eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
727 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از تولد، هر كسى كه ديد او را مى گفت: گويا خواب مى بينم خدايا الله اكبر! بر سراپاى وجودش يكجا پيمبر بود و حيدر بود و زهرا بر قامت دلربای دلبر صلوات بر نور جمال علی اکبر صلوات او بود خلاصه علی و احمد بفرست به پیغمبر و حیدر صلوات
علی سیرت، حسن طینت، محمد خو، علی اکبر که در صورت نمیزد با پیمبر مو علی اکبر حسین از بس که بیتاب پیمبر بود حق میخواست شود پیغمبری دیگر برای او، علی اکبر دو پایش پلکان عرش بر روی زمین میشد چو میزد پیش پای عمه اش زانو علی اکبر و دشمن میهراسد از دَم "اَینَ تَفرّوا"یش که با سربند حیدر میکند هوهو علی اکبر برای کشتن لشکر به شمشیر احتیاجی نیست که جای تیغ دارد تیزی ابرو علی اکبر شبیه شیشه ی عطری که پاشیده ست در میدان تمام تیرها را میکند خوش بو علی اکبر جوانان بنی هاشم به دقت جستجو کردند که قطعه قطعه پیدا میشد از هر سو علی اکبر
ملک قنداقه اش را با شکوه محشر آورده و گل از خاک پای شاهزاده سر در آورده برای شاخه ی سدره خدا برگ و بر آورده گمانم نسل زهرا باز هم پیغمبر آورده و بعد از لولو و مرجان خدا یک گوهر آورده همان که مات خود کرده است ماه آسمانی را به لبخندش دو چندان کرده شوق زندگانی را محبت را سیادت را رسول مهربانی را علم کرده است در تاریخ مفهوم جوانی را که حرفی از تمام حرف ها زیباتر آورده زمین از ابر رحمت موج زد مانند دریا شد دم عیسی بن مریم باد زلف این مسیحا شد نبی بعد نبی در احترام مقدمش پا شد حواس عرش محو دست های ام لیلا شد همان دستی که ماهی چون علی اکبر آورده علی روح جوانی شد که غم از پیر میگیرد که خورشید از نگاهش نور عالم گیر میگیرد وقار از راه رفتن های او تاثیر میگیرد اذان روزی سه نوبت از لبش تکبیر میگیرد که اسلام از لبان او اذانی دیگر. آورده پس از خورشید تشنه میشود مهتاب هم تشنه برای دیدن لبهای تو شد آب هم تشنه زبان میگفت گشته مثل تو ارباب هم تشنه از آن داغی که شد گهواره ی بی تاب هم تشنه ببخش این شعر ها را که فقط چشم تر آورده
ملک قنداقه اش را با شکوه محشر آورده و گل از خاک پای شاهزاده سر در آورده برای شاخه ی سدره خدا برگ و بر آورده گمانم نسل زهرا باز هم پیغمبر آورده و بعد از لولو و مرجان خدا یک گوهر آورده همان که مات خود کرده است ماه آسمانی را به لبخندش دو چندان کرده شوق زندگانی را محبت را سیادت را رسول مهربانی را علم کرده است در تاریخ مفهوم جوانی را که حرفی از تمام حرف ها زیباتر آورده زمین از ابر رحمت موج زد مانند دریا شد دم عیسی بن مریم باد زلف این مسیحا شد نبی بعد نبی در احترام مقدمش پا شد حواس عرش محو دست های ام لیلا شد همان دستی که ماهی چون علی اکبر آورده علی روح جوانی شد که غم از پیر میگیرد که خورشید از نگاهش نور عالم گیر میگیرد وقار از راه رفتن های او تاثیر میگیرد اذان روزی سه نوبت از لبش تکبیر میگیرد که اسلام از لبان او اذانی دیگر. آورده پس از خورشید تشنه میشود مهتاب هم تشنه برای دیدن لبهای تو شد آب هم تشنه زبان میگفت گشته مثل تو ارباب هم تشنه از آن داغی که شد گهواره ی بی تاب هم تشنه ببخش این شعر ها را که فقط چشم تر آورده
پیمبر می زند رخسارش اما نه پیمبر نیست پیمبر نیست اما از پیمبر نیز کمتر نیست به شک افتاده ام یارب ! شباهت اینقدر آیا؟ یقین دارم پس از احمد پیمبرهای دیگر نیست زمین می لرزد از  طرز قدمهایش ، نمی دانم چه باید گفت نامش را اگر این مرد، حیدر نیست زبان مانده است از گفتن قلم عاجز شد از رفتن دریغا وصف او در بیتهای ما میسر نیست شگفتا ! مانده ام باید به جز اکبر چه گفت او را که از اوصاف او گفتن کم از الله اکبر نیست الا شاعر ! نمی جویی برای وصف او حرفی فقط یک بیت را در خور اگر داری بیاور ، نیست علی های حسین بن علی مانند هم هستند که فرقی این برادر را کنار آن برادر نیست همین یک بیت را یک روضه می خوانم ؛ عبا پهن است علی اکبر است این اربن اربا ، آه اصغر نیست
‍ . سلام الله علیٰ شهزاده‌ی لیلا علی اکبر سلام الله علیٰ نورُالهدی مولا علی اکبر سلام الله علیٰ روحِ حسین بن علی بن ابیطالب سلام الله علیٰ عالیجناب آقا علی اکبر جمالش احمد مختار ، جلالش حیدر کرار وصالش وصل ذات ربّیَ الأَعلا علی اکبر عجب ماه دل آرایی ، چه نورُالله عظمایی! تماماً جلوه‌ی آیات أَعطَینا علی اکبر ببین وَجهِ هُوَالهُو را ، ببین طاق دو ابرو را ببین نور امیرالمؤمنین را با علی اکبر «رخش جنت ، لبش کوثر ، قدش طوبی ، علی اکبر» میان بیت ثارالله نورالله تابیده تعالَی الله خورشید از چه در مغرب درخشیده؟ مگر از عرش آوردند این شهزاده را امشب؟ که حالش را مَلَک از حاملان عرش پرسیده! مَلَک از بَهر کسب فیض امشب بر زمین آمد فلک از شوق دیدار از مدار خویش چرخیده پدر مانند جان بگرفت این نوزاد را در بر عمویش مثل قرآن بوسه زد ، بگذاشت بر دیده سحر می گفت این نوزاد را در مکّه دیدم من قمر می گفت «لاحول ولا...» تا دید خوابیده به روی دست‌های حضرت سقا علی اکبر سلام الله بر این نور ، بر این رحمت مطلق که دوشا دوش عباس است فردا صاحب بِیرَق سلام الله علیٰ لیلا که از دامان نورانی برای کربلا آورده میر خیبر و خندق چه می فهمیم از نورٌ علیٰ نورٌ علیٰ نوری که از پیغمبر و زهرا و حیدر می شود مُشتَق وجودش فانیِ فِی الله ، اَلمَمْسوس فی ذاته به موج نورُ ثارالله سر تا پاش مُستَغرَق ز بس بودند مشتاق جمال حضرت خاتم بنی هاشم وصال مصطفی را خواستند از حق ندا آمد که «اِنّا نَحنُ نَزَّلنٰا» علی اکبر اگر از خلقت نوریش بابا پرده بردارد از آن ترسم که خَلقُ الله سر از کفر در آرد به شکر نعمت اُمّ علی اکبر شدن ، باید الی یوم القیامه ام لیلا سجده بگذارد فدای عشق بابایش که جای ذکر لالایی به ذکر یاعلیّ و یاعلی تسبیح بشمارد کنار گاهواره می نشیند خیره بر رویش و تا وقت اذان از دیده اشگ شوق می بارد علی بگذاشت نامش را به عشق حیدر کرار حسین بن علی اسم علی را دوست می دارد دلش می خواست گیرد از خدا صدها علی اکبر ندیده چشم ها در غیر معصوم این جلالت را طلوعش بُرده از اهل حرم رنگ ملالت را برو در بیت ثارالله و بشنو از خلیل الله طنین جمله‌ی شیرینِ «آقا خوش به حالت» را ببین در صورت خورشید حسّ سَر به زیری را ببین بر چشم ماه آسمان دست خجالت را ز بسکه شبه خاتم هست ، می ترسم که جبرائیل برایش ناخود آگاه آورد حکم رسالت را چه نور و هیبتی دارد ، عجب شخصیتی دارد بنازم این شرافت را ، بنازم این اصالت را علی بن حسین بن علی ، آقا علی اکبر جمالش جلوه‌ی یاسین ، جلالش نور الرحمن گرفته ذوالفقار و مثل حیدر می دهد جولان چنان از میمنه تا میسره سَر زد ، که می گفتند خدایا قابض الارواح  یا رَعد است یا طوفان؟! مگر مولا امیر المومنین در بدر ظاهر شد؟ و یا شیر جمل آمد که بر فتنه دهد پایان رجز می خواند با ذکر انا بن حیدر الکرار  حسین بن علی می گفت بین خیمه ها ، ای جان دهان ها باز مانده چون دهان ذوالفقار او چنان مانند مولا یک تنه می تاخت در میدان که لشگر نعره می زد «لا فَتی الا» علی اکبر سراپایت تماماً مثل سر تا پای پیغمبر به خَلق و خُویُ و منطق جلوه‌ی والای پیغمبر پدر روی تو را می دید در ظاهر ، و در باطن نظر می کرد در روی تو بر سیمای پیغمبر بخوان قرآن ، سلام الله علیٰ اَنفاسِکَ القُدسی بخوان تا باز خلقت بشنود آوای پیغمبر همینکه سر به سجده می گذاری در نماز شب به گوش اهل خانه می رسد نجوای پیغمبر سرم خاک قدم هایت ،  فدای قد و بالایت نقابی زن به سیمایت ، که ترسم جای پیغمبر بَرَندَت تا مقام «قُربِ اَو اَدنی» علی اکبر! سلام الله علیکَ و علیٰ میلادِکَ المَسعود سلام الله علیکَ ای نبی در صورتت مشهود سلام ای آیه‌ی والشمس ثارالله رخسارت سلام ای رحمت بی انتها ، ای فیض نا محدود سلام ای نورِ «الرحمن علیَ العرش استویٰ» آقا سلام ای عشق عشاق الحسین ، ای کعبه‌ٔ مقصود تو عبد صالحی مثل عمو جانت ابوفاضل چه عبدی! صورتت آیینه‌ی وجه هُوَ المعبود شبی مدح تو زینت بخش مجلس بود شهزاده شبی در محفلی ذکر علی بود ، عاشقی فرمود علی مولا علی مولا علی مولا علی اکبر 🖋️حاج محمدعلی قاسمی .👇 ..•┄┅══༻○༺══┅┄
. السلام ای تجلی داور السلام ای شبیه پیغمبر ایکه نامت علی، نهاده علی السلام ای تجسم حیدر فاطمه افتخار کرده به تو که قدوم تو بُرده بر کوثر ایکه هم، هست نسل تو حسنی هم حسینی است، در قضا و قدر همه آل رسول عاشق تو همه مشتاق این رخ انور همه گویند مصطفی آمد ای چو احمد شدی تو فخر بشر تو که هستی که میشوی پس از این بر جوانان عالمی رهبر خُلق و خویت محمدی، آری خَلقِ نیکوی تو چو آن سرور ابروانت تبلور محراب گیسوانت چو شب، نوید سحر برق دندان توست عین صدف لعل لبهای تو چو درّ و گهر دستهایت پر از قنوت و دعا چشمهایت مثال مِهر و قمر ایکه عبد خدا، به علم و عمل... شده الگوی شیعه تا محشر چه وقاری، چه هیبتی داری چه عیاری، ز انبیا برتر همه پیغمبرانِ حق ماندند در مقام تو ای علی اکبر بسکه ممسوسِ ذات حق هستی برده ای دل ز اول و آخر مستی از ابتدای آمدنت در جمال و جلال حق یکسر همه جا هستی ای نبی رخسار همه جا هستی ای علی منظر پدرِ اطهرت امام حسین ام لیلاست بهر تو مادر فاطمیات محو روی تواند ای به چشم جهانیان اختر □ □ □ ای پس از این، سکینه ات یاور وی پس از آن، رقیه ات خواهر چشمهای نجیب تو گویند واجب است احترام هر دختر چشم تو چشم تیز بین حرم خشم تو خشم ثانیِ حیدر عمو عباس عاشق رویت و تویی دست بوسِ آن دلبر عمه ات گفت: عمه قربانت نجمه بگذاشت بر قدوم تو سر بانوان دود کرده اند اِسپند دختران عود کرده در مِجمر □ □ □ یاد روزیکه آینه قرآن پیشِ روی تو باشد و بر سر همه از خیمه آمدند برون دیده گریان و جملگی مضطر آنچنان شد که کوفیان گفتند با تمسخر به تو مهِ داور ز خیامِ حرم بیا بیرون! شد به میدان مُعَطّلت لشکر! □ □ □ حیدرِ کربلا به هیئتِ رزم بست بر تن زِرِه، به دست سپر با غضب، با وقار، با عزت زد برون از حرم چو پیغمبر همه گفتند این رسول خداست که میاید به کارزارِ خطر دست مولای خویش را بوسید رخصت از او گرفت و اشکِ بصر با اَنابنُ النبی نقاب افکند با اَنابنُ الحسین شد یاور رُعب انداخت در دل دشمن کرد احیای صحنه ی خیبر هنرِ خویش را نشان داد و یاعلی گفت و زد بر آن لشکر زد به قلب سپاهِ کفر و نفاق از یمین و یسار آن سرور ساعتی در میانه ی میدان تیغِ او بود و گردنِ کافر رَدِ شمشیرِ ذوالفقاریِ او بر زمین ریخت دست و پا و سر نزد مولا رسید تشنه لبان کامِ او شد به کامِ بابا تر ساعتی بعد در میانه ی رزم حیله کردند کوفیان به غَدَر حلقه ای از محاصره ناگاه جسمِ او را گرفت چون در بر تیغی از پشت، فرقِ او بشکافت تیغی از پیش زد بر آن پیکر نیزه ها قطعه قطعه اش کردند ارباً اربا شد آن جوانِ پدر پدر آمد کنار جسمِ پسر پسر اما شبیه گل پرپر چونکه صورت به صورتش بنهاد ناله کرد از فراق او ز جگر آنکه در اوج گریه شد یارش بود قدِ خمیده ی خواهر
با تو فقیرهایِ غنی می‌شویم علی مجذوب خاتمی یمنی می‌شویم علی ما را نکرد مست ، شراب کسی فقط... ...مستِ فَمَنْ یَمُتْ یَرَنِی می‌شویم علی قربان کُنیه‌ای که به نامِ حسن زدند  یعنی فقط ابالحسنی می‌شویم علی از خاکِ تو سرشته شدیم و به این حساب... با هم برادرانِ تنی می‌شویم علی تو از شرابِ حضرتِ حق خورده‌ای و ما بد مستِ باده‌ای دهنی می‌شویم علی وقتی که اکبراست امیرِ سپاه تو روزِ ظهور آمدنی می‌شویم علی آنکه علی‌است معجزه‌ی ابتدای او الله‌اکبر است فقط انتهایِ او حیران توست چشم محمد شناس‌ها ای فاطمه نگاه ، خداوند یاس‌ها از آتشی که هست به بامت رسیده‌اند از شهرهایِ دور همه‌ی آس و پاس‌ها جز تو حسین هیچ‌کسی را ندیده است یعنی نمی‌رسند به گَردت قیاس‌ها ای رفته بر جمالِ حسن ، کوچه را مبند پَرت است دائما به تو هرجا حواس‌ها هربار پیشِ عمه‌‌ی خود  مدتی بمان قدری نگاه کن به همین التماس‌ها تو مرتضایِ دومی و  تیغ اگر کشی پیشِ تو می‌دوند همه‌‌ عمر و عاص‌ها ما عاشقیم قسمتِ ما بی ارادگی است پس با حسین نسبت ما خانوادگی است* لیلا نشسته است اگر در مقابلت مجنون دویده است به دنبالِ محملت لازم نبود اینهمه لشگر کشی کنی گیسو نریخته  دلِ باباست منزلت دریا مُرکب است و درختان قلم ولی تنها شمرده‌اند نَمی از خصائلت عباس رفته مِجمرِ اسفند آورَد از بسکه ریخته همه جا از فضائلت آدم بهانه بود اگر سجده کرده‌اند جبریل دیده بود کمی از شمایلت ام‌البنین به بازوی تو وان‌یکاد بست وقتی که ذوالفقارِ علی شد حمایلت ای دومین علی هنرت را نشان بده   بر آلِ فاطمه جگرت را نشان بده میدان محاطِ صولتِ پروردگاری‌ات دشتِ نبرد  نعره‌زن  از تیغ‌داری‌ات آنکه به سر نداشت هوایِ علی گُریخت جانم فدایِ سر زدن و سر شماری‌ات کس را ندیده‌ایم از این خیلِ صد سپاه در گردنش نمانده خط یادگاری‌ات عباس با حسین و خدا خیره گشته‌اند باد است و یال و منظره‌ی تکسواری‌ات سُم می‌زند به سنگ ، زمین داغ می‌شود عقاب شیهه می‌کشد  اسب شکاری‌ات پیچیده مدحِ رزم تو در کاخِ شام ، پس تا شام رفته‌است سپاهِ فراری‌ات* یک خیمه است منتظرت بی خبر مرو میدان که می‌روی کمی آرامتر برو آبی نداشت ، روی زبانت زبان گذاشت رفتی و دست بر جگرش ناگهان گذاشت  زانو نمی‌کشید  بیاید کنار تو از خیرِ جان گذشت و قدم نیمه‌جان گذاشت تیغی نمی‌گذاشت که بابا بخوانی‌اش سر خم نمود گوش به روی دهان گذاشت هرکس که تیغ داشت به دورِ تو حلقه زد هرکس که تیر داشت میانِ کمان گذاشت هرکس که دور بود خودش را به تو رساند هرکس رسید نیزه‌ی خود را نشان گذاشت جایی نماند تا که گذارند زخمّ نو قومی رسید زخم  روی استخوان گذاشت ای داغِ مانده بر دلِ بابا بلند شو یا لااقل به خاطرّ لیلا بلند شو.....
بعد از تولد، هر كسى كه ديد او را مى گفت: گويا خواب مى بينم خدايا الله اكبر! بر سراپاى وجودش يكجا پيمبر بود و حيدر بود و زهرا بر قامت دلربای دلبر صلوات بر نور جمال علی اکبر صلوات او بود خلاصه علی و احمد بفرست به پیغمبر و حیدر صلوات
علی سیرت، حسن طینت، محمد خو، علی اکبر که در صورت نمیزد با پیمبر مو علی اکبر حسین از بس که بیتاب پیمبر بود حق میخواست شود پیغمبری دیگر برای او، علی اکبر دو پایش پلکان عرش بر روی زمین میشد چو میزد پیش پای عمه اش زانو علی اکبر و دشمن میهراسد از دَم "اَینَ تَفرّوا"یش که با سربند حیدر میکند هوهو علی اکبر برای کشتن لشکر به شمشیر احتیاجی نیست که جای تیغ دارد تیزی ابرو علی اکبر شبیه شیشه ی عطری که پاشیده ست در میدان تمام تیرها را میکند خوش بو علی اکبر جوانان بنی هاشم به دقت جستجو کردند که قطعه قطعه پیدا میشد از هر سو علی اکبر
ملک قنداقه اش را با شکوه محشر آورده و گل از خاک پای شاهزاده سر در آورده برای شاخه ی سدره خدا برگ و بر آورده گمانم نسل زهرا باز هم پیغمبر آورده و بعد از لولو و مرجان خدا یک گوهر آورده همان که مات خود کرده است ماه آسمانی را به لبخندش دو چندان کرده شوق زندگانی را محبت را سیادت را رسول مهربانی را علم کرده است در تاریخ مفهوم جوانی را که حرفی از تمام حرف ها زیباتر آورده زمین از ابر رحمت موج زد مانند دریا شد دم عیسی بن مریم باد زلف این مسیحا شد نبی بعد نبی در احترام مقدمش پا شد حواس عرش محو دست های ام لیلا شد همان دستی که ماهی چون علی اکبر آورده علی روح جوانی شد که غم از پیر میگیرد که خورشید از نگاهش نور عالم گیر میگیرد وقار از راه رفتن های او تاثیر میگیرد اذان روزی سه نوبت از لبش تکبیر میگیرد که اسلام از لبان او اذانی دیگر. آورده پس از خورشید تشنه میشود مهتاب هم تشنه برای دیدن لبهای تو شد آب هم تشنه زبان میگفت گشته مثل تو ارباب هم تشنه از آن داغی که شد گهواره ی بی تاب هم تشنه ببخش این شعر ها را که فقط چشم تر آورده
ملک قنداقه اش را با شکوه محشر آورده و گل از خاک پای شاهزاده سر در آورده برای شاخه ی سدره خدا برگ و بر آورده گمانم نسل زهرا باز هم پیغمبر آورده و بعد از لولو و مرجان خدا یک گوهر آورده همان که مات خود کرده است ماه آسمانی را به لبخندش دو چندان کرده شوق زندگانی را محبت را سیادت را رسول مهربانی را علم کرده است در تاریخ مفهوم جوانی را که حرفی از تمام حرف ها زیباتر آورده زمین از ابر رحمت موج زد مانند دریا شد دم عیسی بن مریم باد زلف این مسیحا شد نبی بعد نبی در احترام مقدمش پا شد حواس عرش محو دست های ام لیلا شد همان دستی که ماهی چون علی اکبر آورده علی روح جوانی شد که غم از پیر میگیرد که خورشید از نگاهش نور عالم گیر میگیرد وقار از راه رفتن های او تاثیر میگیرد اذان روزی سه نوبت از لبش تکبیر میگیرد که اسلام از لبان او اذانی دیگر. آورده پس از خورشید تشنه میشود مهتاب هم تشنه برای دیدن لبهای تو شد آب هم تشنه زبان میگفت گشته مثل تو ارباب هم تشنه از آن داغی که شد گهواره ی بی تاب هم تشنه ببخش این شعر ها را که فقط چشم تر آورده