🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🕊🌺
🌺
🕊 #ساکن_روح_و_ریحان
📆 در سال ۶۶ و ۶۷ که در خوابگاه بودیم، دوستان عمدتاً در بعضی از دروس پایه مشکل داشتند.
🔷 برنامهای طراحی شد تا آقای شهریاری ریاضی یک و دو را به بچهها آموزش دهد.
✅ بعد از جنگ هم، نهادی در دانشگاهها ایجاد شد که یکی از اهداف آن کمک به افرادی بود که به واسطه حضور در جبهه از درس عقب افتاده بودند.
☺️ دکتر در این زمینه به شدت فعال بود و کلاسهای جمعی یا دو، سه نفری تشکیل میداد.
@iranjan60
✍ #راوی : دوست دوران دانشجویی شهید
🍃🌹 #شهید_مجید_شهریاری
✊ #شهید_هسته_ای
🔻قسمت چهاردهم🔺
🌺
🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🕊🌺
🌺
🕊 #ساکن_روح_و_ریحان
💫 سه شنبه ها همراه دکتر شهریاری و دیگر دوستان میرفتیم فوتبال.
🍉 یک روز هندوانهای گرفته بود تا بعد از بازی بخوریم.
دم اذان، هوا تاریک شد؛ فوتبال را تمام کردیم.
🏃 همگی دویدیم سر هندوانه و شروع کردیم به خوردن. دکتر شهریاری با همان لباس ورزشی در چمن شروع کرده بود به نماز خواندن؛ بعد آمد سراغ هندوانه!
@iranjan60
✍ #راوی : دوست شهید
🍃🌹 #شهید_مجید_شهریاری
✊ #شهید_هسته_ای
🔻قسمت پانزدهم🔺
🌺
🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
🐣 ما همیشه تابستونا جوجه میخریدیم که خودمونو باهاش سرگرم کنیم.
👥 یه روز من و محسن باهم جوجه هامونو بردیم سر کوچه، دوست محسن اشتباهی سر جوجه من لگت کرد و جوجم له شد.
😢 من گریه میکردم. محسن تا دید یک آجر آورد و زد تو سر جوجه من، جوجه ام مرد من گریه میکردم و با محسن قهر کرده بودم.
🌹 محسن بعد چند روز آمد و از من عذر خواهی کرد و گفت :
من مجبور بودم اونو بکشم چون داشت زجر میکشید.
و آخر جوجه خودش را داد به من.
@iranjan60
✍ #راوی : خواهر شهید
🍃🌺 #شهید_محسن_حججی
✊ #مدافع_حرم
🌷 #شهید_بی_سر
✉️ ارسالی همرزم شهید
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
🌊 #دریا_دل_عاشق
🔸 حضور مستقیم در خط مقدم جبهه و ارتباط صمیمانه با #پاسداران و رزمندگان بسیجی تا بدانجا بود که از ناحیه پا، دست، و کمر بارها مجروح گردید و یک بار نیز انگشتش قطع شد.
☺️ در طی سالها با استفاده از مجال هایی از عشق به تحصیل بهره جست و کارشناسی خود را در رشته جغرافیا و کارشناسی ارشد را در رشته مدیریت دفاعی گذراند و موفق شد دانشجوی دکتری در رشته دفاع ملی گردد.
😍 کفایت و شجاعت آن بزرگوار تا بدانجا بود که مقام معظم رهبری ۳ مدال فتح بر سینه پر عطش شهادت ایشان نصب نمودند.
🌹 وی در اواسط سال ۸۴ از سوی فرمانده کل سپاه، به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد و توفیق خدمت را در سنگر دیگری یافت.
@iranjan60
🔻 قسمت دوم 🔺
🍃🌸 #شهید_احمد_کاظمی
🌹 #شهید_صانحه_ی_هوایی
#تاریخ_ولادت : ۱۳۳۷، نجف آباد - اصفهان
#تاریخ_شهادت : ۱۳۸۴، ارومیه
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃
💍💕💍💕💍💕
💕💍
💍
🕊 #سید_مجتبی
🌙 يك شب خواب #شهيد_سيد_مجتبی_علمدار را ديدم كه از داخل كوچهای به سمت من میآمد و يك جوانی همراهشان بود. شهيد علمدار لبخندی زد و به من گفت امام حسين (ع) حاجت شما را داده است و اين جوان هفته ديگر به خواستگاریتان میآيد. نذرتان را ادا كنيد.
✅ وقتی از خواب بيدار شدم زياد به خوابم اعتماد نكردم. با خودم گفتم من خواهر بزرگتر دارم و غير ممكن است كه پدرم اجازه بدهد من هفته ديگر ازدواج كنم.
💫 غافل از اينكه اگر #شهدا بخواهند شدنی خواهد بود...
فردا شب سيد مجتبی به خواب مادرم آمده و در خواب به مادرم گفته بود جوانی هفته ديگر به خواستگاری دخترتان میآيد.
❤️ مادرم در خواب گفته بود نمیشود، من دختر بزرگتر دارم پدرشان اجازه نمیدهند. شهيد علمدار گفته بود كه ما اين كارها را آسان میكنيم.
🔻 قسمت دوم 🔺
🍃🌸 #شهید_عبدالمهدی_کاظمی
✊ #مدافع_حرم
@iranjan60
💍💕💍💕💍💕💍💕💍💕💍💕💍
💫 #حاجت_روایی #نظر_لطف_شهدا
🕊 #همسران_شهدا
📜 روایت ازدواج #شهید_عبدالمهدی_کاظمی و همسرش
💍
💕💍
💍💕💍💕💍💕
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🕊🌺
🌺
🕊 #سبقت_صادق
من گفتم که صادق همانند هر انسان عادی زندگی می کرد، اما هر انسانی دو بعد دارد که بعد دوم هر شخصی همان بعد معنوی اوست.
🌷 صادق رابطه اش با خدا را با رفتن به سوریه پیدا نکرده بود.
صادق فقط برای سوریه بی تابی نمی کرد و همیشه در صحنه حضور داشت، و وقتی در ارومیه هم پژاک بود در آنجا نیز بود. نیتش فقط خدمت و آرزویش شهادت بود!
❤️ پسرم چندین بار به من گفته بود که دعای مادر اجابت می شود دعا کن من شهید شوم.
💠 اگر به این قضیه با منطق نگاه کنیم باید این را قبول کنیم کسی که به آنجا می رود رفتنش با خودش است و برگشتنش با خدا، احتمال شهادت، جراحت و اسارت وجود دارد...
@iranjan60
✍ #راوی : مادر شهید
🍃🌹 #شهید_صادق_عدالت_اکبری
✊ #مدافع_حرم
🔻قسمت پنجاه و دوم🔺
🌺
🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
💍💕💍💕💍💕
💕💍
💍
🕊 #سید_مجتبی
☺️ خواستگاری درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسی كه زده بودم پدرم مقاومت كرد اما وقتی همسرم در جلسه خواستگاری شروع به صحبت كرد، پدرم ديگر حرفی نزد و موافقت كرد و شب خواستگاری قباله من را گرفت.
🌹 پدر بدون هيچ تحقيقی رضايت داد و در نهايت در دو روز اين وصلت جور شد و به عقد يكديگر در آمديم.
همان شب خواستگاری قرار شد با عبدالمهدی صحبت كنم. وقتی چشمم به ايشان افتاد تعجب كردم و حتی ترسيدم!
😓 طوری كه يادم رفت سلام بدهم.
💠 ياد خوابم افتادم. او همان جوانی بود كه شهيد علمدار در خواب به من نشان داده بود. وقتی با آن حال نشستم، ايشان پرسيد اتفاقی افتاده است؟
گفتم :
شما را در خواب همراه شهيد علمدار ديدهام.
😔 خواب را كه تعريف كردم عبدالمهدی شروع كرد به گريه كردن....
@iranjan60
🔻 قسمت سوم 🔺
🍃🌸 #شهید_عبدالمهدی_کاظمی
✊ #مدافع_حرم
💍💕💍💕💍💕💍💕💍💕💍💕💍
💫 #حاجت_روایی #نظر_لطف_شهدا
🕊 #همسران_شهدا
📜 روایت ازدواج #شهید_عبدالمهدی_کاظمی و همسرش
💍
💕💍
💍💕💍💕💍💕