eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
939 دنبال‌کننده
31 عکس
7 ویدیو
80 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تکلیف خاص، یا الگوی عام؟ توحیدِ محض، جانب مسجد شتاب کرد بنیانِ سستِ لات و هبل را خراب کرد هارون غریب ماند و جهانی چو سامری گوساله را به نام خدایی خطاب کرد شیطان به کنج خانه نشانید کعبه را بت را دوباره قبله‌گهِ شیخ و شاب کرد منسوخ شد شریعت اسلام و فوج فوج امّت به جاهلیتِ کبری شتاب کرد یک ناله آن ملیکهٔ محشر ز دل کشید وز آن، به پای، شورش یوم الحساب کرد با آن بلاغتِ نبوی، معجز آفرید تجدیدِ یادِ حضرت ختمی‌مآب کرد هجده بهار، پرده‌نشین بود همچو گُل داد از خزان که پرده‌دری بیحساب کرد آن کوکبِ حیا که فلک سایه‌اش ندید جلوه به شهرِ شب‌زده‌ چون آفتاب کرد آئین او خطابه‌سراییّ زن نبود خواند از چه رو خطابه و فصل‌الخطاب کرد؟! تحریفِ صبرِ شیر خدا را خدا نخواست بهر خروش، فاطمه را انتخاب کرد «««تکلیفِ خاص، نسخهٔ الگوی عام نیست»»» نادان چرا مقایسهٔ ناصواب کرد؟ با نامِ آن یگانهٔ مستوری و حیا بر روی بیحیاییِ زن، فتح باب کرد یا للعجب خطابهٔ او دیده و ندید کآن اسوهٔ عفاف ز کور احتجاب کرد! آری به آیهٔ متشابه برد پناه آن فتنه‌پروری که ز عقل اجتناب کرد باری، ز پشت پرده گُلِ باغ مصطفی بی‌پرده با جماعت کافر عتاب کرد باد هوس بر آتش آن فتنه می‌دمید وآن خطبه مکرِ مدعیان نقش آب کرد خصم از رهِ حدیث درآمد، ولیک او کفرِ وی آشکار به حکم کتاب کرد پوشیده در حجاب، برون آمد از حجاب پس زد حجاب ظلمت و رخ در حجاب کرد
..... مدح زهرا را همین جمله کفایت می کند چادرش حتی یهودی را هدایت می کند   ظاهرا روی زمین آمد و الا بین عرش تکیه بر کرسی زده بر ما حکومت می کند   نور زهرا ابتدائا خلق عالم کرده است عاقبت هم نور او روزی قیامت می کند   انبیا هر یک گروهی را شفاعت می کنند انبیا را یک به یک زهرا شفاعت می کند   گفت پیغمبر که زهرا پاره‌ی جان من است این روایت بر همه اتمام حجت می کند   محو نورانیت او می شود هفت آسمان ساعتی که بین محرابش عبادت می کند   روزه می گیرد سه روز اما طعام خانه را بین مسکین و یتیم و بنده قسمت می کند   ظاهرا نان می دهد دست گدا و باطنا سائلش را فاطمه صاحبْ کرامت می کند   چشم هایش نه... همین خاک به روی چادرش خلقِ صدها مجتهد مانند بهجت می کند   پای حیدر که وسط باشد هزینه می دهد هرچه دارد فاطمه خرج ولایت می کند   ماجرای کوچه و مادر بیانش مشکل است بغض پنهانِ حسن آن را روایت می کند   درد زهرا را کمی مقداد می فهمد فقط رو گرفتن هایش از چیزی حکایت می کند   ضربه ای خورد و سرش بدجور بر دیوار خورد تنگیِ کوچه بر این صحبت دلالت می کند
السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیده دنیا به چشم گریه کنان تار می شود تا روضه، روضه ی در و دیوار می شود زخم هزار ساله ی مان تیر می کشد تا صحبت از حرارت مسمار می شود بی اختیار یاد غم محسنت کنیم تا یک گلی به شعله گرفتار می شود "دیوار می کند کمکش راه می رود" وقتی جوان ز حادثه ای زار می شود با بغض و درد یاد مغیره کند دلم تا بین خلق، صحبت کفتار می شود زخمی که تیغ خنده ی کفتار می زند بد تر ز هر چه زخم شرر بار می شود یثرب چه شهری است که بعد از پیمبرش زهرا فقط برای علی یار می شود
زمزمه خونه بی لبخند زهرا آسمون بی ستاره ست اینو حیدرت می دونه دنبال یه راه چاره ست بعد زندگی با تو به چی دل خوش کنه حیدر قلب من رو کن تصور وقتی زینب میگه مادر با چی حالت خوب می شه ای فدای اون ناز ابروت جون محسنت نگی که با نگاه به چوب تابوت کی گمون می کرد یه روزی عوض گهواره ساختن برا تو تابوت بسازم توو حیات خونه ام من شبا می پرم ز خواب با صدا خس خس نفس هات دیگه بی عصا سه ماهه نمی تونی پاشی از جات با خداحافظی تو جلو چشمام مرگ و دیدم مثله اون روز پشت در که عبامو روتو کشیدم سپرم شدی تلافی اُحد و زخمای بسیار اون نود تا زخم کجا و پهلو و شکاف مسمار شنیدم که توو حکومت قنفذ از خراج معافه اشک من میگه که این کار مزد ضربه ی قلافه قلاف قنفذ چه جوری جلو چشمام با تو لج کرد میخ در که داغ شد و بعد راهشو به پهلو کج کرد با فشار درب و دیوار داغ محسن و چشیدی نمی دونم که چه جوری میخ و از پهلوت کشیدی ناحلةُ جسم تویی که چیزی از تنت نمونده ردِ پنجه ی کیه که رُخ ماهتو پوشونده در و با هیزم سوزوندن آتیشا به بازوت افتاد بعد این که در شکستش افتادی و در روت افتاد
شکوه پوشیه فاطمه است پرده ذات فقیر روشنی نور چادرش مشکات غبار چادر او توتیای چشم علی به خاک چادر او عرش می‌رسد؟! هیهات! مگر خداست که هر روز از ورای حجاب سه بار جلوه کند بر علی به وقت صلات گلیم خانه او دم گرفته "یا قدوس" ترنم لب دستاس اوست، تسبیحات گُلی که خون به بهشت لباس او می‌کاشت به اشک، آیه تطهیر را کند اثبات جهان به دست کسی رفته سوی بی‌راهه چرا که بسته یکی راه را به راه نجات قباله فدکش پاره پاره شد اما به شیعیان علی داده است برگ برات به بخت عالم و آدم کسی لگد می‌زد به چادری که به سر کرده کعبه با صلوات برای دیدن او مرگ هم نمی‌آید میان بستر غم، آب رفته، آب حیات به اشک توصیه بر گریه می‌کند، کوثر برای کشته ی لب تشنه کنار فرات خدا کند برود پایبوس او شعرم که خاک چادر او را بیاورد سوغات
زمزمه ی وداع عزیز من از زندگی نا امیده زمان خداحافظی ها رسیده خداحافظ ای ناامید از جوونی جوون شکسته پر قد کمونی حلالم کن ای یاس نشکفته پر پر حلالم کن ای یار پر درد حیدر خداحافظ ای یاس هجده بهارم پس از تو امیدی به دنیا ندارم برا حفظ جونِ منِ بی طرفدار با خون یادگاری نوشتی رو دیوار صدات مثله دستات می لرزه عزیزم ببین با چه حالی برات اشک می ریزم خداحافظ ای دست و بازوی خسته خداحافظ ای یار ابرو شکسته خداحافظ ای یار پهلو گرفته خداحافظ ای محرمِ رو گرفته می ری از پیش من تو با روی زخمی می مونم من و غسل پهلوی زخمی برو اما یادت باشه ای حبیبه علی بی تو تا آخر عمر غریبه اونی که توو قلبش ز من کینه داشته ردّ پنجه شو زیر چشم تو کاشته
دلم تنگ نگات میشه عزیزم به یاد چشم سرخت،اشک می ریزم دعا کن، یاس در خاک آرمیده همینجا از کنارت بر نخیزم گلاب اشک سر خاکت میارم پس از تو ابرم و دائم می بارم جوون زیر خاکم ای که بی تو به زنده موندنم شوقی ندارم با سیلی چشماتو از من گرفتند حسودا انتقام از زن گرفتند جلو چشمام غلافای چهل مرد زدند و قتلتو گردن گرفتند کجایی خونمونو غم گرفته درِ خونه برات ماتم گرفته حسین و زینب و آروم کردم حسن جانت ولی باز دم گرفته عزادارم ولی تنها و بی یار منم و این سه چارتا طفل غمخوار تو رفتی و نگفتی من می مونم پس از تو با غم مسمار و دیوار صدات مونده توی خونه هنوزم پس از این من به جای تو می سوزم تو رفتی و حالا غرق خجالت نگامو به در و دیوار می دوزم
هم منزلتی عظیم داری هم طایفه ای کریم داری پیداست از اینهمه عزادار مادر ، چقدر یتیم داری
باز به من راه سخن باز شد طایر اندیشه به پرواز شد تا که کند سیر، مقامات را مدح کند،‌ مادر سادات را اختر تابندهء‌ بُرج شرف گوهر رخشندهء‌ دُرج شرف مایهء‌ فخریهء‌ خیرالبشر دوستی و دشمنی‌اش، خیر و شر روح نُبی، جان نبی، ذات دین کشته شده بر سرِ اثبات دین... حُب تو شیرازه‌ء اُمّ الکتاب سایه‌نشینِ مِهر تو آفتاب در شرف و عفاف، الگو تویی به بانوان، بزرگ بانو تویی خانهء‌ تو گلبُن عشق و عفاف کعبه به گرد حجره ات در طواف دامن تو، حسین، می‌پرورَد آن‌که دل از خلق جهان می‌برَد عبادت و خدمت تو، متصل دسته‌ء دستاس ز دستت خجل چشم ملَک، محو نماز شبت گوش فلک، به نغمهء‌ یارَبت بود به دستور خدای اَحد که مصطفی به دست تو، بوسه زد جن و ملک، کمینه خیل توأند خلق عوالم به طُفیل توأند مقدم تو داده به خاک اعتبار فرش کند از تو به عرش افتخار در صف محشر، چو رسد گام تو محشر دیگر شود از نام تو به‌گاه غم ذکر امامان، همه فاطمه، یا فاطمه، یا فاطمه صبر تو را نداشت ایوب، هم اشک تو را نریخت یعقوب، هم.. استاد علی انسانی........
زمستانی سیاه است و سپیدی سر زد از موها ز بامم برف پیری را نمی‌روبند پاروها چه میزانی پی سنجیدن جرمم به جز عفوش که ترسم بشکند پرهای شاهین ترازوها کند خامه به گوش چامه نجوا نام زهرا را مگر دستم بگیرد لطف آن بانوی بانوها گناهانم فراوان و اگر بانوی محشر اوست در آن غوغا نیارم کم، نیارم خم به ابروها نه هر کس فخر دارد گردروب خانه‌ات گردد مگر از زلف حورالعین کند آماده جاروها اگر آلوده‌ام «یا طاهر» و «یا طاهره» گویم در این تسبیح هم‌سنگ‌اند «یا زهرا» و «یاهو»ها اگر یک فضل از فضه کسی گوید به شوق آن کنم از لانه هجرت چون پرستوها ارسطوها نخی از معجرت حبل‌المتین از بهر معصومین به دستت شربتی داری شفای جان داروها ز فرط کار روزان و نوافل خواندن شب‌ها نمی‌ماندی رمق از بهرت ای بانو به زانوها گهی دستاس دستت بوسه زد گه آبله پایت عبادت را و همت را در آن سوی فراسوها به طوفان‌ها مگر موجی خبر از پهلویت برده که می‌میرند و کشتی‌ها نمی‌گیرند پهلوها
قرار بود به ما فیضی از سحر بدهی به قدر بال مگس اشک مختصر بدهی ضمانتی است برای سلوک اهل سحر اگر زمان مناجات چشم تر بدهی میان شعله نشستن عروج پروانه است مرا تو عاقبت از پای شمع پَر بدهی وصال عاشق و معشوق درد سر دارد به دست و پات می افتم که درد سر بدهی کجای شهرِ نَفَس گیر ندبه می خوانی بناست گاه‌ گداری به ما خبر بدهی نشسته ام سر این کوچه گریه می خواهم نشسته ام که به من اشک بیشتر بدهی دل شکسته  عُشّاق را ندیده بخر چه می شود اگر این مرتبه ضرر بدهی من آه می کشم آنقَدر تا که پاک شوم اگر به آه جگر سوز من اثر بدهی قسم به حضرت زهرا دُرُست خواهم شد به این خراب‌ ترین مُهلتی اگر بدهی
اشکِ مناجات سحر را می خرد زهرا گریه‌کُن خونین جگر را می خرد زهرا وقتی شریک‌‌ات "شمع" باشد،سود خواهی بُرد پروانه ی بی بال و پر را می خرد زهرا از عِیش دُنیا باخبر باشی،ضرر کردی از عِیشِ‌دُنیا‌بی‌خبر را می خرد زهرا هی این در آن در می زنی تا در به در گردی وقتی گدای در به در را می خرد زهرا باید درِ این خانه کسبِ اعتباری کرد آن نوکران مُعتبر را می خرد زهرا هرجا بساط روضه ای برپاست،شرکت کن خار و خَس آن دور و بر را می خرد زهرا گاهی حوالی حسینیّه کمی بنشین گوشه نشین این گذر را می خرد زهرا هر آنچه که در چنته داری خرجِ اشکت کن فردای محشر "چشم تر" را می خرد زهرا اندازه ی بال مگس نذر حسین‌اش کن این قطره های مختصر را می خرد زهرا . . از ساعتی که سینه ی او زیر سُم ها رفت سینه زنان این پسر را می خرد زهرا