#حضرت_علی_اصغر_ع_ولادت
شعر ولادت حضرت علی اصغر (ع)
پسری آمده از طایفه ی دریاها...
پدرش سرور و سالار همه باباها
پسری آمده از جنس حسین بن علی
میوه ی قلب همه فاطمه ها ، زهراها
دستِ عباس که دادند علی اصغر را...
خیره شد ، خیره به چشمِ پدر سقّاها
خانه ی حضرتِ ارباب چه نورانی شد
جبرئیل آمده با قاطبه ی* حوراها
برد قنداقه ی او را به سر عرش خدا
تا حقیقت بشود جمله ی این رویاها
نه فقط شافع دنیا و قیامت باشد
که شفاعت گر عرش است ، در آن بالاها
پسر حضرت ارباب! خودت آقایی...
ریزه خورها ، سر خان تو شدند آقاها
به چه جرمی تو نخوردی کمی از آب فرات؟
چه کسی شد سبب بدعت این فتواها؟
شد عمو راهی دریا که تو آرام شوی
فکر مادر شده جای اگر و امّاها...
آب آورد... ولی قسمت لب های تو نیست
سهم تو تیرِ سه شعبه است ، در این صحراها
خون تو ،رفت به عرش و بدنت ماند به خاک
روح تو سهم خدا ، جسمِ تو سهم ماها
#پوریا_باقری
#ترکیب_بند۱۲
#ولادت_امام_جواد_علیه_السلام
ایستادم میان گوهر شاد
چشم بر گنبد امام مراد
مرغ قلبم ز سینه ام پر زد
رفت تا دانه گیرد و امداد
چشم هایم شبیه ابری شد
که پر از داد بود و پر بیداد
اشک هایم دوید بر صورت
مثل آهوی خسته از فریاد
گفتم آقا گدایی آمده است
بده در راه حق به حقِّ جواد
یا امام رضا گدایم من
شاه ملک قضا گدایم من
جود سلطان طوس سر وا کرد
برگه ام را گرفت و امضا کرد
چشم هایم که قطره ای نم داشت
حالتش را شبیه دریا کرد
قلمم خسته بود و درمانده
ناگهان جان گرفت و غوغا کرد
خواستم تا غزل درست کنم
ولی او نیَّتی دگر را کرد
شعرهایم پر از طراوت شد
تا که آقا مرا مصفّا کرد
صله ام را گرفتم و بردم
تا که نام جواد آوردم
دست های گدایی ام در پیش
مضطر و خسته و کمی دلریش
با بساطی که خالی، خالی است
بی نوا و شکسته و درویش
آمدم با دلی که بیمار است
که بوَد گوشه چشم تو کافیش
چه شود تا عنایتی بکنی
و دلم را حریم خود سازیش
آمدم تا دل مرا بخری
و مقیمم کنی به خانه ی خویش
نازنین رضا جوابم ده
صله از لطف بی حسابم ده
دل و دینم اسیر نام شما
مرغ قلبم مقیم بام شما
نوکری خانه زادم آقا جان
پدرانم همه غلام شما
نانمان از کنار سفره ی تان
آبمان جرعه ای ز جام شما
یاد داریم از طفولیت
چو نماز است احترام شما
هر چه داریم از شما داریم
ثروت ما بوَد به نام شما
پدر و مادرم فدای شما
جان چه قابل به زیر پای شما
جود تو بی نهایت است آقا
کار دستت عنایت است آقا
تشنگان را بیا ببین امشب
وقت لطف و سقایت است آقا
تو طبیبی و قلب من بیمار
آرزویم شفایت است آقا
گوشه چشمی اگر کنی بر دل
در دو عالم کفایت است آقا
چون هوایت هوایی ام کرده
دل من در هوایت است آقا
سائلم سخت آرزومندم
آمدم تا دخیل دل بندم
#محمد_مبشری
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_جواد_ع_مدح_و_ولادت
#محمدجواد_پرچمی
نشستهام بنویسم گدا نمیخواهی؟
میان خانهی خود بینوا نمیخواهی؟
نشستهام بنویسم کریم یعنی تو
کریمزاده تو حاجت روا نمی خواهی
شنیدهام که عطایت زبانزد همه است
نیازمند برای عطا نمیخواهی
به خاک تیره اگر بنگری طلا گردد
تو علم و معجزه و کیمیا نمیخواهی
قسم به روی شما خوب میشوم آقا
فقط بیا و نگو که مرا نمیخواهی
منم اسیر نگاه پر از عطوفت تو
من از نگاه تو خواندم شما نمیخواهی...
... که من جدا شوم از تو؛ وَ خوب دانستم
که میکنی ز محبّان خود هواخواهی
هرآنکه بسته به چشمت دخیل سیّدنا
نشسته روی پر جبرئیل سیّدنا
من آمدم که بگویم به تو سپاسم را
و جمع میکنم این بار من حواسم را
که تا دگر نبرم یأبنَ فاطمه هرگز
به غیر کوی شما دست التماسم را
برای آنکه بیایم به محضرت آقا
روا بُود که مرتّب کنم لباسم را
برای جلب نظر از شما بسوی خودم
من استفاده کنم عطر ناب یاسم را
میان آیِنهکاری چنان شدم تکثیر
هزار مرتبه دیدم من انعکاسم را
به غیر نان شما که نخورده ام هرگز
ببین زبان و دهان نمکشناسم را
میان دغدغه ها عطر عاشقی آید
فرو نشاند در این دل غم و هراسم را
دلم کنار شما خانه در فلک دارد
جواد فاطمه نامت عجب نمک دارد
برای ذات خداوند امتدادی تو
دوباره نور خدا را به سینه دادی تو
زمینِ مُردهی مردم دوباره احیا شد
از آن زمان که بر این خاک پا نهادی تو
تجلّی نبی و حیدر و حسین هستی
که با تهاجم هر فتنه در جهادی تو
تو از مریضی هر شیعه غصّه میخوردی
ز شادمانی دلهای شیعه شادی تو
تمام جود خدا را اگر کنم تفسیر
رسم دوباره به نامت ز بس جوادی تو
نثار روی تو خواندم وَ أن یَکادم را
به عالمی ندهم ذکر یا جوادم را
به پیش نام شما پا شدم خدا را شکر
دوباره مست تولّا شدم خدا را شکر
من از ولایت تو آبرو گرفتم پس
کنار نام تو آقا شدم خدا را شکر
از آن قدیم که مهر تو در دلم افتاد
مقیم عالم بالا شدم خدا را شکر
تو در نهایت اکرام و من تُهیدستم
مقابل تو تمنّا شدم خدا را شکر
هزار مرتبه مُردم ز دیدن رویت
هزار مرتبه احیا شدم خدا را شکر
تو در کرانهی یا ربّنای من هستی
من از دعای تو دریا شدم خدا را شکر
من از علاقه و عشقت به مادرت زهرا
مُحبّ حضرت زهرا شدم خدا را شکر
هزار غبطه به پای نگات میریزم
تمام عمر خودم را به پات میریزم
من از نگاه مدامت دوام میگیرم
ولایت از سخنان امام میگیرم
به خاک میکده من سر فرود آوردم
فقط ز دست کریم تو جام میگیرم
من آنقَدَر به شما می دهم سلام آقا
که آخر از تو عَلَیکَ السّلام میگیرم
اگرچه بال و پرم زخمی از زمانه شده
من از دوای شما التیام میگیرم
کبوترم که شدم جلد گنبد زرّین
فقط پر از سر این برج و بام میگیرم
به سنگفرش حریم تو میکشم دستم
تبرُّکاً در بیت الحرام میگیرم
تو رتبه ای بده تا خاک پایتان باشم
چه خوب پیش شما من مقام میگیرم
غلام هیچکسی جز شما نخواهم شد
گدای کس به جز إبن الرّضا نخواهم شد
تو آمدی که شوی قبلهگاه مردم ما
تو آمدی شده دلشاد امام هشتم ما
تو آمدی که رود غم ز سینه ها دیگر
و تا همیشه بماند به لب تبسّم ما
تو آمدی که به مردم نشان دهی حق را
فقط صفا بنویسی بر این تلاطم ما
من و دلم به تو سوگند عاشقت هستیم
محبّت تو بُود باعث تفاهم ما
تو آمدی که شوی با گدات همسفره
که نان جو بخوری جای نان گندم ما
کنار حضرت معصومه یادتان کردم
چه وقت بهر زیارت تو میروی قمِ ما؟
دلم دوباره به یادت به شور و شین آمد
به سر هوای پریدن به کاظمین آمد
امیر هر دو سرا یا جواد ادرکنی
نظر نما به گدا یا جواد ادرکنی
به حقّ مادرتان فاطمه قسم آقا
بخر مرا ز وفا یا جواد ادرکنی
خدای جودی و جود خدای منّانی
به سائلت کن عطا یا جواد ادرکنی
طواف کوی تو برتر بُود ز بیتالله
قسم به سعی و صفا یا جواد ادرکنی
رود به سوی بهشت خدا هر آنکس که
تو را نموده صدا یا جواد ادرکنی
فقط ز راه ولای تو یا ولیَّ الله
روم بسوی خدا یا جواد ادرکنی
نشستهام که بگیرم برات رفتن خود
به شهر کرب و بلا یا جواد ادرکنی
تویی تو زادهی شمسُ الشّموس یا مولا
علیّ اکبر سلطان طوس یا مولا
نشسته مرد غریبی کنار گهواره
کنار گریهی بی اختیار گهواره
رضا نشسته بخواند نوای لالایی
برای کودک زیبا عُذار گهواره
چقدر شب به سحر درد و دل کند با این
گلی که شد همه باغ و بهار گهواره
چقدر طعنه شنیده ز دیر آمدنت
چقدر سخت گذشت انتظار گهواره
دوباره صحبت گهواره و نوای لالایی
دوباره مرثیهی شیرخوار گهواره
میان هُرم عطش مادری صدا میزد
بخواب کودک دل بیقرار گهواره
امان ز اشک رباب و غم علی اصغر
چه بد شد عاقبت آن روزگار گهواره
نشد که لب بزند کودکش به آب ای وای
نشد که قد بکشد کودک رباب ای وای
_____________
🍂
🌺🌺
#مدح #امام_جواد_علیه_السلام
منبعِ جود وُ سَخا مَصدرِ خیرات رسید
پسرِ رأفـت وُ ایثار وُ مـناجات رسید
دهمِ ماهِ رجب... ماهِ علی... ماهِ دعا
اسـدالله نهم سَیـِّدِ سادات رسید
یکی یکدانه یِ سلطانِ خراسان آمد
پایِ ایوانِ طلا وقتِ ملاقات رسید
آمد از راه محمّد تا علی شاد شود
قصه یِ وحی به معراج وُ به مِرآت رسید
سخن از جود وُ عطا بود وُ ملائک دیدند
روحِ ایثار وُ کـرم کـوهِ کرامات رسید
آمد وُ پَر زده غم از حرمِ حضرتِ شاه
هو... وَ لا حـول و لا قـوة الا بالله
ذکرِ لا حـول ولا... با حرم الله بگیر
امشب عیدی خودت از پسرِ شاه بگیر
داری از سلسله یِ عشق عقب می مانی
رزق وُ روزی خودت را دهمِ ماه بگیر
دهمِ ماهِ رجـب دستِ خدا بازتر است
عزّت وُ علم وُ شرف...معرفت وُ جاه بگیر
سائلان دستِ پُر از خانه یِ سلطان رفتند
دستِ خالـیِ خودت رو به یدالله بگـیر
از اباَالهادی این سلسـله یِ نورانی
برگی از موعظه وُ نقشه یِ این راه بگیر
معنی اصلِ صراط است جواد است جواد
ما مـریدیم وُ مُـراد است مُـراد است مُـراد
از همان کودکی اَش مِنبَرِ غـَرّٰایی داشت
نَفَـسِ احمدی وُ خطبه یِ مولایی داشت
غیرت وُ همّتِ او مرتضوی بود ولی...
به خدا حُجب وُ حیا...عصمتِ زهرایی داشت
کـَرمش مثلِ حسن بود وُ دَمَش مثلِ حسین
مثل سجّاد به هر سجده چه نجوایی داشت
عالِـم وُ صادق وُ کاظم پسرِ شاهِ رئوف
یوسفِ خانه یِ بابا رویِ زیبایی داشت
هر کجا رفت زمین سبز شد وُ حاصلخیز
خِضرِ این قوم عجب مَقدمِ والایی داشت
همه مبهوتِ کـمال وُ همه ماتِ کرمَش
می رسد بویِ خراسانِ رضا از حرمش
حـَرمـش مثلِ حریمِ پدرش نورانی
حِسِّ غربت نکند در حرمش ایرانی
هر کسی زائرِ او می شود اِن شاءالله
می شود زائرِ اربابِ کـرم می دانی
ناخودآگاه در این صحن وُ سرا یک نوحه
با همان سبک وُ سیاقِ رجبی می خوانی
"قـربونِ کبوترایِ حرمِت امام رضا"
لهجه اَم شد خودمانی چشمِ من بارانی
کاظمینی شدم وُ یادِ خراسان کردم
تو جوادی وُ منـم در طلبِ اِحسانی
لحظه یِ جود وُ سَخا حاتمِ طایی سائل
ندبه رویِ لبِ هـر زائرِ این صاحِـبـدِل
#حسین_ایمانی
شه ملک وداد می آید
حامی عدل و داد می آید
ای گدایان به راه بنشینید
اینک از ره جواد می آید
دکتر قاسم رسا
*****
میلاد تقی نهم امام است امشب
در کشور جود بار عام است امشب
تبریک فرشتگان به درگاه رضا
هردم صلوات است وسلام است امشب
موید
*
آن گل که سرآغاز شکوفائی بود
رخسارۀ او بهشت رویائی بود
وقتی که در آغوش رضا می خندید
چون دیدن باغ گل تماشائی بود
سیدهاشم وفایی
*
با مهر تو دل سپهری از نور شود
با یاد تو سینه وادی طور شود
تنها نه ز مقدم تو شاد است رضا
کز آمدنت فاطمه مسرور شود
سیدهاشم وفایی
*****
ای گل که فضا معطر از بوی تو بود
سر تا سر یثرب همه مشکوی تو بود
وقتی که رضا تو را در آغوش گرفت
در دیدۀ او نقش گل روی تو بود
سیدهاشم وفایی
گل شکوفا می شود از روی تو
عطر جنت می وزد از کوی تو
ای جواد در این شب میلاد تو
دست حاجت میزنیم ما سوی تو
کفشدار طوسی
خورشید کاظمین به گدایت اشاره کن
قلب مرازمهر خودت پر ستاره کن
روز جزا که پرچم جودت علم شود
برنوکرت به گوشه چشمی نظاره کن
کفشدار طوسی
ای درگه تو درگه معبودجواد
وی نور خداومعدن جود جواد
درشام ولادتت بخوا عیدی ما
ازحق فرج مهدی موعود جواد
کفشدار طوسی
امشب که حسین جان دیگر گیرد
ریحانه ی خویش را چو در بر گیرد
وقت است حسینیان عیدی گیرند
زان دست که قنداقه ی اصغر گیرد
سیدمحمدرستگار
*
دامان رباب گلشن عشق بود
زین گل که چراغ روشن عشق بود
افسوس که شش ماه دگر تیر خورد
قنداقه که دیده جوشن عشق بود
سیدمحمدرستگار
*
بانو پسرت که هدیۀ الله است
امید دل حضرت ثارالله است
شادی که شب ولادت اصغر توست
افسوس که شادیت فقط شش ماه است
سیدمجتبی شجاع
*
لب های علی اصغر اگر وا بشود
درد دل هر خسته مداوا بشود
افسوس که در کرببلا دستِ خزان
نگذاشت که این غنچه شکوفا بشود
سیدمجتبی شجاع
*
بر شادی پیغمبر و زهرا صلوات
بر آینه ی علی اعلی صلوات
هم مولد اصغر است و هم روز جواد
بر کرب و بلا و طوس یک جا صلوات
حامد اهور
*
معشوق، به باد داده گیسو صلوات
بر نوگل کربلا ز هر سو صلوات
نقّاره زدند، ماه پیدا شده است
بر جلوه ی آن هلال ابرو صلوات
حامد اهور
*
بر دل خوشی ضامن آهو صلوات
جانم! بفرست باز بر او صلوات
آمد دو علی دو جلوه از پیغمبر
بر هر دل مشتاق علی گو صلوات
حامد اهور
*
بر روی جواد، باز بهتر صلوات
بر ناز نگاه علی اصغر صلوات
این نیست صدای این همه جمعیت!
بفرست بلندتر به حیدر صلوات
حامد اهور
*
نگاهش دم به دم اعجاز کرده
که او را اینچنین ممتاز کرده
به لطف دستهای کوچک خود
گره های بزرگی باز کرده
یوسف رحیمی
*
خندیم به مقدم تو یا گریه کنیم
خندیم، ولیک بی صدا گریه کنیم
امرو ز گریۀ تو خندیم، ولی
فردا به تبسّم تو ما گریه کنیم
سیدهاشم وفایی
*
ای آن که حریر نرمِ گل جای تو بود
آغوش لطیف لاله مأوای تو بود
از لحظۀ میلاد تو، شش ماه حسین
مهمان نگاه و روی زیبای تو بود
سیدهاشم وفایی
*
آن روز که دوست نور حق را به تو داد
در صبح ازل رنگ شفق را به تو داد
امروز چه دید در نگاه تو حسین
کز دفتر عشق شش ورق را به تو داد
سیدهاشم وفایی
*
آن کس که به خاک درت افتاده منم
آن کس به محبت تو دلداده منم
دیگر چه سعادتی از این بالاتر
شه زاده شمایی و گدا زاده منم
سیدمجتبی شجاع
*
هستم همه شب یاد تو ای شه زاده
محتاج به امداد تو ای شه زاده
ای کاش که امر فرج امضا بشود
از برکت میلاد تو ای شه زاده
سیدمجتبی شجاع
*
روشن شب تار می شود از امشب
غم پا به فرار می شود می شود از امشب
فصل دل عشاق علیِّ اصغر
شش ماه بهار می شود از امشب
سیدمجتبی شجاع
*
شنیدم یا علی اعجاز کردی
شیندم تا خدا پرواز کردی
شیندم با همان دستان کوچک
گره های بزرگی باز کردی
یوسف رحیمی
#امام_جواد_ولادت
اي قمر شمس ولايت جواد
اي گهر بحر عنايت جواد
حجّت حق باب مراد همه
نجل علي دسته گل فاطمه
بر همه خوبان جهان سروري
محمّد (ص) استّي و علي پروري
چشم رضا از همه سو سوي تو
ماه رجب شيفته روي تو
روي دل آراي تو بدر رجب
ليله ميلاد تو قدر رجب
جود به خاک درت آرد سجود
بسته به جود تو تمام وجود
صورت تو باغ و بهار رضا
تويي همه دار و ندار رضا
حسن تو مرآت خداوند تو
بهشت بابا گل لبخند تو
بی خردان طعنه ديگر زدند
بر پدرت تهمت ابتر زدند
ولادت تو کوثري دگر بود
روشني چشم و دل پدر بود
نور شد و نور شد و نور شد
چشم همه تيره دلان کور شد
سمند علم و معرفت رام تو
گره گشاي عالمي نام تو
عطر رياحين جنان خاک تو
روح رضا در بدن پاک تو
باب تولاّي تو باب خدا
مصحف روي تو کتاب خدا
عقل نهالي ز دبستان تو
علم گلي رسته ز بستان تو
بين امامان ز عطاي زياد
تويي ملقّب به امام جواد
جز تو که حرز مادر خويش را
به قاتل پدر نمايد عطا
شبي که مأمون ستمکار مست
برد به قتل تو به شمشير دست
در دل تاريک شب اي جان پاک
کرد تن پاک تو را چاک چاک
صبح که آن بي خرد آمد به هوش
گشت سراپا همه سوز و خروش
گفت مرا قتل رضا بس نبود
کشتن نجل مرتضي بس نبود
چگونه من در نظر خاص و عام
شهره شوم به قاتل دو امام
قاصد مأمون به تحيّر شتافت
در بدن پاک تو زخمي نيافت
کرد سراپا به وجودت نظر
ديد ز گل خوب تري خوبتر
از رخ مأمون عرق شرم ريخت
زمام اقتدارش از هم گسيخت
از پي ديدار تو بشتافت باز
گفت که اي مهر سپهر حجاز
جسم تو شد به تيغ من چاک چاک
از چه کنون سالمي اي جان پاک
گفتي از دعاي زهراست اين
معجر حرز مادر ماست اين
مرا خداي داورم حفظ کرد
به يمن حرز مادرم حفظ کرد
شد خجل از کار خود آن رو سياه
گشت به پيش کرمت عذر خواه
عفو از آن جرم و خطا کرديش
خواست دعا را تو عطا کرديش
جود خداييت چه ها مي کند
پيش خطا لطف و عطا مي کند
اي به فداي تو و جودت جواد
جود وجودش ز وجودت جواد
تو دست جود خالق اکبري
جواد اهلبيت پيغمبري
بحر نمي از کرمت يا جواد
جود گداي حرمت يا جواد
روي تو شمس الشّرف اهلبيت
اي دُر ناب صدف اهلبيت
کودک نه ساله بدي کز کمال
دادي پاسخ به هزاران سؤال
زاده اکثم ز دُر افشانيت
گشت يکي طفل دبستانيت
مانده زهر قيل و زهر قال بود
گويي از آغاز کر و لال بود
لکنت نطقش به لب افتاده بود
گويي طفلي عقب افتاده بود
از کف مأمون چو رها گشت باز
ماهيکي گرفت و برگشت باز
تا ببرد ره به کمال تو بيش
ماهي را فشرد در دست خويش
گفت که اي نور دل بوالحسن
فاش بگو چيست کف دست من
پاسخ تو دوباره اعجاز کرد
پرده ز اسرار دگر باز کرد
قصّه تبخير و هوا و شکار
گشت ز دُرج سخنت آشکار
حلم ز رفتار شما حلم شد
علم ز گفتار شما علم شد
معادن حکمت حق شماييد
مساکن رحمت حق شماييد
شما همان ائمه الدّعاييد
مشاعل انوار الهداييد
جلالت خدا نشان شماست
آيه ي تطهير به شان شماست
کلامتان نور است و رحمت است
معجزه و موعظه و حکمت است
ارث نبّوت رسول از شماست
مجد و کرامت بتول از شماست
طاعت مقبول? حق شماييد
رحمت موصول? حق شماييد
شما امامان همگي جواديد
باب نجات و قبله ي مراديد
قرآن يکدم از شما جدا نيست
هر آنکه بي شماست با خدا نيست
«ميثم» را بر درتان التجاست
اميد او به مَن اتاکُم نَجاست
غلامرضا_سازگار .........
#امام_جواد_ولادت
حق سیرتی به صورت انسان رسیده است
آئینه دار جلوه ی یزدان رسیده است
وقتی پای صحبت عرش است و کبریا
آزین کنید خانه که مهمان رسیده است
از آسمان نمایش رحمت چه دیدنی است
الطاف حق چو بارش باران رسیده است
در مدحت جمال سراپا خدائیش
سر روی دست یوسف کنعان رسیده است
از بس که دلرباست مناجاتهای او
از روی شوق موسی عمران رسیده است
باب المراد گل پسر ثامن الحجج
دُردانه ی امیر خراسان رسیده است
در بین ازدحام گدا کوچه وا کنید
نور دو چشم حضرت سلطان رسیده است
ریحانه ی بهشتی شمس و الشموس شد
خورشیده زاده ای ز امامان رسیده است
بابا کُش است ناز علی اکبری او
تاج سر تمام جوانان رسیده است
یا دم هوی کسی یا دم تیغ دو سری
بر دل خسته دلان میکند آخر اثری
سالها حلقه زدم بر در میخانه ی تو
که مگر بوسه زنم دست تو را پشت دری
زین چهارت که بگویم به طهارت بفرست
کوثری،جام طهوری،شرری،چشم تری
ز تو خواهم که مرا از گنه آزاد کنی
به نگاهی که اسیرم کنی و خود بخری
غرض از آمد و شد دیدن بالای تو بود
لحظه ای یا که دمی یا که شبی یا سحری
سالیانی است که من در هوس کنج قفس
ریختم بی خبر از دام غمت بال وپری
آمدم تا که بیابم سر کویت سر و پا
شهره گشتم سر کوی تو به بی پا و سری
تو چه خورشید جمالی که نبینند تو را
جز دو سه مشتری حُسن به سالی قمری
بس کن ای دل که نگنجند عزیزان در بیت
آسمان قاب ندارد که به منزل ببری
محمد سهرابی
#حضرت_علی_اصغر_ولادت
انگارعالم باردیگرجان گرفته
شادی مجال غم ازاین وآن گرفته
ازابررحمت بازهم باران گرفته
سردارخوبی ها سر وسامان گرفته
امشب شب رؤیائی این عالمین
کوچک ترین حیدر به دستان حسین است
چشم انتظاری بنی هاشم به سر شد
طوبای باغ فاطمیون پر ثمر شد
نوری مضاف جمع خورشید وقمر شد
آقا برای چندمین دفعه پدر شد
اجماع کلی بنی هاشم همین است
این طفل تمثال امیرالمؤمنین است
یک تکه الماس است بر دستان بابا
مانند یک رود است درآغوش دریا
آئینه می گردد به روی دست سقا
صف بسته قومی محضرش بهر تماشا
اکبر نگاهش کرد او خندید، جان گفت
ارباب درگوشش مسیحایی اذان گفت
وقتش رسید آقا که نام او بگوید
با سرّ اعظم نام این مه رو بگوید
این نکته باریکتر از مو بگوید
کوری چشم دشمنان حق منجلی شد
فرزند بچه شیر حق نامش علی شد
این طفل کوچک پیر یک دنیای عشق است
سرتا به پا آئینه و سیمای عشق است
آقا و آقا زاده آقای عشق است
مهری به طومار و به عاشورای عشق است
هدیه به زهرا شیره جان رباب است
از نسل آب و تشنه لبهاش آب است
بند قماطش را زبالا آفریدند
مشگل گشای هر دو دنیا آفریدند
محسن برای نسل زهرا آفریدند
هم رتبه و هم شأن سقا آفریدند
ششماهه صد ساله کند طی مدارج
آری علی اصغر بود باب الحوائج
گهواره اش یک قبله سیّار باشد
کعبه به دورش حاجی هشیار باشد
سرباز راه حیدر کرار باشد
پس تیر معمولی برایش خار باشد
از بس ابهت داشت لشگر از توان رفت
بهر شکار او سه شعبه در کمان رفت
با دست وپای بسته میدان را بهم ریخت
یک قوم سرگردان وحیران را بهم ریخت
نظم وفنون رزم وگردان را بهم ریخت
معنای خیر و لطف باران رابهم ریخت
مشگل گشا شد حرمله مشگل گشا زد
نامرد مرد کوچکی را بی هوا زد
داغش به قاب سینه غم تصویر کرده
انگشت حیرت بر لب تکبیر کرده
طوری زدش گویا که صد تقصیر کرده
انگار نیزه در گلویش گیر کرده
آن سو به صورت مادری بیچاره می زد
این سو زحلقش خون چه بد فوّاره می زد
طفلک میان نعره ها لرزید وپرزد
براشک بابا لحظه ای خندید و پرزد
برگ گل حلقوم او پاشید و پرزد
با تیر بر کتف پدر چسبید و پرزد
تیر از گلویش در نیامد غم بپا شد
در آن کشاکش ها سر از پیکر جدا شد
#مجتبی_صمدی_شهاب
#حضرت_علی_اصغر_ولادت
دوباره سر زده از بامِ عشق آثاری
خدا ز نور خودش کرده پرده برداری
طلوع کرده دوباره مسیح رخساری
یقین که خون خدا هست در رگش جاری
ضریحِ قبله خلق است گاهوارهٔ او
رسد به خیر ، دوعالم به یک اشاره او
رسیده است پسر هدیهٔ نکوی خدا
همه به حالت شکر و به گفتگوی خدا
علی به معنی این است، روبه سوی خدا
که نور روی گلش آمده ز کوی خدا
حسین اگر چه شده بر جهانیان رهبر
حسین ، کودکی اش می شود علی اصغر
هرآنچه پیر شده پای بستِ این کودک
هوای خانه دلهاست مستِ این کودک
تمامِ هستی شاه است هستِ این کودک
کلید خانه زهراست دست این کودک
همینکه گفت به چشمان او قمر لبیک
به گریه گفت از اول که ای پدر لبیک
برای دیدن او آفتاب خوشحال است
به شوق دیدن این گل ، گلاب خوشحال است
برای بوسه به لبهاش آب خوشحال است
فراتر از همه دنیا رباب خوشحال است
به مهر مادری اش گشته قافیه نایاب
رباب آه رباب و رباب آه رباب
علی که بردن نامش حلاوت باباست
به حق که حاجت این طفل حاجت باباست
ادای حاجت فرزند بهجت باباست
ادا نگشت دلیلِ خجالت باباست
چو آب کودک او را بخوان تو هست فقط
گلوی نازک او بهر بوسه است فقط
نه بوسه ایی ز سه شعبه نه بوسه ایی ز خدنگ
که نیست جای عزیزی چو این میانهٔ جنگ
خدا کند نرسد روبروی یک دل سنگ
که جای سینهٔ مادر ، زند به خنجر چنگ
جواب تشنگیِ طفل ، آب نیست مگر؟
مگر تر است سه شعبه که رفته در حنجر
#حامد_آقایی
#امام_جواد_ولادت
#امام_جواد_مناجات
مهر شما در دل عاشق فتاد
خیر دو دنیا به من این فیض داد
باب کرم هستی و باب المراد
اسئَلُکَ بحودک یا جواد
تا که توسل به تو آغاز شد
هر گرهی داشت گدا باز شد
ای نمک سفرۀ سلطان طوس
محضر تو خیل ملک خاک بوس
آینۀ صورت شمس الشموس
دلخوشیِ عمر انیس النفوس
ای علی اکبر ملیح رضا
حلقۀ موی تو ضریح رضا
جود تو شد مظهر کُلِّ صفات
نام تو فتاح همه مشکلات
نازترین تک پسر کائنات
حق بده بابات بمیرد برات
بوسه زلبهای تو کار رضا
ای همۀ دار و ندارِ رضا
گوشۀ حجره شده جایت چرا ؟
مرگ شده ذکر و دعایت چرا ؟
بسته شده راه صدایت چرا ؟
آب نیاورده برایت چرا ؟
شعله به جان و دل زهرا مکش
جان رضا روی زمین پا مکش
ضربه به حیثیت افلاک خورد
رنگ کبودی به رخی پاک خورد
موی به هم ریخته ات خاک خورد
داد زدی دورِ لبت چاک خورد
با جگر سوخته پرپر زدی
بر دَرِ حجره چقدر سر زدی
خون ز لب خشک تو پاشید وای
لحظۀ پرپر زدنت دید وای
چشم به چشمان تو خندید وای
تشت زنان دورِ تو رقصید وای
شعله به جان تو چنین ریخته
آب به پیش تو زمین ریخته
آب نخوردی ... بدنت پا نخورد
یک نخی از پیر و هنت پا نخورد
در ته گودال تنت پا نخورد
مثل حسین بر دهنت پا نخورد
یاد حسین دیدۀ تر داشتی
هر چه سرت آمده ، سر داشتی
چنگ به موی سرش انداختند
روی تن بی سر او تاختند
خیل زنان رنگ ز رخ باختند
پیکر غارت شده نشناختند
عمۀ سادات زمین گیر شد
بر سر بوسیدن رگ پیر شد
طول کشید از نَفَس افتادنش
حنجر پاشیده روی دامنش
عده ای اعراب دَمِ رفتنش
با کتک از کرب و بلا بُردنش
عمه از آن لحظه گرفتار شد
ناقه نشین راهی بازار شد
#قاسم_نعمتی