#رمضان_المبارک
دل من فرصت مستی است بیا
نوبت عهد الستی است بیا
در میخانه دوباره وا شد
موسم مستی بی پروا شد
مست شو تا به سحر هروله کن
سعی کن سعی خودت را یله کن
یله از غیر خدا شو دل من
عشق و ایمان و صفا شو دل من
گوش کن نغمه ی "شهر رمضان
الذی انزل فیه القرآن"
فصل زیبای مناجات رسید
با خدا وقت ملاقات رسید
فصل گل کردن آیات حضور
وقت پرواز دل از شب تا نور
وقت آدم شدن و ناب شدن
هم نفس با شب و محراب شدن
سفره ی رحمت حق گسترده است
از فلق تا به شفق گسترده است
جوشن و ذکر و توسل زیباست
جوشش فیض و تفضل زیباست
رمضان ماه خدا ماه علی است
محرم زمزمه و آه علی است
سجده در خون چه تماشایی بود
سحر وصل چه رؤیایی بود
"ربی الاعلی " می گفت علی
در اشک از مژه می سفت علی
سرخ شد چهره ی آئینه ی او
شد روا حاجت دیرینه ی او
استجابت گل نجوایش شد
راهی روضه ی زهرایش شد ...
مرکب ثانیه ها می گذرد
رمضان است هلا ! می گذرد
در تب جرم و خطا سوخته ام
چشم بر لطف خدا دوخته ام
به دل خسته ی مولا یا رب
به نماز شب زهرا یا رب
سوخته حاصل ما را دریاب
به نگاهی دل ما را دریاب
ﮐﻤﯿﻞ کاشانی
#شعر_آیینی
#غزل
#رمضان_المبارک
آمده پاكتر از صبح بهاران رمضان
با نسيم سحر و مژده باران رمضان
دم روح القدس و فيض مسيحا با اوست
تا ببخشد به تن خسته ما جان رمضان
سفره ی لطف و دعا و بركت كسترده است
چه خوش آغوش گشوده است به مهمان رمضان
مى كند با طپش ثانيه هاى شب قدر
خلوت جان مرا آينه بندان رمضان
باغ آيات خدا گشته شكوفا در او
كه بهار است و تجلى گه قرآن رمضان
موسم مستى و فصل طرب و باده رسيد
مى كند لبريز ، پيمانه ی پيمان رمضان
زود دريابيد اى همنفسان ساقى را
مى رود همقدم عمر، شتابان رمضان
#کمیل_کاشانی
#رمضان_المبارک
هرچه گشتم، مثل من خیره سری پیدا نشد
بار بد بودم، برایم مشتری پیدا نشد
جای من آخر حیا کردی که بین توشه ام...
جز گناه غفلت و پرده دری پیدا نشد
روسیاهی که دلش از جرم بسیارش شکست
همدمی نزدش به جز چشم تری پیدا نشد
یا قدیمَ المَنّ وَ الإحسان برای این گدا
از همین خانه، پناه بهتری پیدا نشد
بهتر از زهرا که لطفش دائم و بی منت است
واسطی تا از گناهم بگذری، پیدا نشد
سال ها از آتش هر رنج و غم جز چادرش...
بر سرم حصنی و سایه گستری پیدا نشد
در میان اولیائت بهتر از شاه نجف
بهر اسم اعظم تو مظهری پیدا نشد
هرچه پیغمبر صدا زد در میان لشگرش
روز خندق جز علی، جنگاوری پیدا نشد
اول هر اول و آخِر به هر آخِر علی است
بر وجودش اولی و آخِری پیدا نشد
چون حریم کربلا و مثل آغوش حسین
بین عالم کهف امن دیگری پیدا نشد
آی روزه دارهای تشنه، فَابکِ لِلحسین
چون که از او هیچ لب تشنه تری پیدا نشد
تشنگی اش جای خود آخر بگو دیگر چرا
بهر ذبحش غیر کهنه خنجری پیدا نشد؟!
زینب کبری هرآنچه گشت، بر جسم حسین
جای سالم، قدر یک انگشتری پیدا نشد
#محمد_جواد_شیرازی
#رمضان_المبارک
#شعر_آیینی
#مثنوی
#امیر_المؤمنین
نوزده شب مى گذشت از ماه نور
ماه مهمان خدا بودن ، حضور
ماه قرآن ، ماه شور و عشق و حال
ماه آذين بستن روح از كمال
آن شب امّا آسمان مرموز بود
كهكشان در كهكشان مرموز بود
ماه آن شب رنگى از اندوه داشت
غصهاى سنگين تر از صد كوه داشت
نبض هستى تند مى زد ، سرد بود
آفرينش بسترى از درد بود
كوفه آن شب با وفا بيگانه بود
مثل يك زنجيرى ديوانه بود
چشمها در خواب ، دور از همهمه
يك نفر بيدار و غرق زمزمه
او على آن حيدر مظلوم بود
ميهمان دخترش كلثوم بود
آسمان را ديد مى زد گاه گاه
خيره مى شد بر نگاه سرد ماه
در فضاى سينه اش دل مى طپيد
گوئيا چشم انتظارى مى كشيد
بيقرار لحظه موعود بود
التهاب قلب او مشهود بود
در نگاهش يك جهان احساس داشت
چهرهاى روشن چو برگ ياس داشت
هر چه بود آن شب سحر از ره رسيد
لحظه ناب ولى الله رسيد
بست دور سر على دستار را
شد مهيا لحظه ديدار را
مست از ميناى اشراقىّ هو
ربّنا يا ربّنا مىگفت او
خواست بيرون آيد از خانه ولى
چنگ زد در بر كمر بند على
دسته ی مرغابيان بيقرار
دور او حلقه زده پروانه وار
بود يك دنيا سخن در كارشان
موج مى زد خواهش از رفتارشان
يا على اى معنى احسان مرو
هان !بمان اى يار محرومان مرو
بانگ عجّل مى زند تقدير تو
كن در اين امر قضا تأخير ، تو
گفت مولا : وقت پرواز آمده
بعد عمرى عشق من باز آمده
مى رسد بر گوشم آواى رحيل
از گلوى پيك جانان ، جبرئيل
تا حضور خود خدا مى خواندم
يك صداى آشنا مى خواندم
بر مشامم بوى محسن مى رسد
ارجعى از كوى محسن مى رسد
مى زند جوش شهادت خون من
تنگ زهرا شد دل محزون من
با وداع از دخترش كلثوم رفت
سوى مسجد حيدر مظلوم رفت
فتنه در آنسوى مسجد خواب بود
در هجوم لحظه ها بيتاب بود
در مقام دوست شيطان خفته بود
زلف قُطّامه ى دلش آشفته بود
گفتش : اى تقدير من بيدار شو
وقت ديدار آمده ، هشيار شو
تشنه شمشير تو بر خون من است
مرتضى هم در هواى رفتن است
مسجد كوفه حضور راز شد
نافله در صبح عشق آغاز شد
در سكوت و ذكر ، شمشير و فرود
مهر و خون پيوست با هم در سجود
سجده دوّم على سر بر نداشت
طاقت برخاستن ديگر نداشت
دامن محراب غرق لاله شد
مسجد كوفه حريم ناله شد
غرق در خون تا على از تاب رفت
خون دل از ديده محراب رفت
شد نماز عشق حيدر ناتمام
ذكر سجده شد مبدل بر سلام
فزتُ رب الكعبه گفت و پر فشاند
خاك مقتل را به زخم سر فشاند
لالههاى باغ سبز فاطمه
چون شنيدند از ملك اين زمزمه :
اهل عالم شاه مردان كشته شد
روح غيرت شير يزدان كشته شد
كشته شد روح دعا مولا على
واعليّاً واعليّاً واعلى
آمدند از خانه بيرون با شتاب
تا شوند آگه ز حال بوتراب
مرتضى ناى سخن گفتن نداشت
پاى حيدر طاقت رفتن نداشت
سفره سبز دعا بر چيده شد
در گليمى پيكرش پيچيده شد
مرد شمشمير و دعا از هوش رفت
سوى خانه پيكرش بر دوش رفت
درب خانه چشم خود را باز كرد
با عزيزانش سخن آغاز كرد
كاى عزيزان گر چه در تاب و تبم
بيقرار گريههاى زينبم
دخترم دلواپس حال من است
چشم او بر در به دنبال من است
خون بشوئيد از رخ گلگون من
تا نبيند دختر محزون من
مىروم با پاى خود تا خانهام
بر تسلاى دل ريحانهام
معنى اُمّ الكتابى يا على
جلوه ی احساس نابى يا على
بر درت دست توسل مىزنم
از نجف تا كربلا پل مىزنم
خواستى زينب نبيند خون تو
زخم سر، پيشانى گلگون تو
داشتى مولا هواى زينبت
كاش بودى كربلاى زينبت
قطعه قطعه پيكر خورشيد ديد
بر فراز نى سر خورشيد ديد
پرپر از جور خزان شد ياس او
شد جدا از تن سر عباس او
عصر عاشورا ميان قتلگاه...
اى قلم!! بشكن ، خدا را آه آه
کمیل کاشانی -۱۳۸۰
#رمضان_المبارک
#شعر_آیینی
#امیر_المؤمنین
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
ای غربت مجسم تاریخ یا علی
دلبسته ی ولای توام مرتضی علی
غیر از خدایی اش که نداده به کس تویی
آئینه ی تمام نمای خدا علی
چون اسم اعظم است ، گره باز می کند
هر وقت بشکفد به لبم ذکر یا علی
ساقی تویی و کوثر تو مهر فاطمه است
شد جرعه نوش جام تو آب بقا علی
تا از تو کسب نور کند در مدار چرخ
خورشید با تو گفته سخن بارها علی
خلقت به یمن مقدم تو آبرو گرفت
ای دست شسته از همه ی ماسوا علی
از مشرق نگاه تو خورشید می دمد
مهتاب بر فروغ تو باشد گدا علی
کعبه طواف دور مقام تو می کند
دارد صفا به کوی تو سعی صفا علی
مدیون ذوالفقار تو باشد حیات دین
گل کرده در بهار تو باغ دعا علی
با ناله های نیمه شبت همنواست چاه
فهمیده طعم اشک تو را نخل ها علی
اشک تو طعم غربت دیرینه می دهد
دردی که غیر صبر ندارد دوا علی
سوگند بر تو مادر گیتی سترون است
تا آورد دوباره مثال تو را علی
در کوچه ها سلام تو مانده است بی جواب
دنیا نداشت با تو زمانی وفا علی
بیچاره روزگار که نشناخت قدر تو
فرق تو را شکافت به تیغ جفا علی
وقتی گشود فرق تو آغوش پیش تیغ
لبخند زد به روی تو خیر النسا علی
یعنی ببین که بی تو بهشت است بی صفا
پایان گرفت فرصت هجران بیا علی
عین اللهی و چشم زمان بیقرار توست
آیا شود کنی نظری سوی ما علی
همچون "کمیل" هرکه شود پایبست تو
با رمز و راز عشق شود آشنا علی
ﮐﻤﯿﻞ ﮐﺎﺷﺎﻧﯽ
#رمضان_المبارک
هرچه گشتم، مثل من خیره سری پیدا نشد
بار بد بودم، برایم مشتری پیدا نشد
جای من آخر حیا کردی که بین توشه ام...
جز گناه غفلت و پرده دری پیدا نشد
روسیاهی که دلش از جرم بسیارش شکست
همدمی نزدش به جز چشم تری پیدا نشد
یا قدیمَ المَنّ وَ الإحسان برای این گدا
از همین خانه، پناه بهتری پیدا نشد
بهتر از زهرا که لطفش دائم و بی منت است
واسطی تا از گناهم بگذری، پیدا نشد
سال ها از آتش هر رنج و غم جز چادرش...
بر سرم حصنی و سایه گستری پیدا نشد
در میان اولیائت بهتر از شاه نجف
بهر اسم اعظم تو مظهری پیدا نشد
هرچه پیغمبر صدا زد در میان لشگرش
روز خندق جز علی، جنگاوری پیدا نشد
اول هر اول و آخِر به هر آخِر علی است
بر وجودش اولی و آخِری پیدا نشد
چون حریم کربلا و مثل آغوش حسین
بین عالم کهف امن دیگری پیدا نشد
آی روزه دارهای تشنه، فَابکِ لِلحسین
چون که از او هیچ لب تشنه تری پیدا نشد
تشنگی اش جای خود آخر بگو دیگر چرا
بهر ذبحش غیر کهنه خنجری پیدا نشد؟!
زینب کبری هرآنچه گشت، بر جسم حسین
جای سالم، قدر یک انگشتری پیدا نشد
#محمد_جواد_شیرازی
#رمضان_المبارک
#شعر_آیینی
#مثنوی
#امیر_المؤمنین
نوزده شب مى گذشت از ماه نور
ماه مهمان خدا بودن ، حضور
ماه قرآن ، ماه شور و عشق و حال
ماه آذين بستن روح از كمال
آن شب امّا آسمان مرموز بود
كهكشان در كهكشان مرموز بود
ماه آن شب رنگى از اندوه داشت
غصهاى سنگين تر از صد كوه داشت
نبض هستى تند مى زد ، سرد بود
آفرينش بسترى از درد بود
كوفه آن شب با وفا بيگانه بود
مثل يك زنجيرى ديوانه بود
چشمها در خواب ، دور از همهمه
يك نفر بيدار و غرق زمزمه
او على آن حيدر مظلوم بود
ميهمان دخترش كلثوم بود
آسمان را ديد مى زد گاه گاه
خيره مى شد بر نگاه سرد ماه
در فضاى سينه اش دل مى طپيد
گوئيا چشم انتظارى مى كشيد
بيقرار لحظه موعود بود
التهاب قلب او مشهود بود
در نگاهش يك جهان احساس داشت
چهرهاى روشن چو برگ ياس داشت
هر چه بود آن شب سحر از ره رسيد
لحظه ناب ولى الله رسيد
بست دور سر على دستار را
شد مهيا لحظه ديدار را
مست از ميناى اشراقىّ هو
ربّنا يا ربّنا مىگفت او
خواست بيرون آيد از خانه ولى
چنگ زد در بر كمر بند على
دسته ی مرغابيان بيقرار
دور او حلقه زده پروانه وار
بود يك دنيا سخن در كارشان
موج مى زد خواهش از رفتارشان
يا على اى معنى احسان مرو
هان !بمان اى يار محرومان مرو
بانگ عجّل مى زند تقدير تو
كن در اين امر قضا تأخير ، تو
گفت مولا : وقت پرواز آمده
بعد عمرى عشق من باز آمده
مى رسد بر گوشم آواى رحيل
از گلوى پيك جانان ، جبرئيل
تا حضور خود خدا مى خواندم
يك صداى آشنا مى خواندم
بر مشامم بوى محسن مى رسد
ارجعى از كوى محسن مى رسد
مى زند جوش شهادت خون من
تنگ زهرا شد دل محزون من
با وداع از دخترش كلثوم رفت
سوى مسجد حيدر مظلوم رفت
فتنه در آنسوى مسجد خواب بود
در هجوم لحظه ها بيتاب بود
در مقام دوست شيطان خفته بود
زلف قُطّامه ى دلش آشفته بود
گفتش : اى تقدير من بيدار شو
وقت ديدار آمده ، هشيار شو
تشنه شمشير تو بر خون من است
مرتضى هم در هواى رفتن است
مسجد كوفه حضور راز شد
نافله در صبح عشق آغاز شد
در سكوت و ذكر ، شمشير و فرود
مهر و خون پيوست با هم در سجود
سجده دوّم على سر بر نداشت
طاقت برخاستن ديگر نداشت
دامن محراب غرق لاله شد
مسجد كوفه حريم ناله شد
غرق در خون تا على از تاب رفت
خون دل از ديده محراب رفت
شد نماز عشق حيدر ناتمام
ذكر سجده شد مبدل بر سلام
فزتُ رب الكعبه گفت و پر فشاند
خاك مقتل را به زخم سر فشاند
لالههاى باغ سبز فاطمه
چون شنيدند از ملك اين زمزمه :
اهل عالم شاه مردان كشته شد
روح غيرت شير يزدان كشته شد
كشته شد روح دعا مولا على
واعليّاً واعليّاً واعلى
آمدند از خانه بيرون با شتاب
تا شوند آگه ز حال بوتراب
مرتضى ناى سخن گفتن نداشت
پاى حيدر طاقت رفتن نداشت
سفره سبز دعا بر چيده شد
در گليمى پيكرش پيچيده شد
مرد شمشمير و دعا از هوش رفت
سوى خانه پيكرش بر دوش رفت
درب خانه چشم خود را باز كرد
با عزيزانش سخن آغاز كرد
كاى عزيزان گر چه در تاب و تبم
بيقرار گريههاى زينبم
دخترم دلواپس حال من است
چشم او بر در به دنبال من است
خون بشوئيد از رخ گلگون من
تا نبيند دختر محزون من
مىروم با پاى خود تا خانهام
بر تسلاى دل ريحانهام
معنى اُمّ الكتابى يا على
جلوه ی احساس نابى يا على
بر درت دست توسل مىزنم
از نجف تا كربلا پل مىزنم
خواستى زينب نبيند خون تو
زخم سر، پيشانى گلگون تو
داشتى مولا هواى زينبت
كاش بودى كربلاى زينبت
قطعه قطعه پيكر خورشيد ديد
بر فراز نى سر خورشيد ديد
پرپر از جور خزان شد ياس او
شد جدا از تن سر عباس او
عصر عاشورا ميان قتلگاه...
اى قلم!! بشكن ، خدا را آه آه
کمیل کاشانی -۱۳۸۰
#رمضان_المبارک
#شعر_آیینی
#امیر_المؤمنین
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
ای غربت مجسم تاریخ یا علی
دلبسته ی ولای توام مرتضی علی
غیر از خدایی اش که نداده به کس تویی
آئینه ی تمام نمای خدا علی
چون اسم اعظم است ، گره باز می کند
هر وقت بشکفد به لبم ذکر یا علی
ساقی تویی و کوثر تو مهر فاطمه است
شد جرعه نوش جام تو آب بقا علی
تا از تو کسب نور کند در مدار چرخ
خورشید با تو گفته سخن بارها علی
خلقت به یمن مقدم تو آبرو گرفت
ای دست شسته از همه ی ماسوا علی
از مشرق نگاه تو خورشید می دمد
مهتاب بر فروغ تو باشد گدا علی
کعبه طواف دور مقام تو می کند
دارد صفا به کوی تو سعی صفا علی
مدیون ذوالفقار تو باشد حیات دین
گل کرده در بهار تو باغ دعا علی
با ناله های نیمه شبت همنواست چاه
فهمیده طعم اشک تو را نخل ها علی
اشک تو طعم غربت دیرینه می دهد
دردی که غیر صبر ندارد دوا علی
سوگند بر تو مادر گیتی سترون است
تا آورد دوباره مثال تو را علی
در کوچه ها سلام تو مانده است بی جواب
دنیا نداشت با تو زمانی وفا علی
بیچاره روزگار که نشناخت قدر تو
فرق تو را شکافت به تیغ جفا علی
وقتی گشود فرق تو آغوش پیش تیغ
لبخند زد به روی تو خیر النسا علی
یعنی ببین که بی تو بهشت است بی صفا
پایان گرفت فرصت هجران بیا علی
عین اللهی و چشم زمان بیقرار توست
آیا شود کنی نظری سوی ما علی
همچون "کمیل" هرکه شود پایبست تو
با رمز و راز عشق شود آشنا علی
ﮐﻤﯿﻞ ﮐﺎﺷﺎﻧﯽ