#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
هر دم ز آه حسرت تو آه میکشم
با مقتل شهادت تو آه میکشم
در آرزوی یک سحر کربلای تو
در حسرت زیارت تو آه میکشم
اصلاً سلام من به امید جواب توست
با شوق یک اجابت تو، آه میکشم
ای رحمت وسیع خدایی، نگاه کن
در آرزوی رحمت تو آه میکشم
قربان آیه آیهی لبهای زخمیات
دائم برای غربت تو آه میکشم
با یاد ساربان و عقیق یمانیات
با لحظههای غارت تو آه میکشم
با یاد خیزران و لب چوب خوردهات
با آن همه مصیبت تو آه میکشم
#وحید_محمدی
#حضرت_زینب_س_در_مسیر_کوفه_و_شام
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
شبِ تاریک، بدون تو سحر کردم من
با غم و غُصهی دوری تو سرکردم من
کاسهی صبر دلم در ته گودال شکست
کاسهی چشم، پُر از خونِ جگر کردم من
آب آزاد شد و هیچکسی آب نخورد
نذر لبهای تو از آب حذر کردم من
سایهام را زن همسایه ندیده یکبار
سایه به سایه به هر کوچه گذر کردم من
با همین چادرِ پاره شدهام جنگیدم
بی زره از حَرَمت دفعِ خطر کردم من
با چه وضعی سر بازار مرا میبردند
بی تو ای سایهی سر، سخت ضرر کردم من
تو کس و کار منی، ای سر روی نیزه
خبرت هست که با شمر سفر کردم من؟!...
#ابراهیم_میرزائی
#امام_حسین_ع_مدح_و_مناجات
#امام_حسین_ع_مناجات
عرش بر جلوهی رخسار حسین مینازد
فرش بر رونق بازار حسین مینازد
ابر بر اشک عزادار حسین مینازد
قبر ششگوشه به زوار حسین مینازد
کربلا هم به علمدار حسین مینازد
آیت لیلهی معراج، حسین است حسین
عشق را سلطنت و تاج، حسین است حسین
فُلک افتاده به امواج، حسین است حسین
عاشق مست به صهبای حسین مینازد
شیعه بر عشق و تولای حسین مینازد
جز حسین کیست که پرچم به مساوات زند؟
جز حسین کیست کلامی به مباهات زند؟
جز حسین کیست دم از قاضی حاجات زند؟
مصطفی در صف محشر به حسین مینازد
مرتضی ساقی کوثر به حسین مینازد
هشت در را که گشایند به فردوس برین
شهپری را که خدا داده به جبریل امین
حوض کوثر، خم و ساغر، خود ساقی به یقین
خط توحیدپرستی به حسین مینازد
صانع عالم هستی به حسین مینازد
دل که باشد تهی از مهر و محبت، دل نیست
به خدا محفل بی ذکر حسین، محفل نیست
هر که دیوانهی مولا نبُوَد، عاقل نیست
نه فقط عاقل مجنون به حسین مینازد
مدعی، دیدهی گردون به حسین مینازد
یاحسین آب حیات است، بگو یامولا
نردبان درجاتِ است، بگو یامولا
یاحسین رمز نجات است، بگو یامولا
هر کسی گفت حسین، عزت او تأمين است
فاطمه ضامن اوست آخرتش تضمین است
جز حسین کیست که در شأن و شرف بی همتاست؟
جز حسین کیست که محبوب تمام دلهاست؟
او حسین است، بلی میوهی قلب زهراست
فاطمه ام ابیها به حسین مینازد
همهجا زینب کبری به حسین مینازد
یاحسین ذکر ولایی ست، خدا میداند
یاحسین رمز رهایی ست خدا میداند
یاحسین فیض خدایی ست، خدا میداند
نه فقط عالم و آدم به حسین مینازد
این شرف بس، که خدا هم به حسین مینازد
فوق اندیشه و پندار و گمان است حسین
مصطفی هر چه که فرموده همان است حسین
چون علی مبتکر سیر زمان است حسین
طبع (خوشزاد) حقیقت به حسین مینازد
در سحرگاه قیامت به حسین مینازد
مرحوم #سیدحسن_خوشزاد
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت #شام
پشت دروازه عجب غوغا شده کاری بکن
ای برادر خواهرت تنها شده کاری بکن
گفتم از اینجا نبر مارا ولی لج کرد و برد
روی خیلی ها برویم وا شده کاری بکن
خم شدم بردارم این سر را مرا محکم زدند
قامتم زیر لگدها تا شده کاری بکن
دختری را که سر بازار گم کردم حسین
در کنار نیزه ات پیدا شده کاری بکن
کوچه گردی با لباس پاره خیلی مشکل است
دیدنم سرگرمی زنها شده کاری بکن
سنگ آن بدکاره از ایوان سر من را شکست
خون این سر غصه سقا شده کاری بکن
با کنیزم سمت بازار کنیزان میروم
فضه میفهمد چه ها بر ما شده کاری بکن
من سر یک روسری صدبار سیلی خورده ام
تازه میفهمم چه بر زهرا شده کاری بکن
دور زنها یک تماشاخانه راه انداختند
میهمانی ذوی القربا شده کاری بکن
خیزرانش بیشتر از تازیانه درد داشت
که رباب از شدت آن پا شده کاری بکن
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت #شام
دم دروازۀ ساعات خدا رحم كند
به دلِ عمه سادات خدا رحم كند
محملم پرده ندارد مددي يا ستّار
حاجتم وقت مناجات خدا رحم كند
چشم من تار شده ، يا تو به هم ريخته اي
گريه دار است ملاقات خدا رحم كند
كو علمدار حرم ؟ آبرويم در خطر است
وسط اين همه الوات خدا رحم كند
سَرِ بازار به انگشتْ نشانم دادند
رد شدم با چه مكافات خدا رحم كند
به همان خنجر كُنْدي كه تو را زَجْرَت داد
مي كند شِمْر مُباهات خدا رحم كند
سرت از نيزه زمين خورد دلم ريخت حسين
وای من کاش به لبهات ْ خدا رحم كند
نيزه نيزه شده از بس گلويِ پاره تو
گُم شدي بين جراحات خدا رحم كند
به حرم چون لبِ تو چوبِ حراجي زده اند
تا نميرم ز بليّات خدا رحم كند
چشم يك شهر به دنبال كنيز است حسين
تا كنم حفظ امانات خدا رحم كند
چانه مي زد سَرِ گهواره يكي پيش رباب
بهر تسكين مصيبات خدا رحم كند
#قاسم_نعمتی
#اسارت #شام
جمعی که خلق شد دو جهان از برایشان
دادند در خرابهی بیسقف، جایشان
آنان که بودشان به سر نُه سپهر، جای
مجروح از پیادهرَوی بود، پایشان
شخصی کنیز خواست از آن فرقهای که بود
جبریل، خادم درِ دولتسرایشان
آنان که بود بر سرشان مهر، سایبان
در آفتاب، سوخت رخ مهلقایشان
آنان که شُست قابلهشان ز آب سلسبیل
از تشنگی پرید رخ و رنگهایشان
جمعی که بانوی حرم کبریا بُدند
از نینوا به عرش برین شد، نوایشان
کردند نرم، سینهی جمعی که روز و شب
زهرا به روی سینه همیداد، جایشان
جمعی که بود پنجهی ایشان، گرهگشای
بستند دستها ز جفا از قفایشان
آن فرقهای که واسطهی رزق عالمند
دادند نان به رسم تصدّق، برایشان
«جودی»، به روزگار زند خیمهی شهی
از آن دمی که گشت گدای گدایشان
#جودی_خراسانی
#اسارت #شام
لبهایمان کویر شد از بیست روز پیش
اهل حرم اسیر شد از بیست روز پیش
حرف از گرسنگی اگر آمد رقیه ات
با دست زجر سیر شد از بیست روز پیش
خوشحال بود زینب تو پیش تو ولی
پنجاه سال پیر شد از بیست روز پیش
گشته رباب بی پسر از بیست روز پیش
گشته سکینه بی پدر از بیست روز پیش
پردهنشین خانهی زهرا و مرتضی
با شمر گشته همسفر از بیست روز پیش
خیلی کتک زدند زنان را در این مسیر
عباس گشته خونجگر از بیست روز پیش
امروز در ناب به بازار آمده
صد حیف بی رکاب به بازار آمده
دست کبوتران حرم را قفس گرفت
سجاد با طناب به بازار آمده
چشمان شام خیره شده سمت خانمی
با قد خم رباب به بازار آمده
دروازه باز بود ولی حیف تنگ بود
بازار شام نه نه که بازار سنگ بود
با ضرب سنگ و چوب ز بازار رد شدند
از صبح تا غروب ز بازار رد شدند
اینقدر کاش نیزه بدوشان نایستند
در قسمت کنیز فروشان نایستند
دربین ازدحام چه آزار میدهند
رقاصههای شام چه آزار میدهند
داغ است و آتش است و کبودیست در مسیر
تازه محله های یهودیست در مسیر
ارکان عرش بر سر عالم خراب شد
وقتی رباب وارد بزم شراب شد
#وحید_عظیم_پور
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت #شام
کاروان در شام آمد، شب رسید
نوبتِ ذکرِ غمِ زینب رسید
السّلام! ای آیۀ صبر جمیل!
السّلام! ای گوهر پاک و اصیل!
السّلام! ای از جهان، یکتا شده!
در حیا، آیینۀ زهرا شده!
السّلام! ای عشقِ علمآموخته!
السّلام! ای شوقِ حلمآموخته!
السّلام! ای اسوۀ عشق غیور!
السّلام! ای سورۀ نور! ای صبور!
روی در ویرانههای شام کن
کودکانِ گریه را آرام کن
آسمان، سر در گریبان آمده
نوبت شام غریبان آمده
ای همه عالم، یتیم دامنت!
لرزهافکن، شامیان را شیونت!
گر نبودی، کربلا زیبا نبود
هیچ کس، تفسیر عاشورا نبود
#محمدسعید_میرزایی
#اسارت #شام
فلک!با عترت خیر البشر،لختی مدارا کن
مدارا کن به آل الله و شرم از روی زهراکن
ره شام استدر پیشوهزاران محنتاندر پی
بهاهلالبیترحمی،ایفلکدر کوهوصحراکن
شب تاریک و مرکب ناقۀ عریان، به آرامی
بران اشتر؛ نگویم مهد زرّینْشان، مهیّا کن
شب اَرطفلی ز پشتناقه بر رویزمین افتد
بهآرامیبگیرشدستوبیرونخارش از پا کن
فلک! آن شب که خرگاه ولایت را زدی آتش
دوکودکازمیانگمشد،بگرد،ای چرخ! پیدا کن
شود مهرومهتگم،ایفلکازمشرق و مغرب
بجوی این ماهرویان و دل زینب، تسلّا کن
بهصحرا امّکلثوم استوزینبهردو در گَردش
توهمباایندوخاتون،جستوجودرخاروخاراکن
گمانم زیر خاری هر دو جان دادند با خواری
به زیر خار، گلهای نبوّت را تماشا کن
#صبوری_خراسانی
#اسارت #شام
#مجلس_یزید
نگاهش را به چشمت دوخت زینب
ز چشمان تو صبر آموخت زینب
به لبهای تو میزد چوب، بوسه
به پیش چشم تو میسوخت زینب
فدای ذکر یارب یارب تو
چه اشکی دارد امشب زینب تو
به لب آورده جان کاروان را
به هر چوبی که میزد بر لب تو
تمام روضه آن شب بر ملا بود
گمانم کربلا در کربلا بود
بمیرم بوسههای خیزرانی
فقط یک روضۀ طشت طلا بود
#یوسف_رحیمی
#اسارت #شام
#مجلس_یزید
رخسار یاس و سیلی دست خزان کجا
قدّ کمان و قامت سرو روان کجا
آل رسول و شام غم و مجلس یزید
بزم شراب و رأس امام زمان کجا
ای کاش میشکست قلم تا نمی نوشت
قرآن کجا و طشت زر و خیزران کجا
خیزید ای ذُراری زهرا ندا دهید
زینب کجا و مجلس نامحرمان کجا
در مجلس یزید نپرسید یکنفر
هفتاد داغ و اینهمه زخم زبان کجا
گیرم نبود سبط رسول خدا حسین
چوب جفا کجا و لب میهمان کجا
حورا کجا و دوزخیان آه وای من
بازوی ده فرشته و یک ریسمان کجا
از زخمهای سیّد سجّاد بشنوید
زنجیر خصم و پیکر جان جهان کجا
ای اهلبیت گر نگشایید باب لطف
ما رو بریم از در این آستان کجا
فیض از شماست و رنه بدان کثرت گناه
«میثم» کجا و اینهمه سوز بیان کجا
#غلامرضاسازگار
#اسارت
#شام
اینجا همه کورند و از آیات میگویند
خورشید را حتی چراغی مات میگویند
این سرزمین تیره را شامات میگویند
پای زمان انگار اینجا لنگ میگردد
یعنی چهل گامش چهل فرسنگ میگردد
این باب را دروازهی ساعات میگویند
این سو زنانی خسته با اطفال میآیند
پانصد هزار آن سو به استقبال میآیند
افلاک، از نحسی این اوقات میگویند
تا رأس مولا بین صفها میرود بالا
آواز میخوانند و دفها میرود بالا
در شعرشان رقاصهها طامات میگویند
بر نیزهها حتی امیری میکند این سر
سائل بیاید دستگیری میکند این سر
او را کماکان قبلهی حاجات میگویند
آل علی را شامیان خون جگر دادند
از کوچهی تنگ یهودیها گذر دادند
اینجا مسلمانانش از تورات میگویند
پیرزنی که در سرش جز فکر خیبر نیست
برداشت سنگی از زمین پرسید این زن کیست
گفتند او را عمهی سادات میگویند
اموال را بردید حرفی نیست شامیها
اما کجای این جهان آه ای حرامی ها
روبندهای کهنه را سوغات میگویند
#میلاد_حسنی