#حضرت_علی_اکبر_مدح
علی سیرت، حسن طینت، محمد خو، علی اکبر
که در صورت نمیزد با پیمبر مو علی اکبر
حسین ازبس که بیتاب پیمبر بود حق میخواست
شود پیغمبری دیگر برای او علی اکبر
دو پایش پلکان عرش بر روی زمین میشد
چو میزد پیش پای عمه اش زانو علی اکبر
و دشمن میهراسد از دَم اَینَ تَفرّوَنش
که باسربند حیدر میکُند هوهو علی اکبر
برای کشتن لشکر به شمشیر احتیاجی نیست
که جای تیغ دارد تیزی ابرو علی اکبر
شبیه شیشۀ عطری که پاشیدهست در میدان
تمام تیرها را میکند خوش بو علی اکبر
جوانان بنی هاشم به دقت جستجو کردند
که قطعه قطعه پیدا میشد از هر سو علی اکبر
#مهدی_کبیری
#حضرت_علی_اکبر_مدح
#حضرت_علی_اکبر_ولادت
جهاندار و جهانبخش و جهانآرا علی اکبر
فلک دست و فلک جاه و فلک پیما علی اکبر
زبانها قاصرند از وصف تو آنجا که در مدحت
سروده شعر، علیِ عالیِ اعلا - علی اکبر
((ندیده هیچ چشمی در تمام عالم امکان
عَدیلت را، شبیه ات را، نظیرت را علی اکبر))***
از آنجایی که از هر حیث هستی مثل پیغمبر
تویی شان نزول سوره ی طاها علی اکبر
به وقت گفتن تکبیرة الاحرام با یادت
چه خوش الله اکبر می شود معنا علی اکبر
برای بُردن دل از حسین بن علی ، کافی ست
بگویی با تبسّم زیر لب "بابا" علی اکبر
اگر بگذاشت دست خویش را بر شانه ی جدّت
خُدای لامکان در لیلة الاسرا علي اكبر
بنازم شانه های استوارت را که ده ها بار
به دوشت تکیه کرده زينب كبري علي اكبر
تو از بس سفره داری کرده ای در شهر پیغمبر
شده بعد از حسن با تو کرم،معنا علی اکبر
تویی مصداق زیبای حدیث بضعةٌ مِنّي
شباهت داشتی از بس که با زهرا علی اکبر
مؤذّن زاده ها هنگام"اشهد"کرده اند اقرار
تویی سرکرده ی خیلِ مؤذّنها علی اکبر
تو آن سروی که در هر پنج نوبت وقت "قَد قامت"
کند تعظیم پیش قامتت طوبی علی اکبر
نه دارد مادر موسی نه دارد مریم عذرا
مقامی را که دارد مادرت لیلا علی اکبر
منم پایین تر از پایین تر از پایین تر از پایین
تویی بالاتر از بالاتر از بالا علی اکبر
مرا در تن بود تا جان به هر سختی و هر آسان
بگویم یا علی اصغر بگویم یا علی اکبر
عقابت را چنان هِی میکنی در جنگ کز دشمن
به گوش آید فقط فریاد واویلا علی اکبر
چنان دست و سر از دشمن زدی در عرصه ی میدان
که تکبیر ملک شد "لافتی الّا علی" اکبر
عمو با دیدن رزم تو هِی میگفت ای والله
زدی بر قلب لشگر بسکه بی پروا علی اکبر
تو بردی ارث از ساقی کوثر که در عاشورا
دوجا ظاهر شدی در کسوت سقّا علی اکبر
حسین بن علی را سنگ و تیر و نیزه نه بلکه
غم پاشیدنت انداخته از پا علی اکبر
اگرچه سوی چشمش رفته بود از دست اما شاه
تو را بر خاک صحرا دید صدها جا علی اکبر
نمیگویم چگونه تا همین اندازه میگویم
به سمت خیمه ها برگشت بابا با علی اکبر
به دنبال صدای یک نفر از خیمه بیرون زد
ولی برگشت لختی بعد با صدتا علی اکبر
#محمد_قاسمی
#حضرت_علی_اکبر_مدح
ملائک در تو حیرانند ای پيغمبر ثانی
تو را باید بخوانند آسمان ها با چه عنوانی
دل اهل حرم را می بری وقت رجز خوانی
اگر سربند یا زهرا ببندی روی پیشانی
به یمن مقدمت دنیای ما آباد شد آباد
خدا با خلقت تو احمدی دیگر به دنیا داد
همان روز ازل با خنده ات صد ها دل و جان رفت
مَلَک از جام عشقت مست شد، افتان و خیزان رفت
از آهنگ اذانت کافر از کویت مسلمان رفت
گدا آمد درِ این خانه روزی خورد و سلطان رفت
من از گرمای عشقت در دلم آتشفشان دارم
که هر چه دارم از پابوسی این آستان دارم
تو هم مثل عمویت در رگت خون علی جاری ست
تو هم مثل عمویت ضربه هایت مهلک و کاری ست
پس از عباس کارت در دل لشکر علمداری ست
که جنگ تن به تن با نسل حیدر کار دشواری ست
تویی پیروز هر میدان تویی در جنگ ها غالب
گره خورده ست نامت با علی بن ابی طالب
یقین با رمز و راز آفرینش آشنا هستی
که تو لبیک گویِ قصه ی قالو بلی هستی
چه سرداری! عصای پیری خون خدا هستی
حسن شیر جمل بود و تو شیر کربلا هستی
عصای پیری خون خدا! ای هستی زینب
فلک لرزید آنجایی که می افتادی از مرکب
تو افتادی و عالم بر سر ارباب شد آوار
که نیزه خورد پهلوی تو و _تاریخ شد تکرار
تو هم مثل پدر شد آسمان پیش نگاهت تار
دگر کار عبا هم نیست جمع پیکرت انگار
شدی دوره، چه آمد بر سر آن قد رعنایت
پدر افتاده از پا پیش جسم اربااربایت
#احسان_نرگسی
#حضرت_علی_اکبر_مدح
#حضرت_علی_اکبر_ولادت
آن شب که از جام لبت انگور می ریخت
در پیش پاهای تو کوه طور می ریخت
از چهرهء مشکل گشایت نور می ریخت
لیلا تمام غصه ها را دور می ریخت
اشک دو چشمت عمه را بی تاب می کرد
زهرا تو را تقدیم بر ارباب می کرد
اسرار قرآن در تجلّی تو گُم بود
اشک تو تفسیر "سَقاهُم رَبُّهُم" بود
تصویر حج در برکه ای نزدیک خُم بود
عشق حسین و خواهش روز دهم بود
از خاک پای تو طلا می آفریدند
از ذکر لبهایت دعا می آفریدند
این قدّ و بالا قدّ و بالای حسین است
این نور سیما نور سیمای حسین است
لبخندهای تو مسیحای حسین است
نام قشنگت نام بابای حسین است
تو آمدی هرچه گدا آقا شد امشب
تو آمدی آقای ما بابا شد امشب
یک طیف در دنیا سعادت می پسندند
یک قوم تسبیح و عبادت می پسندند
یک عده مجنونند ارادت می پسندند
ما را گدای خانه زادت می پسندند
لیلاترین لیلای عالم دلبری کن
حیدر که بودی یاعلی، پیغمبری کن
الله، اسم اکبرش را در تو دیده
حیدر روی پیغمبرش را در تو دیده
زهرا جلال حیدرش را در تو دیده
زینب حیای مادرش را در تو دیده
یکبار علی اکبر نوشتم پنج تن شد
خواندم ترا ابن الحسین، ابن الحسن شد
از عرش می گیرم سراغ یاربت را
تشنه شدم توحیدِ اذکار لبت را
تقدیس خواهم کرد کار هر شبت را
آنجا که می گیری رکاب زینبت را
زهرا به تو اجر عبادت داده اکبر
این کار را عباس یادت داده اکبر
عمامه بسته بر سرِ اکبر، ابالفضل
دارد روی لب یکسره اکبر، ابالفضل
در کربلا بال و پرِ اکبر، ابالفضل
از میمنه تا میسره اکبر، ابالفضل
اسم شب عباس و اکبر یاعلی بود
در اصل، در کرببلا سقا علی بود
بیگانه رفت از کوی تو دردآشنا نه
من می روم از عالم از پیش شما نه
درمان کن امراض دلم را با دوا نه
سال هزار و چارصد، بی کربلا نه
پایین پا بر عاشقانت جا ندادند
سهمیهء شش گوشهء ما را ندادند
آمد حسین و گفت نایی که نداری
ممنونم از دست جدایی که نداری
زانو کشانم پیش پایی که نداری
من ماندم و این تکه هایی که نداری
افتادنت در بین صحرا دردسر داشت
ای کاش میشد بوسه از کام تو برداشت
افتادی و بی معطلی آتش گرفتم
بابا در این مستاصلی آتش گرفتم
دیدم تو را هرجا علی آتش گرفتم
عمه کنار من ولی آتش گرفتم
مرگ من و داغ تو با هم بود اینجا
صد تا عبا هم داشتم کم بود اینجا
#رضا_دین_پرور
#حضرت_علی_اکبر_ولادت
#حضرت_علی_اکبر_مدح
سلام الله علیٰ شهزادهی لیلا علی اکبر
سلام الله علیٰ نورالهدی مولا علی اکبر
جمالش احمد مختار ، جلالش حیدر کرار
وصالش وصل ذات ربّیَ الاعلا علی اکبر
عجب ماه دل آرایی ، چه نورالله عظمایی!
تماماً جلوهی آیات اعطینا... علی اکبر
ببین وجه هوَالهو را ، ببین طاق دو ابرو را
ببین نور امیرالمؤمنین را با علی اکبر
«رخش جنت،لبش کوثر،قدش طوبی،علی اکبر»
ــــــ
میان بیت ثارالله نورالله تابیده
تعالی الله خورشید از چه در مغرب درخشیده؟
مگر از عرش آوردند این شهزاده را امشب؟
که حالش را ملک از حاملان عرش پرسیده!
ملک از بهر کسب فیض امشب بر زمین آمد
فلک از شوق دیدار از مدار خویش چرخیده
پدر مانند جان بگرفت این نوزاد را در بر
عمویش مثل قرآن بوسه زد،بگذاشت بر دیده
سحر می گفت این نوزاد را در مکه دیدم من
قمر می گفت «لاحول ولا...» تا دید خوابیده
به روی دست های حضرت سقا علی اکبر
ــــــ
سلام الله بر این نور ، بر این رحمت مطلق
که دوشا دوش عباس است فردا صاحب بیرق
سلام الله علی لیلا که از دامان نورانی
برای کربلا آورده میر خیبرو خندق
چه می فهمیم از نورٌ علیٰ نورٌ علیٰ نوری...
که از پیغمبر و زهرا و حیدر می شود مشتق
وجودش فانیِ فی الله ، اَلمَمْسوس فی ذاته
به موج نور ثارالله سرتا پاش مُستَغرَق
زبس بودند مشتاق جمال حضرت خاتم
بنی هاشم وصال مصطفی راخواستنداز حق
نــدا آمــد کــه «اِنّا نَحنُ نَزَّلنٰا» علی اکبر
ـــــــــــــــ
اگر از خلقت نوریش بابا پرده بردارد
از آن ترسمـ که خلق الله سر از کفر در آرد
به شکر نعمت اُمّ علی اکبر شدن ، باید
الی یوم القیامه ام لیلا سجده بگذارد
فدای عشق بابایش که جای ذکر لالایی...
به ذکر یاعلیّ و یاعلی تسبیح بشمارد
کنار گاهواره می نشیند خیره بر رویش
و تا وقت اذان از دیده اشگ شوق می بارد
علی بگذاشت نامش را به عشق حیدر کرار
حسین بن علی اسم علی را دوست می دارد
دلش می خواست گیرد از خدا صدها علی اکبر
ـــــــــــــ
ندیده چشم ها در غیر معصوم این جلالت را
طلوعش برد از اهل حرم رنگ ملالت را
برو دربیت ثارالله و بشنو از خلیل الله
طنین جملهی شیرینِ «آقاخوش به حالت» را
ببین در صورت خورشید حسّ سر به زیری را
ببین بر چشم ماه آسمان دست خجالت را
زبسکه شبه خاتم هست ، می ترسم که جبرائیل
برایش ناخود آگاه آورد حکم رسالت را
چه نور و هیبتی دارد ، عجب شخصیتی دارد
بنازم این شرافت را ، بنازم این اصالت را
علی بن حسین بن علی ، آقا علی اکبر
ـــــــــــــ
جمالش جلوهی یاسین ، جلالش نور الرحمن
گرفته ذوالفقار و مثل حیدر می دهد جولان
چنان از میمنه تا میسره سر زد ، که می گفتند
خدایا قابض الارواح یا رَعد است یا طوفان؟!
مگر مولا امیر المومنین در بدر ظاهرشد؟
و یا شیر جمل آمد که بر فتنه دهد پایان
رجز می خواند با ذکر انابن حیدر الکرار
حسین بن علی می گفت بین خیمه ها،ای جان
دهان ها باز مانده چون دهان ذوالفقاراو
چنان مانند مولا یک تنه می تاخت در میدان
که لشگر نعره می زد «لافتی الا» علی اکبر
ـــــــــــــ
سراپایت تماماً مثل سر تا پای پیغمبر
به خَلق و خُلق ومنطق جلوهی والای پیغمبر
پدر روی تورا می دید در ظاهر،و در باطن
نظر می کرد در روی تو بر سیمای پیغمبر
بخوان قرآن ، سلام الله علیٰ اَنفاسِکَ القُدسی
بخوان تا باز خلقت بشنود آوای پیغمبر
همینکه سر به سجده می گذاری در نمازشب
به گوش اهل خانه می رسد نجوای پیغمبر
سرم خاک قدم هایت، فدای قدو بالایت
نقابی زن به سیمایت ، که ترسم جای پیغمبر
بَرَندَت تا مقام «قُربِ اَو اَدنی» علی اکبر!
ــــــ
سلام الله علیکَ و علیٰ میلادکَ المَسعود
سلام الله علیکَ ای نبی در صورتت مشهود
سلام ای آیهی والشمس ثارالله رخسارت
سلام ای رحمت بی انتها ،ای فیض نا محدود
سلام ای نورِ«الرحمن علیَ العرش استویٰ» آقا
سلام ای عشق عشاق الحسین ای کعبهٔ مقصود
تو عبد صالحی مثل عموجانت ابوفاضل
چه عبدی! صورتت آیینهی وجه هوالمعبود
شبی مدح تو زینت بخش مجلس بود شهزاده
شبی درمحفلی ذکرعلی بود،عاشقی فرمود
علی مولا علی مولا علی مولاعلی اکبر
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#حضرت_علی_اکبر_مدح
مردم دهند نسبت رویت بر آفتاب
اما ز بخت خود نکند باور آفتاب...
در ذات تو صفات نبی منعکس شدهست
گیری چنانکه آینهای را در آفتاب
از چار سو به مرقد ششگوشهات سلام،
میگوید از افق چو برآرد سر، آفتاب
گر بهرهای ز بوسۀ بر تربتت نداشت
هرگز نبود این همه روشنگر آفتاب...
ماهی در آسمان کمال و شرف ولی
ماهی که نور میرسد از او بر آفتاب...
وقت وداع چون که حسینت به بر گرفت
دیدند ماه را کِشد اندر بر آفتاب
آتش به جان برآید و خونین کند غروب
هر صبح و شب ز داغ تو پا تا سر آفتاب
مرحوم #سیدرضا_موید
#حضرت_علی_اکبر_ولادت
#حضرت_علی_اکبر_مدح
الا که نور و صفا آفتاب از تو گرفت
ستاره سرعت سِیْر و شتاب از تو گرفت
به جلوههای جمال تو ماه خیره شدهست
شکوه وحی در آیینهات ذخیره شدهست
تو عطر گلشن یاسین، شکوفهٔ یاسی
تو با پیامبر عشق، «اَشبَهُ النّاسی»
نگاه گرم تو باغ بنفشهکاری بود
در آبشار صدای تو، وحی جاری بود
کسی به جز تو کجا حُسنِ مهرپرور داشت
ملاحتی که تو داری فقط پیمبر داشت...
الا که سروِ خرامانتر از تو، باغ ندید
کسی که روی تو را دید، درد و داغ ندید
تو بازتاب سپهر چهار معصومی
تو سایهپرور مهر چهار معصومی
تجلّیات یقینت به اوج میزد اوج
امید در دل و جان تو موج میزد موج
ظهور و جلوهٔ ایمان مطلق از تو خوش است
ترنم «اَوَلَسنا عَلَی الحَق» از تو خوش است
همین که منطق تو منطق رسول خداست
حساب حُسن تو از دیگران همیشه جداست
بلاغت از سخنت میچکد، گلاب صفت
و گرمی از نفست خیزد، آفتاب صفت
کسی به کوی وفا چون تو راست قامت نیست
که قامتی که تو داری کم از قیامت نیست
حسین محو تماشای راه رفتن توست
مرو که خون تماشاییان به گردن توست...
الا که گردش تو در مدار حقطلبیست
تو زمزمی و جهان در کمال تشنهلبیست
تبارک اللَّه از آن خلقت پیمبروار
که حسن خلق تو آیینهٔ خصال نبیست
بگو جمال جمیل تو را نگاه کند
کسی که عاشق روی پیمبر عربیست
شجاعت تو علیگونه بود روز نبرد
شهامت تو نشانِ نماز نیمهشبیست
به عزت تو و گلهای کربلا سوگند
که خال کنج لبت مُهر هاشمی نَسبیست
«هزار مرتبه شُستم دهان به مشک و گلاب
هنوز نام تو بردن نشان بیادبیست»
قسم به آینهها نور مشرقینی تو
سفیر عشق، علی اکبر حسینی تو
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
#حضرت_علی_اکبر_مدح
#بحر_طویل
دلدار می رسد
سالار می رسد
جود و سخا و غیرت و ایثار می رسد
شهزاده ی تمامی اعصار می رسد
دارد دوباره حیدر کرار می رسد
باید که طبل خاتمه ی جنگ را نواخت
وقتی علی کنار علمدار می رسد
الله اکبر از زور و بازوی پهلوان
الله اکبر از قد و بالای این جوان
یکدم میان میمنه یکدم به میسره
در دو جناح مرد نبرد است همزمان
فریاد الامان
دارد بلند می شود آنجا به هر مکان
اکبر جوان سلسله گيسوي کربلاست
پیغمبر خداست
با این حساب احمد مختار می رسد
((شهزاده ی مؤذن کرببلا علي))
غوغا به پا شده
تیر از کمان غیرت مولا رها شده
شمشیر ذوالفقار علی را کشید و بعد
صحرا پر است از سر و دست جدا شده
یک تن دوتا شده
یعنی علی رسیده زمان عزا شده
آمار کشتگان عدو بی حساب شد
وقت عذاب شد دنیا خراب شد تيغش خضاب شد
وقت مصاف شد
از بس که ضربه زد
تیغ کجی که دست علی بود صاف شد
روز قیامتی که به کرب و بلا شده
از شدت بلا
پشت دلاوران عرب زاده تا شده
غوغا به پا شده
((شهزاده ی مؤذن کرببلا علی))
وقت حذر رسید
تا شیر نر رسید
وقتی که بین لشگریان این خبر رسید
فریاد استغاثه ی "این المفر" رسيد
باز شکاری از حرم شاه کربلا ارباب ماسوا
قصد شکار کرد
خاک تمام معرکه را لاله زار کرد
از میمنه به میسره را تارومار کرد
بنگر چه کار کرد
سیل عذاب را سر دشمن آوار کرد
دشمن هوار کرد
از جنگ با جوان حسین احتذار کرد
یعنی فرار کرد
اینجای قصه کار عدو به سپر رسید
عمرش به سر رسید
((شهزاده ی مؤذن کرببلا علی))
هم ماه آمده
هم شاه آمده
تکرار دوم اسدالله آمده
فرماندهی میمنه از راه آمده
ارباب زاده ای که ز درگاه آمده
یوسف به شوق دیدنش از چاه آمده
پیش جمال پر جبروت یل حسین کوتاه آمده
تکبیر می کشد
وقتی میان معرکه شمشیر می کشد
از ترس و واهمه قلب و دل همه
گردن کشان کل عرب تیر می کشد
این خنده دار نيست؟
وقتی به جنگ شیر ، روباه آمده
((شهزاده ی مؤذن کرببلا علی))
پیغمبر آمده
از خیمه های کرببلا حیدر آمده
وقت نبرد حضرت سرلشکر آمده
با این حساب روی زمین محشر آمده
خونش به جوش آمد و صبرش سر آمده
شیر از میان بیشه به قصد سر آمده
به به به این ابهت و قدرت
به به به این شهامت و غیرت
به به به این شجاعت و صولت
در یک کلام ختم کلام است این کلام
شیر نر حسین علی اکبر آمده
((شهزاده ي مؤذن کرببلا علی))
صهبا علی و ساقی میخانه ها علی
آقا علی و زاده ی خیر النساء علی
مولا علی و آیه ی "قالوا بلی" علی
والا علی و عالی اعلا نما علی
شهزاده ی شهنشه ملک بقا علی
پیغمبر جوان شده ی کربلا علی
هرکس به جنگ خشم خداوند رو کند
راه فرار هر طرفی جستجو کند
هرکس که جنگ تن به تنش را نگاه کرد
با خود میان معرکه هی گفتگو کند
یا مظهر العجايب و یا مرتضی علی
((شهزاده ی شهنشه کرببلا علی))
#علی_کاوند
#حضرت_علی_اکبر_مدح
در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است
بی جهت نیست که اسمش علی اکبر شده ست
چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست
اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست
حرکات و سکنات و وجناتش طاها
مادرش آمنه بوده ست مگر یا لیلا؟
با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد
این پیمبر چه قدر تازه مسلمان دارد
ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست
"پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست"
سنگ در دستش از اعجاز، قمر میگردد
گر به خورشید بگوید نرو، برمیگردد
جان علی، جسم نبی، جلوه ی کوثر بوده
سرّ لولاک، ازاول علی اکبر بوده
هر زمان عطر حضورش به هوا برمیخواست
نفس پنج تن آل عبا بر میخواست
ذاتش آئینه در آئینه پیمبر گشته
بارها از شب معراجِ خودش برگشته
قاب قوسینِ خداوند خمِ ابرویش
زد قدم زینب کبری به سر زانویش
بی نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است
به ابالفضل قسم قامت او دیدنی است
چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت
حرف حق را قلم خواجه ی شیراز نوشت:
"شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان"
زلفش آنروز که در دست نسیم افتاده
سمت و سو داده به تحریر موذن زاده
کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود
تشنه ی صوت اذان علی اکبر شده بود
أشهدُ أنّ به این مرد ولی باید گفت
اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت
جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است
أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است
باد آورده به همراه، شمیم صلوات
میوزد بر سر کوی تو نسیم صلوات
ابر رحمت تویی و تشنه ی الطافِ تو دشت
مشک از چشمه ی چشمان تو پر برمیگشت
کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات
باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات
چشم دنیا به تنت جامه ی احسان دیده ست
حسنی بودن تو بر چه کسی پوشیده ست؟
رحمت واسعه ای، اسب تو از روی کرم
وسط لشکر دشمن زده ناگاه قدم
میروی پشت سرت باد شده پا به رکاب
نام اسب تو عقاب است، عقاب است عقاب
میشود صید نگاهت دل میدان حتی
باز شد روی تو آغوش بیابان حتی
رفتی آنگونه که شد دشت پر از عطر تنت
کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت
ذات تو گرچه خلاصه شده ی پنج تن است
بعد تو دشت پر از عطر حسین و حسن است
بیشتر ریخت بهم رفتن تو قاسم را
کشت داغ تو جوانان بنی هاشم را
#مسعود_یوسف_پور
#حضرت_علی_اکبر_ولادت
#حضرت_علی_اکبر_مدح
تو نور آمدي و شب ز خواب خوش پا شد
تو چشمه آمدي اما مدينه دريا شد
گل از گل همه ي خانواده ات بشكفت
شكوفه هاي نگاه تو تا شكوفا شد
دوباره دور و بر كوچه ي بني هاشم
بهشت گمشده هر فرشته پيدا شد
نه بين اهل زمين بين آسماني ها
سر زيارت تو در مدينه دعوا شد
ز بس ستاره براي زيارت آمده بود
شب تولد تو مثل روز زيبا شد
تو طعم نوبر فرزند را چشانيدي
به يمن آمدن تو حسين بابا شد
همينكه در بغل مادر آمدي گفتند
بهشت زينت آغوش و دوش ليلا شد
تو از قبيله ي ليلايي و دل ليلا
ز حسن روي تو مجنون دشت و صحرا شد
حديث مجمر و اسپند را بخوان و ببين
كه چشم هاي حسد محو در تماشا شد
هزار مرتبه الله اكبر از قدّي
كه آرزوي بلنداي سرو و طوبا شد
هزار مرتبه الله اكبر از چشمي
كه مست از آن همه انگورهاي دنيا شد
هزار مرتبه الله اكبر از مويي
كه لطف مختصرش رفت و شام يلدا شد
هزار مرتبه الله اكبر از آن دم
كه معتكف به شفا خانه اش مسيحا شد
هزار مرتبه الله اكبرت گويم
كه با صداي تو داوود مست و شيدا شد
تمام خِلقت و خُلقت شبيه پيغمبر
تمام ناز و نيازت شبيه زهرا شد
تويي تو يوسف يعقوب شهر پيغمبر
منم همانكه به يك غمزه ات زليخا شد
علي اول نسل علي ، علي يارت
كه هيبت تو تماماً علي اعلي شد
به شوق صوت اذانت به عرش گلدسته
چقدر مأذنه دلتنگ صبح فردا شد
پس از تو رفت دگر خير از سر عالم
پس از تو خاك به فرق تمام دنيا شد
رشيد بودي و بعد از شكستنت بابا
شكست بس كه كنار تو از كمر تا شد
هنوز عطر تو از بين دشت مي آيد
به ياد لاله سرخي كه ارباًاربا شد
#محسن_عرب_خالقی
#حضرت_علی_اکبر_مدح
برای وصفِ تو با قلم -این زبانِ الکن- چه میتوان گفت؟
مؤذنا! در مقابلِ شوکتت فقط میتوان اذان گفت
گدایی ما بهانهای تا ضریحِ پابوسی کریم است
نمیشود از زیارتت دست شُست و از فقر و آب و نان گفت
چنان مقاماتی و کراماتی و حکایاتی از تو گفتند
که میشود در کتابتت مُرد و بعدِ مرگ از تو همچنان گفت
پیمبری یا که حیدری یا شکوهِ آیاتِ کوثری یا ...!
که میتوان با ثَنایَت از مدحِ خاندانِ تو همزمان گفت
به عشقت انگور داد محراب و تاک شد هر ستونِ مسجد
مناره نامِ تو را چشید و به خَلق، جای اذان، از آن گفت
تو آنچنان روشنی که حتی زبان به مَدحت گشود دشمن
به شوق یک دَم نفس کشیدن جهنم از جانِ آسمان گفت
بتاز ای ذوالفقارِ میدان! چه کردهای در غبارِ میدان؟
که دشمنت در فرارِ میدان به حضرتت حیدرِ جوان گفت
شکستِ یک شاخهات تبر میزند به دنیای باغبانت
حسین را کُشت، هر کسی در بهارِ سَروِ تو از خزان گفت
خلیلِ خنجر کشیده، حیران؛ ذبیح، از آنچه دیده حیران
که جبرئیل آمد از ذبیح عظیم، از مردِ امتحان گفت
ضریحِ پایین پای بابا! دلیلِ خونگریههای بابا!
چه میشود یک خدانگهدار، با دَمِ روضهات به جان گفت
#رضا_قاسمی
#حضرت_علی_اکبر_مدح
سلامٌ علی آل یاسین و طاها
سلامٌ علی آل خیر البرایا
سلام خدا و سلام رسولش
به ماهی که همتا ندارد به دنیا
اگر در فضائل... جمیل الثنایا
اگر در خصائل... کریم السجایا
به صورت حمید است و محمود و احمد
به سیرت علی است و عالی و اعلی
به هنگامۀ کارزار است حیدر
به هنگام ذکر و مناجات، زهرا
حسین است در علم و حلم و سیادت
شده عین عباس ساقی و سقا
که ساقی عشق است و مرد شهادت
که سقای آب حیات است و یحیی
خوشا آن اذانی که باران فیضش
کند خاک دلمُرده را باز اِحیا
فدای نمازی که وقت قیامش
سراسر شود دشت چشم تماشا
فدای قنوتی که پرواز داده
به افلاک دلهای دردآشنا را
فدای سجودی که با اشتیاقش
به خاک حرم سجده آورده طوبی
فدای سلامی که گفتهست پاسخ
به صد شوق آن را نبی البرایا
خوشا آن جوانی که در خلق و خویش
شود سورۀ حُسن یوسف سراپا
برای پدر چیست زیباتر از این؟
جوانش شود سرو خوش قد و بالا
برای حسین است از این چه خوشتر؟
که هر جا سخن گفت با ماه لیلا،
به غیر از سَمِعتُ به غیر از اَطَعتُ
نیاورد آن ماه حرفی به لبها
ببینید در این بیابان، چه ماهی
مهیا شده تا زند دل به دریا
که دریادل است و به لب دارد اینک:
ألَسنا علی الحق؟ ألَسنا؟ ألَسنا؟
چه سخت است از او چنین دل بریدن
مگر تاب میآوَرَد قلب بابا
بپرسید از چشم یعقوب، مردم!
از این هست جانکاهتر؟ هست آیا؟
نگاه حسین است حرزی به جانش
به لبهای زینب خدایا خدایا
به بازی گرفته چنان مرگ را او
که شد مست از آن رزم، شمشیر حتی
گرفتهست در دست خود ذوالفقاری
که برخاسته بانگ لا سیف الا...
چه شوریست در سر، چه شوقیست در دل
شگفتا از این جانفشانی شگفتا
شهادت شده مست چشمان مستش
که مشتاقتر پر گشودهست حالا
برای تماشای صبح نگاهش
دل قدسیان است غرق تمنا
ملائک همه صف به صف در طوافش
بهشت است دلتنگ آن ماهسیما
ببین کیست آغوش وا کرده سویش؟
ببین کیست کوثر به دست آمد اینجا؟
به بعثت رسیده مگر مصطفایی؟
و یا رفته تا آسمانها مسیحا؟
ذبیح است سوی منا پر گشوده؟
و یا این بیابان شده طور سینا؟
رسیدهست دیگر زمان عروجش
شنیدهست از سوی حق «ارجعی» را
زبان لال مانده به توصیف ذاتش
همان ذات ممسوس در ذات یکتا
سلامٌ علی اهل بیت النبوه
سلامٌ علی آل یاسین و طاها
#یوسف_رحیمی