زخمها خورده و در خون خود افکنده شویم
کاش صد بار بمیریم و ز نو جان گیریم
پیر رخصت دهد و جانب میدان گیریم
تا نفس میدمد از حنجره تکبیر زنیم
در رکاب پسر فاطمه شمشیر زنیم..
✍ #جلال_محمدی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#حضرت_زینب_س_عصر_عاشورا
#حضرت_زینب_س_مصائب
فرازی از یک #مثنوی
دید بالای بلندی ازدحام
صد حرامی، دور یک بیتُالحَرام
حملهور، بر کعبه دید اصحاب فیل
دشتی از نمرود گِرد یک خلیل..
کَعب نیها گِرد کعبه، در طواف
سنگها دارند قصد اعتکاف..
«دیدهای تلفیق خون و خاک را؟
بر زمین افتادن افلاک را؟»
دیدهای مرگی بدین حَد، باشُکوه؟
دیدهای تکیه دهد بر نیزه کوه؟
دیدهای پَرپَر، گُل احساس را؟
دیدهای یک یاس و، صدها داس را؟
دیدهای صد سنگ و یک آیینه را؟
نُو به نُو، صد کینۀ دیرینه را؟..
ماهتابی با شفق، آمیختهست
خون پیشانی به رویش ریختهست..
زخمهها در پردۀ بیداد بود
یک گلو، صد حنجره فریاد بود
::
دید بالای بلندی، خواهر است
دست او گه بر فلک، گه بر سر است
درد، در دل بود بر لب آه داشت
یا «رسولالله» و «یا الله» داشت..
هر دو تن، گویی دو بیجان پیکرند
شاهد جان دادن یکدیگرند
در صدای او، ولی جوهر نبود
جوهر گفتار، با خواهر نبود..
در نگاه خود، پیام صبر داشت
کوه را با استواری وا گذاشت
ای امید من برو اینجا مباش
خود نمک بر زخمهای من مپاش..
رُو به خیمه رهبری آغاز کن
خار، بَر کَن، راه طفلان باز کن
ماه من، منظومهام را کن رَصَد
بوی آتش بر مشامم میرسد..
آسمان در شب، پر از اَنجُم شود
در دل شب، قرص ماهم گم شود
جستجوی خویش را دنبال کن
گر نجُستی، روی در گودال کن..
کودکان ما همه دُردانهاند
گِرد شمع داغها پروانهاند
بر سر بیمار من تیمار باش
در کنارش کاروانسالار باش..
::
هر چه گفتش چشم بربند از حسین
زینب، امّا دل نمیکَند از حسین
داشت یک تن بیمِ جان دو امام
گاه در گودال، دل، گه در خیام
زین طرف، بییار، مانده یک غریب
ز آن طرف، بیمار میخواهد طبیب
مرغ دل، گه در حرم، پَر میکشید
گه به سوی قتلگه، سر میکشید..
بود زینب، مُحرِمِ حجّ وفا
گه به سوی مَروه، گاهی در صفا
زیر پایش دید میلرزد زمین
رنگ گردون، همچو روی شرمگین..
آبها، گویی تلاطُم میکنند
بادها هم، راه خود گم میکنند
جامه گردون در خُم نیلی زند
خود به روی خود، شفق سیلی زند
ز آسمان، خورشید باشد جلوهگر
یا که داغی را نهاده بر جگر؟..
رنگ از مهتابِ روی او پرید
بوی پرپر گشتن گُل را شنید
عشق، کوه صبر را از جای کَند
رفت سوی مجمر آتش، سپند
پای از ره ماند، امّا دل دواند
بر زمین چون سایه، خود را میکشاند..
با تن بیجان، سوی جانانه رفت
شمع، سوسو میزد و پروانه رفت..
آمد و دید از عِناد قوم کین
گوشوار عرش، بر روی زمین..
بانگ زد: آیین مهمانیست این؟
کافران! رسم مسلمانیست این؟..
آه ای نفرین بیحد، بر شما
نیست آیا یک مسلمان در شما؟
این گلو را مصطفی بوسیدهست
صد گُل از گلبرگ رویش چیدهست..
دیدۀ او، مشعل اُمّالقُراست
سینۀ او، لوح محفوظ خداست
سرخ بود این گُل، که بر آن رنگ زد؟
کی به یک آیینه، صدها سنگ زد؟
این شَفَقرخسار، ماه زینب است
کعبۀ دل، قبلهگاه زینب است..
از لبش دارد حیات، آب حیات
دست هَستی خواهد از دستش برات..
::
دیدهای در پیش چشم خواهری
خنجری و، قاتلی و، حنجری؟..
دیدهای روی حریر، الماس را؟
دیدهای داسی نبُرّد یاس را؟..
خواهر از این سو و از آن سو، عدو
بود یک خنجر، به روی دو گلو
گر چه او را طاقت دیدن نبود
همچنان وحی، آمد از بالا فرود
لیک با او هالهای از نور بود
چشم خفّاشان به رویش کور بود
از خدای عشق، نیرو میگرفت
صبر، زیر بازوی او میگرفت
پیکر بیجان خود را میکشاند
میفتاد و عشق او را میدواند
تا حسین از عزم او آگاه شد
صحنه بیش از زخمها، جانکاه شد
گفت، ای همسَنگر من خواهرم
ای تو ناموس خدا رُو در حرم..
باز سوی خیمهها پیمود راه
ای قلم برگرد سوی خیمهگاه..
بس زبان افصح اینجا لال شد
کسی چه میداند چه در گودال شد..
هر قلم اینجا شکسته بهتر است
جز لبان عشق، بسته بهتر است
::
نِی توان دارد زبان، بر گفتنش
نِی دلی را طاقت بشنفتنش..
آیههای عاشقی تفسیر شد
خنجری با حنجری درگیر شد..
باغ را عطر خدا پُر کرده بود
کربلا را دو صدا پر کرده بود
خواهری گفتا: به قربان سرت
بانویی گفتا: بمیرد مادرت
آسمانا، گریه سر کن بر زمین
«سر بریدند آسمان را در زمین»
✍️ #علی_انسانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#امیرالمومنین_ع_مدح
#تولی_و_تبری
#لیلة_المبیت
فرازی از یک #مثنوی
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب
صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب
در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
مرد، مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بیزره آمده در معرکه یکبار دگر
تا خودِ صبح، خطر دور و برش میچرخید
تیغِ عریان شده بالای سرش میچرخید
مرد آن است که تا لحظۀ آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
باده در دستِ سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خود او بود و نفهمید کسی
در شبِ فتنه، شبِ فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند
جان پیغمبر خود را سپر خود کردند
بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد
آیۀ ترس برای چه کسی نازل شد
بگذارید بگویم خطر عشق مکن
«جگر شیر نداری سفر عشق مکن»...
باز هم یک نفر از درد به من میگوید
من زبان بستهام و خواجه سخن میگوید:
«من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم
مُهر بر لب زده، خون میخورم و خاموشم»
طاقت آوردن این درد نهان آسان نیست
شِقشقیّهست و سخن گفتن از آن آسان نیست...
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#مرگ_بر_اسرائیل؛ #وعده_صادق
#تنبیه_متجاوز
فرازی از یک #مثنوی
..به هرکه مضطرب از هیبت شیاطین است
بگو که سنّت پروردگار ما این است
بگو دوباره بخوان قصههای قرآن را
و آیه آیه ببین روزگار طغیان را
بگو که یک پشه نمرود را به خاک افکند
و آب بود که فرعون را هلاک افکند
سپاه ابرهه با سنگریزه ویران شد
و عاد را وزش باد، خط پایان شد
بگو تنازع وحش است جنگ باطلتان
و ما روایت فتحیم در مقابلتان
تمام لشکر شیطان شدهست یاورتان
ولی گسیخته از هم، زمام لشکرتان
از این به بعد به دنبال شر نمیگردند
فراریانِ تلاویو، بر نمیگردند
شکستِ شوکتِ طاغوت، وعدهی ازلی است
کلید فتح، توکّل به یک نگاه علی است
به نام فاتح خیبر، زمانتان ندهیم
به نام نامی حیدر، امانتان ندهیم
✍ #سیدسلمان_علوی
↳ @hosseinieh_net