#حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
تا قلب من نگشته از غصه پاره مادر
خیز و نوازشم کن با یک اشاره مادر
تو آفتاب مغرب من ماهپاره تو
بنگر چگونه ریزد چشمم ستاره مادر
دردا که بعد جدم کشتند مادرم را
آمد به روی داغم داغ دوباره مادر
پایت به روی قبله دستت به روی صورت
داری چرا به گوشت یک گوشواره مادر
قلبم در آتش افروخت یک بار صورتم سوخت
تا بر رخ کبودت کردم نظاره مادر
وقتی پناه بردی در پشت در به دیوار
دیوار بهر ما شد دار الزیاره مادر
با داغ توست هر دم سوز هزار سالم
هر لحظه در عزایت دارم هزاره مادر
مقتول اگر نمیشد محسن در آستانه
ما داشتیم از تو یک شیرخواره مادر
با چشم خویش دیدم میزد تو را مغیره
گویی نفس به قلبم میشد شراره مادر
باشد که میثمت را چشمی کنی کرامت
تا در مصیبت تو گرید هماره مادر
#حاج_غلامرضا_سازگار
#فاطمیه
ای دختر نبیِّ خدا ، فاطمه سلام
ای همسر ولیِّ خدا ، فاطمه سلام
آتش گرفته سینه ی من با نوای تو
مادر دلم گرفته دوباره برای تو
بر روضه های پُر غم تو گریه می کنم
بر ناله ها و ماتم تو گریه می کنم
مقتل نوشته تا زِ ولایت بُریده اند
آتش به درب خانه ی طاها کشیده اند
مقتل نوشته است لگدها به در زدند
بر قلب بی قرار علی هم شرر زدند
مقتل نوشته تا که شما را کتک زدند
بر زخمهای سینه ی حیدر نمک زدند
مقتل نوشته دست علی را که بسته اند
با تازیانه بازویتان را شکسته اند
مقتل نوشته تا که شما خورده ای زمین
شد کشته محسن تو زِ بیدادِ ظلم و کین
مقتل نوشته کوچه و سیلی و مجتبی
دستی پلید و صورت نیلی و مجتبی
مقتل نوشته دومیِّ پست ، بی هوا
سیلیِ محکمی زده بر صورت شما
مقتل نوشته که زِ علی رو گرفته ای
بانو همیشه دست به پهلو گرفته ای
مقتل نوشته بعدِ پدر قد خمیده ای
در آن سه ماه روی خوشی را ندیده ای
#مرتضی_شاهمندی
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
#مناجات_فاطمی_امام_زمان
بیا بیا گل زهرا عزای مادر توست
صفای فاطمیه از صفای مادر توست
اگر که سائلم و نوکر همیشگی ام
فقط به خاطر لطف و عطای فاطمه است
تمام عزت شیعه رحین منت اوست
تمام زندگی ما فدای مادر توست
قسم به مادر و آن احتجاج حیدریش
دوام خدمت ما با دعای مادر توست
ز نور چادر او ما همه مسلمانیم
که اصل طینت ما خاک پای مادر توست
به وقت مرگ که دستم به هر دری کوتاست
امید دلخوشی من وفای مادر توست
بیا که با تن خونین ، هنوز منتظر است
که انتقام تو تنها دوای مادر توست
🔸شاعر:
#قاسم_نعمتی
#حضرت_زهرا #امام_زمان
#مناجات_فاطمی_امام_زمان
قسم به سینۀ مجروح مادرت زهرا
تو بر ظهور دعای فرج بخوان مولا
تو بر ظهور دعای فرج بخوان که هنوز
شرار دود ز بیت علی رود بالا
تو بر ظهور دعای فرج بخوان که علی
بود هنوز عزادار مادرت زهرا
تو بر ظهور دعای فرج بخوان که هنوز
علی است مثل تو مظلوم و بی کس و تنها
تو بر ظهور دعای فرج بخوان که کند
همیشه مادر پهلو شکسته بر تو دعا
تو بر ظهور دعای فرج بخوان که حسن
به زیر ضرب لگد دید مادر خود را
تو بر ظهور دعای فرج بخوان که حسین
فتاد پشت در خانه، مادرش از پا
تو بر ظهور دعای فرج بخوان که هنوز
صدای نالۀ محسن رسد به عرش خدا
تو بر ظهور دعای فرج بخوان که به نی
بوَد هنوز سر پاک سیدالشهدا
تو بر ظهور دعای فرج بخوان که بود
شـرارۀ دل «میثم» همیشه وقف شما
#استاد_غلامرضا_سازگار
#غزل
#شعر_آئینی
#حضرت_زهرا_س_
شکوه معرفت از پای تا سری زهرا
به رتبه از همه افلاکیان سری زهرا
مقام قدر تو را فهم خاک نشناسد
ز مرز باور انسان فراتری زهرا
بهشت خانه ی تو جبرئیل باران است
خدای مهر و حیا را پیمبری زهرا
نشان بوسه ی گرمش به دست و رو داری
که از برای پدر مثل مادری زهرا
ز سینه ی تو پیمبر بهشت می بوئید
که از شمیم کرامت معطری زهرا
تو آن حقیقت نابی که در تموج نور
دل از ملائکة الله می بری زهرا
حطیم و خیف و مقام و منا و حجر و حجر
مطاف و سعی صفا مروه مشعری زهرا
بتول و فاضله صدیقه بضعه ی احمد
زکیه طاهره مرضیه کوثری زهرا
به هودجی ز جلال و جمال بنشینی
که روز واقعه خاتون محشری زهرا
در آستان خدا مادرانه می آیی
و آبروی من از لطف می خری زهرا
نمی رسد به بلندای مدح تو غزلم
ز آنچه گفته و ناگفته برتری زهرا
حدیث کوچه و دیوار و در شهادت داد
که چون امیر حماسه دلاوری زهرا
شکسته پهلوی پاک تو را نفهمیدند
که در خزانه ی لولاک گوهری زهرا
شکفت بغض علی در نگاه ابری و گفت :
مرو مرو که مرا یار و یاوری زهرا
چگونه با پر و بال شکسته و خسته
کبوترانه از این خانه می پری زهرا
"کمیل" در حرم لطف توست بی بی جان
که بر زمین و زمان سایه گستری زهرا ...
کمیل کاشانی
#شعر_آئینی
#احراق_البیت
قصه میگم یه قصه ی قدیمی
با یه زبون ساده و صمیمی
قصه ی من شنیدنش دل می خواد
دل مثِ دریای بی ساحل میخواد
دلی که وقتی بشنوه بشکنه
دلی که نشکس بخدا آهنه
قصه ی من قصه ی یک غریبی است
قصه ی تنهایی و بی حبیبی است
قصه ی تنهایی یک مرد مرد
تُو مدینه وسعت اندوه و درد
تُو شهری که هوای پاییز داره
کوچه هایی سرد و غم انگیز داره
قصه ی من شروعش از یه روزه
یه روز پر حادثه و مرموزه
تُو مدینه یه خونواده بودن
مردمونی بزرگ زاده بودن
فاطمه و علی حسن با حسین
زینت خونواده شون زینبین
این خونواده داغ دیده بودن
به زیر بار غم خمیده بودن
در و دیوار خونه شون سیا بود
دل اونا سیاپوش عزا بود
تُو مدینه رسم عجیبی دارن
به جای دسته گل هیزم میارن
داغ دیده رو تُو مدینه می زنن
به صورت و دست و سینه می زنن
پشت درِ خونه چه غوغایی شد
باور کنین محشر کبرایی شد
توی خونه دست خدا رو بستن
با یه لگد آئینه شو شکستن
تو بهتر از من میدونی مدینه
نداره طاقت لگد آئینه
آی مدینه صورت گل کبوده
مگر که باغبون با او نبوده
یکی داره با سیلی گل می چینه
خدا کنه باغبونش نبینه
بازوی گل تازیونه نمی خواد
گل ، چیدن وحشیونه نمی خواد
قصه ی من اگر چه ناتمومه
دلی که نشکسته بگو کدومه
ﮐﻤﯿﻞ کاشانی -
#حضرت_زهرا
صحبت از مادر که می آید هیاهو می شود
بغض هایِ زخمى ام بینِ گلو رو می شود
روضه وقتی روضه ی ناموسی است و کوچه ها
لطمه و سیلی ،نصیبِ طاقِ ابرو می شود
روضه ی صدّیقه کبرا.. نه جایِ هرکس است
هر کسی مَحرم شود گریه کُنِ او می شود
اینقدر تأثیر دارد اشک هایِ فاطمی..
زمزمی می سازد از چشم و چنان جو می شود
روضه خوان می خواند از (در) می زنم بر سینه ام
در خیالِ من تداعی زخمِ پهلو می شود
مادرم تا می زند شانه به مویِ خواهرم
در دلم غوغایی از اندوهِ بازو می شود
گوشه ای کز کردن و ساکت نشستن یک خطاست
صحبت از مادرکه می آید هیاهو می شود
محسن راحت حق
نوحه حضرت زهرا سلام الله علیها
نسیمی جانفزا ....
مرو ای مهربانِ حیدر
بمان یارِ جوانِ حیدر
یازهرا یا زهرا یازهرا
بزن گیسیوی زینب شانه
مرو ای روشنیّ خانه
ببین اشکِ یتیمانت را
دلت می آید ای حنانه
یازهرا یازهرا یا زهرا
همینکه صحبت ِ هجران شد
چشمِم از بی کسی گریان شد
تا که تابوت تو حاضر شد
خانه رویِ سرم ویران شد
یازهرا یازهرا یازهرا
مانده ازجسم تو تصویری
دست ِ خود بر کمر می گیری
چین ِ افتاده بر روی تو
می دهد رنگ وبویِ پیری
یازهرا یازهرا یازهرا
مثلِ یک لاله پژمردی تو
تاکه نامِ مرا بُردی تو
فاطمه آبرو ریزی شد
پیش چشمم زمین خوردی تو
یازهرا یازهرا یازهرا
#قاسم_نعمتی
قطعه روضه
از ابتدا تا انتها دعوا سر علی بود
از کوچه تا کرببلا دعوا سر علی بود
آنجا که ناموس خدا ، پرده نشین ِ عصمت
افتاد زیر دست و پا دعوا سر علی بود
آنجا که جای بوسه احمد غلاف می خورد
در زیر ضرب بی هوا دعوا سر علی بود
آنجا که پشت در تنی شش ماهه دفن می شد
در کشتن شش ماهه ها دعوا سر علی بود
آنجا که بر دست پدر با پنجه سه شعبه
میشد سری از تن جدا دعوا سر علی بود
آنجا که از شرمندگی آقای ما بدن را
می بُرد در زیر عبا دعوا سر علی بود
آنجا که وقت دفن او آمد رباب از راه
بوسید رگرا بی صدا دعوا سر علی بود
آنجا که دنبال سرش آمد رباب بازار
از کوفه تا شام بلا دعوا سر علی بود
#قاسم_نعمتى
واحد سنگین قدیمی
به درد و غم گرفتارم چه سازم
پس از تو بی کس و یارم چه سازم
زجا برخیز و کاری کن عزیزم
گره افتاده در کارم چه سازم
پریشانم پریشانم پریشان
بیا و قلب یارت را مسوزان
به پای هم دوتایی پیر گشتیم
دهد امشب نگاهت بوی هجران
خدا داند که من طاقت ندارم
میان قبر جسمت را گذارم
چگونه من لحد چینم به رویت
مرو از دستم ای دار و ندارم
علی جان کن نظر آشفته حالم
ببین ای همسفر بشکسته بالم
در این نه ساله هرچه دیدی ای یار
حلالم کن حلالم کن حلالم
پس این بر غم غربت اسیری
علی جان گریه کن آرام گیری
از آن ترسم که غم گیرد گلویت
تو با این حال، قبل از من بمیری
خدا لعنت کند آنکه مرا زد
اراذل های یثرب را صدا زد
همین که دید سرگرم تو هستم
به جان تو لگد را بی هوا زد
نفس های گرفتار من افتاد
به دست خادمه کار من افتاد
بدان آقا مقصر من نبودم
تکانی خوردم و بار من افتاد
#قاسم_نعمتی
یاصاحب الزمان
حضور سبز نگاه تو جان دهد مـا را
در ایــن دیــار غریبی امان دهد مارا
تـرنم ســر گـیسوی رفـته بـر بــاد ت
بـرای نغمه سرایی زبـان دهـــد مارا
ببین چه زود زهجران تو شکسته شدیم
کسی جفاست که نام جوان دهد ما را
خدا کند کسی آید ز دورهــم که شده
فـقـط جمال تو دلـبـر نـشان دهـد ما را
بــرای دردِ دل ِبـا تـو آمــدیـم ایـنجا
اگرکه هق هق گریه امان دهـد مــا را
میان گریه ز پروردگار می خواهیم
هر آنچه تو بِـپَسندی هـمان دهـد ما را
نوازش سحرت تا زغصه جان ندهیم
دلی شکسته و اشکی روان دهد ما را
نگــاه نـافــذ تو گـــر شـبی به ما افتد
دلی به وسعت هفـت آسمان دهد ما را
ز اهل عشق چو پرسیم وعده تو کجاست
نشـــانی حرم جـمکــران دهـد مـا را
اجازه از دلِ غمدیده تو می خواهیم
که اذن گریه به قدّی کمان دهد مارا
دوباره چشمه اشکم به جوش می آید
صدای ناله مادر به گوش می آید
قاسم نعمتی
غزل وداع
فاطمه، دلواپسم ، خیز و پریشانم مکن
دست و پا گُم کرده ام بازی تو با جانم مکن
بین مسجد گریه ام را دیده ای ،پس صبر کن
پیش این نامرد مردم باز گریانم مکن
یک طرف تابوتِ خالی ، یک طرف تصویرِ تو
بین این دو قاتلِ جان زار وحیرانم مکن
هرنفس که میکشی زخم تو سروا میکند
بیش از این شرمندة دارو و درمانم مکن
تو رشیده بودی بودی و شعله تنت را جمع کرد
با بهم پیچیدنت سر در گریبانم مکن
خُب نخند اصلا اگر پهلو اذیت میکند
استراحت کن ازاین خواهش پشیمانم مکن
بر حصیر خانه چندین قطرة خون دیده ام
بین خانه زائرِ آیاتِ قرآنم مکن
فکرِ اینکه میروی خانه خرابم میکند
یادِ ایام وصالم ،غرقِ هجرانم مکن
از چه تو اِنقدر حساسی به گیسویِ حسین
وقتِ بوسه برگلویش دیده گریانم مکن
معجرتوسوخت،حرف از معجر زینب نزن
صحبتی از دخترِ پاره گریبانم مکن
رویِ ناقه دید باد افتاده در مویِ حسین
گفت چون مویِ پریشانت پریشانم مکن
منکه حتی مرد همسایه ندیده سایه ام
در میان کوچه و بازار مهمانم
مکن
بالبت بازی شد و شخصیت من خورد شد
بیش ازاین شرمنده اشک یتیمانم مکن
#قاسم_نعمتی