⭕️جنگ نرم، جنگ سایبری، و تکنیک ها (بخش هفتم)
🔸با پیشرفت روز افزون امکانات و تکامل علمی جوامع، #جنگها نیز روز به روز پیشرفته تر و پیچیده تر شد و گونه های مختلفی به خود گرفت. در دنیای امروز یکی از مؤثرترین، خطرناک ترین و فعال ترین انواع جنگ، #جنگ_نرم است. این جنگ، #سلاحی_برنده است که با بهره گیری از علوم دنیای مدرن مانند روانشناسی، جامعه شناسی و... توانسته است، با کمترین امکانات و تجهیزات، تأثیرگذاری بسزایی در جوامع داشته باشد.
💠تکنیک های جنگ نرم
2⃣تکنیک مرغ
🔹این تکنیک از قدیمی ترین روش های #جنگ_نرم در طول تاریخ به شمار میآید. باید اصل این تکنیک را بر #ایجاد_ترس در طرف مقابل بنا کرد. #رجزخوانی در میدان های مبارزه، نمونه بارزی از بکارگیری این روش است که امروزه در علم جنگ نرم #تکنیک_مرغ شهرت یافته است.
🔶علت نام گذاری «تکنیک مرغ»
🔹در قصه های کودکانه مغرب زمین، #مرغ #سمبل_ترس است. به همین سبب، به فرد ترسو «مرغ دل» گفته می شود؛ همانگونه که در فرهنگ ایرانی به انسان ترسو «بز دل» می گویند. در اروپای قدیم هرگاه میان دو نفر اختلاف مهمی پیش می آمد، یکدیگر را به دوئل با شمشیر فرا میخواندند. پس از اختراع اسلحه، دوئل با سلاح رواج یافت؛ اما امروزه به دلیل غیرقانونی بودن دوئل با سلاح، نوع دیگری از آن در میان برخی افراد رواج دارد که با ماشین به دوئل می پردازند؛
🔹به این صورت که دو طرف روبروی یکدیگر با فاصله معینی قرار می گیرند و در یک لحظه به سمت همدیگر حرکت می کنند. در این هنگام هر راننده ای که به دلیل ترس از مرگ، از مسیر مستقیم منحرف شود، مرغ دل نام می گیرد. این تکنیک یکی از موثرترین روش های #جنگ_روانی است و تنها کسی در میدان باقی می ماند که جسارت و #شجاعت_بیشتری دارد. نمونه بارز این روش را پیشتر در میدان مذاکرات هسته ای شاهد بودیم که هر یک از طرفین با اهرم هایی گوناگون قصد داشت اهداف خود را به پیش ببرد.
🔶مبنای علمی «تکنیک مرغ»
🔹این تکنیک برگرفته از اصل #تضادها است که در روانشناسی جبرانی «ادکر» روانشناس آمریکایی مطرح شده است. براساس اصل تضادها، ما سه شاخه تضاد داریم؛ تضاد «نزدیکی ـ نزدیکی»، تضاد «دوری ـ نزدیکی» و تضاد «دوری ـ دوری». بیشترین فشار روانی بر افراد در انتخاب گزینه، در هنگام تضاد «دوری ـ نزدیکی» است؛ چون در هنگام انتخاب بین «بد و بدتر» یا «خوب و خوبتر» فشار روانی کمتری در مقایسه با هنگام انتخاب میان «خوب و بد» بر انسان تحمیل می شود. انسان در هنگام جهد با این تضاد، گاهی #مقاومت_روحیه او شکسته شده و میدان را خالی میکند.
3⃣تکنیک قورباغه
🔹میگویند سیستم عصبی #قورباغه به گونه ای است که اگر آب پیرامونی او را کم کم گرم کنیم، فلج خواهد شد. در فرانسه برای پختن #قورباغه، آن را زنده در دیگ آب قرار می دهند و حرارت را کم کم زیاد می کنند و قورباغه زنده زنده پخته می شود. در این تکنیک به گونه ای #بسیار_نرم، #آرام و #تدریجی بینش های اجتماعی کشور هدف را تغییر می دهند، که افراد #جامعه_هدف، متوجه تغییرات نشوند و در نتیجه به مقابله با آن برنخیزند.
🔹برای نمونه کافی است نگاهی به عرصه سینما و تلویزیون بیندازیم و سیر پوشش زنان و کیفیت ارتباط با نامحرم را از اوایل دهه شصت تا امروز بررسی کنیم. با نگاهی گذرا خواهیم دید که در طی حدود چهل سال به گونه ای #فرهنگ و #نگاه مخاطبان عوض شده است که خود آنها نیز متوجه نشده اند، به صورتی که اگر می خواستند برای نمونه، یکی از شخصیت ها یا دیالوگ های برخی سریال ها و فیلم های امروزی را در چهل سال پیش به نمایش درآورند، با اعتراض روبرو می شدند، ولی با تغییر تدریجی ذائقه افراد، شاهد کمترین واکنش هستیم و گاهی هیچ واکنشی مشاهده نمی شود. #ادامه_دارد...
منبع: وبسایت حوزه نت به نقل از ماهنامه فرهنگ پویا - ۲۹
⭕️علماء و بزرگان اهل سنت درباره فضائل بى شمار «امام على» (ع) چه گفتارى دارند؟ (بخش اول)
🔸سخنان #علماى_اهل_سنت درباره #فضائل #امام_على (عليه السلام) بیش از آن است که در این مختصر ذکر شود، امّا براى نمونه به برخى از مهم ترین سخنان آنان اشاره مى شود:
1⃣حاکم نیشابورى و ابو یعلى و حموینى و ابن عساکر و ابن حجر و خوارزمى و دیگران نیز نقل کرده اند که: «براى هیچ کس #فضایلى به مقدار آنچه براى #على (عليه السلام) رسیده وجود ندارد». [۱]
2⃣و نیز از اسماعیل قاضى و نسائى و ابوعلى نیشابورى و محبّ الدین طبرى نقل شده که گفته اند: «در حقّ هیچ یک از صحابه به مقدار آنچه در شأن #على (عليه السلام) از احادیث حَسن وارد شده، نقل شده است». [۲]
3⃣ابن ابى الحدید مى گوید: «اما #فضایلش، در #عظمت و #روشنى و #انتشار و #اشتهار به حدّى است که نمى توان متعرض آن شده و #تفصیل آن را بیان داشت...». [۳] وى همچنین مى گوید: «چه بگویم درباره #شخصى که #دشمنان و مخالفانش اقرار به #فضیلت او کرده، و نتوانسته اند #مناقبش را انکار نموده و #فضایلش را کتمان کنند... چه بگویم درباره کسى که هر #فضیلتى به او نسبت داده مى شود، و هر فرقه اى به او منتهى مى گردد، و هر طایفه اى او را به خود جذب مى کند. پس او رئیس و #سرچشمه #همه_فضایل است...». [۴]
4⃣فخر رازى مى نویسد: «من اقتدى فی دینه بعلى فقد اهتدى؛ لانّ النبىّ (ص) قال: اللهم ادر الحق معه حیثما دار؛ [۵] هر کس در دین خود، #على (عليه السلام) را #پیشواى خود قرار دهد، همانا #رستگار شده است؛ زیرا #پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوندا! #على هر کجا باشد، #حقّ را بر محور وجودش بچرخان».
5⃣احمد بن حنبل مى گوید: «ما روى لأحد من اصحاب رسول الله (ص) من الفضائل الصحاح ما روى لعلى بن ابى طالب؛ [۶] براى هیچ یک از اصحاب رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) از #فضایل صحیح السند به مقدار آنچه براى #علىبنابیطالب نقل شده، نرسیده است».
6⃣محمد فرید وجدى دانشمند مشهور مصرى مى گوید: «صفاتى در وجود #على (عليه السلام) گرد آمده که در دیگر خلفا نبود. #على (عليه السلام) را #یارانى بود که از دوستى و #دلبستگى به دنیا خود را تهى کرده بودند. یارانى که کمتر از انصار پیغمبران نبودند، و #على (عليه السلام) را از جان شیرینى که کالبدشان را زنده نگه مى داشت دوست تر مى داشتند». [۷]
7⃣عبدالفتاح عبد المقصود، استاد دانشگاه اسکندریه و نویسنده مشهور مصرى مى گوید: «از این رو، بعد از #محمّد (صلی الله علیه و آله) کسى را ندیده ام که #شایسته باشد پس از او قرار گیرد، یا بتواند در ردیفش بیاید، جز #پدرفرزندانپاک و برگزیده پیامبر (صلی الله علیه و آله) یعنى #علىبنابیطالب (عليه السلام). و من در این سخن به طرفدارى تشیّع وارد نشدم، بلکه این نظرى است که #حقایق_تاریخ به آن گویا است. #امام، برترین مردى است که مادر روزگار تا پایان عمر خود نزاید، و اوست که هر گاه #هدایت_طلبان به جست و جوى اخبار و گفتارش برآیند، از هر خبرى براى آنان شعاعى مى درخشد. آرى، او مجسمه اى از #کمال است که در قالب بشریّت ریخته شده است...». [۸] #ادامه_دارد...
پی نوشتها؛
[۱] مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۰۷؛ طبقات الحنابله، ابویعلى، ج۱، ص۳۱۹؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۳۷۹؛ ترجمه امام على (ع)، ابن عساکر، ج۳، ص۶۳؛ صواعق المحرقة، ص۱۱۸؛ [۲] الریاض النضرة، ج۲، ص۲۱۳؛ صواعق المحرقة، ص۱۱۸؛ فتح البارى، ج۷، ص۵۷؛ تهذیب التهذیب، ج۷، ص۳۳۹؛ [۳] شرح ابن ابى الحدید، ج۱، ص۵؛ [۴] همان، ص۶؛ [۵] تفسیر فخر رازى، ج۱، ص۱۱۱؛ [۶] شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹؛ [۷] دائرة المعارف فرید وجدى، ج۶؛ [۸] تقریظ الغدیر، ج۶
📕اهل بیت از دیدگاه اهل سنت، على اصغر رضوانى، مسجد مقدس جمکران، قم، ۱۳۸۵ هـ ش، ص ۱۳
⭕️انقلاب مردم ایران به رهبری امام خمینی (ره) از چه خاستگاه دینی نشأت گرفت؟ به عبارتی این انقلاب مشروعیّت خود را از چه مبانی و قواعد دینی می گیرد؟ (بخش سوم)
🔸#انقلاب_اسلامی_ایران بر مبانی و اصول خاصی استوار است که آن را از سایر #انقلابهای_جهان #متمایز می کند، برای آشنایی بیشتر با این #انقلاب_عظیم، به طور اختصار به تعدادی از اصول و مبانی آن اشاره می شود:
3⃣عدالت طلبی و ظلم ستیزی
🔹یکی از اهداف مهم خداوند متعال از ارسال رسل و انزال کتب، #نجات_انسانها از #ظلم، تبعیض نژادی، پرپایی #قسط و #عدل در جامعه میباشد. خداوند متعال در سوره حدید آیه ۲۵ میفرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...»؛ (همانا ما #پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو [ی تشخیص حق از باطل] نازل کردیم تا مردم به #عدالت برخیزند). #رسول_اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز درباره اهمیت #عدل چنین فرمود: «الْعَدْلُ مِيزَانُ اللهِ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ أَخَذَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ تَرَكَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ»؛ (#عدالت میزان و #ترازوی_خداوند در زمین است، هر که آن را دریابد به #بهشت او را سوق دهد، و هر که آن را رها سازد به #دوزخ او را می کشاند». [۱]
🔹 #امام_علی (عليه السلام) نیز در یکی از خطبه هایش برترین بندگان خداوند را امامی عادل می داند که #عدالت را در جامعه برپا می کند: «بدان، #برترين_بندگان نزد خدا #پيشواى_عادلى است که خود، هدايت شده و ديگران را #هدايت می کند؛ سنت هاى شناخته شده را بر پا مى دارد، و بدعت هاى ناشناخته را مى ميراند؛ چرا که #سنتها روشن و #نورانى اند و نشانه هاى مشخص دارند، و #بدعتها آشکارند و علامت هايى دارند، [و نا آشنا بودن بدعت ها دليل روشنى بر عدم مشروعيت آن هاست] #بدترين_مردم نزد خداوند #پيشواى_ستمگرى است که هم خود، #گمراه است و هم #مردم به وسيله او گمراه مى شوند، کسى که سنّت هاى مقبول را از ميان برده و بدعت هاى متروک را زنده کرده است، من از رسول خدا (صلی الله عليه و آله) شنيدم که فرمود: روز #قيامت، #پيشوای_ستمگر را حاضر مى کنند، در حالى که نه ياورى با اوست و نه عذرخواهى، سپس او را در آتش #دوزخ مى افکنند و همچون سنگ آسيا در آن، به گردش در مى آيد [و همگان رسوايى او را مى بينند] آنگاه او را در قعر دوزخ به زنجير مى کشند». [۲]
🔹 #امام_خمینی (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران معتقد است #اسلام برای تحقق #حکومت_عدل آمده است، و خود نیز در پیگیری #انقلاب_اسلامی این هدف را دنبال می کرد و چنین در کتاب بیع خود می نویسد: «#اسلام برای برپایی #حکومت_عادلانه به پا خواست، که در آن #قوانین مالیات و بیت المال عادلانه است، قوانین جزائی در حیطه قصاص، حدود و دیه که برای ریشه کن سازی مفاسد و فواحش تشریع شده، و نیز قوانین مربوط به حقوق و دادرسی به روشی عادلانه و آسان تشریع شده است». [۳] #ادامه_دارد...
پی نوشت ها
[۱] وسائل الشیعة، مؤسسة آل البيت، لإحياء التراث، المکتبة الاسلامیة، تهران، چ ۲، ج ۱۱، ص ۳۱۰
[۲] نهج البلاغة، صبحی صالح، هجرت، قم، چ ۱، ص ۲۳۴ و ۲۳۵، خطبه ۱۶۴
[۳] كتاب بيع، موسوی خمینی، روح الله، تحقيق: مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خمينی، مهر، قم، سال چاپ ۱۴۲۱ ق، چ ۱، ج ۲، ص ۴۶۰
✍️ داستان #نامزد_شهادت
#قسمت_اول
▪️ ماشین را که از پارکینگ بیرون زدم، سرایدار شرکت با نگرانی تأکید کرد: «خانم مهندس، خیلی مواظب باشید! میگن خیابون کلاً بسته شده، یکی از بچهها میگفت خواسته بره، حمله کردن همه شیشهها ماشینش رو خورد کردن.»
ترسی که از اخبار امروز به جانم افتاده بود، با هشدارهای پیرمرد بیشتر به دلم چنگ میزد و چارهای نداشتم که با کلافگی پاسخ دادم: «چیکار کنم؟ بلاخره باید برم!» و اضطرابم را با فشردن پا روی پدال خالی کردم که گاز دادم و رفتم.
▫️از ظهر گزارش همه همکاران و دوستان خبر از شهری میداد که در این روز برفی اواخر آبان ماه، گُر گرفته و آتشش بسیاری از خیابانها را بند آورده بود.
بخاری ماشین روشن بود و در این هوای گرم و گرفته، قلبم بیشتر سنگین می شد. مادر مدام تماس میگرفت و با دلواپسی التماسم میکرد تا مراقب باشم، اما کاری از من ساخته نبود که به محض ورود به خیابان اصلی، آنچه نباید میشد، شد!
▪️روبرویم یک ردیف اتومبیلهای خاموش به خط ایستاده و مقابل این رانندگان تماشاچی، نمایشی وحشتناک اجرا میشد. عده زیادی جمع شده و در هیاهوی جمعیت، تعدادی حسابی در چشم بودند، با صورتهای پوشیده و چوب و زنجیری که در دست تاب میدادند.
از سطلهای زباله آتش میپاشید و شدت دود به حدّی بود که حتی از پشت شیشههای بسته اتومبیل، نفسم را میسوزاند.
▫️اتومبیل من در حاشیه خیابان بود و میدیدم که شیشههای بانک کنار خیابان شکسته و خرده شیشه از پیاده رو تا میان خیابان کشیده شده است. حتی سقف پل عابر پیاده در انتهای خیابان، کاملاً منهدم شده بود و همان چند نفر همچنان به خودروها هشدار میدادند جلوتر نیایند.
آنچنان نگاهم مبهوت مهلکه روبرویم شده بود که نمیدیدم دستان سردم روی فرمان چطور میلرزد. فقط آرزو میکردم لحظهای را ببینم که سالم به خانه رسیده و از این معرکه آتش و شیشه شکسته فرار کرده باشم.
▪️در سیاهی شب و نور زرد چراغهای حاشیه خیابان، منظره دود و آتش و همهمه جمعیت، عین میدان جنگ بود! اما میدان جنگ که در میانه شهر نیست، جای زن و کودک و غیرنظامی هم نیست، پس خدایا این چه جنگی است که آرامش شب تهران را از هم پاشیده است؟
دو شب پیش که نرخ جدید بنزین اعلام شد، هرچند سخت شاکی شدم اما فکرش را هم نمی کردم که آتش این شکایت، دامن خودم را هم بگیرد؛ البته دامنم که نه، از شدت وحشت احساس می کردم امشب این جنگ جانم را می گیرد.
▫️تمام رانندهها اتومبیلها را خاموش کرده بودند و من هم از ترس، در سکوت اتومبیل خاموشم به خودم میلرزیدم. میان اتومبیل من و این میدان جنگ، فقط یک ردیف از خودروها فاصله بود و احساس میکردم حتی با نگاهشان تهدیدم میکنند. باید چشمانم را میبستم تا این کابووس زودتر تمام شود که فریادی پلکم را شکافت.
وحشتزده چشمانم را باز کردم. با نگاهی که از ترس جایی را نمی دید، در فضای تاریک و دودگرفته خیابان می چرخیدم تا بفهمم چه خبر شده که دیدم درست در کنار اتومبیل من، آن هم دقیقاً همین سمت چپ ماشین که نشسته بودم، در پیاده رو، مقابل شیشه های شکسته بانک چند نفر با هم درگیر شدهاند.
▪️افراد نقابدار بودند که کسی را دوره کرده و انگار با زنجیر به سمتش حمله می کردند. از محاسن کوتاه و ظاهر لباسش پیدا بود به خاطر مذهبی بودن و شاید به جرم بسیجی بودن، در مخمصه افتاده است.
از کلماتش که گاهی میان فریاد نقابداران شنیده میشد به نظر میرسید میخواسته راه را باز کند که امانش ندادهاند. کسی جرأت پیاده شدن از ماشینش را نداشت. عابرین در پیاده روها خودشان را کناری کشیده و همه وحشتزده نظاره میکردند.
▫️به قدری به ماشین من نزدیک بودند که فریادهایشان قلبم را از جا میکَند. با هر زنجیر و چوبی که در هوا میچرخاندند و به سوی او حمله می کردند، جیغم در گلو خفه میشد.
از وحشتی که به جانم افتاده بود، لبهایم میلرزید و با هر جیغ، بیشتر گریه ام میگرفت که ماشینم بهشدت تکان خورد.
▪️یک نفرشان یقه کاپشنش را گرفت و او را با تمام قدرت به ماشین من کوبید. از سطح بدنش که شیشه کنارم را پوشانده بود دیگر چیزی نمی دیدم و تنها جیغ میکشیدم.
از ترس همه بدنم رعشه گرفته بود و با همین دستان رعشه گرفته، تلاش می کردم در ماشین را از داخل قفل کنم و نمیتوانستم که همه انگشتانم می لرزید...
#ادامه_دارد
✍️ #نامزد_شهادت
#قسمت_سوم
▪️در میان برزخی از هوش و بیهوشی، هنوز حرارت نفسهایش را حس میکردم که شبیه همان سالها نفسنفس می زد؛ درست شبیه ده سال پیش...
▪️▫️▪️
چادرم را با کلافگی روی مقنعه سبزم
جلو کشیدم که انگار تحمل همین سنگینی چادر عصبیترم میکرد.
▪️نگاهم همچنان روی نشریهها و پوسترهای چسبیده به دیوارها سرگردان بود و هنوز باورم نمیشد همه چیز به همین راحتی تمام شده که در انتهای راهروی دانشکده، پریسا را دیدم.
به قدری پریشان به نظر میرسید که مثل همیشه آرایش نکرده و موهایش به هم ریخته از مقنعهاش بیرون زده بود. هنوز دستبند سبزش به دستش بود، مثل من که هنوز مقنعه سبز به سر می کردم و انگار نمیشد باور کنیم رؤیای ریاست جمهوری سید سبزمان از دست رفته است.
▫️خواستم حرفی بزنم که پیش دستی کرد و با غیظ و غضبی که گلویش را پُر کرده بود، اعتراض کرد: «تا تونستن تقلب کردن! رأیمون رو بالا کشیدن! دارن دروغ میگن!»
چندنفر دیگر از بچهها هم رسیدند، همه از طرفداران میرحسین بودیم و حالا همه در بهت این شکست سنگین، از هر مصیبتزدهای آشفتهتر بودیم.
▫️هرچند آنها همه از دانشجوهای غیرمذهبی دانشگاه بودند و من تقریباً تنها چادری جمعشان بودم، اما به راه مبارزهشان ایمان داشتم و مطمئن بودم نظام رأی ما را دزدیده است.
همه تا سر حدّ مرگ عصبانی و معترض بودیم که یکی صدایش را بلند کرد: «ما خودمون باید حق خودمون رو پس بگیریم! باید بریزیم تو خیابونا...» و هنوز حرفش تمام نشده بود که پریسا کسی را با گوشه چشم نشان داد و با اشاره او، سرها همه چرخید.
▪️مهدی بود که با حالتی مردد قدمی به سمت ما میآمد و باز به هوای حضور دوستانم، پا پس میکشید. با دیدن او، آتش خشمم بیشتر شعله کشید و خواستم با بچه ها بروم که همه از من فاصله گرفتند و بهسرعت رفتند.
چرا نباید از دستش عصبانی باشم وقتی نه تنها برای نظام مزدوری میکرد بلکه حتی دوستانم را هم از من میگرفت!
▫️قامت باریک و بلندش پوشیده در پیراهنی سفید و شلوار کتان کِرِم رنگ، بیشتر شبیه دامادها شده بود و همین هیبت عاشقپیشهاش عصبانیترم میکرد. میدید من در چه وضعیتی هستم و بیخیال اینهمه خرابی حالم، تنها به خیال خودش خوش بود.
نزدیکم که رسید با لبخندی برّاق سلام کرد؛ به عمق چشمانم خیره شد و از همین انتهای نگاهش حسی کردم که دلم ترسید. نگاهی که روزی با عشق به پایم مینشست، امروز بهشدت به شک افتاده بود.
▪️خوب میدانستم در همین چند ماه نامزدیمان که مَحرم شده بودیم، به دنبال دنیایی از بحث و جدلهای سیاسی و جنجال انتخابات، هر روز رابطهمان سردتر میشد، اما امروز رنگ تردید نگاهش از همیشه پُررنگتر بود و همین تیزی احساسش، زخم دلم را تازه میکرد.
با همان ردّ تردیدِ نگاهش از چشمانم تا پیشانیام رسید و به نظرم موهایم از مقنعه بیرون آمده بود که برای چند لحظه خیره ماند، اما باحیاتر از آنی بود که حرفی بزند که باز لبخندی زد و با آرامش چشمان کشیدهاش منتظر ماند تا خودم دست به کار شوم.
▫️با اکراه موهایم را مرتب کردم و همزمان پاسخ سلامش را به سردی دادم که سرش را کج کرد و با دلخوری لحنش پرسید: «حالا که انتخابات تموم شده، نمیشه برگردیم سر خونه اولمون؟»
از همین یک جمله طوری گُر گرفتم که از نگاه خیرهام فهمید و خواست آرامم کند که فرصت ندادم و با تلخی طعنه توبیخش کردم: «خونه اول؟! کدوم خونه؟! دروغ گفتید! تقلب کردید! خیانت کردید! حالا انگار نه انگار؟! برگردیم سر خونه اولمون؟؟؟»
▪️از تندی کلامم جا خورد، در این مدت و به خصوص در این دو ماه آخر، سر انتخابات زیاد بحث کرده بودیم، کارمان به مجادله هم زیاد کشیده بود، اما هیچگاه تا این اندازه تند نرفته بودم و دست خودم نبود که تحمل این همه وقاحت سیاسی را نداشتم.
صورتش در هم رفت، گونههایش از ناراحتی گل انداخت و با لحنی گرفته اعتراض کرد: «مگه من تو ستاد انتخابات بودم که میگی تقلب کردم؟ اگه واقعاً فکر میکنین تقلب شده، چرا آقایون رسماً به شورای نگهبان شکایت نمیکنن؟»
▫️سپس با نگاه نگرانش اطرافش را پائید و با صدایی آهسته ادامه داد: «بیا بریم تو محوطه، اینجا یکی ببینه بده!» و من بهقدری عصبی شده بودم که در همان میانه راهرو پاسخ هر دو حرفش را با داد و فریاد دادم: «شماها هرکاری میکنید، بد نیست! فقط ما اگه اعتراض کنیم، بَده؟!»
باورش نمیشد آن دختر آرام و مهربان اینهمه بههم ریخته باشد که اینبار تنها مبهوتم شد تا باز هم اعتراض کنم: «تو ستاد انتخابات نبودی، ولی تو بسیج دانشکده که هر روز نشستی و دروغ سر هم کردی!»
حقیقتاً دست خودم نبود که نتیجه ناباورانه انتخابات، آرامشم را ویران کرده بود و فقط میخواستم اعتراضم را به گوش کسی برسانم؛ گرچه این گوش، دل صبور مردی باشد که میدانستم بیش از آنکه تصور کنم دوستم دارد و من هم عاشقش بودم...
#ادامه_دارد
⭕️گستره عفاف (بخش اول)
🔸در این نوشتار برآنیم که ثمرات و نتایج #عفت_ورزی را در جامعه مورد بررسی قرار داده، و با نگاهی به عوامل سیر نزولی توجه به فرهنگ #عفاف و #حجاب، راهکارهای اجرایی که باعث رشد و ترویج این فرهنگ در جامعه می شود را ارائه دهیم.
💠ثمرات و نتایج عفت ورزی (۱)
1⃣استحکام خانواده
🔹یکی از کوچکترین و با اهمیت ترین نهادهای اجتماعی یک جامعه، #خانواده است. خانواده مرکز #عشق، #امید و تحقق آرزوهای زیبا و شیرین دختران و پسران است. هر چه پیوند #زن و #شوهر صمیمیتر و قوی تر باشد، استحکام خانواده نیز بیشتر خواهد بود. اگر #عفاف و #حجاب در جامعه ای کاملاً رعایت گردد، روابط جنسی به محیط خانواده محدود شود و حریم زن و مرد در محیط بیرون از منزل حفظ شود، در نتیجه #جوانان به #ازدواج تمایل بیشتری پیدا کرده، و خانواده های تشکیل شده نیز ثبات بیشتری خواهند داشت.
🔹برعکس اگر #خودنمایی، #آرایش و #تبرّج در اجتماع رواج یابد، #حریم_روابط زن و مرد در اجتماع شکسته شود، و #آزادیهای_منفی و افکار انحرافی در جامعه گسترش یابد، در نتیجه کانون گرم خانواده به سردی می گراید، و عشق و #محبت در خانواده، جای خود را به #تنفر می دهد و نخستین کانون تربیت، مهر و عاطفه #کودکان ویران می گردد، و نهایتاً آمار #طلاق و فحشا به فزونی می گراید. بی تردید نهاد #خانواده در پرتو پاسداری از حریم #حجاب و #عفاف است که درخشش و بالندگی لازم را پیدا خواهد کرد.
🔹چنانچه، چراغ وقتی نورافشانی می کند که سیم های متصل به آن سالم باشند، و اگر پوشش این سیم ها از بین رفته و یا زدگی داشته باشند، نه تنها نیروی برق را به خوبی منتقل نمی کنند، بلکه اتصال آنها به یکدیگر موجب حریق و آتش سوزی می گردد. #زن و #مرد نیز که همانند جریان مثبت و منفی دست به دست هم داده و #چراغ_خانواده را روشن کرده اند؛ می بایست #عفاف و اعتماد متقابل را رکن اصلی این پیوند قرار دهند، وگرنه این چراغ با آتش هوس به خاموشی خواهد گرائید.
2⃣آرامش روانی
🔹#عفاف بازدارنده بسیاری از التهابات و هیجانات روحی است. نبودن #حریم میان زن و مرد، ترویج معاشرت های بی بند و بار، و دیدن صحنه های تحریک آمیز، مستهجن و رکیک، هیجانها، التهابات جنسی را فزونی می بخشد و جاذبه جنسی و تقاضای روابط نامشروع را به صورت یک عطش روحی اشباع نشدنی در می آورد،
🔹و چون ارضای این غریزه در تمامی موارد و به صورت دلخواه ممکن نیست، و همیشه مقرون به نوعی احساس محرومیت است، باعث برهم خوردن #تعادل_روحی و اختلالات روانی فرد می شود. #اسلام با تعدیل و رام کردن این التهابات از طریق محدود کردن #نگاه، خضوع در کلام، #پوشش و بالاخره رعایت #عفاف در همه زمینه ها برای فرد، آرامش روحی و روانی به ارمغان می آورد. #ادامه_دارد...
📚منبع: تبیان
⭕️گستره عفاف (بخش ششم)
🔸در این نوشتار برآنیم که ثمرات و نتایج #عفت_ورزی را در جامعه مورد بررسی قرار داده، و با نگاهی به عوامل سیر نزولی توجه به فرهنگ #عفاف و #حجاب، راهکارهای اجرایی که باعث رشد و ترویج این فرهنگ در جامعه می شود را ارائه دهیم.
💠علل کم توجهی به عفاف و حجاب در جامعه اسلامی (۲)
4⃣«ترویج تساهل و تسامح»
🔹افرادی که #حجاب را قید و بندی برای خود احساس کرده، و مراعات آن را با آزادی مادی و جسمی خود سازگار نمی دانند، و به دنبال راحتی و آسان بودن زندگی از نظر خود می باشند، خیلی زود به افکار و عقاید #دشمن که در این زمینه القاء می شود، گرایش پیدا می کنند.
5⃣«خلأ الگوهای مناسب فرهنگی»
🔹#دشمن از این خلأ فرهنگی سود جسته و با ترویج الگوهای مصرفی، #بیبندوباری در میان جوانان و نوجوانان کوشیده است #قبح بسیاری از #مسائل_غیراخلاقی را از بین ببرد.
6⃣«بالا رفتن سن ازدواج»
🔹بالا رفتن #سن_ازدواج، رعایت حجاب و عفاف را مشکل میکند. مسائلی از قبیل بالا رفتن خواسته های خانواده طرفین، نبودن درآمد، شغل و مسکن مناسب، سبب شده است که #جوانان بعضا موفق به #ازدواج و همسر گزینی نشوند؛ و مسلم است که بالا رفتن سن ازدواج، بر پایین آمدن سطح حجاب و عفاف، و برعکس، بی بندوباری و بی عفتی بر بالا رفتن سن ازدواج اثر متقابل می گذارد. #ادامه_دارد...
📚منبع: تبیان
⭕️چرا در قرآن کریم از «خواب» به عنوان یکی از آیات الهی نام برده شده است؟ (بخش اول)
🔹خداوند در آیه ۲۳ سوره روم #خواب_انسانها را در شب و روز يكى از نشانه هاى #علم و #قدرت_خدا شمرده و می فرماید: «وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِالَّليْلِ وَ النَّهارِ» (و از نشانه هاى او #خواب شما در شب و روز است). حتى در پايان آيه باز تأكيد مى كند (در این امور نشانه هایى است براى آنان که گوش شنوا دارند)؛ «اِنَّ فى ذلِکَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُوْنَ». شك نيست كه تمام #موجودات_زنده براى تجديد قوا و به دست آوردن نيروى لازم براى ادامه فعاليت هاى زندگى نياز به #استراحت دارند؛ استراحتى كه به طور اجبارى به سراغ آنها بيايد و حتى افراد حريص را مجبور به انجام آن كند.
🔹براى تأمين اين هدف چه عاملى بهتر از #خواب تصوّر مى شود كه الزاما به سراغ انسان مى آيد و او را مجبور مى كند كه تمام فعاليت هاى جسمى، و حتى قسمت عمده فعاليت هاى فكرى خود را تعطيل كند، و در نتيجه در #استراحتی_عميق فرو رود، و در اين مدّت #دستگاههاى_بدن بازسازى و آماده تلاش و حركت جديد شوند؟ بدون شك اگر #خواب نبود خيلى زود انسان پژمرده و فرسوده و پير و شكسته مى شد. لذا گفته اند: #خواب_متناسب و آرام #رمز_سلامت و طول عمر و نشاط جوانى است.
🔹جالب اينكه در آيه مورد بحث، «نوم» و «ابْتِغاءَ فَضْلِ اللهِ» را در مقابل يكديگر قرار داده، و به گفته بعضى از مفسّران اولى نشانه #مرگ و دومى نشانه #رستاخيز است. تعبير «ابْتِغاءَ فَضْلِ اللهِ» (بهره گیرى از فضل پروردگار) اشاره به نكته لطيفى است كه هم تلاش و كوشش انسان را در زندگى مورد توجّه قرار مى دهد، و هم فضل الهى را. يعنى از آميختن اين دو به يكديگر، انسان از مواهب جهان بهره مند مى گردد. اين نكته نيز قابل توجّه است كه آيه فوق علاوه بر خواب شب، #خواب_روز را نيز ذكر مى كند. «مَنامُكُمْ بِالَّليْلِ وَ النَّهارِ» در حالى كه مسلّم است #خواب اصولا مربوط به شب مى باشد و آيات قرآن نيز گواه اين معنى است.
🔹ولى گاهى شرایطى در زندگى انسان پيش مى آيد كه مجبور مى شود #شب بيدار بماند و #روز بخوابد؛ در سفرهاى شبانه، و در مناطق گرم و سوزان كه فعاليت هاى روز به خاطر گرماى هوا متوقّف مى شود اين معنى كاملا مشهود است. در عصر ما كه بسيارى از مؤسّسات صنعتى و درمانى مجبورند تمام شبانه روز را كار كنند و چون تعطيل كردن برنامه ها ممكن نيست، كارگران در سه نوبت به كار مشغول مى شوند، به همين جهت نياز به خواب روزانه از هر وقت ديگر واضح تر به نظر مى رسد. حال اگر برنامه تنظيم خواب در اختيار انسان نبود و جانشينى خواب روز بجای شب ميّسر نمى گشت مسلّما مشكلات بزرگى در زندگى او پيدا مى شد. #ادامه_دارد...
📕پیام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۸۶ش، چ نهم، ج ۲، ص ۱۵۱
منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
⭕️منظور از «معاقبه» كه در جهاد با نفس لازم است چيست؟ (بخش اول)
🔹علماى اخلاق براى #جهادبانفس امورى را بيان كرده اند كه التزام به آنها لازم است. يكی از اين امور، #معاقبه است كه بعد از «مشارطه» و «مراقبه» و «محاسبه» قرار دارد. بعد از #محاسبه، اگر معلوم شد كه #نفس تقصير كرده و دست به ارتكاب معاصى زده، بايد به او مهلت نداد؛ كه مهلت دادن همان و ارتكاب معاصى و مانوس شدن با آن همان. و اگر نفس با #معصیت انس گیرد و مثل كودك که به شير مادر وابسته است و به آن خو کرده، با معصيت خو گرفته باشد، همانند جدا کردن نوزاد از شیر مادر جدا کردن او از #گناه و معصیت دشوار و سخت است.
🔹اگر «لقمه مشتبهى» از روى شهوت نفسانى خورده، بايد با گرسنگى شكم را تنبيه كند، و اگر به «نامحرم» نظر كرده، بايد چشم را از نظر كردن منع كند، و همين طور سایر اعضاء و جوارح! «طلحه» نقل كرده: روزى مردى لباسش را كند و شروع كرد در هواى گرم [كه زمين داغ بود] خود را در خاك ماليدن و به #نفس خود مى گفت: «بچش كه عذاب جهنم شديدتر و گرمتر از اين است! آيا مثل مرده اى در شب و فرد بيهوده اى در روز هستى؟!» او در ادامه مى گويد: پيامبر (صلی الله علیه و آله) در زير درختى بودند، وقتى این مرد را ديدند، نزديك آمدند، آن مرد گفت: #نفس من بر من غلبه كرده است.
🔹پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «آيا چاره اى جز اين نبود؟» [گويا مرد گفته باشد، نه، فقط به اين صورت نفس من تنبيه مى شود،] پيامبر فرمودند: «درب هاى آسمان به روى تو گشوده، و خداوند عز و جل نزد ملائكه به تو مباهات و افتخار مى كند». سپس به اصحاب فرمودند: «تَزَوَّدُوا مِن اَخِيكُم» [۱] (از برادرتان توشه برگيريد) و اين گونه در مقابل #نفس مقاومت كنيد، و از او حساب بكشيد و عقابش كنيد.
🔹تعجب است اهل و فرزند و زيردستان خود را به خاطر كار زشتى كه كرده اند مورد عتاب قرار مى دهى، و از اين مى ترسى كه اگر عقاب نكنى از تحت قدرت و امر تو خارج شوند و بر تو طغيان كنند، ولى به #نفس خود كه «بزرگترين دشمن» تو است مهلت مى دهى، به كسى كه #طغيانش و ضررش از طغيان و ضرر زيردستانت بيشتر است! نهايت ضررى كه اهل تو در اثر نافرمانى به تو مى رسانند اين است كه معيشت و زندگى تو را مشوش و دچار اختلال مى كنند و اگر تعقل مى كردى مى يافتى كه زندگى، #زندگی_آخرت است و نعمتِ بهشت ماندنى است، و #نفس تو چيزى است كه عيش ابدى تو را منغّض و ناگوار مى كند، پس او اولى به #معاقبه و #تنبيه است!
🔹بعضى همين چهار مرحله را برشمرده اند، ولى بعضى ديگر مثل مرحوم فيض كاشانى در «محجة البيضاء» دو تاى ديگر يعنى #مجاهده و #معاتبه [توبيخ] را هم اضافه كرده اند، كه شايد بتوان به گونه اى اين دو را در همان معاقبه ادغام كرد؛ ولى ما به تبع مرحوم فيض اين دو را نيز در دو قسمت بعدی شرح مى دهيم. #ادامه_دارد...
پی نوشت؛
[۱] المحجة البيضاء فی تهذيب الإحياء، فيض كاشانى، مؤسسه انتشارات اسلامى جامعه مدرسين، ۱۴۱۷ق، چ۴، ج۸، ص۱۶۸
📕اخلاق اسلامى در نهج البلاغه، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: اكبر خادم الذاكرين، نسل جوان، قم، ۱۳۸۵ش، چ۱، ج۲، ص۲۹۹
منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت)
⭕️منظور از «معاقبه» كه در جهاد با نفس لازم است چيست؟ (بخش دوم)
🔸علماى اخلاق براى #جهادبانفس امورى را بيان كرده اند كه التزام به آنها لازم است. يكی از اين امور، #معاقبه است كه بعد از «مشارطه» و «مراقبه» و «محاسبه» قرار دارد. بعضى همين چهار مرحله را برشمرده اند، ولى بعضى ديگر مثل مرحوم فيض كاشانى در «محجة البيضاء» دو تاى ديگر يعنى #مجاهده و #معاتبه [توبيخ] را هم اضافه كرده اند، كه شايد بتوان به گونه اى اين دو را در همان #معاقبه ادغام كرد؛ ولى ما به تبع مرحوم فيض اين دو را نيز شرح مى دهيم:
1⃣«مجاهده»
🔹وقتى #محاسبه تمام شد و #نفس را متضّرر و كاسب معاصى دانست، گفتيم بايد عقاب كند، و اما اگر آن را در بعضى فضائل يا اذكار سست و بى حوصله يافت، بايد او را وارد آنها كند و با او #مجاهدت نمايد. در #معاقبه، «نفس» را از چيزهایی كه دوست داشت محروم مى كرد، و اينجا #نفس را به كارهاى سنگين وا مى دارد، به كارهایی كه برايش سستى به خرج مى دهد، و اين كار كسانى است كه براى خدا عمل مى كنند.
🔹يكى از بزرگان وقتى نماز عصرش فوت شد، زمينى كه قيمتش صد هزار درهم بود، براى جبران، آن را در راه خدا داد؛ و ديگرى نماز جماعتش در شب ترك شد و آن شب را به شب زنده دارى مشغول شد؛ ديگرى نماز مغرب را به تأخير انداخت براى جبران آن، دو بنده آزاد كرد و از ابن ربيعة دو ركعت نماز صبح قضا شد و بنده اى آزاد كرد. بعضى براى «مجاهدت با نفس»، روزه يك سال يا حج با پاى پياده يا صدقه دادن تمام مال را بر خود واجب مى كردند.
🔹در روايتى در «مصباح الشريعة» از امام صادق (عليه السلام) آمده است: «طُوبَى لِعَبدٍ جَاهَدَ لِلّهِ نَفْسَه وَ هَوَاهُ» [۱] (خوش به حال بنده اى كه برای خدا با #نفس و هواى خود #مجاهدت كند!). خداوند هم فرمود: «وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ» [۲] (و كسانى كه در راه ما #مجاهدت كردند، راه هاى خود را به آنها نشان داده و #هدايتشان مى كنيم و خداوند با #احسانكنندگان است).
🔹حكايت شده كه: «عده اى به عيادت عمر بن عبدالعزيز آمدند، و در بين آنها جوان لاغر اندامى بود؛ عمر بن عبدالعزيز به او گفت: اى جوان چه به تو رسيده كه اين قدر لاغر و نحيف هستى؟ جواب داد: دچار بيمارى شدهام، گفت: چه بيمارى به جان تو افتاده؟ گفت: اى خليفه شيرينى #دنيا را چشيدم تلخ يافتم، و نزد من خوشى و زيبائى و شيرينى دنيا كوچك آمد، و طلا و سنگش مساوى آمد، و گويا به عرش پروردگارم به طور واضح نظر مى كنم، و مردم را مى بينم كه به طرف #بهشت و #آتش مى روند، پس روزم را به تشنگى و شبم را به شب زنده دارى به سر كردم، و هر چه در آن هستم كوچك است در كنار #ثواب خداوند و #عقاب او [و بيمارى من اين است كه شيرين را تلخ و چيز بزرگ را كوچك و شىء گرانقيمت و بى ارزش، در نظرم يكى است]». [۳] #ادامه_دارد...
پی نوشتها؛
[۱] مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة، امام صادق (ع)، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۰ق، چ۱، ص۱۶۹
[۲] سوره عنكبوت، آيه ۶۹
[۳] المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء، فيض کاشانی، مؤسسه انتشارات اسلامی جامعه مدرسين، ۱۴۱۷ق، چ۴، ج۸، ص۱۷۲
📕اخلاق اسلامى در نهج البلاغه، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: اكبر خادم الذاكرين، نسل جوان، قم، ۱۳۸۵ش، چ۱، ج۲، ص۲۹۹
منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت)
پس از در گذشت نائب اوّل جناب عثمان بن سعید، توقیعی از جانب امام زمان علیه السلام در مورد وفات او و نیابت فرزندش محمّد صادر شد که ترجمه ی قسمتی از آن چنین است : «انا لله و انا الیه راجعون، در برابر فرمان خدا تسلیم و به قضای او راضی هستیم. پدرت سعادتمند زیست و پسندیده در گذشت.
خداوند او را رحمت کند و به پیشوایان و سرورانش علیهم السلام ملحق سازد. از کمال سعادت پدرت بود که خداوند فرزندی چون تو را به او عنایت کرد که پس از او جانشین گردی، و در امورش قائم مقام او باشی و برایش طلب رحمت و آمرزش نمایی». (27)
از محمّد بن عثمان پرسیدند :
صاحب الامر علیه السلام را دیده ای ؟
گفت : آری و آخرین ملاقاتم با او کنار بیت الله الحرام بود که می فرمود :
«اللّهُمَّ أنجِز لی ما وَعَدتَنی» و نیز او را در مستجار نزدیک رُکن یمانی کعبه دیدم که می گفت : «اللّهُمَّ انتَقِم لی مِن أعدائی». (28)
این بزرگوار کتاب هایی در فقه تألیف کرده که مشتمل است بر آنچه از امام عسکری علیه السلام و از پدر خود شنیده بود. (29)
محمّد بن عثمان برای خود قبری ترتیب داده بود و آن را با ساج پوشانده بود و روی آن آیاتی از قرآن کریم و اسامی ائمه اطهار علیهم السلام را نوشته بود. هر روز داخل آن می شد و یک جزء قرآن قرائت می کرد و بیرون می آمد. (30)
او پیش از مرگ از روز وفات خود خبر داد و در همان روز که خبر داده بود در گذشت. (31)
همچنین پیش از رحلت به شیعیان خبر داد که امام علیه السلام جناب ابو القاسم حسین بن روح نوبختی را برای سفارت و ارتباط با خود انتخاب فرموده اند و او قائم مقام من است و به او مراجعه کنید. (32)
او در سال 305 هـ رحلت فرمود. (33)
نائب سوّم جناب ابو القاسم حسین بن روح نوبختی است، که نزد موافق و مخالف عظمت و بزرگی ویژه ای داشت، و به عقل و بینش و تقوی و فضیلت نزد عموم فرقه های مختلف مذهبی مشهور بود و در زمان نائب دوّم از جانب او متصدّی پاره ای از امور بود.
با اینکه میان یاران نائب دوّم، جعفر بن احمد بن متیل از همه به او نزدیکتر بود، و حتّی در اواخر زندگی جناب محمّد بن عثمان، غذای منزل او را در منزل جعفر بن احمد بن متیل تهیّه می کردند، و در میان اصحاب احتمال نیابت و جانشینی جعفر بن احمد بیشتر بود، امّا در آخرین ساعات زندگی جناب محمّد بن عثمان که جعفر بن احمد بالای سر او و حسین بن روح پایین پایش نشسته بود، به جعفر بن احمد رو کرد و فرمود :
«مأمور شده ام که امور را به ابو القاسم حسین بن روح واگذار نمایم». جعفر بن احمد از جا بر خاست و دست حسین بن روح را گرفت و او را بالای سر محمّد بن عثمان نشاند و خود در پایین پای او نشست. (34)
در 6 شوال سال 305 هـ اوّلین توقیع از ناحیه ی مقدّسه امام عصر علیه السلام برای او صادر شد که متن آن چنین بود :
«ما او را می شناسیم، خداوند تمامی خیر و رضای خویش را به او بشناساند و به توفیق خود او را یاری نماید. از مکتوب او مطّلع شدیم و نسبت به او وثوق و اطمینان داریم. او را نزد ما مکان و منزلتی است که خشنودش می سازد. خداوند احسان خویش را به او بیفزاید که خدا ولی و توانا بر همه چیز است، و سپاس خدای را که شریکی ندارد و درود و سلام فراوان خداوند بر فرستاده ی او محمّد و بر خاندان او صلوات الله علیهم».
از ابو سهل نوبختی صاحب تألیفات ـ که از متکلّمین بزرگ بغداد بود ـ پرسیدند :
برای چه جناب ابو القاسم حسین بن روح به مقام نیابت نایل شد و شما نایل نشدید ؟
گفت :
ائمه علیهم السلام داناترند و آنچه برگزینند شایسته تر و مناسب تر است، ولی من فردی هستم که با خصم بر خورد و مناظره می کنم و اگر نائب امام علیه السلام بودم و مکان امام زمان علیه السلام را می دانستم ـ چنان که ابو القاسم حسین بن روح به جهت نیابت می داند ـ و در گیر و دار بحث پیرامون امام علیه السلام با مخالفان در تنگنا قرار می گرفتم ممکن بود نتوانم خود را کنترل کنم و جای آن حضرت را افشا نمایم؛ ولی ابو القاسم اگر امام علیه السلام در زیر دامان او مخفی باشد و او را با آلات بُرنده تکّه تکّه نمایند دامان خود را از او بر نمی دارد و او را به دشمن نشان نخواهد داد. (35)
#ادامه_دارد ...
📚 منابع :
27. الغیبة (شیخ طوسی) : ص 363. و ... .
28. الکنی و الألقاب : ج 3، ص 268 ـ 267. حقّ الیقین : ص 300.
29. کمال الدین : ص 503. و ... .
30. الغیبة (شیخ طوسی) : ص 366. و ... .
31. همان : ص 370. و ... .
32. همان : ص 372. بحار الأنوار : ج 51، ص 356.
33. همان : ص 391. و ... .
34. همان : ص 387، 393. و ... .
35. همان : ص 396. و
ﺣﻀﺮﺕ ﺣﻜﻴﻤﻪ ﺧﺎﺗﻮﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺣﻀﺮﺕ ﺟﻮﺍﺩ ﺍﻟﺎﺋﻤﺔ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻮﻓﻴﻖ ﺭﺅﻳﺖ ﻭ ﺩﺭک ﭼﻬﺎﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ. (15) ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 274 هـ ﺩﺭ ﺳﺎﻣّﺮﺍﺀ ﺭﺣﻠﺖ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ. (16)
ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣَﺤﺮﻡ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻛﺴﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺸﺮّﻑ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ عسکری ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ «ﺳُﻔَﺮﺍ» ﺑﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻭﺍﺳﻄﻪ ی ﺍﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺣﻮﺍﺋﺞ ﺧﻮﺩ ﻧﺎیل ﻣﻰ ﺷﺪﻧﺪ. (17)
← ﺍﻳّﺎﻡ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ
ﭘﺲ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ یک ﺷﺐ ﺍﺯ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﺼﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ، ﻧﺴﻴﻢِ ﺧﺎﺩﻡ ﺧﺪﻣﺖ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﻋﻄﺴﻪ ﻛﺮﺩ. ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ :
«ﻳَﺮحَمکَ الله» ﺳﭙﺲ ﻓﺮﻣﻮﺩ :
«ﻋﻄﺴﻪ ﺗﺎ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ». (18) ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ 25 ﺷﻌﺒﺎﻥ ﻫﻢ ﻧﻘﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. (19)
ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﺼﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ، ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ عسکری ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺧﺎﺹّ ﻧﻤﺎﻳﺎﻧﺪ ﻭ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺼﺪﻳﻖ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ. (20)
← غیبت صغری
در غیبت صغری چهار تن از بزرگان شیعه به ترتیب وکیل و سفیر و نایب خاص امام زمان علیه السلام بودند، که خدمت آن حضرت می رسیدند و وکالت شان مورد تأیید آن حضرت بود، و پاسخ های امام علیه السلام در حاشیه ی نامه ها توسط نوّاب به دست مردم می رسید.
البتّه غیر از این چهار نفر وکلای دیگری هم از طرف امام علیه السلام در بلاد مختلف بودند که به وسیله ی همین چهار بزرگوار امور مردم را به عرض امام زمان علیه السلام می رساندند و از سوی امام علیه السلام در امور آن ها توقیع هایی صادر شده بود. (19)
سفارت این چهار بزرگوار سفارت مطلق و تامّ بوده، ولی دیگران در موارد خاصّی سفارت داشتند، مانند ابو الحسن محمّد بن جعفر اسدی، احمد بن اسحاق اشعری، ابراهیم بن محمّد همدانی، احمد بن حمزة بن الیسع. (20)
نوّاب اربعه عبارتند از ابو عمرو عثمان بن سعید عَمری، ابو جعفر محمّد بن عثمان بن سعید عَمری، ابو القاسم حسین بن روح نوبختی، ابو الحسن علی بن محمّد سَمُری.
نائب اوّل عثمان بن سعید مورد اعتماد مردم و جلیل القدر و وکیل حضرت هادی و امام عسکری علیه السلام نیز بود. (21)
او به امر امام علیه السلام متصدّی کفن و دفن امام عسکری علیه السلام گردید. (22)
چون امام عسکری علیه السلام در محلّه ی عسکر سکونت داشتند و تماس با آن حضرت برای شیعیان مشکل بود، عثمان بن سعید چون روغن فروش بود، اموال را در ظرف های روغن می ریخت و به خدمت امام علیه السلام می بُرد. (23)
احمد بن اسحاق قُمی هنگامی که از امام هادی علیه السلام پرسید :
آقای من، گاهی غایب و گاهی حاضرم. وقتی هم که حضور دارم همیشه نمی توانم خدمت تان برسم. سخن چه کسی را بپذیرم و فرمان چه شخصی را اطاعت کنم ؟
حضرت فرمود :
«این عَمرو عثمان بن سعید عَمری مورد اطمینان و امین است. آنچه به شما بگوید از من می گوید و آنچه به شما برساند از من می رساند».
احمد بن اسحاق می گوید :
پس از رحلت امام هادی علیه السلام نزد امام عسکری علیه السلام رفته همان گفته را تکرار کردم. آن حضرت مانند پدر بزرگوارشان فرمودند :
«ابو عَمرو امین و مورد اطمینان امام گذشته و مورد اطمینان من در زندگی و پس از مرگ من است. آنچه به شما بگوید و آن چه به شما برساند از من می رساند». (24)
جناب عثمان بن سعید پس از امام عسکری علیه السلام به فرمان حضرت مهدی علیه السلام به وکالت و نیابت ادامه داد، و شیعیان مسائل خود را نزد او می بُردند و پاسخ امام علیه السلام توسط او به مردم می رسید. (25)
نائب دوّم ابو جعفر محمّد بن عثمان بود و او نیز همچون پدر از بزرگان شیعه و در تقوی و عدالت و بزرگواری مورد اعتماد و احترام شیعیان بود. عثمان بن سعید پیش از وفات به فرمان امام عصر علیه السلام فرزند خود ابو جعفر بن عثمان را به جانشینی خود و نیابت امام علیه السلام معرّفی کرد.
این در حالی بود که امام عسکری علیه السلام نسبت به او و پدرش اظهار اعتماد و اطمینان فرموده بود و شیعه بر عدالت و تقوی و اطاعت او اتّفاق داشتند. (26)
#ادامه_دارد ...
📚 منابع :
15. ﺑﺤﺎﺭ ﺍلأﻧﻮﺍﺭ : ﺝ 50، ﺹ 8.
16. ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺳﺎﻣﺮﺍﺀ : ﺝ 1، ﺹ 239.
17. ﺭﻳﺎﺣﻴﻦ ﺍﻟﺸﺮﻳﻌﺔ : ﺝ 4، ﺹ 150.
18. کمال الدین : ﺹ 430، 441. و ... .
19. الغیبة (شیخ طوسی) : ص 232. و ... .
20. ﻭﻗﺎﻳﻊ ﺍﻟﺸﻬﻮﺭ : ﺹ 147.
21. الغیبة (شیخ طوسی) : ص 415. و ...