eitaa logo
💗رمان جامانده💓
465 دنبال‌کننده
98 عکس
26 ویدیو
0 فایل
✨﷽ 🚫خواننده عزیز ❗ #کپی‌برداری از این داستان #حرام و پیگرد #قانونی‌و‌الهی دارد .🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصْبِحُ وَ تُمْسِي... 💬 سلام بر تو در هر صبح و شام (که بر مصیبت کربلا گریه میکنی)... 📚 صحیفه مهدیه، زیارتِ آلِ یاسین. 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸 🌸 ♥️ همین الان که اینجا نشستم ، قسط ماشین و وام میدم ، کاردانی رو تموم کردم و کنکور کارشناسی رو دادم و گاهی تو اژانس کار میکنم تا اموراتم بگذره قصدم از بیان این مطالب این بود که من هیچ پشتوانه ای ندارم کمک کنه و خودم هستم و خودم نمیتونم خونه بزرگ اجاره کنم چون فعلا شرایطم مشخصه ، اهل عروسی گرفتن و عروسی رفتن نیستم چون دلایل دینی و اعتقادی خودم رو دارم ، توان خرید سرویس طلا رو ندارم البته که اگر روزی دارا بشم همه زندگیم برای همسرم هست ولی از قدیم گفتن اطرافیانت رو در روز های سخت بشناس میدونید واقعیت چیه؟؟؟؟ من اومدم برای زندگی کردن اولش چون هیچی نداشتم میترسیدم اقدام کنم ولی .... ولی از وقتی چشمم به ایه ۳۲سوره نور افتاد دل رو زدم به دریا و اقدام کردم. حالا اگر شما دنبال شروع یک زندگی از صفر هستید بدون اینکه به خانواده هامون فشار بیاریم ، بسم الله مهریه ای که من مد نظر دارم ۱۴سکه هست اونم دلیل داره و دلیلش اینکه اگر من ماشینم رو بفروشم و وامی که گرفته بودم و پس اندازم رو جمع کنم میتونم باهاش ۱۴سکه بخرم ۱۴سکه رو میدم به شما به عنوان مهریه ، شما هم از همون مبلغ جهیزیه را تامین کنید این دقیقا روشی بود که پیامبر ص در ازداج امیرالمومنین علیه السلام و دخترشون حضرت فاطمه س انجام دادن و من هم دوست دارم مثل ایشون مهریه رو‌همون اول بدم تا دینی بر گردنم نباشه تا اینجا اگر حرفی دارید بفرمایید _ میدونید.... من حرفی ندارم ، اتفاقا خیلی هم خوشحال میشم اول شروع زندگی رو با الگو از اهل بیت پیش برم ولی... ولی باید با پدر‌و‌مادرم صحبت کنم ، هر‌چی باشه اونا هم باید تصمیم بگیرن _خوبه پس‌ باهاشون صحبت کنید و نظرشون رو بهم بفرمایید هوا کم کم داشت تاریک میشد و صدای صوت قران قبل از اذان از بلند گوی مسجد بلند شد 🚫خواننده عزیز از این داستان و پیگرد دارد .🚫 🌸 🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸 🌸 ♥️ نگاهی به اسمون نصفه نیمه تاریک انداختم و ادامه دادم _ سوالات دیگه ای اگر‌دارید بفرمایید کمی‌تو‌فکر رفت و ... _ نظر شما در مورد ادامه تحصیل و ارتباط با دوستانی که الان دارم چیه؟ انتظارشو‌داشتم از این نوع سوالها ازم پرسیده بشه چون از اطرافیان به گوشم میرسید که فلان دختر بعد از ازدواج تو‌خونه حبس شده یا کمتر‌ میره بیرون و‌یا با دوستانش قطع ارتباط کرده و قطعا همین حرفها باعث ایجاد استرس بین دخترها میشه _ اگر‌دختری رو که انتخاب میکنم معیارهایی رو که انتظار دارم داشته باشه ، میتونه تحصیل کنه ولی در‌مورد دوستان ، اگر‌ دوست همسرم مثل خودش باشه و مومن و معتقد ، نه تنها قطع ارتباط کفر نعمت هست خودمم پیش قدم میشم برای ارتباط و رفت و امد هایی که مفید باشه اگر دوستانی که دارید واقعا مومن و خدا ترس هستند ازادید و از طرف من مانعی نداره نمیخوام از الفاظ دستوری استفاده کنم و سوء تفاهم پیش بیاد من دوست ندارم وقتی متاهل شدم محدود باشم پس قطعا همسر اینده منم این فکر‌رو در ذهنش رشد داده‌و‌میده ولی من پسر یا شمای دختر‌تا وقتی میتونیم ازاد باشیم که به زندگی و علاقه و محبتمون لطمه نزنه ، اگر‌محیطی که من داخلش هستم باعث تغییر اعتقادتتم بشه باید عوض کنم و شما هم همینطور در‌حقیقت من و شما اگر حرفی به هم بزنیم در‌مورد رفت و امدها ، حتما صلاح همدیگه رو مد نظر گرفتیم نه چیزه دیگه خلاصه اش کنم همسرم برای تحصیل ازاد هست چون شناخت کافی ازش دارم همسر اینده ام ازاده با دوستانش ارتباط داشته باشه چون بهش ایمان دارم و میدونم اگر‌ مشکلی پیش‌ بیاد خودش ارتباطش رو محدود میکنه خیالتون راحت شد؟ _بله تا حدودی 🚫خواننده عزیز از این داستان و پیگرد دارد .🚫 🌸 🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸 🌸 ♥️ _یک مطلبی خدمتتون عرض کنم گویا شما از خواهرم پرسیدید رفتارم با مادرم چطوره و ایشون از روی محبت خواهری گفتن خوبه ، ولی خدمتتون عرض کنم یک‌مدت هست متاسفانه رفتارم خوب‌نیست ، براش دلیل دارم ولی توجیه کننده این رفتار زشت نیست و‌امیدوارم هر چه زودتر فشاری که روم هست برداشته بشه اینو گفتم تا مبادا فکر‌کنید من بی عیب و‌نقص هستم و تو ذهنتون تصور اشتباه و‌رویایی از من داشته باشید هر شخصی در کنار ویژگی های خوب ایراداتی هم داره ، من و شما هم از این قائده مستثنا نیستیم. هر شخصی بعد از گذر زمان به مرور شخصیت واقعی خودش رو نشون میده ولی چقدر خوبه هر کس در ابتدای زندگی مشترک حقایق قابل گفتن رو بگه تا بعدها به شریک زندگیش شوک وارد نکنه بعد از اتمام حرفم حدود نیم ساعتی هم در مورد موارد دیگه صحبت کردیم تا اینکه احساس کردم برای امروز کافیه رو کردم به نرگس و گفتم _اگر مطلب مهمی دارید بفرمایید اگر نه ابتدا با خانوادتون در مورد میزان مهریه صحبت کنید اگر قبول کردن در مورد موارد مهم دیگه بعدا توسط خانواده هامون قرار بگذاریم و ابهامات رو از بین ببریم از اینکه با خانم محترمی مثل شما ملاقات کردم خوشحالم و امیدوارم شدم که هنوز هم افرادی هستند که اخلاق و ایمان رو به پول ترجیح میدن _نه منم فعلا سوالی ندارم ، پدرم که اومدن این موضوع رو مطرح میکنم و به مادرم میگم با خواهرتون صحبت کنن راستی اگر منم جای خواهرتون بودم امکان داشت همین حرفو بزنم برای همین نیازی نیست خودتون رو ناراحت کنید بعد از تموم شدن حرفهای نرگس هر دو با هم و با رضایت از گفتگو پاشدیم و از اتاق به سمت پذیرایی خارج شدیم تبسم و بشاشیتی که از چهره هامون مشخص بود نشون دهنده روند مثبت صحبتها بود بلافاصله خواهرم با خنده گفت _ از قیافه ها مشخصه همه چی خوبه و کم کم و خدا بخواد باید این لبخندها رو‌مبارک بدونیم 🚫خواننده عزیز از این داستان و پیگرد دارد .🚫 🌸 🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸 🌸 ♥️ اینو که گفت بقیه هم لبخندی زدن سرمو پایین انداختم و رفتم سرجام نشستم در نبود من کنار جای خالیم بشقاب گذاشته بودم و چندتا میوه ، اول خواستم بخورم ولی قبلش نگاهی به بشقاب بقیه انداختم دیدم همگی میوه هاشون رو‌خوردن چون نمیخواستم بلای چایی سرم بیاد از خوردن میوه منصرف شدم مادرم از جاش پا شد و به احترام مادر همگی پا شدیم و قصد رفتن کردیم که مادر نرگس اصرار کرد که میوه بخورم بعد .. یکی از میوه ها رو برداشتم و گفتم _دیر وقته سهم خودم رو بر میدارم اینو گفتم و حرکت کردم ولی خدا هیچ کس رو تو جمع مخصوصا وسط خواستگاری ضایع نکنه همین که حرکت کردم سمت در ، پام گیر کرد به موکت و موکت تا شد همین اتفاق باعث شد نیما مثل بمب اتم بترکه و بزنه زیر خنده ، و پشت بند اون بقیه هم خندیدن ، نگاهی به نیما کردم تا خط و‌ نشونی براش بکشم که دیدم از خنده مثل لبو شده و داره به خودش میپیچه یکی نبود بهم بگه اخه زودتر از مادر که بزرگتره راه میفتی همین میشه دیگه داشتم از خجالت اب میشدم ولی به روی خودم نمیاوردم تا اینکه ایستادم و به مادر و خواهرم گفتم شما اول برید اونا که رفتن نوبت به فسقلی نیما رسید تا نزدیکم شد بهش اروم گفتم _بیا بیرون خدمتت میرسم جوجه اینو که گفتم از ترسش دوتا دوتا پله ها رو پایین رفت و از اون جایی که مادرم پاهاش در میکرد و اروم از پله ها پایین میرفت منم حوصله ام سر رفت و‌تکیه دادم به دیوار این جا بود که دومین سوتی خواستگاری رو دادم و نگو رو کلید برق تکیه دادم و همه چراغ های راه رو خاموش شد نرگس از خنده داخل خونده موند و بیرون نیومد و مادرش با خنده نزدیک شد و گفت _اقای خدایی تکیه دادید به کلیدها اجازه بدید چراغ رو روشن کنم 🚫خواننده عزیز از این داستان و پیگرد دارد .🚫 🌸 🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸 🌸 ♥️ این حرفو گفتن و خنده های کشنده نیما شروع شدن همانا و ضایع شدن من همانا بالاخره از خونه خارج شدیم و مادر نرگس هم بعد از خداحافظی رفت داخل و در رو بست همین که در بسته شد افتادم دنبال نیما و نیما هم از ترسش داد میزد و فرار میکرد که بلاخره گرفتمش ، خواستم گوششو بگیرم که دیدم از پنجره خونه نرگس دارن نگام میکنن با یه تغییر واکنش سریع نیما رو بغل کردم و اروم سمت ماشین بردم و نشوندمش تو ماشین مادر و خواهرم که نشستن ، تا خواستم نیما رو اذیت کنم خواهرم گفت _ دست به نیما بزنی میرم به نرگس میگم مهدی کودک ازار هم هست و جواب منفی میدن بهت مادرم نگاهی بهم کرد و گفت _بجای سرو کله زدن با بچه مهدکودکی بگو ببینم چی شد ؟ خدا بخواد این دختر همونیه که میخوای یا باید دوباره تو دل شب دنبال مورچه بگردیم؟ برگشتم سمت جلو و بعد نگاهی به مادرم کردم و گفتم _مادر جان هیچ کس رو که نمیشه با یک بار دیدن و حرف زدن شناخت ولی اون مدتی که صحبت کردیم میشه گفت راضی کننده بود تا خدا چی بخواد _خب الان باید چکار کنیم؟ ماشین رو روشن کردم و راه افتادیم _ فردا به ابجی زنگ میزنن در‌یک مورد حرف بزنن اگر قبول کنن ادامه راه رو میریم و اگر‌قبول نکنن .... _در‌چه موردی قراره حرف بزنن؟ _در‌مورد مهریه ، من ۱۴تا پیشنهاد داشتم چون وسعم همین بود ، نرگس خانمم گفت باید با پدر‌ و‌ خانواده مشورت کنن و‌ نتیجه رو اعلام کنن امیدوارم قبول کنن چون احساس عجیبی نسبت به نرگس خانم داشتم همین که این حرف از دهنم پرید خواهرم کمی جلوتر‌اومد و گفت _چه حسی شیطون بلا با شنیدن این حرف خجالت کشیدم ولی خودمو کنترل کردم تا سوتی دوباره به نیماندم _حس میکنم قبلا بارها دیدمش‌ و انگار‌خیلی وقته میشناسمش ، در ضمن احساس میکنم خدا دلشون رو نرم میکنه و شرایط منو قبول میکنن و باهام راه میان 🚫خواننده عزیز از این داستان و پیگرد دارد .🚫 🌸 🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا