eitaa logo
نویسندگان حوزوی
3.3هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
530 ویدیو
185 فایل
✍️یک نویسنده، بی‌تردید نخبه است 🌤نوشتن، هوای تازه است و نویسندگی، نان شب. 🍃#مجله_ی_نویسندگان_حوزوی معبری برای نشر دیدگاه نخبگان و اندیشوران #حوزویانِ_کنشگرِ_رسانه_ای 👇 ارتباط @Jahaderevayat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘 ، فرصتی برای تقویت روحیه مقاومت در برابر «» است. محبت و حمایت از مهم‌ترین مسئله‌ای است که در زیارت مورد تدقیق قرار می‌گیرد. زائران با یادآوری مظلومیت و ستم‌دیدگی مردم و دعا برای استقلال و حرّیت و عدالت، نشان می‌دهند که ایستادگی و استقرار در برابر ظلم و تعدّی، و حمایت از مظلومان،از اصول اساسی دین است. این همبستگی و حمایت، نمادی از عشق و وفاداری به ارزش‌های انسانی و اسلامی است که امام حسین علیه‌السلام برایشان، خود و فرزندانش را فدا کرد. ، نه تنها یک آیین و رسم مذهبی است، بلکه یک نهضت و اهتزازِ اجتماعی و فرهنگی عظیم است که پیام‌های گران‌مایه‌ای از عشق، وفاداری، همبستگی، مظاهرت و حمایت از جبهه حق و مظلومان را به جهان مخابره می‌کند. ، فرصتی برای تجدید عهد با ارزش‌های انسانی و اسلامی و تقویت روحیه مقاومت و ایستادگی در برابر «» است. ، یک معیار سنجش عمق انسانیت و انقلابی‌بودن است چقدر برای کامیابی و پیروزی و نابودی و اضمحلال ملعون و غاصب در اربعین دعا می‌کنیم و از امام حسین علیه‌السلام طلب میکنیم؟ ✍️ سجاد انجم‌شعاع @HOWZAVIAN_kerman
اربعینی و یک کلمه حرکت چه غوغایی برپا شده است! صدای هل من ناصر ینصرنی حسین بن علی به گوش می رسد! زینب کبری بالای تلّ به نظاره نشسته ایستاده! زمین تاب این همه عاشقی را ندارد! خورشید می تابد! گرمای خود را به اوج رسانده! آغوش گرم باز کرده! جبرئیل امین نازل شد؛ فاخلغ نعلیک را فریاد می زند! چه غوغایی برپا شده است! اربعین یعنی حرکت و است. ثواب زیارت امام حسین علیه السلام را از همان خُطوه اول و گام نخست ملائکه می نویسند! بال پهن می کنند. آسمان را ریسه و چراغانی می سازند. برای حرکت من و تو!!! زیارت برگردان همان کلمه توقف ممنوع است. اربعین یعنی بلند شوید و حرکت کنید. راه بروید. زن و مرد و بچه ها را بیاورید. اربعین یعنی حرکت از امام تا امام! کعبه تا کعبه! حرم تا حرم! نجف تا کربلا! اربعین یعنی حرکت از علم به عشق! از باب العلم امیر المومنین علی علیه السلام تا سید الشهدا حسین بن علی علیه السلام! از محراب عبادت ابوتراب تا دشت خونین و سر جدا نینوا! از چکاچک شمشیر صفین و نهروان تا اسارت آل الله! ✍ حجت‌الاسلام والمسلمین سیدجواد محمدزاده ____________________ 🆔 @howzavian_mazandaran
آقای پزشکیان با تمام اختلاف نظر هایی که با شما داریم...قلبا مشتاق پیشرفت های ایران در دولت شماییم... چرا که کارآمدی و ناکارآمدی شما پای نظام نوشته میشه... دیگه بهونه‌ای برا کار نکردن وجود نداره..‌. دیگه کسی نمیتونه بگه نذاشتن...مانع شدن... طبق ادعای آقای رئیس جمهور، رهبری که تأیید کردن، نهادهای امنیتی هم موافقت کردن، سپاه هم که همراهه، مجلس هم که یه جا رأی اعتماد داده... خودتون هم گفتید وفاق ایجاد شده... مشتاقانه منتظریم... به قول خودتون بسم اللّه... ✍️بدرلو @howzavian_hamedan
. جای نظامی خالی ✍فاطمه میری‌طایفه‌فرد "صحنه" عجب صحنه‌هایی در تاریخ ثبت کرده‌است، تاریخ و تمدنی مکتوب که تنه به تنه با کتیبه‌های جیرفت می‌تازد و من دنبال یک مکان برای خوابیدن در این شهر ویژه هستم. چندباری در این شهر خوابیده‌ایم، اما این‌بار مدرسه همیشگی را پیدا نمی‌کنیم، شهر پر بود از هوای اربعین و معرفی شماره تلفنی برای پاسخ‌گویی، شماره را می‌گیرم، پشت خطم، هی بوق می‌خورد و هی زنگ. عجیب بود برایم که این موقع هم پاسخ‌گو هستند؛ این موقع یعنی بیش از ۱۲ نیمه شب. کسی از آن طرف سلام می‌کند، من هم علیک می‌گویم و تا بخواهم توضیح دهم می‌گوید حاج خانم بفرمایید. توی دلم می‌گویم خدا از دهنت بشنود، یعنی می‌شود من هم حاج خانم شوم؟ توضیح می‌دهم دنبال موکبم برای اسکان، همان لحظه بلوار امام‌ خمینی شهر را به سمت بیستون ترک می‌کنیم. پس یعنی نمی‌شود صحنه خوابید. مرد پشت خط توضیح می‌دهد و اصرار دارد تا کرمانشاه برویم و آن‌جا ساکن شویم. سوال پیچش می‌کنم: _خود بیستون جایی نداره؟ هَرسین چی؟ _نه خانم بیستون نه، هرسین هم از راه شما دوره، اصلا اون ور نمی‌رید. _امام‌زاده باقر چی؟ _ بله بله اونم هست ولی شلوغه برید موقعیت عبدالمحمد چراغی، چون خلوته، تحویلتون می‌گیرن، اگر نپسندیدید برید دانشگاه صنعتی. این موقع بود که لهجه با شیب ملایمی، کرمانشاهی می‌شود. موقعیت مکانی هردو جا را ارسال می‌کند. گوشی را که قطع می‌کنم پسرم می‌پرسد: _مامان نگفت شما که خودتون همه رو بلدید. خنده‌ام می‌گیرد. من دنبال خوابیدن یک شب در کنار کتیبه بیستون بودم و نمی‌شد این را بگویم. از مجموعه جهانی بیستون رد می‌شویم، کتیبه را نور پردازی کرده‌اند. از دور هم قشنگ است در شب هم قشنگ است، قشنگ که چه عرض کنم فوق‌العاده است‌. از خودم می‌پرسم پس چرا دست‌کنده‌های فرهاد را نورپردازی نکرده‌اند؟! دنبال وجه شبه هستم از این راه، از عشق و از دیرینگی‌اش. حتما باید دلیلی باشد که من تاریخ بلد، نابلدم، که این جاده، از قبل آمدن حضرت عشق، میزان و تراز دل‌دادگی بوده‌است. ترازی که برای محک عاشقان برای عرض دل‌دادگی و ارادت، از این‌جا طی طریق می‌کنند به سمت مشایه و نهایت به سمت حسين(عليه السلام). این خاک جذبه‌ای دارد که عاشق شناس است. به سمت مرز خسروی می‌رویم، البته باید و و را هم رد کنیم. ببین الان چقدر جای نظامی خالی‌ست! نظامی کجایی که مروارید عشق و علاقه را رشته کنی و هفت پیکر بنویسی، دیوان غزلیات بسرایی؟! آن‌قت بنشینی کناری و به هنر عشق آفرین بگویی... @AFKAREHOWZAVI
💢 کنار قـــــــدم‌های جابــــــــــر از قبیله خزرج بود و فرزند شهید.‌ پدرش در غزوه اُحُد به شهادت رسید. رشته محبت میان او و پیامبر در اولین سال‌های رسالت گره خورده و از زبان مبارک پیامبر مژده عمری طولانی را شنیده بود. آنقدر طولانی که سلام پیامبر را به امام باقر علیه‌السلام رساند.‌ جابر بن عبدالله انصاری، پیرمردی که عمر طولانی‌اش را با محبت علی و فرزندانش سپری کرده و بر سینه‌‌اش مُهر «علیٌّ خَیر البشر» حک شده بود. هنگام وقوع حادثه کربلا، جابر در مدینه بود و کهولت سن، دستش را از میدان رزم کوتاه کرده بود اما پس از شهادت فرزند رسول‌الله به قصد زیارت تربت سیدالشهداء از مدینه راهی کربلا شده و بنیانگذار زیارت اربعین شد. در روزگاری که رسانه و تبلیغات، فرزند پیامبر را خارجی و شورشی خوانده و حتی از دفن شهدای کربلا خودداری کردند، جابر بن عبدالله که مسلمانی سرشناس و معتبر است برای زیارت همان شهید رها شده در صحرای کربلا به جاده می‌زند و آبرو خرج می‌کند تا همه بدانند که این مدفون در کربلا نور چشم پیامبر و همان سرور جوانان اهل بهشت که رسول‌الله روی دوشش نشاند و مردم را به محبت او سفارش کرد. جابر، این صحابی معمر پیغمبر در سال‌های آخر عمر خود و بنا بر روایاتی با چشمانی نابینا، علناً اعلام می‌کند که به نیت زیارت تربت حسین‌بن‌علی(ع) رهسپار کربلا می‌شود‌. جابر با آدابی شبیه آداب حج به زیارت می‌رود. در فرات، غسل می‌کند و لباس احرام می‌پوشد و‌ مُحرِم محبت حسین می‌شود. قدم‌ها را آهسته برمی‌دارد تو گویی نفس‌های رسیدن به قطب عالم را می‌شمارد. «عطیه عوفی» هم‌سفر و هم‌قدم اوست، علت را جویا می‌شود که چرا این گونه می‌روی؟ جابر جواب می‌دهد از پیامبر شنیدم «هر قدمی در راه زیارت سیدالشهداء ثواب چندین حج و چندین عمره را دارد.»[۱] پیامبر در مقام یک خارجی که با او رفتار غیر مسلمان کرده‌اند این روایت را بیان فرموده است؟ خیر، جابر بلندگوی جهاد تبیین را برداشته و به تمام تاریخ اعلام می‌کند که این حسین که من به زیارتش آمده‌ام ذریه فاطمه زهرا (س) و نسل پیغمبر است. جابر به کمک عطیه، مرد همراهش خودش را به قبر می‌رساند و دستش که به تربت حسین علیه‌السلام می‌رسد بی‌هوش بر روی قبر می‌افتد. عطیه می‌گوید به صورت جابر آب پاشیدم تا به هوش آمد آنگاه سه بار صدا زد: «یا حسین» و ادامه داد: «حَبيبٌ لا يُجيبُ حَبيبَهُ»؛ آيا دوست، پاسخ دوستش را نمى دهد؟! سپس با خودش گفت: «چگونه (حسين) پاسخت را بدهد، در حالى كه ميان خون آغشته شده و بين بدن و سرش جدايى افتاده است؟».[۲] و حالا یک اربعین است و خیل سیاه‌پوشانی که پشت حکومت استکبار را به لرزه درآورده و تیتر اخبار آزادگان جهان است. این کشتی نجات به راه افتاده و هر سال دست هزاران رنگ و نژاد و تفکر را گرفته و تا مقصد آزادگی می‌رساند. پیام خیل زائران پیاده اربعین ادامه بانگ «اُریدُ اَن آمُرَ بِالمَعروف و اَنهی عَنِ المُنکَر» امام حسین علیه‌السلام است. معروف چیست که سیدالشهداء به خاطر احیای آن ترک وطن کرده و شهید غربت شد، آن معروف، همان ولایت و حکومت صالحی است که در طول تاریخ زیر چکمه‌های ظلم له شده و حالا نفیر فریادش از حنجره مردم ستم‌دیده غزه و فلسطین بلند است. معروف، محفوظ نگه داشتن هیهات من‌الذله است که ابی عبدالله با نثار خون خویش بر آن مهر زده است. اما منکر چیست؟ منکر همان حکومت ظالم و غاصبی است در مقابل آزادگی انسان‌ها و ارزش‌های الهی قد علم می‌کند، منکر همان وحوشی هستند که از کودکان و نوزادان غزه سر بریده و با ناله مادران بی دفاعشان سمفونی مرگ و حسرت می‌نوازند. این است پیام سیاهی لشکران مشایه که ما می‌آییم و هر ساله می‌آییم تا در این مسیر، علَم امر به حکومت صالح و نهی از ستم ستمگران صهیون را بر نقطه نقطه عالم کوبیده و در این راه صدها هزار جان می‌دهیم. پی‌نوشت: [۱]. کامل‌الزیارات، ص۱۳۳. [۲]. مجلسی، بحارالانوار، ج۹۸، ص۱۹۶. ✍نرگس ایرانپور @yekAsemankhial @howzavian_hamedan
🌹تا اربعین... "شوق دیدار" ✍️منصور منشی زاده حسین را که بشناسی، به معیارِ "من عرفنی عشقنی" عاشقش می شوی و عاشق که شدی بی قراری رهایت نمی¬کند.بی چاره ات می¬کند، گریزی از جان و تن سپردن به قواعد عشق را نخواهی داشت. به قول حضرت حافظ: بحری است بحر عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز آن که جان بسپارند، چاره نیست مولای من! قرار و آرامش مال کسی است که تو را نشناسد و تب عشق تو به جانش نیفتاده باشد. بی قرارِ تو شدن هزینه ای است که پاس عشق تو باید پرداخت و چه میفهمد بی قراری را آن که در امواج مرد افکن عشق تو گرفتار نشده ست؟ شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحل¬ها؟ آقا جان! بی قرارمان کن که قالب ها بشکنیم و مرزهای خودبینی را در نوردیم و معادلات عقلانی و محاسبات نفسانی را فرو گذاریم، که عشق: خطی کشید روی تمام سوال¬ ها تعریف ¬ها معادله ¬ها احتمال¬ ها خطی کشید روی تساوی عقل و عشق خطی دگر به قائده ¬ها و مثال ¬ها خطی دگر کشید به قانون خویشتن قانون لحظه ¬ها و زمان¬ ها و سال¬ها از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید خطی به روی دفتر خط ¬ها و خال ¬ها خط¬ها به هم رسید و به یک جمله ختم شد با عشق ممکن است تمام محال¬ها بی قراری اما علامتی با خود دارد به غایت آشکار! عاشقِ بی قرار، گریان است دلش ذره ذره در فراق معشوق می گذازد و به هیئت اشک بر گونه نزارش می غلطد. کار که به این نقطه رسید، با معشوقت نجوا کن که: یا أبا عبدالله الحسین! تو در اِزای اشک به من کربلا بده ! من در اِزای کرب و بلا گریه می کنم. التماس دعا @HOWZAVIAN_khorasan
🖋️زیبایی : علامه مصباح یزدی: از آنجا که زیبایی را در بیش از یک مقوله می‌یابیم، نتیجه می‌گیریم که زیبایی از سنخ وجود است، نه از سنخ ماهیت، و از این جهت شبیه علم و وحدت می‌باشد. و نفس در هر مرتبه‌ای که قرار گیرد،‌؛ مجذوب زیبایی موجود در همان مرتبه از وجود می‌شود، لذا این گونه نیست که اگر نفس از ماده و لوازم آن مجرد شود، از زیبایی و لذت حاصل از آن محروم شود، بلکه با زیبایی عقلی، شگفتی و لذتش افزون می‌گردد. و مقصود ما از زیبایی عقلی، نوعی زیبایی است که در اموری فراتر از حسیات و معانی جزئی وجود دارد. ✍️استاد شهیدمطهری بیانی دارند که زیبایی قابل درک است و قابلیت و ظرفیت وصف را ندارد. مشایه، مسیری که طی می شود قطعا سختی های دارد به صورتی که بعد از سه روز پیاده روی آبله های پا یکی از این نشانی ها می باشد و برای این موارد اضافه کنیم بحث گرما را و همه مشکلات دیگر باز اگر از آن کسانی که مسیر را طی کردند بپرسید از حال و هوای مسیر غالبا اقرار می کنند که زیبایی خاصی دارد و این زیبایی شوق آفرین است و دوباره تکرار خواهد شد ، خیلی از این مقوله ها و عناوین متفاوتی وجود دارند که قابل درک است و ظرفیت بیان و وصف را ندارد مانند شهادت! ✍ جواد جعفری ____________________ 🆔 @howzavian_mazandaran
‌‌ 🗞 در زیارت اربعین میخوانیم: وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلاَلَةِ و خون پاکش را در راه تو به خاک ریخت تا بندگانت را از جهالت و حسرت و گمراهی نجات دهد. 🔸عبارتی که به تنهایی بیانگر هدف، انگیزه و غرض حسین بن علی علیه‌السلام از قیام است. اجسامِ مملو از عطوفت، احساس و تلطیف را که بویی از تعقل، تفکر و تحلیل حوادث نبرده‌اند را میتوان جهالت نامید. جهالتی که در طول تاریخ اسلام، اذهان و اجسام اکثریت جامعه را فرا گرفته، حماقتی که چه‌بسا به دلیل چیره شدنش بر عقلانیت، گاهی حق به حساب آورده شده. 🔹حسین بن علی، برای جهالتی که جامعه‌ی کنونی در آن غوطه‌ور است، خودش و خانواده‌اش را فدا کرد! به قول شهیدمرتضی آوینی:«در عالم رازی هست كه جز به بهای خون فاش نمی‌شود» به راستی که برای حماقت و جهالت عده‌ای، گاهی باید خونها ریخته شود! ✍ علی‌ رشیدی @andar_tamolat @HOWZAVIAN_kerman
"راهی که طی شد " روایتی ازسفر تبلیغی محرم ۱۴۰۳ شهرستان بشاگرد ، حومه ی خمینی شهر ✍️علی بختیاری 👇👇👇 فهرست روایت @Serat1357talabe @howzavian_hamedan
خسروی سفر اربعین ۲ ✍️سعید احمدی 🌱 سنگینی خورشید که افتاد سمت مغرب، رفتیم به طرف میدان فردوسی و بعد آزادگان و بعدترش جاده اسلام آباد غرب که بعدتر از آن برسیم به خسروی. قطاری از ماشین‌ها با ما می‌رفت و ما هم یک واگن بودیم از آن همه. برخی با احتیاط و آرام و برخی عجول و پرشتاب. کم‌وبیش موکب‌هایی در اطراف جاده بودند. نماز مغرب و عشا را در یکی از آن‌ها خواندیم. بعد نماز سفره پهن کردند و برای هر نفر به‌اندازه یک کف‌گیر عدس‌پلو داخل ظرف پلاستیکی با کمی نان گذاشتند روی سفره. به زور و زحمت آن را قورت می‌دادم. یک استکان چای هم خوردم. دنبال جایی می‌گشتم که قهوه هم بدهند، نبود که نبود؛ حتی لب مرز در میدان اول قصرشیرین از جوانی پرسیدم: کدوم موکب اینجا قهوه می‌ده؟ چشم‌های نیم‌درشتش را چهارتاق باز کرد و با صدای صاف و بلند با چاشنی لهجه کردی گفت: والاه شارمانده این یک قلمش را نداریم. خندید و خندیدیم. رفتیم سمت جایی که روی بنر نوشته بودند: خسروی. این نام مرا یاد چندتا چیز می‌اندازد؛ اول خسروپرویز؛ دوم کلاه خسروی بختیاری‌ها؛ سوم دودمان برباد رفته‌ی خسروان ساسانی؛ چهارم آدم مجهول و نامعلومی که روزگاری شاید در اینجا جلال و جبروتی داشت و خودش را مرزبان می‌پنداشت و چندم‌تر هم «مغازه سیرابی» که خودم جنس و جناس آن را با این اسم نمی‌فهمم. توی دلم به خودم می‌خندم که چرا یاد شکمبه حیوانات می‌افتم و دکان‌های کوچکی که سیراب شیردان می‌فروشند؟ من البته خوشم می‌آید از این غذا اگر خوب و تمیز درست شده باشد. بار اول است که از این در و دروازه می‌خواهم پا به خانه‌ی عراق بگذارم. پانزده کیلومتر مانده به خط مرزی عده‌ای با علامت ایست و های و هوار، سر راه‌مان را گرفتند. آقا! بفرما پارکینگ ماشینت را بگذار و برو. ماشین‌هایی هم بودند. نگهبانی هم داشت. قبض هم می‌دادند. گفتم: برای چه اینجا؟ گفت: جلوتر هیچ جا نیست و راهور (پلیس) راه را بسته. پیاده شدم؛ دیدم حال و هوای‌شان کاسبی است تا خدمت. نایستادیم. راه که نیفتادیم؛ گریختیم؛ مثل فرار گوسفند از چنگ و دندان تیز گرگ. تا خود مرز اگر همه چیز دیده باشم راست گفته‌ام؛ ولی اگر پلیس راهور دیده باشم، دروغ گفته‌ام. نزدیک نصف شب بسیجی‌هایی را دیدیم سر خط که با تفنگ و بی‌سیم مردم را هدایت می‌کردند به پیچی که سر از پارکینگی خیلی بزرگ در می‌آورد. تا چشم سو داشت ماشین کاشته بودند. میان تپه‌هایی که با ابزارهای راه‌سازی صاف و صوف شده بود؛ مانند سیرابی که پرزهایش را ساییده بودند. . ادامه این روایت زیبا و خواندنی را اینجا بخوانید. 🆔 @howzavian_isfahan