eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
522 ویدیو
75 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 🍁کتاب ، نوشته 🍁 زندگی دختر یکی یکدانه ی تاجر بازاری که پسر همسایه شان عاشقانه او را دوست دارد و در سن ۱۷ سالگی از او خواستگاری می کند و در دو سال عقدبستگی شان مهناز با ناشی گری ها و افراط و تفریط های اخلاقی، عاطفی و فرهنگی اش محمد را عاصی می کند، محمد طلاقش می دهد و راهی خارج می شود. مهناز ۸ سال صبر می‌کند، تلاش می‌کند تا خودش را رشد بدهد و پس از ۸ سال دوباره این دو به هم می رسند در حالی که همچنان عاشق همدیگر هستند. کتاب با قلم خوب خانم صفوی است و به روز و متناسب با احساسات و هیجانات نوجوان و جوانان است و مورد استقبال قرارگرفته است. پرداختن به یک معضل رایج بین جوانان امروز ، ورود به عرصه تربیتی ناقص دختران و پرداختن به آن از نگاه یک پیرزن با تجربه و با تربیت اصیل امری ضروری و شایسته است. دخترانی که از سر زیادی محبت متوقع و لوس شده اند و از مسؤلیت پذیری پایین، تنبل و بی توجه هستند و از کثرت امکانات رفاه زده و کم تحمل شده اند و اما… واکاوی این معضل اگر با نگاهی جامع گرایانه و دور از نقطه نظرهای شخصی رخ می داد قطعا می شد کتاب را به عنوان یک اثر تربیتی مطرح کرد ولی اینکه نویسنده کنار نقطه نظرهای کارشناسی، نظرهای شخصی و غیر کارشناسی اش را هم مطرح کرده است که این اگر مورد قبول جوان ما قرار بگیرد خودش می‌ شود یک معضل. اینکه نویسنده از زبان محمد به مهناز می گوید که نمی خواهد مثل زن های قدیمی فقط در خانه باشد و درس بخواند، یک قضاوت عجیب است. مگر نسل ما که ماحصل تلاش مادرانمان هستیم، بد و نفهم بار آمده ایم؟ و مگر فیزیک و شیمی و زیست خواندن عقل زندگی و اخلاق عملی و ادب و وقار و همسرداری و بچه داری یاد جوانان ما می دهد؟ یعنی هنر ارزشمند قالی بافی، خیاطی، آشپزی و تربیت فرزند و ده ها هنر مادران ما چه عیبی دارد که بی فایده و کهنه است اما اگر کسی لیسانس زبان یا ریاضی و یا حقوق داشته باشد فرهیخته است و با فرهنگسازی این ایده عجیب که تا آخر رمان توسط نویسنده دائم القا می شود در ظاهر جامعه ما کاملا نقض شده است. آمار طلاق جامعه باسواد امروزی ما بیشتر است و یا سی سال پیش ما؟ امروزه زنان ما بیشتر قرص آرام بخش مصرف می کنند یا درگذشته؟ شدت مراجعه به مشاورین توسط همین باسوادها ومدرک دارها بیشتر است یا مادران ما؟ رویگردانی ازخالق و رو آوردن به حرف ها و دستورات شیطان درعرصه ی جهانی با سواد امروز، نمود بیشتری دارد یا…؟ نویسنده ی این نقد تحصیل کرده است اما توجه دارد که برای اینکه افراد را به حرکت دربیاوریم نیازی نیست که یک فرهنگ و اندیشه درست را زیر شلاق برداشت های نادرست خودمان بگیریم. هرچند نویسنده خودش در سیر داستان نتوانسته است این حقیقت را بپوشاند. و مجبور شده است با شخصیتی چون خانم جون، پیرزن فهمیده یا مادرهای داستان که قدیمی هستند و عاقل و مومن و البته موفق هم هستند، سخن قبلی خودش را هم رد کند و در ادامه داستان مهناز طلاق داده شده را برای آنکه رشد دهد و تربیت کند به کلاس شعر و موسیقی و… می فرستد. امری که در جامعه امروز ما فراوان است و باز هم به آمار مراجعه کنید حرف راست و درست این نیست که اگر می خواهید رشد کنید به مراودات مختلط و کلاس های مختلف بروید (راهکار نویسنده کتاب) بلکه سخن حق و راست و درست این است که اگر می خواهید رشد کنید زندگی دنیا را درست ببینید، استعدادها و توانمندی ها و علایق تان را رشد دهید و در کل فقط با احساس زندگی نکنید و با عقل و سلاح علم و دانش پیش روید. اما به هرحال کتاب درقسمت های مختلف برای متاهلین مناسب است. https://eitaa.com/istadegi
📚 🌵کتاب نوشته ی 🌵 ❌این داعش هم شده بود بلایی خانمان­‌سوز و داستان نفوذ بچه­ های اطلاعاتی ایران🇮🇷 و لبنان🇱🇧 و عراق🇮🇶 در بدنه­ موساد✡️ است. آن‌ها برای در آوردن رگ و ریشه داعش حتی در دستگاه‌های اطلاعاتی آن­‌ها نفوذ می‌کنند و آن‌ها هم در بدنه‌ی ما و ما هم... و این داستان نتیجه­‌اش می­ شود کتاب حیفا.📓 و الا که نتیجه­ داعش، ویرانی عراق و سوریه است و ناامنی منطقه و قتل­‌عام هزاران هزار مسلمان مقابل چشمان قوانین حقوق بشر.😱😭 حدادپور نویسنده­ ی کتاب زحمت سر هم کردن، برش دادن و مرتب کردن پرونده «حیفا» را بر عهده گرفته است. «حیفا» نام مستعار دختری است که تولیدی اسرائیل است و با نفوذ و گاهی سلطه بر فردی بنام ابوبکر بغدادی می شود پایه­‌ریز افکار داعش.😟 از ورود حیفا به عراق تا پایان کتاب و دور انداختن جنازه ­او، حیفا از دستورات مافوق‌های اسرائیلی‌اش تبعیت می کند، او انجام مأموریتش را در زندان ابوغریب شروع می‌کند.😨 زندان ابوغریب یا همان جایی که بچه­‌های اطلاعات رد او را می‌گیرند اما در ادامه دور می‌خورند و تولد مولود نحسی به نام داعش رقم می‌خورد و سپس آن­‌ها بکش و ما کشته بشو.😱😰 کتاب نه در حد یک پرونده عظیم اطلاعاتی، جنایی، عقیدتی است و نه در حد یک رمان!😒 و جناب آقای حدادپور تنها تنظیم مطالب در حد خوانده شدن را بر عهده گرفته است و الا که کلا این تیپ کتاب­‌ها به علت هیجان و معماگونه بودنشان کشش بالایی دارند و مخاطب را بکوب می‌نشانند پای مطلب.😕 فقط: 1️⃣کاش آقای حدادپور دلش می­‌آمد بعضی جمله‌های مستهجن را حذف می­‌کرد. (متاسفانه گاهی بجای دادن پاسخ قانع کننده و متین در کانالشان نظرسنجی راه می‌اندازند😳😂.) 2️⃣ کاش قلمش را می ­چرخاند تا کمی فضاسازی، شخصیت ­پردازی و... هم داشته باشد. 3️⃣ کاش دقت بیشتری در انتقال مطالب به کار می‌برد تا این همه دچار شبهه نشویم، چرا که در این چند کتابی که ایشان به این سبک نوشته‌اند خیلی از ذهن­‌ها اذیت شدند... طوری وقایع را ثبت کرده‌اند که حتی می‌شود به توانمندی نیروهای خودمان شک ­کنیم و به این نتیجه برسیم که رو به زوال هستیم! https://eitaa.com/istadegi
📚 🌵کتاب ، نویسنده: ، نشر 🌵 🛑 اگر میخواهید ببینید یک انسان تا چه حد می تواند قسی القلب بشود، میتوانید این کتاب را بخوانید. داستان زندگی شیرین و عاشقانه جوانان و پیران فلسطینی که با وحشیگری که مخصوص صهیونیست هاست تبدیل به خاکستر و خون و خاک شد.‼️😔 ⚠️ برایم عجیب بود که این کتاب پرفروش ترین کتاب فرانسه شده است و در آمریکا نشر پیدا کرده ،در حالیکه دقیقا این کشور خود را فدای اسراییل می کند و هر کس هم که با اسراییل خوب نباشد را هم محکوم می کند.‼️ دادگاهی کردن و زندانی شدن دانشمندانی که علیه مقاله نوشته بودند در تاریخ ثبت است، اما هر چه رمان جلو رفت (بیشتر متوجه علت شدم و تمام که شد) از حیله گری آن ها متعجب ماندم.‼️ 🚫 این کتاب حرف حقی است که از آن می خواهند نتایج باطل خودشان را بگیرند.🚫 🔰بله در این رمان بسیار خوب و جامع صهیونیستها را خونخوار و فلسطینی ها را مظلوم و بدبخت و فراموش شده معرفی می کند🔰 ‼️اماچنان به تصویر می کشد که نتیجه می شود که:👇 ۱- خدا این همه ظلم و مظلومیت را به جبر تقدیر کرده است و چاره ای نیست.😶 تمام تلاش ها ناکام می ماند در آخر اینکه فلسطینی ها اگر قید مبارزه را بزنند می توانند زیر سایه اسراییلی‌ها ی مهربان زندگی کنند.😕 بدبخت باشند بهتر از این است که بجنگند، چون آن وقت حتما کشته خواهند شد تا جایی که اسرائیلی ها جنازه هایشان را جمع می کنند و در آخر رمان ببینید که چه خوب یک دختر و پسر فلسطینی با یک پسر اسرائیلی در یک خانه به آرامش می رسند.😳 کجا؟ کدام خانه؟ در خانه ای در پنسیلوانیای آمریکا😐 ۲- اینکه امام فرماید : ‼️آمریکا شیطان بزرگ است‼️ صحت ندارد.😦 باخواندن این کتاب به این نتیجه می رسید که آمریکا حاکم جهان است،😨 سایه سار آرامشش بر سر همه کشیده شده است. مایه رشد و فرهیختگی همه است، آزادی هدیه ایست که او را به اسرائیلی و فلسطینی، با هم هدیه می دهد.😏 اسرائیل و آمریکا را از هم تفکیک کرده است و .. پس آمریکا سیطره ی جهانی دارد. حتی خود مظلومین جهانی (مثل فلسطینی ها) هم می دانند که پیشرفت با آمریکاست باید در چهار چوب آمریکا پیش برود و کار کند.🤣 ۳- اسرائیلی ها که انقدر خون خوار و کودک کشند، چون دقیقا همین بلا سرشان آماده است پس آن ها هم بی پناه و آشفته اند.✡️😕 و اگر مورد توجه و محبت قرار بگیرند بسیار با وجدان و آرامند. فلسطینی ها خودشان مقاومت می کنند و عامل تشنج هستند.😟 صحنه های آخر رمان امل را نشان می دهد که اسلحه روی پیشانی اش است اما با نگاه مهربان خودش سرباز اسرائیلی راهم آرام می کند. هر چند که بعدش سرباز مهربان می ترسد و او را می کشد.😰 ۴- اینکه اسرائیلی ها (یهودیان صهیونیست) ✡️آمده اند، کشوری را غصب کرده اند، مردمش را کشته اند و در خانه های آن ها ساکن شده اند امری است که دیگر گذشته است، در صحنه ای نوه ی یک خاندان فلسطینی می خواهد خانه پدربزرگ کشته شده اش را ببیند ، زن ۳۰ ساله یهودی می گوید فرزندم در آن خوابیده است ،طوری که انسان به رحم می آید، خوب کودکی خوابیده و این نوه ی فلسطینی غصه ای ندارد، می رود آمریکا برای زندگی آرام و شیرین و پیشرفته اش.😑 ۵- در آمریکا به فلسطینی ها ، هم خوب پناه می دهند ، هم حق شهروندی دارند، هم هرکس رفته در کمال آزادی پیشرفت کرده است و ..😏 ۶-لحظه مرگ موشه جنایت کار صهیونیست، او را مردی خانواده دوست و راستگو و با وجدان معرفی می کند که تنها گناهش نگفتن حقیقت به اسماعیل است.🙁 حالا متوجه شدید که آمریکا و فرانسه چرا مجوز نشر داده اند؟‼️‼️‼️ 👈شاید بفرمایید که من بد دیده ام🚫 اما شما ببینید نفرت از آمریکا کجای کتاب آمده است؟❓ ولی فضای خوب امریکا و تعاملش با فلسطینی ها چه پیامی دارد؟❓ چرا به جای نفرت از اسراییلی ها، وحشت آفرینی و قدرتمندی آنها را ترسیم می کند؟❓ چرا یوسف که می خواست انتقام بگیرد دچار یاس شد و در عراق به گدایی افتاد به جای مبارزه؟❓ چرا منصور که بر اثر شکنجه ی صهیونیستها لال شده بود رو به نقاشی آورد و سر آخر به آمریکا کوچ کرد و به آرامش رسید؟❓ چرا تمام فلسطینی ها به مرگ و خواری اردوگاهی میرسند و مبارزاتشان بی نتیجه می ماند؟❓ انتفاضه چه شد؟ چرا اسراییلی ها در آخر کار خوش صورت و خوش سیرت شدند؟❓🤨 https://eitaa.com/istadegi
📚 🌵 رمان نوشته 🌵 👈 مردن به خیال بعضی­ها پایان تمام لذت هاست. پس بد است. چون تو را از هرچه که دوستش می­ داری جدا می­ کند.⚠️ ‼️اما…‼️ وقتی انگشتم را روی موبایل می­ گذاشتم و لمس می­ کردم و صفحه ها را ورق می­ زدم تازه می­ فهمیدم که خیلی هم پایان نیست.‼️ این آخرین برگ است از آخرین لحظه های .🍀 ⚠️ اما می­ شود زنده بود و در این دنیا هم بود و هزار بار بدتر از مرگ تمام خوشی ها را نابود شده دید. 🚫رمان بود.🚫 هرشخصیتی را که می­ خواندی، آن قدر# خیانت دیده بود و یا آن قدر از خوبی آدمیت دور بود که دچار شوک می­ شدی…⛔️ ⚠️زن و مرد رمان، پولدار بدبخت بودند. متمدن خیانت دیده،‼️ غرب گرای دروغگو،‼️ زن هایش خیانت کار،‼️ مردهای خیانت دیده،‼️ پول دوست،‼️ بیچاره.😭😤 هیچ دونفری با عشقشان ازدواج نکرده بودند،💔 عاشق کس دیگر بودند و همسر این یکی.👬 برای پول💸، برای عشق شکست خورده💔، برای تفریح 🏄‍♂️چه کار که نمی­ کردند.⚠️ چون همه اش آرامش می­ خواستند و این آرامش گم شده بود.😔 👈تابه حال این طور ناآرام نشده بودم .😣 شراب🍷 و سیگار🚬 و روابط💑 و پول💸 و سفر ✈️هم آرامشان نمی­ کرد که من خواننده آرام شوم.😫 ‼️همه درس خوانده، خوش تیپ، پولدار، مشهور و نامدار بودند و برای یک لحظه آرامش عمه­ ی بی نام و مسلمان بال بال می زدند. ‼️ باور کنید که خودش هم به بن بست این لذت های کوتاه مدت رسیده است.⛔️ می خواهد که حرفی جدید بشنود و به آرامش برسد.🌵 آن وقت جوانان با فرهنگ ایرانی در به در رسیدن به مدل غربی هستند...‼️😫 این رمان، فضای آزاد و راحت بین جوانان را ترسیم می­ کند که از آن تنها بدبختی می­ جوشد و درد.🚫 نمی­ دانم بشریت چرا خالق را رها کرده است؟❓❓❓ ✅ اگر خوش بختی می­ خواهد که باید دست به دامان همان کسی شود که او را در این دنیا قرار داده است. و اگر بدبختی، باید به خودش پناهنده شود. نتیجه دور شدن از و دل بستن به هوی و هوس می شود و این رمان را ها بخوانند شاید شاید شاید خودشان را از خواب بیدار کنند…‼️⚠️😔 https://eitaa.com/istadegi
📚 🌵کتاب ، نوشته ، 🌵 ⚠️نسل امروز، متفاوت است. خودشان می­ گویند که ما اهل دردیم. یعنی دوست داریم رنج بکشیم، اما راست نمی‌گویند. چون وقتی این حرف را می‌زنند و تو نگاهشان می‌کنی، در چشم­‌هایشان اشک شوق نیست، اشک بی­چارگی است.‼️ ⚠️رمان‌های اینترنتی نقش بزرگی در الگوسازی ایفا می‌کند. به قول بچه­‌ها، وقتی در رمان می‌خوانیم که دختری کتک می­‌خورد یا فحش می‌شنود و تحقیر می‌شود از کسی که دوستش دارد، حس می‌کنیم که فحش و کتک هم عشق است اما وقتی می­ رویم سر زندگی­مان یک اخم همسرمان می‌شود غصه و قهر.😕 رمان همیشه تلخ می­نوشم… رمانی است از زندگی دختری که می­ خواهد انتقام خودکشی دوستش پریا را بگیرد.😰 پریا به خیانت حسام پی می‌برد و خودکشی می­‌کند و حالا یکتا خودش را به حسام نزدیک می‌کند تا انتقام بگیرد. 😨 تن به هر خفت و خواری می­‌دهد فقط برای انتقام، در این میان، شهاب، همکار حسام اول تحقیر و تهدیدش می­‌کند و بعد هر دو عاشق هم می‌شوند.😧 سراسر رمان پر از صحنه‌های «نفهمی» یک دختر است. صحنه­ ی «لجبازی» و «غدگری» جنس زن.🤦‍♀️ تا آخرش هم همین است و جنس مرد که می­‌خواهد این دختر وحشی را رام کند.😑 حتی شهاب هم که بعدا عقدش می‌کند بارها می­ گوید که از رام کردن یکتا لذت می‌برد.😡 زن‌های داستان طور خاصی هستند: مادر یکتا خودخواه است، زن بابایش دیوانه شده، پری و عمه­‌اش ضعیف هستند و خودکشی می­ کنند، نوشین بی‌عفت است و حسام را کش می‌رود. یکتا لجباز و بی حیا است و برای رسیدن به هدفش …😵 چرا زن­‌های ما این­ قدر عقب­ گرد کرده‌اند؟ ضعیف، حسود، بی­‌حیا، لجباز، دزد زندگی، غیر قابل اعتماد …🙎‍♀️😱 زندگی­ها، همه­اش سختی و دل­شکستگی است. حتی یکتا لذت بودن با شهاب را با حماقت­های کاری تبدیل به فشار و دوری می­کند…😤 می­دانم نسل امروز دنبال عشق است اما هوس‌ها دارد می‌کشدشان. واقعا چطوری می­ شود به شهابی که تا چند هفته قبل با دختری دیگر بوده اعتماد کرد و یکتا هم همینطور…😥 باور کنید که زندگی­های امروز ان­قدر لذتش کم شده است که باید به زور از لابه ­لای بدبختی­ها یک روزنه درآورد که شاید لذت باشد.😔 ⚠️هر چند که سراسر این رمان تلخ بود … حالا ایمان آوردم به این که هر کس از یاد و نام خدا دوری کند، زندگی­اش در سختی است …‼️ https://eitaa.com/istadegi
📚 کتاب 📓- جلد سوم: ✍️نویسنده: 👈این کتاب را وقتی تازه به سن نوجوانی رسیده بودم خواندم. نشد دو جلد اول را بخوانم؛ اما با جلد سوم زندگی کردم. بارها و بارها کتاب را از اول تا آخر خواندم و بعضی از قسمت‌ها را حفظ شدم. عاشق و شیفته شخصیت‌هایش شدم...😍 ‼️اما حالا که بزرگ شده‌ام و خودم، به دور از اسطوره‌سازی‌های غیرواقعی و هدفمند، درباره تحقیق کرده‌ام، دریافتم که نویسنده نه تنها به من و تمام مخاطبان کتاب‌هایش، بلکه به تاریخ و مردم ایران زمین کرده است.😡 اسم این کار نویسنده در بهترین حالت، است.😡 📖داستان کتاب، داستان پسری پانزده ساله به نام بردیاست؛ فرزند یکی از درباریان دوران . پدر بردیا بعد از ، اموال ملت را برمی‌دارد و به فرانسه می‌رود. مادرش می‌میرد و بردیا تنها در عمارتشان تنها می‌ماند. صفحات اول کتاب، به توصیف اوضاع وحشتناک مردم(!) بعد از انقلاب اسلامی می‌گذرد و بعد، بردیا طی حادثه‌ای به دوران می‌رود و در نقش پسر کوچک قرار می‌گیرد.😕 بردیا با مردی روبه‌رو می‌شود که به گفته بقیه مردم اطراف، پیامبر است! و آن مرد می‌گوید کوروش مرد خدا(!!) و موعود بنی‌اسرائیل(!!) است!😳 ✡️یهودیان که به تاوان طغیانشان در بابل زندانی شده‌اند، انسان‌هایی پاک و مظلومند که کوروش آن‌‌ها را نجات می‌دهد. آنچه از کوروش نشان می‌دهد، یک چهره پیامبرگونه، مقدس و عادل است که تفاوت بسیاری با حقیقت دارد.😒 در قسمتی از کتاب، بردیا متوجه نیایش‌های شبانه کوروش با خداوند می‌شود؛ درحالی که بر اساس منابع تاریخی، احتمالا کوروش اصلا یکتاپرست نبوده!!😏 ‼️نویسنده در قسمت مواجهه بردیا با اعراب، اعراب را افرادی بدوی و وحشی توصیف می‌کند که نشان‌دهنده تفکرات نژادپرستانه نویسنده است.😣 ⛔️به توصیف نویسنده، مردم در زمان شاد و خوشحال بودند و اصلا کوروش، موعود زردشت است!! و مخاطب حین مطالعه رمان، با انبوهی از دروغ‌های تاریخی مواجه می‌شود که بی‌پایه بودن آن را می‌شود تنها با یک سرچ ساده در اینترنت فهمید.😠 🔰در نهایت، بعد از مرگ شکوهمند کوروش(!!) و تشییع گسترده او توسط مردم(!!)، بردیا به جانشینی می‌رسد اما توسط برادر بزرگش کمبوجیه و پدربزرگش(آسیتاگ یا اژی‌دهاک) به قتل می‌رسد.😐 درحالیکه ماجرای مرگ بردیا در تاریخ، دارای ابهام است و حتی برخی معتقدند بردیا توسط هخامنشی که بعدا جانشین کوروش شد به قتل رسیده است. اما نویسنده تلاش دارد با داستان‌پردازی، جواب این ابهام را بدهد.😕 💢بعد از مرگ بردیا، بردیا به همراه سیمرغ را برپا می‌کند(!). در این که ترکیب خیالات نویسنده با پیش‌گویی‌های منابع زردشتی‌ست(!!)😂، سوشیانت ظهور می‌کند اما آخر معلوم نیست که در این میان چکاره است؟🤔 با ظالمان می‌جنگد و کشته می‌شود و جهان غرق در آرامش می‌گردد اما خبری از و از نو بنا نهادن نظم هستی نیست!!🙄 ⚠️گویا هدف ، تنها انتقام مظلومان از ظالمان بوده و نه رشد و تعالی بشر و اهداف الهی. و جالب‌تر آن که، نویسنده افراد خونخواری چون و و امثال آنان را مظلوم معرفی می‌کند و تو خود بخوان حدیث مفصل...😖 ❌البته، این روحیه باستانگرایانه که در بعضی از قسمت‌ها رنگ و بوی خرافه‌پرستی و عرفان یهودی هم دارد، سراسر کتاب را فرا گرفته است و اسطوره‌سازی، تنها به کتاب این نویسنده اختصاص ندارد.😔 ✅نمی‌گویم اسطوره‌های وجود نداشته‌اند یا نباید از آن‌ها سخن گفت. ما تاریخ پرافتخاری داشته‌ایم و در آن شکی نیست. اما باید به چند نکته توجه کرد: 1️⃣: تاریخ ما از هخامنشیان و کوروش آغاز نمی‌شود؛ در نتیجه نباید به هخامنشیان محدودش کرد. سال‌ها قبل از هخامنشیان، تمدن‌های عظیمی در ایران به وجود آمده که معلوم نیست چرا باستانگرایان عزیز از آن تمدن‌ها سخن نمی‌گویند؟؟ 2️⃣: آنچه گذشتگان برای ایران انجام داده‌اند، اگر واقعا انجام داده باشند، جای تحسین دارد اما آنچه مهم است، این است که ما، اکنون برای کشورمان چکار می‌کنیم؟ 3️⃣: ما با عقل و اختیارمان نژادمان را انتخاب نکرده‌ایم؛ در نتیجه نژاد مایه برتری نیست بلکه آنچه ما را از دیگر انسان‌ها متمایز می‌کند، کردار و رفتار خود ماست. 4️⃣: منطقی نیست که تصور کنیم دوران باستان و تاریخ شاهنشاهی، بی‌عیب و نقص بوده و همه مشکلات مربوط به دوران اسلامی‌ست. بلکه باید تاریخ را بدون تعصب و از منابع مستدل خواند. https://eitaa.com/istadegi
✨﷽✨ 🔰 🔰 📍اعضا و نویسندگان گروه مه‌شکن: 🌷 شکیبا شیردشت ‌زاده(فاطمه شکیبا)، کارشناس جامعه‌شناسی، نویسنده، مدرس سواد رسانه و فعال فرهنگی 🌷محدثه پیشه(صدرزاده)، کارشناس علوم قرآن و حدیث، نویسنده، فعال دانشجویی، فعال در حوزه مطالبه‌گری 🌷زهرا اروند، کارشناس علوم تربیتی، نویسنده، فعال فرهنگی و دانشجویی 🌷کوثر سادات مصباح، کارشناس مشاوره، نویسنده، مربی نوجوان و فعال فرهنگی 🌷عارفه برنجی‌زاده(فاتح)، کارشناس علوم قرآن و حدیث، مربی نوجوان، فعال فرهنگی 🌷صالحه صدر(طناز)، کارشناس جغرافیا، نویسنده، گردشگری که همیشه کوله‌ی سفرش آماده ست! ⚠️ کپی رمان‌ها تنها با ذکر نام نویسنده، آیدی کانال و فقط در پیام‌رسان‌های ایرانی مورد رضایت است. ⚠️ 📚متن‌های معرفی و نقد کتاب را با این هشتگ‌ها پیدا کنید: 📗 📝 📱مجموعه یاده‌های کتابخوانی: اول: اندر مصائب مخاطب بودن دوم: اندر مصائب نویسندگی سوم: اندر مذمت زردنویسان 🍃سایر هشتگ‌های مهم کانال: (معرفی بانوان شهیده) (بیانات امام خامنه‌ای در جمع بانوان) (آموزش درست‌نویسی‌ و نگارش) سلسله سخنرانی‌های از استاد مهدی طائب (دلنوشته‌های خانم شکیبا) (مطالب مرتبط با شهید آرمان علی‌وردی) مجموعه سخنرانی استاد علیرضا پناهیان، ویژه ماه مبارک رمضان مجموعه دلنوشته «آقای شهید جمهور!»؛ حرف دل یک دهه هشتادی با رییس‌جمهور شهیدش... ؛ مجموعه پادکست‌های گروه مطرا؛ رویکرد گام دومی به دفاع مقدس 🔸🔸🔸 📚دسترسی سریع به آثار منتشر شده: (رمان‌های شاخه زیتون، نقاب ابلیس و عقیق فیروزه‌ای برای ویرایش از کانال حذف شدند) 🔗 قسمت اول رمان شهریور(یک درام دخترانه و معمایی) 🌾 فایل پی‌دی‌اف رمان شهریور (ویرایش جدید) 🔗 لینک قسمت اول رمان رفیق 📓 فایل پی‌دی‌اف رمان رفیق 🔗 لینک قسمت اول رمان خط قرمز ⛔️ فایل پی‌دی‌اف رمان خط قرمز 🔗لینک قسمت اول رمان عالیجنابان خاکستری(به قلم محدثه صدرزاده) 🔗 فایل مجموعه داستان کوتاه بغض؛ ویژه ماه محرم(به قلم فاطمه شکیبا) 🔗داستان کوتاه بادام تلخ؛ بازخوانی مسمومیت در مدارس ☣️ 🔗 لینک قسمت اول داستان نیمۀ تاریک 🌖 فایل پی‌دی‌اف داستان نیمۀ تاریک 📿 داستان کوتاه تسبیح سبز (اثر ) 🔸پی‌دی‌اف داستان کوتاه نیمه‌ی راه (اثر محدثه صدرزاده) 🔸 قسمت اول داستان نیمۀ تنها (اثر ) 🔸 داستان کوتاه آغوش گرم (اثر محدثه صدرزاده) 🔸 داستان کوتاه جدال (اثر محدثه صدرزاده) 🔸 داستان کوتاه امتداد (داستانی متفاوت درباره فلسطین) فایل پی‌دی‌اف داستان امتداد مجموعه داستان کوتاه بازگشت‌گاه (کار گروهی نویسندگان مه‌شکن) 📖 سفرنامه به قلم فاطمه شکیبا؛ خاطراتی از راهیان نور دانشجویی 1401 📖 ۲، خاطراتی از راهیان نور دانشجویی ۱۴۰۲ 📖سفرنامه‌ی "اسم‌های بدون فصل، فصل‌های بدون اسم"، به قلم کوثر سادات مصباح 📖سفرنامه "روایت زیبایی"، به قلم معصومه سادات رضوی(از مخاطبان کانال) 📖ناسفرنامه "موکب فرشتگان" به قلم فاطمه شکیبا 🔸 داستانک جنون (اثر فاطمه شکیبا) 🔸داستانک پزشک(فاطمه شکیبا) 🌊روایت موج‌نامه؛ به قلم کوثرسادات مصباح مصاحبه با خبرگزاری صدای حوزه 💬ارسال نظرات و پیشنهادها(خانم شکیبا): https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh ارسال نظرات برای خانم صدرزاده: https://harfeto.timefriend.net/16467617947882 ارسال نظرات برای خانم اروند: https://harfeto.timefriend.net/16354397542508 ارسال نظر برای خانم طناز: payamenashenas.ir/Youdontknowme صفحه ما در روبیکا: https://rubika.ir/foratsh1400
📚 رمان ( )📓 ✍️نویسنده: ‼️قبل از این که درباره خود داستان حرف بزنم، یک توضیحی درباره نویسنده بدهم...👇 ⚠️نویسنده در مصاحبه‌ای که انتهای کتاب چاپ شده است، صریحاً گفته که برای نوشتن این رمان، اصلا درباره داعش و گروه‌های تکفیری تحقیق نکرده و به اطلاعات محدودش که از رسانه‌ها به دست آورده، بسنده کرده است!😑 ❗️و البته این نویسنده با اطلاعات محدودش، در یک تحلیل ناپخته، ادعا می‌کند که داعش اصلا ربطی به امریکا و اسرائیل و عربستان ندارد و محصول آن‌ها نیست.😐 🙄حالا من نمی‌دانم چرا این کتاب را یکی از کتب مقاومت به شمار می‌آورند و به مخاطب توصیه می‌کنند برای افزایش آگاهی آن را بخواند؟! درحالی که آگاهیِ خود نویسنده در رابطه با داعش، کاملا محدود و عامیانه است و مخاطب این را به وضوح با خواندن کتاب درک می‌کند!😏 🔰و اما ماجرای کتاب...📖 👈کتاب درباره یک دختر مطلقه مصری ست که بخاطر محدودیت‌هایی که بعد از طلاق برایش به وجود آمده، از جامعه می‌بُرد و به داعش می‌پیوندد! نمی‌دانم چرا در سراسر کتاب، نگاه نویسنده به جنس مرد، به شکل نامتعادلی منفی ست؟!😕 🔸و البته همراه او، چند دختر دیگر هم با دلایلی مشابه، به داعش ملحق می‌شوند. اما دختر قصه ما که نامش لیلی ست، بخاطر موقعیت خاص شغلی پدرش، در مکانی جدا و با امکانات کامل سکونت دارد و مورد آزار داعشی‌ها قرار نمی‌گیرد.🤣 ‼️در این میان، متوجه می‌شود محافظ داعشیِ او، همکلاسی دانشگاهش بوده و به لیلی علاقه داشته؛ اما وقتی نمی‌تواند به لیلی برسد، دچار سرخوردگی می‌شود و تصمیم می‌گیرد داعشی بشود!!! 🙄می‌بینید؟! داعشی‌ها آدم‌های بدی نیستند؛ بلکه انسان‌هایی مظلوم و مطرود از سوی اجتماعند!!!😳😂 👈خلاصه... لیلی و همسر داعشی‌اش با هم از دست داعش فرار می‌کنند و می‌روند یمن...اما داعش، همسر لیلی را پیدا می‌کند و می‌دزدد. لیلی به عربستان می‌رود و بعد از چند ماه که معتکف خانه خدا بود و عبادت می‌کرد، در منزل یک شیخ سعودی ساکن می‌شود! (ناگفته نماند که این لیلی خانم، تا قبل از آن اصلا اعتقادی به دین نداشت!😐) 💢جالب اینجاست که این شیخ ثروتمند سعودی، علی‌رغم تجمل بیش از حدش، یکی از بهترین بندگان و اولیاء الهی‌ست و کلا همه شیوخ وهابی سعودی همینقدر خوبند!🤣😐 ♨️بعد از مدتی، همسر لیلی از چنگ داعش می‌گریزد و با لیلی برمی‌گردند به مصر و می‌خواهند عین آدم، عاشقانه زندگی‌شان را بکنند؛ اما همسر لیلی خانم وقتی عضو داعش بوده، بنده خدایی را کشته بوده. حالا هم همان بنده خدا می‌آید و برای انتقام، همسر لیلی را جلوی چشم دخترش می‌کشد و دخترش را هم می‌دزدد!!😣 🔰بعد از طی شدن ماجراهایی طولانی، این دختر به آغوش لیلی باز می‌گردد و لیلی هم می‌بیند در مصر آرامش ندارد؛ در نتیجه با دخترش می‌رود آلمان و به خوبی و خوشی زندگی می‌کنند.😕 ⚠️بی‌تعارف باید بگویم داستان کتاب کاملا شبیه فیلم‌های هندی بود.😖 ترجمه کتاب به شدت ضعیف بود و قلم نویسنده هم چنگی به دل نمی‌زد. بسیار یکنواخت و ضعیف.😒 ⛔️نویسنده با نگاه عامیانه و جاهلانه‌اش، تلاش دارد بگوید: ‼️زن‌های مسلمان بدبخت و توسری‌خورند،😠 ‼️ داعشی‌ها و تروریست‌ها انسان‌های بدی نیستند؛ بلکه شکست‌هایشان در زندگی آن‌ها را تبدیل به ماشین کشتار کرده است ولی اتفاقا خیلی هم مهربان و دل‌رحمند،😳🤯 ‼️نهادهای نظامی و امنیتی هم کلا کشک‌اند و قانون حاکم، قانون جنگل است 😰 ‼️و در نهایت شیوخ مرتجع سعودی انسان‌هایی بس عابد و زاهد و عادل‌اند!😧🙄 🚫آخر داستان هم، همه می‌میرند!!😐 ⛔️وقتتان را برایش تلف نکنید.⛔️ https://eitaa.com/istadegi
📚 🌵کتاب ، نویسنده: ، نشر 🌵 🔸اگر میخواهید ببینید یک انسان تا چه حد می تواند قسی القلب بشود، میتوانید این کتاب را بخوانید. داستان زندگی شیرین و عاشقانه جوانان و پیران فلسطینی که با وحشیگری که مخصوص صهیونیست هاست تبدیل به خاکستر و خون و خاک شد.‼️😔 ⚠️ برایم عجیب بود که این کتاب پرفروش ترین کتاب فرانسه شده است و در آمریکا نشر پیدا کرده ،در حالیکه دقیقا این کشور خود را فدای اسراییل می کند و هر کس هم که با اسراییل خوب نباشد را هم محکوم می کند.‼️ دادگاهی کردن و زندانی شدن دانشمندانی که علیه مقاله نوشته بودند در تاریخ ثبت است، اما هر چه رمان جلو رفت (بیشتر متوجه علت شدم و تمام که شد) از حیله‌گری آن ها متعجب ماندم.‼️ 🚫 این کتاب حرف حقی است که از آن می خواهند نتایج باطل خودشان را بگیرند.🚫 🔰بله در این رمان بسیار خوب و جامع صهیونیستها را خونخوار و فلسطینی ها را مظلوم و بدبخت و فراموش شده معرفی می کند🔰 ‼️اماچنان به تصویر می کشد که نتیجه می شود که:👇 ۱- خدا این همه ظلم و مظلومیت را به جبر تقدیر کرده است و چاره ای نیست.😶 تمام تلاش ها ناکام می ماند در آخر اینکه فلسطینی ها اگر قید مبارزه را بزنند می توانند زیر سایه اسراییلی‌ها ی مهربان زندگی کنند.😕 بدبخت باشند بهتر از این است که بجنگند، چون آن وقت حتما کشته خواهند شد تا جایی که اسرائیلی ها جنازه هایشان را جمع می کنند و در آخر رمان ببینید که چه خوب یک دختر و پسر فلسطینی با یک پسر اسرائیلی در یک خانه به آرامش می رسند.😳 کجا؟ کدام خانه؟ در خانه ای در پنسیلوانیای آمریکا😐 ۲- اینکه امام فرماید : ‼️آمریکا شیطان بزرگ است‼️ صحت ندارد.😦 باخواندن این کتاب به این نتیجه می رسید که آمریکا حاکم جهان است،😨 سایه سار آرامشش بر سر همه کشیده شده است. مایه رشد و فرهیختگی همه است، آزادی هدیه ایست که او را به اسرائیلی و فلسطینی، با هم هدیه می دهد.😏 اسرائیل و آمریکا را از هم تفکیک کرده است و .. پس آمریکا سیطره ی جهانی دارد. حتی خود مظلومین جهانی (مثل فلسطینی ها) هم می دانند که پیشرفت با آمریکاست باید در چهار چوب آمریکا پیش برود و کار کند.🤣 ۳- اسرائیلی ها که انقدر خون خوار و کودک کشند، چون دقیقا همین بلا سرشان آماده است پس آن ها هم بی پناه و آشفته اند.✡️😕 و اگر مورد توجه و محبت قرار بگیرند بسیار با وجدان و آرامند. فلسطینی ها خودشان مقاومت می کنند و عامل تشنج هستند.😟 صحنه های آخر رمان، "أمَل" را نشان می دهد که اسلحه روی پیشانی اش است اما با نگاه مهربان خودش سرباز اسرائیلی راهم آرام می کند. هر چند که بعدش سرباز مهربان می ترسد و او را می کشد.😰 ۴- اینکه اسرائیلی ها (یهودیان صهیونیست) ✡️آمده اند، کشوری را غصب کرده اند، مردمش را کشته اند و در خانه های آن ها ساکن شده اند امری است که دیگر گذشته است، در صحنه ای نوه ی یک خاندان فلسطینی می خواهد خانه پدربزرگ کشته شده اش را ببیند ، زن ۳۰ ساله یهودی می گوید فرزندم در آن خوابیده است ،طوری که انسان به رحم می آید، خوب کودکی خوابیده و این نوه ی فلسطینی غصه ای ندارد، می رود آمریکا برای زندگی آرام و شیرین و پیشرفته اش.😑 ۵- در آمریکا به فلسطینی ها ، هم خوب پناه می دهند ، هم حق شهروندی دارند، هم هرکس رفته در کمال آزادی پیشرفت کرده است و ..😏 ۶-لحظه مرگ موشه جنایت کار صهیونیست، او را مردی خانواده دوست و راستگو و با وجدان معرفی می کند که تنها گناهش نگفتن حقیقت به اسماعیل است.🙁 حالا متوجه شدید که آمریکا و فرانسه چرا مجوز نشر داده اند؟‼️‼️‼️ 👈شاید بفرمایید که من بد دیده ام🚫 اما شما ببینید نفرت از آمریکا کجای کتاب آمده است؟❓ ولی فضای خوب امریکا و تعاملش با فلسطینی ها چه پیامی دارد؟❓ چرا به جای نفرت از اسراییلی‌ها، وحشت‌آفرینی و قدرتمندی آنها را ترسیم می‌کند؟❓ چرا یوسف که می خواست انتقام بگیرد دچار یاس شد و در عراق به گدایی افتاد به جای مبارزه؟❓ چرا منصور که بر اثر شکنجه صهیونیستها لال شده بود رو به نقاشی آورد و سر آخر به آمریکا کوچ کرد و به آرامش رسید؟❓ چرا تمام فلسطینی ها به مرگ و خواری اردوگاهی میرسند و مبارزاتشان بی نتیجه می ماند؟❓ انتفاضه چه شد؟ چرا اسراییلی ها در آخر کار خوش صورت و خوش سیرت شدند؟❓🤨
♨️| 📚| ✍️| ⚠️♨️ مجموعه اطلاعات‌؛‌ چه سپاه،‌ چه… باید به یک مدل برسد. مدل ارائه واضح از حضور و وجود خودشان در اذهان مردم و در فضای جامعه! اگر این کار را زودتر انجام ندهند،‌ به همین زودی،‌ با یک پازل نامرتبی روبرو خواهند شد از نویسنده‌ها و انگیزه­‌هایشان،‌ قلمشان،‌ اندیشه­‌شان و البته اگر نگوئیم اغراض و امراضشان،‌ که دیگر جمع نخواهد شد! 🚫♨️ باید بپذیرند که مدیریت محتوا را از هر قلم به دستی بگیرید و در محدوده و چارچوب تعریف شده­ای دربیاورید تا نخواهید بعدها هزینه کنید! 〽️♨️ شاید بتوان گفت آقای حدادپور شروع مسیرکجی هست که با ‌پشتیبانی، کم‌اطلاعی، صفحات مجازی، بدقلمی و سادگی مخاطب، این سیر را افتتاح کرده­ است و متاسفانه جای پایی هم بین طرفداران انقلاب که مطالعه کمی دارند و هیجانات را دوست دارند باز کرده است! 🔺♨️ چند نکته!: 1️⃣♨️این که نویسنده تلاش کرده تا اطلاعات عمومی مردم را افزایش دهد و آگاه‌سازی نسبت به مکر دشمن را انجام دهد؛ درست اما: ❗️♨️ الف: قلم ایشان… کوچه بازاری! خودشان هم می­‌گویند نویسنده نیستند،‌ پس چه اصراری ست که بنویسد. 😔♨️این مدل نوشتن،‌ مثل مجلات زرد است،‌ حیف این موضوعات با این سطح! 2️⃣♨️ آقای حدادپور را باید یک دور از صحنه­‌ها و الفاظ پورن ‌پاک­سازی کنند. چرا باید این کلمات،‌ این صحنه­‌پردازی­‌ها،‌ این… 🤭🤫یک حیایی در جامعه مومنین بود که این کلمات یا شوخی‌ها یا تصویرسازی­‌ها را نداشتند،‌ اما همین جامعه مومنین به یک نویسنده‌ی به اصطلاح طلبه اعتماد می­‌کند،‌ کتابی با موضوع به اصطلاح نیروهای انقلابی و سربازان گمنام دست می‌گیرد تا بخواند… نتیجه: ⛔️مخاطب صحنه­ ها و کلمات و فضاسازی­‌هایی را مطالعه می­‌کند که تا به حال یا نداشته یا اگر در کتابی دیگر دست فرزند خودش می­دید،‌ اسمش را می­گذاشت: کتب مستهجن یا ضاله!🤯 ⚠️کتب این آقا مثل برنامه خندوانه است. برنامه‌ای که در قالب ظاهرا موجه، موسیقی را به خانه مومنین تزریق کرد. هر کس که مراقب بود موسیقی در ذهن و قلبش ننشیند، ‌با یک ترفند ساده صدا وسیما و البته گاهی دعوت از مهمانانی مثل: جانبازان و خانواده شهدا و… موسیقی را هم پذیرفت.😱 ⛔️ نیروهای اطلاعات برای مردم ‌ناشناخته­‌اند و بوده‌اند،‌ در سیر کتب آقای جهرمی و البته این کتاب،‌ آنان را این گونه به تصویر کشیده است: ۱-داخل خانه مهربانند و زن­‌دوست(خوب است) 😌 اما ۲-بیرون عصبی،‌ بدبرخورد،‌ گاهی وحشی😨 ۳-شکنجه، اصلی در اعتراف و بازجویی­ است😱 ۴-بی­‌برنامه‌اند و دائم از چند دختر و پسر دور می‌خورند!😒 ۵-آسیب­‌پذیرند!😔 ۶- غالبا وقتی به خودشان می‌آیند که چند بار رو دست خورده‌اند و کم­ آورده­‌ایم!😐 ۷-خلاصه این­که بی­‌برنامگی و عدم تسلط را با توسل می­‌شود حل کرد!🙄 ✅و در آخر: خوب است که ما تسلط اطلاعات برون‌مرزی­مان را کمی به رخ بکشیم نه این­که تنها تعقیب­ کننده خوبی باشیم! https://eitaa.com/istadegi
📚 کتاب 📕 ✍️نویسنده: نقد کتاب👇👇👇
مه‌شکن🇵🇸
#نقد_کتاب 📚 کتاب #دختر_موشرابی 📕 ✍️نویسنده: #محمد_حسین_زاده #نشر_کتابستان_معرفت نقد کتاب👇👇👇
📚 کتاب 📕 ✍️نویسنده: (بخش اول) عمیقاً اعتقاد دارم آدمی که تاریخ نخوانده باشد، راحت کلاه سرش می‌رود. برای همین است که هم خودم علاقه دارم به خواندن تاریخ – چه تاریخ معاصر ایران و چه تاریخ اسلام و تاریخ باستان – و هم دوستانم و اعضای خانواده را تشویق به خواندن تاریخ می‌کنم. تاریخ چیز جذابی ست؛ مخصوصاً جزئیاتش. دختر موشرابی را هم برای همین دوست داشتم؛ چون نقاط مهم تاریخ ایران را از زاویه‌ای نو روایت می‌کرد. عهدنامه گلستان، ماجرای حمله به سفارت روسیه و قتل گریبایدوف، جنبش تنباکو، ماجرای مشروطه و شهادت شیخ فضل‌الله نوری، حمله روس‌ها به حرم امام رضا علیه‌السلام، قیام گوهرشاد، کودتای بیست و هشت مرداد، تسخیر لانه جاسوسی، فتنه هشتاد و هشت و درنهایت، مدافعان حرم؛ همه این‌ها را با بیانی نو و شیرین روایت کرد و به نظرم لازم است هر ایرانی این حقایق تاریخی را بداند. با خواندن دختر موشرابی سرشار از حس غرور ملی خواهید شد؛ سرشار از عشق به ایران و شور ایستادگی در برابر بیگانه. پر می‌شوید از کینه بیگانه و شاهان و درباریان بیگانه‌پرست. برای همین است که می‌گویم این کتاب را بخوانید. نقطه قوت دیگر کتاب، قلم روان و شیرین آن است؛ مخصوصاً در قسمت‌های مربوط به قاجار که اندکی هم با طنز آمیخته شده و آن را جذاب‌تر می‌کند. با این وجود، این کتاب نقطه ضعف بزرگی دارد که نمی‌توان از آن چشم پوشید. در متن معرفی کتاب نوشته: "داستانی تاریخی از ایران و زندگی دختران ایران است. محمد حسین‌زاده در این کتاب از زندگی دختران این خاک گفته است. آن‌هایی که در تاریک و روشن تاریخ گم شده‌اند و در کوچه پس‌کوچه‌های داستان‌ها، صدایشان خاموش و ساکت شده است. او در این کتاب از دخترانی می‌گوید که گاه پرچمداران تغییراتی بزرگ و عظیم در تاریخ بودند و گاهی نیز خودشان قربانی شدند..." من فکر می‌کنم این جملاتی که در معرفی کتاب نوشته، دروغ محض است. راستش را بخواهید من در این کتاب اثری از دختران و زنان ایرانی ندیدم. اصلا قهرمان این کتاب دختران نبودند؛ قهرمان تاریخ و آن کسانی که تاریخ را ساختند، طبق معمول مردان بودند. دختران و زنان در این کتاب، صرفا موجوداتی ضعیف و بی‌اراده بودند؛ موجوداتی آسیب‌پذیر که باید در پستو پنهان شوند تا آسیب و گزندی به آن‌ها نرسد و نمی‌توانند جریان‌ساز و نقش‌آفرین باشند(شاید هم واقعاً نقش زنان در تاریخ ایران چیز مهمی نبوده است؟!!) این کتاب هشت فصل دارد: دختر قجری، دختر گرجی، دختر میرزا، دختر مشروطه، دختر نوغان، دختر شهرنو، دختر کرد و دخترموشرابی. در فصل دختر قجری، شما زنان حسود و خاله‌زنک حرم‌سرا را می‌بینید؛ دخترانی که قربانی جاه‌طلبی و هوس‌بازی شاهان می‌شوند و البته زنی به نام تاج‌الدوله که تنها هنرش، سیاست‌های زنانه است و نه بیشتر. در این فصل، قهرمان جوان باغیرت ترک است و عباس‌میرزا. این فصل جنگ‌های ایران و روس را روایت می‌کند؛ اما زنان این میان هیچ نقشی نداشته‌اند. فصل دختر گرجی، به ماجرای اسارت زنان مسلمان گرجی در سفارت روسیه و حمله به سفارت و قتل گریبایدوف اشاره دارد. این‌جا هم قهرمان داستان، زنان نیستند؛ بلکه قهرمان، میرزا مسیح مجتهدی و مردان ایرانی هستند که غیرتشان به جوش آمد تا زنان مسلمان را آزاد کنند. این‌جا هم شما اثری از نقش‌آفرینی زنان نمی‌بینید؛ بلکه آنچه می‌بینید، آسیب‌پذیری زنان و غیرت و سلحشوری مردان است! فصل دختر میرزا شاید نقطه درخشان کتاب باشد که اندکی بیشتر به انیس‌الدوله، همسر ناصرالدین‌شاه و تدابیر این خانم پرداخته است. این‌جا هم باز نقش اصلی را در قیام تنباکو مردها ایفا می‌کنند؛ اما زنان را هم در کنار مردان می‌بینیم که قلیان‌ها را می‌شکنند و برای جلوگیری از تبعید عالم بزرگ تهران، دست به تظاهرات می‌زنند. این‌جا انیس‌الدوله در یک حرکت تحسین‌آمیز، مقابل شاه می‌ایستد و می‌گوید: «همان کسی قلیان را حرام کرده که من را بر تو حلال کرده است.»؛ اما باز هم نقش و این حرکت را نمی‌توان پرچمداری و جریان‌سازی نامید. در فصل دختر مشروطه، عملاً شما هیچ اثری از زنان نمی‌بینید؛ فقط دختر سفیر انگلیس را می‌بینید که مشروطه‌خواهان را در سفارت انگلیس تهییج می‌کند(که نمی‌دانم از نظر تاریخی واقعیت دارد یا نه؟) و از سوی دیگر، دختر شهید شیخ فضل‌الله نوری را می‌بینید که برای پدرش عزادار است؛ همین. زنان هیچ کار مهم دیگری انجام نداده‌اند! (با این وجود محتوای این فصل محتوای خوبی‌ست و خواندنش واجب.) https://eitaa.com/istadegi
مه‌شکن🇵🇸
#نقد_کتاب 📚 کتاب #دختر_موشرابی 📕 ✍️نویسنده: #محمد_حسین_زاده #نشر_کتابستان_معرفت (بخش اول) عمیقاً اع
📚 کتاب 📕 ✍️نویسنده: (بخش دوم) فصل دختر نوغان نیز اندکی بیشتر به نقش زنان پرداخته. در ابتدا که حرف از حمله روس‌ها به حرم امام رضا علیه‌السلام می‌زند، شما اثری از نقش دختران نمی‌بینید جز دختری که قهرمان داستان عاشقش شده؛ فقط همین. یعنی این دختر کار مهمی انجام نداده. در ادامه اما وقتی به ماجرای کشف حجاب رضاخانی و قیام گوهرشاد اشاره می‌رسد، زنان و دخترانی هستند که در قیام گوهرشاد برای حفظ حجابشان به شهادت می‌رسند. باز هم پرداخت زیادی روی این مسئله نشده و قهرمان اصلی ماجرا یک مرد است. فصل دختر شهرنو هم که... واقعا خجالت‌آور و تاسف‌آور است. نویسنده می‌خواسته به نقش زنانِ فاسد شهرنو در کودتای بیست و هشت مرداد بپردازد؛ اما حتی از پس این کار هم بر نیامده و باز هم آنچه شما می‌بینید، نامردیِ شعبان بی‌مخ و جوانمردی طیب حاج‌رضایی ست. این‌جا هم بجز یک اشاره کوچک، هیچ‌کس به نقش زنان توجه نمی‌کند و سرتاسر فصل آنچه اهمیت دارد، شهید طیب حاج‌رضایی و غیرت اوست. فصل دختر کرد هم که فاجعه است؛ چون در این فصل همه چیز اهمیت دارد جز دختر کرد. این‌جا اشاره به نقش زنان صرفاً در همین حد است که دختری به دست یک مستشار آمریکایی به قتل رسیده و دولت پهلوی بدون محاکمه قاتل آمریکایی، از خون این دختر ایرانیِ کرد گذشته است. این دختر هیچ کاری نکرده و هیچ نقش مهمی نداشته؛ فقط مُرده است! در آخر؛ فصل دختر موشرابی که باز هم قهرمانش شخصیت اصلی داستان و دوستش رضا هستند. این فصل اشاره ناقص و کوچکی به وقایع سال هشتاد و هشت دارد. این‌جا دختر موشرابی فریب می‌خورد و به اشتباهش پی می‌برد؛ همین. از وقایع سال هشتاد و هشت جای پرداخت بیشتری داشت که نویسنده سریع از روی آن‌ها پرید و بعد اشاره کوتاهی به ماجرای مدافعان حرم که باز هم قهرمانش رضا بود که شهید شد و این‌جا هم هیچ اثر و ردی از نقش زنان و دختران نمی‌بینید. توصیه می‌کنم حتماً دختر موشرابی را بخوانید؛ صرفاً برای فهمیدن حقایقی از تاریخ ایران؛ اما در آن به دنبال نقش زنان و دختران نگردید. ای کاش نویسنده این رمان، مدعی نمی‌شد تاریخ زندگی دختران ایران را نوشته است و با این کلام، به شعور مخاطب و حیثیت دختران ایرانی توهین نمی‌کرد. ⚠️در آخر، اجازه بدهید تاریخ دختران ایران را خودِ ما دختران ایرانی بنویسیم تا مثل دختر موشرابی، به نام دختران و به کام مردان نشود و ما را به حاشیه تاریخ نرانند. همان‌طور که امام خامنه‌ای گفتند: زن در حاشیه تاریخ نیست؛ زن در متن حوادث تاریخی قرار دارد. https://eitaa.com/istadegi
سلام بله خوندم. بنده کتاب‌های آقای جهرمی رو اصلا برای نوجوانان توصیه نمی‌کنم. نقد این کتاب رو هم می‌تونید در لینک زیر مطالعه کنید: https://namaktab.ir/نقد-کتاب-کف-خیابان-۲-خشت-اول-گر-نهد-معما/
مه‌شکن🇵🇸
سلام اتفاقا هدف ما اینه که کتاب‌های خوب رو به مردم معرفی کنیم. ولی هر کتابی که نویسنده‌ش روحانی باشه
یک نکته فوق‌العاده مهم دیگه در رابطه با آثار آقای جهرمی، چهره‌ای هست که از نیروهای امنیتی ایرانی نشون میده... چهره‌ای واقعا خشن که حتی اگر پاش بیفته، از شکنجه و سلاخی حریفش هم ابایی نداره... و البته گاهی اشتباهات حرفه‌ای بسیار وحشتناک می‌کنه... من این دید رو قبول ندارم. و فکر می‌کنم توهینه به سربازان گمنام امام زمان ارواحنا فداه. در آخر هم، برای بنده اهمیتی نداره که هزاران طرفدار داشته باشند یا نه... چون تعداد طرفداران ایشون حقیقت رو تغییر نمی‌ده. اما کاش طرفداران ایشون این رابطه مرید و مراد رو کنار می‌گذاشتند و یکم نقدپذیرتر بودند...
📚 کتاب (جلد اول، کهنه‌سرباز) 📔 ✍️نویسنده: یک مشکل بزرگی در بازار کتاب‌های جنایی و مخصوصاً امنیتی ایرانی وجود دارد؛ و آن هم عدم توازن عرضه و تقاضاست. چندسال اخیر، تقاضا در این رابطه زیاد شده؛ اما عرضه هنوز کم است و کم داریم رمان امنیتی‌ای که واقعا خوب باشد و ارزش خواندن داشته باشد. این می‌شود که هرکس از راه برسد و یک رمان با درون‌مایه امنیتی و جاسوسی بنویسد، فارغ از توجه به محتوا و لایه‌های پنهانش، میان بچه مذهبی‌های تشنه‌ی این سبک، محبوب می‌شود و تبلیغش همه‌جا را برمی‌دارد. ولی عزیزان! باور کنید هر رمانی که پشت اسمش، یک پسوند امنیتی و جاسوسی باشد، مستند نیست و ارزش خواندن ندارد؛ مثل همین رمان عزرائیل. از نیما اکبرخانی، قبلا کتاب «اثریا» را خوانده بودم. یک رمان کوتاه درباره مدافعان حرم؛ رمانی که از یک جایی به بعد مشمئزم کرد، بس که پر از کلمات زشت و بی‌ادبانه بود، بس که فرمانده نیروهای ایرانی، وسط عملیات پشت بی‌سیم به نیروهایش توهین کرد و بس که این گزاره را در رمان تکرار کرد که: مدافعان حرم خودشان هم نمی‌دانند چرا در سوریه می‌جنگند! باید اعتراف کنم رمان عزرائیل، داستان خوب و شخصیت‌هایی باورپذیر داشت. داستان در نگاه اول چندان جذاب نیست؛ یعنی خود داستان به خودیِ خود گرهِ چندان بزرگی ندارد. آنچه جذابش کرده بود، شخصیت‌ها بودند. راستش را بخواهید، آنچه انگیزه من شد برای ادامه داستان، جاه‌طلبی و نبوغ جنون‌آمیز شخصیت حمیدرضا و هوش و بی‌رحمیِ خونسرد علی‌زاده بود. هردوی این شخصیت‌ها در نگاه اول نفرت‌انگیزند؛ یک نفرشان یک بازجوی سرد و جاه‌طلب است و دیگری یک قاتلِ وحشی و خونسرد؛ اما وقتی وارد عمق شخصیت‌هایشان بشوی، مجذوبت می‌کنند. اصولا یک شخصیت داستانی، برای باورپذیر شدن و جذاب شدن، نیاز به نقص دارد. نقص شخصیت است که او را به مخاطب نزدیک می‌کند و نقص می‌تواند تبدیل به یک ضدقهرمان شود برای جذابیت بیشتر داستان؛ و آقای اکبرخانی این را به خوبی فهمیده و از این ترفند در داستانش استفاده کرده است. اما حواسش نبوده که نباید در این زمینه هم زیاده‌روی کند. شخصیت‌های مهم داستان، افراد نظامی‌اند: بازجوی حفاظت کل نیروهای مسلح(حمیدرضا)، سرهنگ پلیس مبارزه با مواد مخدر(صادقی)، یکی از فرماندهان نیروی قدس سپاه(رضایی)، یکی از رؤسای حفاظت کل نیروهای مسلح(حاج صادق)، عضو تیم عملیات ویژه نیروی قدس سپاه(رضا)، عضو سابق سپاه پاسداران و همرزم حاج احمد متوسلیان و شهید کاوه(علی‌زاده). همه این شخصیت‌ها، با نقص‌های بزرگ دست و پنجه نرم می‌کردند؛ با جاه‌طلبی، غرور، تقدم منافع شخصی بر ملی، وحشی‌گری و حماقت. همه خاکستری بودند؛ خاکستری مایل به سیاه. هیچ‌کدام حتی یک‌بار حرفی از وظیفه ملی و شرعی نزدند و در نیت‌شان هم تنها چیزی که دیده نمی‌شد، همین وظیفه شرعی بود. تنها هدف و انگیزه‌شان، حفظ و ارتقای جایگاه سازمانی بود و اثبات خودشان؛ یا انتقام از دشمنان‌شان. البته این شدت و ضعف داشت؛ مثلا در صادقی کم‌رنگ‌تر بود و در حمیدرضا پررنگ‌تر. حتی بعضی اصلا تقید به امور ساده دینی نداشتند؛ چه در روش‌های حرفه‌ای و چه در زندگی شخصی. طوری که هرکس این کتاب را بخواند، اولین چیزی که به ذهنش می‌رسد، این است که: یعنی در کل ساختار نیروهای نظامی ایران، یک نفر آدم مخلص پیدا نمی‌شود و همه فقط دنبال منافع سازمانی‌اند؟ قبول دارم؛ خوب و بد در هر ساختاری هست. هیچ نهادی را نمی‌توان پیدا کرد که تمام اعضای آن انسان‌های صالحی باشند. نویسنده هم باید به حقیقت وفادار بماند و خوب و بد را همان‌طور که هست نشان دهد؛ اما آقای اکبرخانی، فقط سیاهی‌ها را نشان داده بود. یک شخصیت اینجا پیدا نمی‌شد که بتواند نماینده نیروهای مخلص نظامی باشد. با فانتزی‌هایی که این چند سال اخیر، از نیروهای نظامی ساخته شده مخالفم. کسی که در یک نهاد نظامی کار می‌کند هم یک انسان عادی ست مثل ما؛ با همه نقاط قوت و ضعفش. اشتباه می‌کند، گاه به لحاظ اخلاقی و اعتقادی دچار بحران می‌شود و از وسوسه شیطان در امان نیست. قرار نیست حتما یک عابد عارف سالک الی‌الله و شهید زنده باشد. اما، مسئله تعادل در روایت است و توجه به این نکته مهم که: اینجا ایرانِ اسلامی ست و نیروهای مسلحش باید یک تفاوتی با نیروهای نظامی سایر کشورها داشته باشند!
کتابی هست که الان دارم می‌خونم. یک داستان جنایی که به نمادشناسی مذهبی و هنری، رمزنگاری، رمزگشایی و تاریخ مسیحیت و ادیان پگانی باستانی(ادیان عامیانه که مظاهر طبیعت و رب‌النوع‌ها و ربه‌النوع‌ها رو می‌پرستیدند) ربط پیدا می‌کنه. داستان پر از رمز و راز، معما و تفسیر نمادهاست، و محورش هم تحریفات تاریخ مسیحیت، انجمن‌های مخفی و فرقه‌های مسیحیه، مثل دیر صهیون و اپوس‌دئی. البته ادیان رو از نگاه علم غربی بررسی و تفسیر می‌کنه که این قطعا با باورهای ما سازگار نیست(منشاء دین رو بشر می‌دونه، نه خدا)؛ اما تحلیلی که درباره روند تحریف در مسیحیت ارائه می‌ده جالب و قابل تأمله. با این حال ادعایی درباره حضرت مسیح داره که هرچند مغایر با عصمت ایشون نیست(و حتی منطقی به نظر می‌رسه) و از نظر تاریخی هم مستنداتی داره، ولی در قرآن بهش اشاره نشده و برای همین پذیرشش برام سخته. ویژگی مثبت ترجمه‌ی فارسی، پاورقی‌هاییه که مترجم بهش اضافه کرده، اطلاعات اضافه‌تر و مستند و بسیار جالب درباره مسائل طرح شده در کتاب ارائه داده و گاهی مطلبی که نویسنده گفته رو اصلاح کرده. این کتاب جزو کتاب‌های بسیار جنجال برانگیزه، حتی در بعضی کشورها بخاطر اعتراض روحانیون مسیحی، چاپ کتاب ممنوع شده. ⚠️ اگر مطالعات دینی و تاریخی کمی داشتید و پایه‌های اعتقادی قوی و عقلی ندارید، کتاب رو اصلا بهتون پیشنهاد نمی‌کنم. ⚠️کتاب به نوعی فراماسون‌ها رو تطهیر کرده، یا حداقل قابل دفاع نشون داده. ⚠️همچنین به دلیل طرح بعضی مسائل، کتاب برای نوجوانان و سنین زیر ۱۸ سال اصلا مناسب نیست. 📚 راز داوینچی📙 ✍🏻دن براون http://eitaa.com/istadegi
📚 📔پستچی ✍️چیستا یثربی 🖋نقد به قلم: ش. شیردشت‌زاده دیشب قبل از خواب، بی‌حوصلگی و چرخیدن در فیدیبو، رمان پستچیِ چیستا یثربی را گذاشت پیش پایم. قبلا خیلی تعریفش را شنیده بودم، بیشتر هم در دوران نوجوانی. یکی از آن کتاب‌هایی بود که دختران نوجوان برایش غش و ضعف می‌کردند. من هم در همان نوجوانی فصل اولش را خواندم؛ ولی جذبش نشدم. بیشتر احساسم این بود که: خب که چی؟ دختره عاشق پستچی محله‌شان شده و هی برای خودش نامه می‌نویسد که پستچی را هر روز صبح برای چند لحظه ببیند... بی‌مزه بود به نظرم. نظرات مخاطبان را که درباره رمان خواندم و ابراز علاقه شدیدشان را، با خودم گفتم شاید انقدرها بی‌مزه نباشد. بعد هم که دیدم کتاب در دسته‌بندی دفاع مقدس است، گفتم نه، شاید بیش از عشق دختر چهارده ساله به یک پستچیِ موطلایی حرف بیشتری برای گفتن داشته باشد. پس شروع کردم به خواندنش. کوتاه بود، حدود صد صفحه. خدا را شکر که یک ساعت بیشتر وقتم را هدر نداد. به طور متوسط هر دو صفحه یک بار، دست از خواندن می‌کشیدم و به سقف خیره می‌شدم و می‌گفتم: اسکلن اینا؟😐 با کمال احترام به خانم یثربی به عنوان یک هنرمند، این رمان واقعا... بی‌خیال. فقط امیدوارم برخلاف ادعای عده‌ای، داستانش واقعی نباشد که خیلی جای تاسف دارد. چندتا ایراد منطقی داشت(مثلا دختر سال اول روانشناسی بود و هجده ساله، لیسانس روانشناسی گرفت و همچنان هجده سالش بود، در عین حال قرار بود برای پزشکی بخواند!) و مخصوصا قسمت‌های مربوط به جنگ بوسنی و مسائل نظامی و امنیتی‌اش خیلی دور از واقعیت بود. در کل، صد و یک صفحه فقط بی‌عقلی و رویاپردازی یک دختر بود، فقط همین. صد و یک صفحه فانتزی. عشق در یک نگاه هم از آن دروغ‌های خنده‌دار در تاریخ بشر است. شاید با من مخالف باشید ولی به نظر من معنی نمی‌دهد یک نفر فقط بخاطر این که پستچیِ جوان محله‌شان موهایش طلایی ست اینطوری عاشقش بشود و پای همه دشواری‌های عشقش بماند. اصلا در یک نگاه هیچ عشقی نمی‌تواند شکل بگیرد. آدم در یک نگاه ظاهر را می‌بیند و اگر در سن نوجوانی و اوج افت و خیز هورمون‌ها باشد، دلش کمی می‌لرزد، و از آنجا به بعد شروع می‌کند به فانتزی بافتن که این پسر موطلایی حتما فلان‌جور است و فلان اخلاق حسنه را دارد... و بعد در واقع عاشقِ فانتزی‌های ذهنی خودش می‌شود، نه یک آدم واقعی. من نمی‌فهمم چرا باید ما انقدر به نوجوان‌هایی که تازه دارند وارد دنیای بزرگسالی و رابطه با جنس مخالف می‌شوند دروغ بگوییم و فیلم سیاه و سفید را رنگی برایشان تعریف کنیم؟ می‌خواهیم فیلم و رمانمان پرفروش و جذاب شود، برای همین حاضر نیستیم اعتراف کنیم که عشق در یک نگاه چیزی جز یک مسخره‌بازیِ کودکانه نیست، درواقع کمی تغییرات هورمونی ست که اگر محلش نگذاری دوباره به اعتدال می‌رسد و می‌رود پی کارش. حالا هی برای نوجوان‌ها از عشق‌های سوزانِ در یک نگاه قصه ببافید و در عالم رویا غرقشان کنید... دیر یا زود واقعیت را می‌فهمند. من اما دلم برای آن بیچاره‌هایی می‌سوزد که باورشان نمی‌شود این‌ها قصه است و زندگی‌شان را برای واقعی کردن این فانتزی‌ها هدر می‌دهند. چیستای داستان پستچی، یک دختر فوق‌العاده احساساتی ست. بدون هیچ دلیلی، بدون هیچ شناختی عاشق علیِ موطلاییِ داستان شده و علناً برایش غش و ضعف می‌رود(واقعا غش می‌کند ها!) و جلوی همه قربان‌صدقه‌اش می‌رود و برای رسیدن به علی مرزهای حماقت را تا کیلومترها جابه‌جا می‌کند. باز اگر یک شناختی بود که این‌همه شیدایی را توجیه می‌کرد یک چیزی... بعد از آن بدتر این است که علی هم معلوم نیست برای چی عاشق چیستا شده؛ از آن مدل عاشق‌های توی قصه‌های هزار و یک شب، داغ و توقف‌ناپذیر. با آن دیالوگ‌های کلیشه‌ای و تکراری که: آه شاهدخت من با اسب سپید می‌آیم و از چنگال اژدها نجاتت می‌دهم! (ناگفته نماند که شخصیت‌پردازی علی همان تصویر فانتزیِ ایده‌آل دخترها از مرد آینده است، بی‌کم‌وکاست. از آن مردهایی که اصلا وجود خارجی ندارند!) عشقی نامتعادل، دیوانه‌وار، غیرقابل تفسیر در بستر فرهنگی دهه شصت و بدون دلیلی مشخص و منطقی. چیستا و علی کلا از دو دنیای متفاوتند. اگر دو دقیقه بی‌خیال تب و تاب عاشقانه‌شان بشوند این را می‌فهمند که هیچ حرف مشترکی با هم ندارند، حتی شاید در بعضی اصول با هم اختلاف نظر جدی داشته باشند و موی طلایی علی توی زندگی آب و نان نمی‌شود! چیستا دختر بالاشهریِ یک خانواده اهل فرهنگ است، نویسنده است، روحیه‌اش هنری، لطیف و پرشور است و علی بچه پایین‌شهر، یک عملگرای اهل جنگ و مبارزه. ولی هیچ‌کدام این‌ها را نمی‌بینند، از بس که غلیان هورمون‌ها زیاد است!
مه‌شکن🇵🇸
#معرفی_کتاب 📚 رنج مقدس ۱ و ۲ نرجس شکوریان‌فرد #نشر_عهدمانا فضای داستان شاید یکم فانتزی به نظر برسه؛
من قلبا به نویسنده کتاب ارادت دارم. بارها پای صحبت‌هاشون نشستم، توی یه دوره استادمون بودن، رودررو هم باهاشون صحبت کردم و خلاصه به نظرم فرد واقعا مخلص، کاربلد و دغدغه‌مندی هستن. البته توی یه زمینه‌هایی بهشون نقد‌های جدی دارم، ولی دلیل نمی‌شه کامل تکفیرشون کنم!! کسانی که آثار ایشون رو خوندن میدونن که آثارشون کمی به لحاظ داستانی ضعیفه، مستقیم‌گویی هم خیییلی داره!(مشکلی که بیشتر نویسنده‌های مذهبی از جمله خودم درگیرش هستیم) بیشتر داستان‌ها اینطوریه که یه مکالمه ست که توش به شبهه پاسخ داده می‌شه، یا کلا نویسنده میره روی منبر!! خب خیلی وقتا حوصله‌سربر میشه، ولی باور کنید خیلی از نوجوان‌ها تشنه شنیدن این حرف‌ها هستن و لازمه که یکی بهشون بگه. البته غیرمستقیم گفتن توی داستان بهتر و اصولی‌تره، ولی ایشون وقتی دیدن که نویسنده‌های حرفه‌ای خیلی دغدغه نوجوان‌ها و جواب به سوالاتشون رو ندارن، تصمیم گرفتن وارد میدون بشن و در حد توانشون کار کنن، درسته که خیلی اصولی و حرفه‌ای نیست ولی بهتر از اینه که ما کلا شبهات نوجوان‌ها رو رها کنیم... بهتر از هیچیه! از اون گذشته، برای کسی که مذهبی هست هم کتاب‌های ایشون از این جهت مفیده که یاد می‌گیره جواب شبهه بده و مطالب جدید یاد بگیره. ایشون ۲تا ویژگی خیلی مثبت دارن، اول این که سعی می‌کنن تا جایی که ممکنه مستند بنویسن. مثلا برای نوشتن اپلای با خیلی از دانشجوهای نخبه که مهاجرت کرده بودن یا در آستانه مهاجرت بودن مصاحبه کردن، یا برای نوشتن زنان عنکبوتی، سیاه‌صورت و شطرنج‌باز از مستندات واقعی استفاده کردن. درسته که این سه‌تا کتاب واقعا داستان درست و حسابی و جذابیت بالایی نداره؛ ولی تا حد زیادی مستنده. این خیلی مهمه که نویسنده به واقعیت وفادار باشه. ویژگی مثبت دیگه ایشون، حیای قلم هست. یعنی طوری می‌نویسن که بشه راحت داد دست نوجوان. اصلا این جمله‌ی «قلم باید حیا داشته باشه» رو من از شخص ایشون شنیدم و یاد گرفتم و سعی کردم بهش مقید باشم. از نقایص داستانی که بگذریم، همون‌طور که گفتید دخترهای خوب در داستان‌های ایشون دخترهای خیلی آروم، مهربون و منفعل هستند. هم توی رنج مقدس و هم توی اپلای، دختر خوب و ایده‌آل داستان دانشگاه نرفته چون معتقد بوده دانشگاه به درد نمی‌خوره(این ایده تا حدی درسته و تا حدی غلط، نمی‌شه راحت قضاوتش کرد)، معمولا اینطور برداشت می‌شه که دختری خوبه که بعد از ازدواج هم بشینه توی خونه و سرش گرم کارهای هنری و کتاب خوندن و بچه‌داری باشه. این الگو خیلی خوبه، ولی اینطور هم نیست که بگیم این الگو درسته ولاغیر! الگوهای درست دیگه‌ای هم هستن. من احساس می‌کنم گاهی نویسنده لطیف بودن رو با منفعل بودن اشتباه گرفته... چندباری هم توی صحبت‌هاشون گفته بودن زن اصلا نمی‌تونه بیرون از خونه کار کنه و فشار که بهش بیاد گریه می‌افته و... که بنده رودررو به این صحبتشون انتقاد کردم. و اتفاقا خود ایشون یه خانم بسیار بسیار فعال هستن، شاغل نیستن ولی ده‌برابر یه خانم شاغل فعالیت می‌کنن. شاید این نگاه کمی برخاسته از زمینه‌های تربیتی ایشون و زندگی خودشون باشه (کتاب ناخدا رحمت رو درباره برادر شهیدشون پدرشون نوشتن، خوندنش خالی از لطف نیست). حتی این که توی داستان‌هاشون پسرهای مذهبی رفتار بسیار پخته و عاقلانه دارن هم شاید تحت تاثیر شخصیت برادرشون و تعامل خوبشون با برادرهاشونه(این صرفا حدس منه). و البته همیشه هم اینطور نیست که پسرهای داستان خوب باشن و دخترها بد، توی از کدام سو و هوای من بیشتر پسرها بد هستن. ولی بازهم اینو قبول دارم که دخترهای داستانشون یا خیلی مستور و منفعل و خونه‌نشین هستن یا خیلی منحرف و بی‌قید... به هرحال براشون آرزوی موفقیت دارم.
مه‌شکن🇵🇸
از اثرات ترسناک قمار...(۵)
📚 چشمان تاریکی📘 ✍🏻دین کونتز با دین کونتز توی کتاب طرح و ساختار رمان آشنا شدم؛ یعنی نویسنده خیلی روی یکی دیگه از کتاب‌هاش مثال می‌زد. ولی خب بین کتاب‌های دین کونتز فقط همین کتاب ترجمه شده. بیشتر ماجرای کتاب توی شهر لاس‌وگاس می‌گذره؛ توی فضای گناه‌آلود و پر از سرگرمی لاس‌وگاس. خیلی خوب این فضا رو توصیف می‌کنه. شراب، قمار، رقص، روابط نامشروع و... وقتی کتاب رو بخونید خیلی خوب براتون جا می‌افته که این چیزهایی که از دور رویایی و زیبا به نظر می‌رسن چه باطن متعفنی دارن؛ می‌فهمید صنعت سرگرمی غرب برای به دست آوردن پول هرچه بیشتر، می‌خواد انسان رو از خودش غافل کنه و اونو هرچه بیشتر توی سرگرمی‌های مختلف غرق کنه... البته ماجرای کتاب در اصل معمایی و جناییه. داستان تا ۸۰درصد اولش خیلی خوب پیش میره. تعلیق‌های خیلی خوبی داره، با اینکه یکم گرفتار کلیشه شده ولی در کل خط داستانی رو خوب و درست هدایت کرده، هیجان و کشش کافی داره... ولی توی ۲۰درصد آخر انگار هول شده و خواسته یهویی داستانو تموم کنه! داستان بدون منطق قابل توضیح تموم می‌شه و گره‌گشایی خیلی یهویی و معجزه‌وار اتفاق می‌افته. انگار ۲۰ درصد آخر سرعت رمان دوبرابر شده، خواسته بود رمان رو زود تموم کنه که شام خونه باشه😅 شخصیت منفی‌ای که توی داستان باهاش طرفیم، خیلی ضعیف و بی‌عرضه ست و لحظه به لحظه این ضعفش بیشتر می‌شه؛ درحالی که جذابیت یه داستان تریلر به شخصیت منفیِ قوی و شکست‌ناپذیره. و جالبه بدونید داستان در دوران همه‌گیری کرونا ترجمه شد؛ و بخاطر این مورد توجه قرار گرفته و ترجمه شده که یه ارتباطی با آزمایشگاه‌های مخفی ساخت ویروس داره... کتاب ۴۰ سال پیش نوشته شده؛ ولی به نوعی همه‌گیری یه ویروس ساخته بشر رو پیش‌بینی کرده. http://eitaa.com/istadegi
پدرسرگی! عنوانی که در وهله اول معنایش را درست متوجه نشدم؛ اما هرچه پیش رفت فهمیدم داستان در خصوص فردی است که یکباره تصمیم می‌گیرد کشیش شود. زیبایی رمان‌های خارجی وقتی است که به درک جهانی دیگر می‌رسی. این کتاب به من فهماند که دین اسلام نقشه راهی منسجم دارد و هرکجا گیری پیدا کنی با رجوع به نقشه می‌توانی زیر و بمش را پیدا کنی و در جاده بندگی رشد کنی و قدم بگذاری. و اما کشیش این کتاب و آئینش.. مسحیت، دینی که تحریف شده است، کشیشان آن در ظاهر متدین و پاک سیرت اما در باطن پر از اشکال‌اند. معنویتی که در دعا خلاصه می‌شود و تقوایی درش وجود ندارد، زندگی افرادی که به دور از جامعه(و به ظاهر دور از گناه) می‌گذرد و در مواجهه ناگهانی با گناه دستپاچه می‌شوند و نمی‌دانند چه کنند. همه کتاب خلاصه می‌شود در یک چیز، فطرت به دنبال عبادت است؛ کشیش و غیر آن هم نمی‌شناسد. همه افراد درگیر این فطرت‌اند؛ اما گاهی پیرزنی در گوشه کنار شهر روسیه بدون آنکه به کلیسا سری زده باشد، می‌شود معلم کشیشی که سال‌ها سختی کشیده و اعمال کلیسا را بجا آورده است. ✍️محدثه صدرزاده(پیشه) https://eitaa.com/istadegi
📍نکات بسیار جالبی درباره مبارزه خیابانی 📖بریده کتاب «وسوسه‌ی انتقام» اثر لی چایلد📚 چیزی که مجموعه جک ریچر رو جذاب می‌کنه، بیان جزئیات مربوط به سلاح و مبارزه و... ست. هرچند به علت هوس‌باز بودن وحشتناک و حال بهم زن شخصیت اصلی داستان، خوندنش رو به زیر ۱۸ سال توصیه نمی‌کنم 😐 مجموعه نزدیک ۲۰ جلده و هر جلد بزرگوار با یه نفر دوست می‌شه😑 آدم باش مرد! 😒 چطوری می‌تونی در آن واحد عاشق اینهمه خانم باشی؟ بعدم میگن خارجیا چشم و دل سیرن 🙄 http://eitaa.com/istadegi
📚 چایت را من شیرین می‌کنم📘 مثل بیروت بود📗 ✍️زهرا اسعد بلنددوست 📍نقد به قلم: ش. شیردشت‌زاده ⚠️هشدار: این نقد بخش‌هایی از داستان را لو می‌دهد⚠️ بخش اول کتاب «چایت را من شیرین می‌کنم»، یکی از اولین رمان‌هایی ست که با موضوع داعش و مدافعان حرم نوشته شد؛ یکی از رمان‌هایی که پیشتاز موج «رمان‌های مذهبی اینترنتی» بود و بر بسیاری از رمان‌های اینترنتی بعدی اثر گذاشت. یک رمان پرطرفدار میان دختران مذهبی نسل دهه هشتاد، دخترانی که در اواسط و نیمه دوم دهه نود نوجوان بودند. از آن رمان‌ها که میان دختران مذهبی دست به دست می‌شد و با ذوق ازش حرف می‌زدند و برای حسام و دانیالش غش و ضعف می‌کردند. رمانی که شخصیت‌هایش و عاشقانه‌هاش نقش مهمی داشتند در فانتزی‌های دختران نوجوان مذهبی و ساخته شدن فانتزیِ «پسر پاسدارِ خوشتیپِ مهربان و فوق‌العاده باشعور»! داستان درباره دختری به نام ساراست که پدرش طرفدار سازمان منافقین است و از کودکی در آلمان بزرگ شده؛ با پدری معتاد به الکل و وفادار به سازمان، و مادری مذهبی اما منفعل و خموده؛ در خانواده‌ای ازهم‌پاشیده. تنها دلگرمی سارا، برادرش دانیال است. حدود صد صفحه اول رمان، دنیا سیاه و تیره و تار است. سارا بدبخت است. خانواده‌اش را دوست ندارد و برادری که دوستش داشت تغییر می‌کند و از او دور می‌شود. سارا از خدا و دین و مسلمانان و هرچیزی که به آن‌ها مربوط بشود متنفر است و یک سوم اول رمان، فقط بد و بیراه‌های سارا به زندگی و دنیا و دین و خداست. سارا کم‌ترین تعامل را با محیط بیرون دارد و بیشتر داستان، نه تعامل و همجوشی سارا با محیط و وقایع، که واگویه‌های ذهن افسرده ساراست. در یک سوم اول رمان، سارا خوب از خجالت خدا و مسلمان‌ها درمی‌آید و چهره آنان را به غایت خشن نشان می‌دهد، به آنان توهین می‌کند و شبهات بزرگی در ذهن مخاطب می‌اندازد. شاید مهم‌ترین شبهه‌ی مطرح شده، این است که: اگر خدایی هست و عادل است، چرا دنیا پر از ظلم و کشتار است و چرا داعشی‌هایی که خود را نماینده خدا می‌دانند به خود اجازه کشتار می‌دهند؟ این شبهه شبهه‌ی کوچکی نیست و از دیرباز مطرح بوده؛ شبهه‌ای که اگر پاسخ داده نشود، ذهن را انقدر درگیر می‌کند که واقعا شک کند: آیا واقعا خدایی هست؟ می‌بیند این‌همه ظلم در عالم را و راضی است؟ نویسنده شبهه را خوب توی ذهن مخاطب می‌کوبد، خوب روی آن تاکید می‌کند و بعد هیچ پاسخی به آن نمی‌دهد؛ انگار یادش رفته که از اول چنین حرفی زده بود. شاید هم با توجه به روندی که رمان در ادامه طی می‌کند، پاسخ به شبهه را لازم ندیده؛ ولی به نظر من لازم بود بجای پاسخ تلویحی، به همان صراحت که شبهه را بیان کرد به آن پاسخ می‌داد. یک سوم بعدی رمان، وقتی ست که سارا به ایران آمده و با حسام مواجه شده؛ یک پسر پاسدار که هرچه خوبان همه دارند را یکجا دارد. از ظاهر گرفته تا اخلاق و رفتار ملیح و هوش و فهم و درک و شعور. خلاصه که انگار نویسنده، حسام را از میان حوریان بهشتی انتخاب کرده و گذاشته توی رمان؛ وگرنه چنین پسری در جهان واقعی وجود ندارد! حسام از سوی سپاه مامور است تا از سارا و مادرش حفاظت کند و به این بهانه، هرروز در خانه‌ی سارا می‌رود و می‌آید؛ آن هم درحالی که اینجا ایران است و برای حفاظت از دو خانم، مامور زن می‌گذارند، نه مامور مرد جوان و مجردی که بخواهد هرروز با دختر مجرد برود و بیاید و به خانه نامحرم رفت‌وآمد داشته باشد! مثل بیشتر طرح‌های عاشقانه، حسام و سارا اول با هم چالش دارند. سارا حسام را پس می‌زند و حسام با مهربانی بی‌نهایتش دربرابر سارا صبر می‌کند. حین انجام وظیفه‌ی محافظتش(!) برای سارا لقمه نان و پنیر می‌گیرد و چای درست می‌کند و قرآن می‌خواند و... سارا می‌فهمد مسلمان‌ها آدم‌های بدی نیستند! بله، قرار است حسام یک پسر مذهبی، آن هم در حد اعلا باشد؛ ولی برای این پسر هیچ مشکلی ندارد که انقدر با دختر نامحرم راحت تعامل کند و دختر را به خودش وابسته کند. ما دلمان به چشمان پاک حسام خوش بود و این که سارا را با سربه‌زیری و نگاه نکردنش کلافه می‌کرد؛ ولی بعد از ازدواج وقتی سارا از او پرسید: «تو رنگ چشمانم را دیده بودی؟» گفت: «من نظامی‌ام و توی دیده‌بانی حرف ندارم!». می‌فهمید؟ دیده‌بانیِ دختر نامحرم! آن هم توسط شخصیتی که از سوی نویسنده به عنوان یک الگوی بی‌نقص و دوست‌داشتنی مطرح شده؛ شخصیتی که مخاطب دوستش دارد و کارهایش را هم دوست دارد؛ حتی چشم‌چرانی... ببخشید دیده‌بانی‌اش را! @istadegi
مه‌شکن🇵🇸
#نقد_کتاب 📚 چایت را من شیرین می‌کنم📘 مثل بیروت بود📗 ✍️زهرا اسعد بلنددوست #نشر_کتابستان_معرفت 📍نقد ب
📚 چایت را من شیرین می‌کنم📘 مثل بیروت بود📗 ✍️زهرا اسعد بلنددوست 📍نقد به قلم: ش. شیردشت‌زاده ⚠️هشدار: این نقد بخش‌هایی از داستان را لو می‌دهد⚠️ بخش دوم وقتی سارا عاشق می‌شود، همه بدبینی و دشمنی‌اش با اسلام و مسلمین را از یاد می‌برد، همه‌ی شبهاتش را هم. انگار سارای آلمان یک سارای دیگر بود و سارای ایران کلا یک سارای دیگر. سارای آلمان، یک دختر خشک و بی‌احساس و منطقی بود و سارای ایران، دختری دائماً گریان و احساساتی. سارایی که صرفا بخاطر تغییرات هورمونی دربرابر جنس مخالف، دیگر هیچ مشکل و شبهه‌ای درباره خدا و مسلمانان ندارد! حتی نماز هم می‌خواند و حجاب را رعایت می‌کند! قبلا هم گفته بودم؛ تحول‌هایی که صرفا بخاطر عشق به یک فرد مذهبی باشند، اصالت و عمق ندارند، مگر آنکه بعد با بینش و مطالعه خود فرد تعمیق شوند. این که ایمان یک نفر تحت تاثیر ایمان دیگری باشد، برخلاف ظاهر جذاب و عاشقانه‌اش، عاقبت خوشی ندارد. درواقع سارا به حسام ایمان آورده بود و حسام را می‌پرستید؛ نه اسلام حسام و خدای حسام را. شاید بگویید این ایمان در سارا، بعداً تعمیق و تثبیت شد و سارا از حسام به خدا رسید؛ ولی من چنین روندی را در کتاب ندیدم. شاید هم همینطور بوده(!) ولی نویسنده خیلی مختصر از آن رد شده و این روند را به درستی نشان نداده. یک سوم آخر داستان هم که نهایت هنر نویسنده در نوشتن عاشقانه مذهبی و دیالوگ‌های عاشقانه از زبان یک پاسدار است؛ نهایت هنر در پرداختن فانتزی برای دختران مذهبی که انصافا جذاب و وسوسه‌کننده است. این میان نویسنده تلاش می‌کند دو شبهه را پاسخ دهد؛ اول این که چرا نیروهای ایرانی در سوریه می‌جنگند؟ دوم این که چرا حجاب واجب است؟! شبهه اول را تقریباً خوب پاسخ می‌دهد و شبهه دوم را با همان استدلال تکراری و نخ‌نمای «مروارید و صدف»! البته این که در کتاب سعی شده نشان دهد اخلاق یک مسلمان واقعی چگونه باید باشد خیلی خوب است؛ ولی کاش واقع‌نگرتر بود. درنهایت هم مثل همه‌ی رمان‌های مذهبیِ آن روزها، حسام شهید می‌شود و قسمت‌های آخر، نویسنده از هنر قلمش برای کباب کردن دل مخاطب و همراه کردن مخاطب در عزای سارا برای حسام بهره می‌گیرد و کاری می‌کند که حین وداع سارا با حسام، حسابی اشک بریزی و غصه بخوری. هر نویسنده سبک خودش را دارد و سبک خانم بلنددوست هم خاص خودش است. این که یک سبک را بپسندی به سلیقه ربط دارد و سلیقه من قلم ایشان را نمی‌پسندد. قلم چندان داستانی نیست. بیشتر شبیه نوشتن دلنوشته است. پر از توصیفات پیچیده و طول و تفصیل جزئیات ساده و بی‌اهمیت است؛ پر از توصیفات پرشور و ستایش و نکوهش و تغییر ساختار جمله و عبارات ادبی؛ طوری که آن را شبیه دلنوشته و دکلمه می‌کند نه داستان! این سبک را بعضی می‌پسندند و بعضی نه؛ من نمی‌پسندم. از سویی، قلم نویسنده به گونه‌ای ست که انگار داستان راکد است و همه اتفاقات در ذهن شخصیت اصلی می‌افتد. انگار شخصیت تعامل بسیار کمی با جهان بیرون دارد. دیالوگ‌ها و رفتارهای دیگر شخصیت‌ها چندان پویا نیستند. شخصیت اصلی در خودش غرق است. جلد دوم، کتاب «مثل بیروت بود» است که در بستر وقایع آبان سال نود و هشت اتفاق می‌افتد. شخصیت اصلی آن، زهرا، دختر یکی از سرداران مهم سپاه است. زهرا اتفاقاً با سارای جلد قبل آشنا می‌شود؛ سارایی که حالا هرروز دلتنگ حسام است. زهرا برخلاف سارا، یک دختر با تربیت ایرانی و اسلامی ست. یک دختر مذهبی؛ دختر یک خانواده نظامی. او ناگاه توسط یک ناشناس مورد تهدید قرار می‌گیرد؛ ناشناسی که او را تحت نظر دارد. حتی وقتی می‌خواهد موضوع را با برادر و پدرش درمیان بگذارد هم، ناشناس با او تماس می‌گیرد و او را تهدید می‌کند که حرفی نزند. روز و شب زهرا کابوس شده و تهدیدهای ناشناس آسایش را از او گرفته‌اند. دختری که پدر و برادرش هردو نظامی باشند، نباید انقدر مثل زهرا خنگ باشد. واقعا نباید انقدر خنگ باشد! این قضیه ربطی به ضریب هوشی هم ندارد. خانواده‌های نیروهای مسلح، مخصوصا افرادی در این سطح، تا حدی آموزش دیده‌اند که بدانند چطور از خودشان محافظت کنند. من نمی‌دانم زهرا در دوره‌ها و اردوهای محل کار پدرش چکار می‌کرده که نفهمیده آن ناشناس او را چطور تحت نظر دارد؟! این که زهرا در تمام طول کتاب زجر می‌کشید و نمی‌فهمید از کجا تحت نظر است، واقعا توجیهی جز خنگی خودش ندارد. این را من هم همان اول فهمیدم؛ یعنی هرکسی که یک ذره درباره تلفن همراه و بدافزارهای جاسوسی بداند می‌فهمد؛ حتی اگر خانواده نیروهای مسلح نباشد. @istadegi
مه‌شکن🇵🇸
#نقد_کتاب 📚 چایت را من شیرین می‌کنم📘 مثل بیروت بود📗 ✍️زهرا اسعد بلنددوست #نشر_کتابستان_معرفت 📍نقد ب
📚 چایت را من شیرین می‌کنم📘 مثل بیروت بود📗 ✍️زهرا اسعد بلنددوست 📍نقد به قلم: ش. شیردشت‌زاده ⚠️هشدار: این نقد بخش‌هایی از داستان را لو می‌دهد⚠️ بخش سوم سطح هیجان و جذابیت این رمان، چندین برابر جلد قبل بود. تقریبا مهلت نفس کشیدن به مخاطب نمی‌دهد و وقتی در سرازیری هیجان می‌افتد، امان نمی‌دهد و هرلحظه با گرهی جدید و دردسری جدید مواجهت می‌کند، تا جایی که نتوانی کتاب را زمین بگذاری و تا آخر بخوانی‌اش. البته قلم همچنان همان حالت ادبی و پر از توصیف را داشت که برای نوشتن داستان تریلر چندان مناسب نیست. یک ویژگی مثبت کتاب، محتوایی ست که آن را خیلی عمیق به مخاطب می‌فهماند. در طول داستان، مخاطب این را عمیقا می‌فهمد که هرچه در رسانه دید حقیقت نیست؛ یا همه‌ی حقیقت نیست. رسانه می‌تواند جای درست و غلط را عوض کند و وقایع را آنطور که دوست دارد(و نه آنطور که واقعا هست) نشان بدهد. می‌تواند جای ظالم و مظلوم و خائن و خادم را عوض کند. به قول خود کتاب: «وقتی ذهن مسموم می‌شه، دیگه چیزی رو بالا میاره که ما به خوردش دادیم»؛ یا «به لطف مسئولینی که پشت در سفارت‌خونه‌های خاص تربیت شدن، این ملت اون‌قدر خسته و عصبی هستن که واسه‌شون مهم نیست خبر خیانت یه آقازاده راسته یا دروغ. فقط اگه دستشون بهت برسه، عین قصاب، گوشت تنت رو رشته‌رشته می‌کنن. حالا به فرض محالم که ثابت شه تو بی‌گناهی؛ دیگه کی باور می‌کنه؟! این روزها، مردم دوست دارن بد بودن بالا دستی‌هاشون رو باور کنن، نه خوب بودنشون رو. مهر خیانت تا آخر عمر، عین داغ بردگی، از رو اسم حاج‌اسماعیل و خانواده‌ش پاک نمی‌شه»؛ و یا «می‌دونی چند تا مسئول، بازیگر، نویسنده، شاعر، خواننده و فوتبالیست توی خود کشور ایران دارن به طور مستقیم و غیرمستقیم برای تحقق اهداف ما و رهایی خلق با ما همکاری می‌کنن؟ فکر کردی جریان‌سازی‌های به قول شما ضدنظام و ضدمذهبی که از طریق بعضی مسئولین و سلبریتی‌ها صورت می‌گیره اتفاقیه؟ بعضی‌هاشون به طور مستقیم از ما دستمزدهای هنگفت دریافت می‌کنن تا محتوای مد نظرمون رو خوراک ذهن طرفدارهاشون کنن؛ هیچ کاری هم به راست و دروغ اخباری که بهشون می‌دیم ندارن، اون‌ها فقط پول‌شون رو می‌گیرن. سربازهای ما همه‌جا هستن». اما ایراد بزرگ کتاب، همچنان همان ایرادی ست که در جلد اول بود: پردازش شخصیت‌های پاسدارِ فانتزی و گوگولی! زهرا به هر شخصیتِ پاسدارِ جوانی که می‌رسد، او و تک‌تک رفتارها و کنش‌هایش را طوری توصیف می‌کند که دلِ دخترِ نوجوان مذهبی می‌رود... تازه توی جلد اول، این نگاه به حسام محدود می‌شد؛ اما در جلد دوم زهرا به هیچ پاسداری رحم نکرده و یک نفر را هم از قلم نینداخته! به طوری که مخاطب را به این نتیجه می‌رساند که: هرکس عضو سپاه باشد یک فرشته‌ی دوست‌داشتنی ست، شوخ و مهربان و قابل اتکا و بدون نقص اخلاقی! با وجود این‌ها، در جلد دوم به طور قابل توجهی شاهد رشد قلم نویسنده در ساخت و پردازش تعلیق و معما و داستان هستیم. برای خانم بلنددوست و همه نویسندگان متعهد و دغدغه‌مند آرزوی موفقیت دارم. @istadegi