#امام_حسین_علیه_السلام
#روز_یازدهم
دردها هست ولی فرصت گفتاری نیست
چه کنم قافله را قافله سالاری نیست
بگذارید بگریم به جوارش امشب
تا نگویند بر این کشته عزاداری نیست
پای یک طفل نبینی که پرازخون نشدهست
دیده بگشاکه به باغت گل بی خاری نیست
برتوهرزخم تنت گریهءخون سرکرده ست
در تن تو به جز از دیدهءخونباری نیست
فرصت گریه ندادند به بلبل در باغ
بلبل نغمه زنی درغم گلزاری نیست
غم اطفال فراری به بیابان چه خوری؟
عمه با ماست، نگویی که مددکاری نیست
آفتاب و عطش و داغ، همه سوزان اند
غیر تب بر سر تبدار، پرستاری نیست
#علی_انسانی
#امام_حسین_علیه_السلام
#روز_یازدهم
دردها هست ولی فرصت گفتاری نیست
چه کنم قافله را قافله سالاری نیست
بگذارید بگریم به جوارش امشب
تا نگویند بر این کشته عزاداری نیست
پای یک طفل نبینی که پرازخون نشدهست
دیده بگشاکه به باغت گل بی خاری نیست
برتوهرزخم تنت گریهءخون سرکرده ست
در تن تو به جز از دیدهءخونباری نیست
فرصت گریه ندادند به بلبل در باغ
بلبل نغمه زنی درغم گلزاری نیست
غم اطفال فراری به بیابان چه خوری؟
عمه با ماست، نگویی که مددکاری نیست
آفتاب و عطش و داغ، همه سوزان اند
غیر تب بر سر تبدار، پرستاری نیست
#علی_انسانی
#امام_حسین_علیه_السلام
#روز_یازدهم
دردها هست ولی فرصت گفتاری نیست
چه کنم قافله را قافله سالاری نیست
بگذارید بگریم به جوارش امشب
تا نگویند بر این کشته عزاداری نیست
پای یک طفل نبینی که پرازخون نشدهست
دیده بگشاکه به باغت گل بی خاری نیست
برتوهرزخم تنت گریهءخون سرکرده ست
در تن تو به جز از دیدهءخونباری نیست
فرصت گریه ندادند به بلبل در باغ
بلبل نغمه زنی درغم گلزاری نیست
غم اطفال فراری به بیابان چه خوری؟
عمه با ماست، نگویی که مددکاری نیست
آفتاب و عطش و داغ، همه سوزان اند
غیر تب بر سر تبدار، پرستاری نیست
#علی_انسانی
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت #نیزه #کوفه
نمیگویم ز نوک نیزه با خواهر، تکلّم کن
نگاهت پاسخ من داد، بر طفلت ترحّم کن
اگر چه غنچۀ بیآب، هرگز نشکفد امّا
درِ فردوس را بگْشا، به روی من، تبسّم کن
به چشم خارجی ما را تماشا میکند، کوفی
به نیِ قرآن بخوان و رفع این سوءتفاهم کن
اگر بهر نماز شُکر میخواهی وضو سازی
ندارم آب، با خاک سر زینب، تیمّم کن
تو قلب عالم امکانی و آگاهی از قلبم
به دریا با نگاه خود بگو، کمتر تلاطم کن
نگه با اختیار و اشکِ من بیاختیار آید
ز برجنی، نظر،ای ماهمن!امشب به انجم کن
اگر چه کاسۀ صبر مرا هم کردهای لبریز
ز بهر حفظ جان کودکت با او تکلّم کن
#علی_انسانی
#امام_حسین_مناجات
حق شور تو را روز ازل در سرم انداخت
بر گردن من شال عزا مادرم انداخت
روح پدرم شاد که با پاکی نیت
بگرفت سر دوشم و آورد به هیئت
مادر به خدا هیئتی از کودکی ام کرد
بر تکیه و بر گریه به تو متکی ام کرد
پیراهن مشکی به محرم به تنم بود
عشقم همه بر نوحه و سینه زدنم بود
هر چند که من رو سیَه و موی سپیدم
یک دَم ز شما قطع نگردیده امیدم
غسال! مریز آب، غمش شستشویم داد
هر قطرهء اشک از غم او آبرویم داد
وقتی که نَهم سر به لحد، چشم به راهم
تا آن که بیایی کنی از لطف نگاهم
#علی_انسانی
#اسارت_آل_الله
#مجلس_ابن_زیاد
#مجلس_یزید
دل، ریش شد ز غم، به دلم نیشتر مزن
آتش به خرمن من از این بیشتر مزن
از داغِ خشکی لب او، چشمها تر است
دست تو خشک! آتش بر خشک و تر مزن
این لب، هزار بار مرا بوسه داده است
گر میزنی، برابر دختر دگر مزن
ای چوب خیزران! تو ادب کن، فرو میا
خود را به جای بوسۀ «خیر البشر» مزن
دستت شکسته باد! که دندان او شکست
ای سنگدل! تو سنگ به دُرج گهر مزن
من دست بر سر و تو بهسر، چوب میزنی
بر نخل آرزوی جهانی، تَبَر مزن
از طشت هم به عمّه، پدر میکند نگاه
بر خرمن وجود من و او شرر مزن
دعوت از او کنم که به ویرانه سر زند
ای مرغ روح! از قفس سینه پر مزن
#علی_انسانی
#اسارت_شام
چراغان گشته شام از اشک طفلان
سپهری، این قدَر اختر ندارد
نبوده ماه با خورشید یک جا
به جز در شام، کس باور ندارد
به همراه سری، هفده سر آید
امیری این چنین لشکر ندارد
شهی بنشسته روی تختِ نیزه
که تاجی، غیر خاکستر ندارد
میان بانوان طفلی به کُنجی ست
که سر از زانوی غم، بر ندارد
#علی_انسانی
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
🔹سفر🔹
جان بر لب من آمد و جانان به بر من
ای مرگ برو عمر من آمد به سر من
زیباست رخ ماه پس از نمنمِ باران
ای اشک مَیا، آمده تنها پسر من
این طفل، عزیز است و جگرگوشهٔ زهراست
بهتر که نداند چه شده با جگر من
ز آن لحظه که با کعبه خداحافظیام دید
دانست که برگشت ندارد سفرِ من
ای دیده مکن گریه که شد وقت تماشا
ای اَبر برو، تا ز در آید قمر من
نُه ساله مگو، ماهِ شب چارده است او
زین روست به در دوخته شد چشم تر من
بُردم به دل خاک، دل چاک و پس از مرگ
گیرید ز داغ دل لاله خبر من
#علی_انسانی
#امام_رضا_شهادت
جان بر لب من آمد و جانان به بر من
ای مرگ برو عمر من آمد به سر من
زیباست رخ ماه پس از نمنمِ باران
ای اشک مَیا، آمده تنها پسر من
این طفل،عزیزست وجگرگوشهٔ زهراست
بهتر که نداند چه شده با جگر من
زآن لحظه که باکعبه خداحافظیام دید
دانست که برگشت ندارد سفرِ من
ای دیده مکن گریه که شد وقت تماشا
ای اَبر برو، تا ز در آید قمر من
نُه ساله مگو، ماهِ شب چارده است او
زین روست به در دوخته شد چشم تر من
بُردم به دل خاک،دل چاک وپس از مرگ
گیرید ز داغ دل لاله خبر من
#علی_انسانی
جان بر لب من آمد و جانان به بر من
ای مرگ برو عمر من آمد به سر من
زیباست رخ ماه پس از نمنمِ باران
ای اشک مَیا، آمده تنها پسر من
این طفل، عزیز است و جگرگوشهٔ زهراست
بهتر که نداند چه شده با جگر من
زآن لحظه که با کعبه خداحافظیام دید
دانست که برگشت ندارد سفرِ من
ای دیده مکن گریه که شد وقت تماشا
ای اَبر برو، تا ز در آید قمر من
نُه ساله مگو، ماهِ شب چارده است او
زین روست به در دوخته شد چشم تر من
بُردم به دل خاک، دل چاک و پس از مرگ
گیرید ز داغ دل لاله خبر من
#علی_انسانی
#امام_حسن_شهادت
بودند دو تن، به جان و دل دشمنِ تو
دادند به هم دست، پیِ کشتن تو
این یک، پیِ آتش زدن جان برخاست
وآن یک، بنشاند تیرها بر تن تو
#علی_انسانی
#امام_عسکری_شهادت
چشم پدر به راه بود، ای پسر بيا
تا جان نرفته از تن او، زودتر بيا
از پشت ابر، ای قمر فاطمي درآي
تا شب به در رَوَد، چو فروغ سحر بيا
هم صاحب الزمانی و هم صاحبِ عزا
بهر نماز بر تن پاک پدر بيا
افتاد جام آب، ز بس دست لرزه داشت
در پيکرش نمانده توانی دگر بيا
در احتضار باشد و چشم انتظارِ تست
باز است اين دو پنجره بر ره، ز در بيا
بس اشکِ مردم از پیِ تشييع آمده
خاکی نمانده، شيعه چه ريزد به سر؟ بيا
صاحب عزا به ختم، حضورش مسلم است
مردم تمام منتظِر؛ ای منتظَر بيا
پاره جگر شدهاست و جگرپاره جز تو نيست
ای پارۀ جگر! برِ پاره جگر بيا
#علی_انسانی