📌عمر بن سعد
🔰تاریخ تولد وی به درستی روشن نیست. برخی نوشتهاند که در زمان #پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و به قولی در سال کشته شدن #عمر بن خطاب (۲۳ق/ ۶۴۴م)، زاده شده است.
🔰پس از #شهادت #امام_علی علیهالسّلام، عمر بن سعد به جرگه حامیان #بنی_امیه پیوست و در زمان امارت زیاد بن ابیه بر کوفه، از یاران و حامیان نزدیک او گردید. او از جمله اشراف کوفه بود که در ۵۱ق/۶۷۱م به درخواست ابن زیاد به همراه کسان دیگری برضد حجر بن عدی گواهی داد که حجر به فتنهانگیزی برخاسته و کافر شده است. این گواهی دستاویزی برای #معاویه شد تا حجر و یارانش را در مرج عذراء به شهادت برساند.
🔰گفته شده که همزمان با ورود #امام_حسین (علیهالسّلام) به عراق ابن سعد که از سوی #ابن_زیاد به امارت حکومت ری و و دَسْتبی (معرب دشتپی، دشتی پهناور میان ری و همدان که بعدها به قزوین ملحق گردید.)
منصوب و به سرکوبی شورش دیلمیان مأمور شده بود، با ۴ هزار سپاهی در بیرون کوفه اردو زده و آماده حرکت به سوی ری بود. پس ابن زیاد او را از رفتن بازداشت و به او دستور داد تا به مصاف #امام علیهالسّلام برود. ابن سعد از اجرای این دستور عذر خواست؛ اما عبیدالله امارت ری را مشروط به جنگ با امام حسین علیهالسّلام کرد.
🔰نقل شده که روزی امام علیهالسّلام شخصی را نزد پسر سعد فرستاد و از وی خواست تا شبانه با او دیدار کند. شب هنگام، امام علیهالسّلام و ابنسعد هریک با همراهی بیست سوار به محل ملاقات آمدند؛ حضرت علیهالسّلام، به جز #عباس علیهالسّلام و علیاکبر علیهالسّلام، از سایر یاران خواست که فاصله بگیرند ابن سعد نیز فرزندش حفص و غلامش را نگاه داشت و به دیگران دستور داد تا عقب بروند. در این دیدار امام علیهالسّلام به او فرمود: «عمر، وای بر تو؛ تو را چه میشود از خدایی که بازگشت همه ما به سوی اوست نمیترسی که به جنگ من آمدی؟ حال آن که میدانی که من کیستم. از این خیال و اندیشهی ناصواب در گذر و راهی که صلاح دین و دنیای تو در آن است، اختیار کن و به نزد من آی و خود را از این ضلالت بیرون آور و بدین دنیای غدّار فریبنده که او چون من و تو بسیار دیده، مغرور نشو و یقین بدان که سعادت و سلامت تو در آنچه که میگویم است.»
ابنسعد گفت: «راست گفتی؛ امّا از آن میترسم که چون به نزد تو آیم، [عبیدالله] خانهام را خراب کند.»
امام علیهالسّلام فرمود: «من خانهای بهتر از آن، برای تو بنا میکنم.»
عمر گفت: «قطعه زمینی آباد و حاصلخیز دارم؛ میترسم که ابنزیاد آن را از دستم بگیرد و فرزندانم را از منفعت آن محروم سازد.»
امام حسین علیهالسّلام فرمود: «من زمینی بهتر از آن، در حجاز به تو میدهم.»
عمر ساکت شد و دیگر سخنی نگفت. امام علیهالسّلام چون چنین دید در حالی که میفرمود: «خداوند تو را هلاک سازد و در روز قیامت نیامرزد؛ امید دارم که به فضل خدا از گندم ری نخوری» بازگشت.
عمر بن سعد گفت: «ای حسین (علیهالسّلام) ! اگر گندم نباشد، جو هم میتوان خورد» او این سخن را گفت و سپس به اردوگاه خود بازگشت.
🔰پیش از آغاز جنگ، امام علیهالسّلام در یکی از سخنرانیهای خود، عمر بن سعد را خطاب قرار داد و فرمود:
«ای عمر! آیا تو مرا میکشی و میپنداری آن زنازاده فرزند زنازاده تو را حاکم سرزمینهای ری و گرگان خواهد کرد؟ به خدا قسم هرگز گوارایی آن روز را نخواهی چشید. این امری است حتمی؛ پس هر چه میخواهی انجام بده که تو پس از من در دنیا و آخرت شادمان نخواهی بود؛ گویی اکنون سرت را بر نی میبینم که در #کوفه بر افراشتهاند و کودکان بر آن سنگ میپرانند»؛ اما ابن سعد بیتوجه به این سخنان، غلامش را پیش خواند و نخستین تیر را به سوی امام حسین علیهالسّلام و یارانش رها کرد و با صدای بلند خطاب به اصحاب و یاران خود گفت که «نزد امیر شهادت دهید که من اول کسی بودم که تیر جنگ را رها کردم.»
🔰پس از واقعه جانگداز #عاشورا، او دو روز در #کربلا ماند و به دفن اجساد کشتههای سپاه خود، پرداخت سپس در حالی که اجساد مطهر و پاک شهدای کربلا را بر روی خاک تفتیده کربلا رها کرده بود به همراه اسرای #اهل_بیت علیهالسّلام، به سوی کوفه حرکت کرد.
🔰مختار، ابوعمره را در پی ابن سعد فرستاد؛ عمر برخاست و لباس پوشید تا به به همراه او به دارالاماره برود؛ اما سُر خورد و به زمین افتاد، پس ابوعمره فرصت را غنیمت شمرد و سر از بدنش جدا کرد. او سر پسر سعد را نزد مختار آورد و پیش روی او گذاشت. سپس مختار دستور قتل حفص پسر ابن سعد را نیز صادر کرد. سپس این سرها را با مقداری پول به #مدینه فرستاد.