بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_باقر_ع_شهادت
#مسعود_اصلانی
▶️
سینه ام چون تلاطم دریا
چشم من چشمه ی غم دنیا
داده ام این دل اسیرم را
دست بال و پر کبوترها
همره بال هایشان بردند
تا بسازند سایبانی را
سایبانی برای خاک بقیع
حائلی بین آفتاب آن جا
بوی غربت هزار سالی هست
که از آن خاک می رود بالا
غم میان دلم چو زائر شد
غصه دار امام باقر شد
@hosenih
زهر دادند عمق جانت را
تیره کردند آسمانت را
و گرفتند با شراب زهر
قوت دست مهربانت را
مگر آن چشم ها نمی دیدند
بال پرواز بی کرانت را
دم آخر مرور می کردی
روضه ی درد بی امانت را
به خدا چشم های تو می دید
رخ نیلی عمه جانت را
داغ بازار شام یادت بود
بارش سنگ بام قوم یهود
@hosenih
در میان شلوغی و فریاد
بین آشوب شهر سنگ آباد
وقت آغاز سنگ باران ها
عمه زینب نجاتمان می داد
پیش چشم رباب بی کودک
پیش بابای بی کسم سجاد
سر اصغر که بی تعادل بود
از روی نیزه بارها افتاد
تازیانه به هر طرف می برد
کودکان را چو کاه بر روی باد
دیدم آنجا تمام غم ها را
زخم زنجیر پای بابا را
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#طفلان_حضرت_زینب_س_شهادت
#مسعود_اصلانی
▶️
لشکر کوفه به میدان دو برادر میدید
کربلا بار دگر عرصهی محشر میدید
وقت تکبیر شد و گفت که ماشاءالله
پسر فاطمه رزم دو دلاور میدید
@hosenih
بین میدان بلا رزم ِ نمایان کردند
رزمشان کاش که میشد خود مادر میدید
عاقبت هر دو نفر را به دم تیغ زدند
بدنی داشت به خود زخم مکرر میدید
بیهوا نیزه تنی را به زمین دوخت و رفت
حنجری داشت به خود تیغهی خنجر میدید
کاکل هر دو به دستان حرامیها بود
دو بدن داشت به خود زخم برابر میدید
@hosenih
چشم ارباب پس از اکبر و قاسم به زمین
بار دیگر دو بدنپاره و بیسر میدید
خونجگر بین حرم مادرشان بیتاب است
شد دلش قرص که همپای غم ارباب است
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#مسعود_اصلانی
▶️
سر مینهد تمام فلک زیر پای او
دل میبرد ز اهل حرم جلوههای او
عبدالله است و ایل و تباری کریم داشت
با این حساب عالم و آدم گدای او
@hosenih
انگار قاب کوچکی از عکس مجتبی
هر لحظه میتپد دل زینب برای او
او حس نمیکند که یتیم است و خونجگر
تا با حسین میگذرد لحظههای او
@hosenih
بالاتر از تمامی افلاک مینشست
وقتی که بود شانهی عباس جای او
نیمش حسن و نیمهی دیگر حسین بود
بوی مدینه میرسد از کربلای او
@hosenih
مثل رقیه روح و روان حسین بود
او همچو عمه دلنگران حسین بود
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_زینب_س_اربعین
#مسعود_اصلانی
▶️
اربعین غمت مرا انداخت
بیتو بودن مرا از پا انداخت
بعد یک اربعین هوای غمت
راه ما را به کربلا انداخت
@hosenih
اف بر این روزگار که من را
اربعین ز تو جدا انداخت
این چهلروز بیتو هر چه نداشت
خواهرت را که از صدا انداخت
یاد دارم که ظهر روز دهم
شعله بر جان خیمهها انداخت
یا نوک نیزه ظالمانه تو را
از روی اسب بیهوا انداخت
از کجای سفر بگویم که
به دلم آتش بلا افتاد
نیزهدار تو از سر کینه
از روی عمد نیزه را انداخت
زخمی اربعینی از دردم
ماندنم را گمان نمیکردم
شعله بر جان تشگان افتاد
و به دل زخم بیامان افتاد
از همان روز که زمین خوردی
بر سرم طاق آسمان افتاد
@hosenih
غنچهی خشک تا که پر پر شد
به روی خاک باغبان افتاد
معجر من به دست شعله ولی
سر تو دست این و آن افتاد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_باقر_ع_شهادت
#مسعود_اصلانی
▶️
سینه ام چون تلاطم دریا
چشم من چشمه ی غم دنیا
داده ام این دل اسیرم را
دست بال و پر کبوترها
همره بال هایشان بردند
تا بسازند سایبانی را
سایبانی برای خاک بقیع
حائلی بین آفتاب آن جا
بوی غربت هزار سالی هست
که از آن خاک می رود بالا
غم میان دلم چو زائر شد
غصه دار امام باقر شد
@hosenih
زهر دادند عمق جانت را
تیره کردند آسمانت را
و گرفتند با شراب زهر
قوت دست مهربانت را
مگر آن چشم ها نمی دیدند
بال پرواز بی کرانت را
دم آخر مرور می کردی
روضه ی درد بی امانت را
به خدا چشم های تو می دید
رخ نیلی عمه جانت را
داغ بازار شام یادت بود
بارش سنگ بام قوم یهود
@hosenih
در میان شلوغی و فریاد
بین آشوب شهر سنگ آباد
وقت آغاز سنگ باران ها
عمه زینب نجاتمان می داد
پیش چشم رباب بی کودک
پیش بابای بی کسم سجاد
سر اصغر که بی تعادل بود
از روی نیزه بارها افتاد
تازیانه به هر طرف می برد
کودکان را چو کاه بر روی باد
دیدم آنجا تمام غم ها را
زخم زنجیر پای بابا را
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#طفلان_حضرت_زینب_س_شهادت
#مسعود_اصلانی
▶️
لشکر کوفه به میدان دو برادر میدید
کربلا بار دگر عرصهی محشر میدید
وقت تکبیر شد و گفت که ماشاءالله
پسر فاطمه رزم دو دلاور میدید
@hosenih
بین میدان بلا رزم ِ نمایان کردند
رزمشان کاش که میشد خود مادر میدید
عاقبت هر دو نفر را به دم تیغ زدند
بدنی داشت به خود زخم مکرر میدید
بیهوا نیزه تنی را به زمین دوخت و رفت
حنجری داشت به خود تیغهی خنجر میدید
کاکل هر دو به دستان حرامیها بود
دو بدن داشت به خود زخم برابر میدید
@hosenih
چشم ارباب پس از اکبر و قاسم به زمین
بار دیگر دو بدنپاره و بیسر میدید
خونجگر بین حرم مادرشان بیتاب است
شد دلش قرص که همپای غم ارباب است
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#مسعود_اصلانی
▶️
سر مینهد تمام فلک زیر پای او
دل میبرد ز اهل حرم جلوههای او
عبدالله است و ایل و تباری کریم داشت
با این حساب عالم و آدم گدای او
@hosenih
انگار قاب کوچکی از عکس مجتبی
هر لحظه میتپد دل زینب برای او
او حس نمیکند که یتیم است و خونجگر
تا با حسین میگذرد لحظههای او
@hosenih
بالاتر از تمامی افلاک مینشست
وقتی که بود شانهی عباس جای او
نیمش حسن و نیمهی دیگر حسین بود
بوی مدینه میرسد از کربلای او
@hosenih
مثل رقیه روح و روان حسین بود
او همچو عمه دلنگران حسین بود
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_زینب_س_اربعین
#مسعود_اصلانی
▶️
اربعین غمت مرا انداخت
بیتو بودن مرا از پا انداخت
بعد یک اربعین هوای غمت
راه ما را به کربلا انداخت
@hosenih
اف بر این روزگار که من را
اربعین ز تو جدا انداخت
این چهلروز بیتو هر چه نداشت
خواهرت را که از صدا انداخت
یاد دارم که ظهر روز دهم
شعله بر جان خیمهها انداخت
یا نوک نیزه ظالمانه تو را
از روی اسب بیهوا انداخت
از کجای سفر بگویم که
به دلم آتش بلا افتاد
نیزهدار تو از سر کینه
از روی عمد نیزه را انداخت
زخمی اربعینی از دردم
ماندنم را گمان نمیکردم
شعله بر جان تشگان افتاد
و به دل زخم بیامان افتاد
از همان روز که زمین خوردی
بر سرم طاق آسمان افتاد
@hosenih
غنچهی خشک تا که پر پر شد
به روی خاک باغبان افتاد
معجر من به دست شعله ولی
سر تو دست این و آن افتاد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_ع
#مسعود_اصلانی
▶️
هواي سينه ي دنيا چو عرش اعلاء بود
و نور عشق ميان زمين و بالا بود
مديحه خواني داوود مي رسد امشب
در اين شبي که شفق هم نواي دريا بود
دل زمين خدا شوق پر کشيدن داشت
و آن کرانه که در اوج ناکجاها بود
مي نشست حضرت موسي به تور عشق علي
و شور و شوقِ دگر در دل مسيحا بود
تمامي شعف جلوه ي خداوندي
ميان خنده ي پيغمبرش هويدا بود
نگاه خيره ي زهرا به چشم هاي علي
نگاه خيره ي حيدر به چشم زهرا بود
خرابي دل عالم شدست آبادش
خوشا به حال نبي که عليست دامادش
@hosenih
زمين بهشت خدا شد ز اعتبار علي
و ماه محور رخ و گردش مدار علي
همين که حضرت زهرا عروس مولا شد
نمانده بود به سينه دگر قرار علي
به نان هر شب حيدر مدينه محتاج است
از اين به بعد که زهراست خانه دار علي
و با حضور قدم هاي مادر گل ها
شکفت در دل خانه گل بهار علي
براي جنگ علي ذوالفقار لازم نيست
چرا که حضرت زهراست ذوالفقار علي
هزار همچو سليمان کنار خانه ي او
نشسته اند که باشند ريزه خوار علي
به پاش ريخت پيمبر تمام دنيا را
گذاشت در کف حيدر چو دست زهرا را
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
شهری که قول داد به حیدر وفا کند
بعداز نبی چه شد که بنایی دگر گذاشت
روز غدیر کینه ی جمعی شروع شد
آن کینه ای که در دل تاریخ اثر گذاشت
@hosenih
پس آتش از همان جریان آب میخورد
آن آتشی که بر دل مولا شرر گذاشت
یک میخ سرخ روز علی را سیاه کرد
میخی که خون فاطمه را روی در گذاشت
یک سوم از ادامه ی سادات کشته شد
مسمار بود فاطمه را بی پسر گذاشت
@hosenih
راحت بگو که انسیه را بی هوا زدند
ضرب غلاف زخم به دل بی خبر گذاشت
بادی وزیدو شاخه ی یاس علی شکست
یاسی که روز های بدی پشت سر گذاشت
شاعر: #مسعود_اصلاني
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
سر مینهد تمام فلک زیر پای او
دل میبرد ز اهل حرم جلوههای او
عبدالله است و ایل و تباری کریم داشت
با این حساب عالم و آدم گدای او
او حس نمیکند که یتیم است و خون جگر
تا با حسین میگذرد لحظههای او
بالاتر از تمامی افلاک مینشست
وقتی که بود شانۀ عباس جای او
نیمش حسن وَ نیمهی دیگر حسین بود
بوی مدینه میرسد از کربلای او
مثل رقیه روح و روان حسین بود
او همچو عمه دل نگران حسین بود
✍ #مسعود_اصلانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#پیامبر_اعظم_ص_شهادت
داغی اگر نبود که گریان نمیشدیم
لطــفی اگــر نبود مسلمان نمیشدیم
یا ایّــهــا الــرّســول! بـدون دعـای تو
از پیروان عترت و قرآن نمیشدیم
بی حب خاندان تو در خانهی کرم
جایــی نــداشتــیـم و مهمان نمیشدیم
ما امت توأیم و علی هم کنار توست
آیینهات نــبـــود، نــمایـان نمیشدیم
ما پای غربت نوههایت نشستهایم
ور نه شـبــیــه نمنم باران نمیشدیم
هــم نالههای امشب مــولای امتیم
ما سـوگــوار رحلت بــابــای امتیـم
در جان مسلمین چــو آذر گــذاشتند
بر جــان شیعــیــان دو برابر گـذاشتند
آه از نهـاد اهـل ولایت بــلــنــد شـد
بر سینه تا که داغ پــیــمــبــر گذاشتند
آقای من! بــزرگ قبیله! ز داغ تو
بر روی خاک عرصۀ محـشـر گذاشتند
هستی گریست تا نوههایت رسیده و
با گریه روی سینهی تو سر گذاشتند
تو باغبــان امتی و جـــای اجـر تو
یک شــاخه یاس را وسط در گـذاشتند
با رفتنت مصیبت زهرا شروع شد
داغ پـسر به سینهی مـادر گذاشتند
در کوچهها غرور علی را کسی شکست
در کوچه بود فاطمه روی زمین نشست
✍ #مسعود_اصلانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
شب تاریک، هوای سحرش را میخواست
شهر انگار خسوف قمرش را میخواست
گوشهی حجره کسی چشم به راه افتاده
حسن دوم زهرا پسرش را میخواست
حضرت عسکری از درد به خود میپیچد
زهر از سینهی آقا جگرش را میخواست
آسمانیست امامی که زمینگیر شده
آسمان جلوهای از بال و پرش را میخواست
شعلهی زهر که بدجور زمین گیرش کرد
به خدا که نفس مختصرش را میخواست
لحظهی آخر خود، روضهی عاشورا خواند
منبر خاک، غم چشم ترش را میخواست
ته گودال کسی روی زمین افتاده
خنجر شمر گمانم که سرش را میخواست
دختری دید که بالای سرش نامردی
آمده بود و نگین پدرش را میخواست
جان به تن داشت که پیراهن او را بردند
شب غربت به گمانم سحرش را میخواست
✍ #مسعود_اصلانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e