#حضرت_زهرا_زمینه
#کوچه
دستم تو دست مادر، رفتیم از خونه
اون لحظه تا قیامت، یادم میمونه
کوچهی تنگ و، یه نفر با دل سنگ و، که میبرد دستشو بالا، میزدم صدا، ای خدا
چادر خاکی، بگم این دردمو با کی، که میگفتم جون بابا، مادرم بیا، آخ بیا
دستتو بده بلند شو، بمیرم الهی
تو سیلی خوردی اما میره، چشم من سیاهی
دیگه گذشت، آب از سرم
میگم فقط، وای مادرم
وای مادرم
میمیرم از غمی که، رو دوشم مونده
انگار صداش هنوزم، تو گوشم مونده
ضربهی دست و، زد و آیینه شکست و، مادرم چشماشو بست و، میزدم صدا، ای خدا
زد بی بهونه، توی کوچه رد خونه، دنیا اینجور نمیمونه، مادرم بیا، آخ بیا
جوری تو رو زد که واست، خون گریه کردم
گوشوارهها نمیشه پیدا، هر چقد میگردم
چشمات دیگه، داره ورم
میگم فقط، وای مادرم
وای مادرم
#سیدمیلاد_حسنی
#حضرت_زهرا_شور
لطف مادر به نوکراش میرسه
به همسایه نور دعاش میرسه
گریه کن ها رو فاطمه میخره
محشر به داد بچه هاش میرسه
مگه مهربون تر از مادر داریم
شکر حق که سایه ی رو سر داریم
سر بلندیم جلوی زهرا وقتی
تو دلا محبت حیدر داریم
چراغ خونه ی حیدر، مادر ای مادر
امید اول و آخر، مادر ای مادر
پناه محشر نوکر، مادر ای مادر
مادر مادر
پناه کل کائنات فاطمه اس
علت کل ممکنات فاطمه اس
آسمون به چادر نمازش دخیل
زیباترین راه نجات فاطمه اس
فاطمیه ها چشام هی می باره
واسه مادر حسن حالم زاره
وقتی گریه می کنم واسش میگم
مادر امام حسین دوسم داره
تو نور و قدری و کوثر، مادر ای مادر
تویی تو از همه بهتر، مادر ای مادر
پناه محشر نوکر، مادر ای مادر
مادر مادر
#وحید_محمدی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطميه
بیمار نیمه جان علی را نَفَس نبود
غیر از پَر از پرستوي من ، در قفس نبود
زهرا تمام عمر به داد همه رسید
می سوخت مثل شمع ، کسی دادرس نبود
او یک نفر ، زدن او را چهل نفر
دور و بر گُلم به جز از خار و خس نبود
تا داشتند نَفَس به روي در قدم زدند
سیلی زدن به فاطمه در کوچه بس نبود
سردار خیبرم که به زانو درآمدم
درمانده شد علی و ره پیش و پس نبود
طوري زدند قبله ي من ، رو به قبله شد
او را به غیر مرگ ، دگر دسترس نبود
#سیدمحسن_حسینی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطميه #بستر
خیالِ راحت من، سایه و خیال شدی!
رشیده ی علی از چه چنین هلال شدی؟!
دوباره دست به پهلو گرفته ای زهرا
چرا مقابل من رو گرفته ای زهرا؟!
بگو چه کار برایت کنم که خوب شوی؟
دوباره نزد علی کاشف الکروب شوی
شده بریده چرا ناله ات؟! هراسانم
من از لباس پر از لاله ات هراسانم
قسم به حرمت چشم ترت، بیا و بمان
قسم به چادر روی سرت، بیا و بمان
تمام روز و شب از درد سینه گریانی
نماز نیمه شبت را نشسته می خوانی
میان سجده، مرا باز جان به لب کردی
چرا عزیز دلم مرگ را طلب کردی؟!
نگاه کن به دل مضطر حسین و حسن
بیا به گیسوی زینب دوباره شانه بزن
مرا چگونه غمت باز خونجگر نکند
به زخم های تنت مرهمی اثر نکند
شکسته اند به داغت دل صبورم را
شکسته اند شبیه پرت، غرورم را
منی که پشت سر خود زره نمی بستم
به پیش چشم تو، بین طناب شد دستم
خدا کند که به زخمی دگر نمک نخورد
به پیش دیده ی مردش زنی کتک نخورد
#محمدجواد_شیرازی
#حضرت_زهرا_شهادت
#اذان_بلال
کرد رحلت سوی جنت چو رسول قرشی
تنگ شد وسعت یثرب به بلال حبشی
کافری را به سر مسند دین والی دید
ز نبی مسجد و محراب نبی خالی دید
طاقتش طاق شد از گردش دور ایام
کرد هجرت ز مدینه به سوی کشور شام
بود در شام شبی خفته دل از غصه کباب
گفت با وی نبی امی مکی در خواب
کای وفاپیشه بدینسان ز چه مهجور شدی
که جفا کرده که از مرقد من دور شدی
کرد از شام به فرمان رسول مختار
باز رو سوی مدینه دل بیصبر و قرار
گفت روزی به علی فاطمه با درد و ملال
که فتاده بسر من هوس صوت بلال
غم هجران نبی ساخته پرخون جگرم
خواهم از او شنوم نام نکوی پدرم
ز علی کرد بلال از پی تسکین بتول
آخر از کثرت اصرار به ناچار قبول
شد چو آواز بلال از پی تکبیر بلند
بانک تکبیر دل فاطمه از جای بکند
صوت تهلیل چو برداشت به توحید اله
روز شد در نظر فاطمه چون شام سیاه
بعد توحید خدا چون پی تکمیل اذان
برد با گریه بلال اسم محمد به زبان
یاد ایام پدر کرد و برآورد خروش
رفت طاقت ز دل فاطمه و شد مدهوش
گشت دامان وی از خون جگر مالامال
از اذان گفتن خود شد ز محن لال بلال
ای دریغا که مرا شد جگر از غصه کباب
یادم آمد ز سکینه به ره شام خراب
که بُد آن غمزده را هر قدمی مد نظر
به سر نیزه خولی سر پر خون پدر
فرصت گریه نمیداد بر آن طفل صغیر
سیلی شمر ستم پیشهی مردود شریر
بلکه میبرد اگر نام حسین را به زبان
آمدی بر سر او از همه سو کعبِ سنان
زد شرر بر جگر او یکی از بیادبی
خارجی گفت به اولاد رسول عربی
گشت در شام چو آرامگه آل رسول
در گذرگاه یهودان بنمودند نزول
یکی از لشگر بیدین یزید مردود
اینچنین کرد ندا سوی زن و مرد یهود
کاین اسیران که چون شیرند به قید زنجیر
همه هستند ز نسل علی خیبر گیر
آنکه بنمود زن و مرد شما را به جهان
قتل و غارت همگی را به طریق عدوان
ز پی کینه دیرینه این بد عملی
حالیا وقت تلافی شده از آل علی
جمع گشتند یهودان سیهدل به تمام
پی آزار حریم نبوی از سر بام
آن یکی سنگ زد آن سوختگان را بر سر
دیگری خاک بیفشاند و دگر خاکستر
آن یکی آتش بیداد بنی بر میزد
به سر عترت مظلوم پیمبر میزد
داد از آن لحظه که با روی بسان خورشید
کرد جا زینب دلخون شده در بزم یزید
هر طرف کرد نظر حوصله شد بر او تنگ
ز تماشایی انبوه نصارای فرنگ
برد بیطاقتی وی ز کفش صبر و عنان
به میان اسراء کرد رخ از شرم نهان
آن زمان قلب و دل دختر زهرا بطپید
که شد آشنا به لب لعل حسین چوب یزید
شد سراسیمه و مانند سپند از جا جست
باز از خوف نظرکردن حضار نشست
(صامتا) حشر از اشعار تو کرده است قیام
بهتر آنست که یک بار کنی ختم کلام
#صامت_بروجردی
#امام_زمان_فاطمیه
یا صاحب الزمان، چقدَر گریه میکنی
شب زنده دار، تا به سحر گریه میکنی
حق داری ای عزیز دلِ آل فاطمه
بر پهلوی شکسته اگر گریه میکنی
بر بازویی که دادِ علی را بلند کرد
زیرِ غلاف و ضربهی در گریه میکنی
وقتی نشد عمو حسنَت، بینِ کوچهها
دستش رسد به دفعِ خطر گریه میکنی
بر آن مصیبتی که چهل سال مجتبی
گرئید بیصدا به سحر گریه میکنی
بر غنچهای که سقط شد از کفوِ مرتضی
حتی ندید روی پسر گریه میکنی
بر قطرهای که از نوکِ مسمار میچکد
بر زخمِ سینه، خونِ جگر گریه میکنی
پرسی ز دربِ خانه و دیوارِ کوچه نیز
این در چه سخت دیده اثر گریه میکنی
از دردهای مادرِ مظلومه روز و شب
وز دستمالِ بسته به سر گریه میکنی
بر خطبهای که هیچکس آنرا نکرد درک
جز از خواص، چند نفر گریه میکنی
گاهی به کعبه، گاه نجف، گاه کربلا
بر مادرِ خمیده کمر گریه میکنی
عمری برای خانه نشینیِ جدّ خویش
بر حیدرِ بدونِ سپر گریه میکنی
تقدیر بود غسلِ شبانه برای او
تا صبح زین قضا و قدَر گریه میکنی
هر روز و شب، به یاسِ کبودِ مدینه ات
تا علقمه به اشکِ قمر گریه میکنی
#محمود_ژولیده
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطميه #هجوم
روضهخوان استغفرالله از عذابَالنّار گفت
از بهشتی که در آتش سوخت، از اَسرار گفت
واژهها از روضهها گفتند جای روضهخوان
تا "زبانم لالِ" او از عجز در گفتار گفت
باغ را آتش زدم، باید بسوزم تا ابد
هیزم از شرمِ نمکنشناسیاش هر بار گفت
من سپر بودم که نامردی به بختم زد لگد
در، به خون آغشته، زیرِ چکمهی کفار گفت
گِل شدم با اشکهایش، تا مبادا صورتش ...
باز خِشتم شعله خورد و سنگ شد ...، دیوار گفت
کاشکی سرنیزهای بودم کنارِ ذوالفقار
تا سلاحِ قاتلانِ همسرش ...، مسمار گفت
مردِ خیبر دست بسته! کار دنیا را ببین
یک جُهود از روزگارِ حیدر کرار گفت
کاش میکوبیدم آن را روی تابوت خودم
یا که بیمسمار، در میساختم ...، نجّار گفت
آنطرف همسایهها گفتند کمتر گریه کن
مادر اما این طرف "اَلجار ثُمَّ الدّار" گفت
#رضا_قاسمی
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطميه
به رغم گُم شدن در بیکرانِ عشق ، پیدایی
برای رودهای تشنهی دیدار ، دریایی
جهان قبل حضورت غرقِ تاریکی مطلق بود
تو آن سرچشمهی نوری ، تو خورشیدی ، تو زهرایی!
خدا ، خُلق تو را سرلوحهی خَلقِ عوالم کرد
برای خِلقَت باقیِ مخلوقات ، مبنایی
خلاصه می شود ذات تو در دیروزها ؟! هرگز!
تمام روزها بیتو نخواهد داشت فردایی
کمالات تو شرح کاملِ آیات کوثر شد
بشر دیگر نمی بیند چُنین تفسیر گیرایی
یتیم مکّه روحِ مادری را در وجودت دید
به این ترتیب ثابت شد که تو اُمِّ اَبیهایی!
به لطف قصّهی " اَلْجّار ثُمَّ الدّار" ...،فهمیدیم
که قبل از سفره ات اوّل به فکر سفره ی مایی
فقیران را ، یتیمان را ، اسیران را...، پناهی تو
تو در اوج سخاوت ، هر نداری را پذیرایی!
همیشه وقت تنهایی تو را حس می کنم مادر!
همینجایی ، همینجایی ، همینجایی ، همینجایی
بگو که دوستم داری تو را جان حـسـن جانت
عجب نام دل آرایی! چه مولایی! چه آقایی!
.
.
برای یک پسر سخت است ، گیر افتادن مادر
ببین! کاری ز دستش برنمی آید به تنهایی
حسن هرچه تقلّا کرد ، دست دومی رد شد...
گمانم مادرش دیگر نخواهد داشت بینایی
#بردیا_محمدی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطميه
تنهاترین مظلوم تاریخم کنارم باش
تنها طرفدارم تو بودی آخر افتادی
اینروزها مجروح جنگ غربتم برخیز
آه ای طبیب من چرا در بستر افتادی
قدری کنارم باش ای رنجیده از دنیا
کی من به دوری تو عادت میکنم زهرا
از بیملاقاتی مشو غمگین خودم هر روز
جای همه از تو عیادت میکنم زهرا
تو شاهبانوی بهشتی پس بگو از من
کی قصری از فیروزه و یاقوت میخواهی
از من نکردی خواهشی نُه سال زهرا جان
حالا که چیزی خواستی تابوت میخواهی؟
حس میکنم آرام جانم رفتنی هستی
دست تو را در دست خود هر بار میگیرم
دیروز اگر تو میگرفتی دست بر دیوار
حالا منم که دست بر دیوار میگیرم
#سیدمیلاد_حسنی