eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
727 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتِ خداحافظیه، مهمونیم تموم شد! حسرتِ این روزایِ خوش، بغضی توی گلوم شد صاب خونه ممنون توأم، هیچ چیزی کم نذاشتی با اینکه لایق نبودم، سنگ تموم گذاشتی نمی تونم دل بِکنم، جدایی خیلی سخته! بدرقه رفتن اینطوری، خدایی خیلی سخته! ماه رمضون کجا میری!؟ نرو دلم می گیره از این به بعد باز غروبا، بی تو دلم می گیره تا سال بعد چیکار کنم! زنده شاید نباشم با چشم گریون دوباره، از تو باید جداشم حرف جدایی که میشه، دلم عزا می گیره دلم به یادِ روضه های کربلا می گیره حسین من نرو بمون، سایه ی روسرم باش حالا که عباس ندارم، پناه این حرم باش دلم شده پشتِ سرت، مثل موهات پریشون خودت بگو چیکار کنم، تنها تو این بیابون داداش نرو تورو خدا، نذار که در به در شم نذار با شمر و حرمله، تا کوفه همسفر شم وحید قاسمی
آخر ماه شد و ماه نیامد آخر سی سحر ناله زدیم آه نیامد آخر با کلافی سر بازار نشستیم ولی حیف شد یوسفم از چاه نیامد آخر جان ما از غم دوریش به لب آمده است صاحب غیبت جانکاه نیامد آخر شام هجران رخش از سر ما رخت نبست فجر امید سحرگاه نیامد آخر ترسم این است دوباره به تباهی بروم مشعل و روشنی راه نیامد آخر روضه قتلگه جد غریبش سخت است ای خدا حضرت خونخواه نیامد آخر! مرکبش خونی و بی صاحب و گریان برگشت ذوالجناحا، ز چه رو شاه نیامد آخر؟ ﻣﺼﻄﻔﯽ ﻫﺎﺷﻤﯽ ﻧﺴﺐ
ما را در اوج دل نگرانی نگاه کن بر این بهار رو به خزانی نگاه کن امشب غریبه نیست میان من و شما قدری به نوکرت خودمانی نگاه کن مثل خدا که در رمضان خوب می خرد آقا تو هم به ما رمضانی نگاه کن این دل برای آمدنت زیر و رو شده این دل شده است خانه تکانی نگاه کن بد کرده ام اگر که جوانی نموده ام جرم مرا به دید جوانی نگاه کن عجل علی ظهورک یابن الحسن، بیا حیف است پشت ابر بمانی نگاه کن نیمی زعمر، در هوس کربلا گذشت نیمی دگر به مرثیه خوانی نگاه کن عباس چون علیست جبینش شکافته زینب چو فاطمه است کمانی نگاه کن مهدی مقیمی
آخر ماه شد و ماه نیامد آخر سی سحر ناله زدیم آه نیامد آخر با کلافی سر بازار نشستیم ولی حیف شد یوسفم از چاه نیامد آخر جان ما از غم دوریش به لب آمده است صاحب غیبت جانکاه نیامد آخر شام هجران رخش از سر ما رخت نبست فجر امید سحرگاه نیامد آخر ترسم این است دوباره به تباهی بروم مشعل و روشنی راه نیامد آخر روضه قتلگه جد غریبش سخت است ای خدا حضرت خونخواه نیامد آخر! مرکبش خونی و بی صاحب و گریان برگشت ذوالجناحا، ز چه رو شاه نیامد آخر؟ ﻣﺼﻄﻔﯽ ﻫﺎﺷﻤﯽ ﻧﺴﺐ
دیدی رمضان رفته و پر باز نکردم تا خیمه گهِ سبز تو پرواز نکردم ماه تو گذشت عاشقی آغاز نکردم من پُست غلامیِ تو احراز نکردم ساقی بده جامی که تو را درک نکردم شاید که دگر میکده را درک نکردم من لایق مهمانی ات ای یار نبودم من قابل الطاف تو ای یار نبودم بودم به حضور تو و انگار نبودم در محضر تو بودم و انگار نبودم من بار دگر خسته و تنها شدم ای وای شرمنده ی تو یوسف زهرا شدم ای وای شب های مناجات و دعا رفت ز دستم فیض سحر ذکر خدا رفت ز دستم یک ماه نه یک عمر صفا رفت ز دستم همسفرگیِ با شهدا رفت ز دستم جامانده ترین رهروِ این جاده منم من از پا و نفس بین ره افتاده منم من افسوس که رفته ز کفم حاصلم ای دوست آلوده نمودم به چه سرعت دلم ای دوست بیمار گناهم چه کنم غافلم ای دوست بنما تو به درک عرفه شاملم ای دوست راضی شو ز من گرچه گنهکار و حقیرم بنگر به «أجِرنا» پیِ احسان مجیرم من جز تو کسی را گل زهرا نستایم شکرانه به جا آورم از این که گدایم با عشق تو می سوزم و می سازم و آیم تا آنکه زنی در حرمت قفل به پایم بگذار سحرها به قنوت تو بمانم مثل تو سحر ناله ی العفو بخوانم شب های زیارت ز دل خسته دلان رفت هم ناله شدن با نفس سینه زنان رفت گریه ز غم قافله ی اهل جنان رفت تا اینکه براتی ز تو گیریم زمان رفت هرکس که از او قلب تو دلدار رضا شد داریم یقین روزیِ او کرب و بلا شد دست کرمت گر ز کسی دست نگیرد بیچاره شود زار و گنهکار بمیرد خوش بخت هر آنکه دلت او را بپذیرد از لوث گنه پاک شده عید بگیرد بر ما که فقیران ره تزکیه هستیم عیدی بده ما مستحق فطریه هستیم ای آن که تو صاحب به زمین و به زمانی هستی به کنار همه و باز نهانی فرزند رضا ضامن عشاق جهانی ای کاش نمازی به صف فطر بخوانی تا آنکه به دست دل تو دل بسپاریم سر بر قدمت یوسف زهرا بگذاریم احسان محسنی فر
آقا سلام! ماه مبارک تمام شد شب‌های آخر من و ماه صیام شد درهایی از ضیافت حق بسته شد ولی پشت در نگاه شما ازدحام شد سفره دوباره جمع شد و دیر آمدیم دیر آمدیم و قسمت ما فیض عام شد بین دعای آخر سفره دعا کنید شاید که سال، سالِ ظهور امام شد آقا دعا کنید که شب‌های آخر است شاید که مهمانی ما هم به کام شد رحمان نوازنی
اسیر درد شدیم و دوا نیامد باز گذشت ماه خدا ماه ما نیامد باز شبیه هر رمضانی که بی تو آمد و رفت نفس به سینهٔ ما ماند و جا نیامد باز چقدر هر سحر از درد دوریش یک ماه صدا زدیم که آقا بیا؛ نیامد باز دوباره من نشدم آنچه را که او می‌خواست دوباره کرد برایم دعا نیامد باز اگرچه بد شده بودم ولی مرا بخشید اگرچه شد دلش از من رضا نیامد باز دوباره روضه بخوان، روضه خوان! که گریه کنیم که صاحب همهٔ روضه‌ها نیامد باز پس از گذشتن یک ماه گریه در دستم مگو که تذکرهٔ کربلا نیامد باز محمدعلی بیابانی
وقت جدایی من و ماه صیام شد یعنی غروب طلعت این بار عام شد   دارد بساط ماه خدا جمع می شود آه درون سینه ی ما مستدام شد توشه برای روز جزا برنداشتم! فرصت گذشت و خوشه ی عمرم تمام شد   یادش به خیر ... سوز مناجات نیمه شب وقتی که با خدا دل ما هم کلام شد   یادش به خیر ... لحظه ی افطار ... تشنگی نام حسین گفتن ما التزام شد   دست ادب به سینه نهادم به سوی او اشکم روان و ذکر لبم اَلسَّلام شد   وای از دمی که خنده ی کوفی جماعتان بر زخم بی شمار تنش التیام شد   هر کس به نوبه ی خودش از او بها گرفت وقتی میان قتلگهش ازدحام شد محمد فردوسی
چشم های به در خداحافظ لحظات سحر خداحافظ روزهای مقدس رمضان لحظات غریب تا به اذان حال و احوال قبل افطاری قدرهای بلند بیداری چه قدر مانده است تا ساحل رمضان رفت ای دل غافل رمضان رفت کوله بارت چیست؟ نکند جز گناه در آن نیست؟ شب بیست و نهم بخوان و بسوز به خودت آمدی در این سی روز؟ کاری اصلا برای دل کردی؟ باید امشب به خویش برگردی روزها را مرور کن آری حاصلت چیست از چه بیزاری؟ از گناه و دروغ و صد رنگی؟ ای بمیری که مایهء ننگی ای بمیری من دروغ و ریا شب آخر شده به خویش بیا دست بردار از دغل بازی به چه چیزت هنوز می نازی؟ به گناهان بیشتر ز حدت؟ به فریب و به کارهای بدت؟ راه را اشتباه برگشتی باز هم با گناه برگشتی داشتی سوی دوست میرفتی آه با یک نگاه برگشتی نفس، بیچاره کرده ست تو را شب آخر شده به خویش بیا راه باز است تو نمی بینی میوه ی بغض را نمی چینی خویشتن را بشوی پس با اشک دست بر دامن توام یا اشک اشک تنها چراغ این راه است از مسیر درست آگاه است دست خود را بده به دست چراغ تا کبوتر شود دوباره کلاغ تا پر و بال در حرم بزند توی باب الرضا قدم بزند شب بیست و نهم چه مایوسی تو که مثل کبوتر طوسی گاه در پشت پنجره فولاد گاه در کنج صحن گوهرشاد دل تو سنگ مرمر حرم است تا به اذن دخول یک قدم است السلام علیک که دلتنگم ای بمیرم که مایه ی ننگم ای بمیرم که زائرت نشدم بیست و نه روز شاعرت نشدم به من خسته هم نگاهی کن دل من را دوباره راهی کن مهدی رحیمی
؛ اوقات رسیدن به خدا، زود گذشتند شب‌های مناجات و دعا زود گذشتند من دیر رسیدم درِ این میکده اما از جُرم منِ بی سر و پا، زود گذشتند "اوقاتِ خوش آن بود که با دوست به‌سر شد" اوقات خوش ما، رفقا زود گذشتند؟! از شر بساطی که شود ختم به عصیان با یاد خدا، اهل حیا زود گذشتند تا اینکه خجالت نکشد بعد کرامت از پیش گدا، اهل سخا زود گذشتند حق می‌گذرد زود از آن طایفه‌ای که در مسند قدرت ز خطا زود گذشتند پلکی نزده، عمر شتابان سپری شد چون باد، دو روز گذرا زود گذشتند آن زمره‌ی خوش‌نام که حداثِ حسینند از زینت این دار فنا زود گذشتند در راه رسیدن به حسین و به حریمش از جان و تن خود، شهدا زود گذشتند از معصیتی که نگذشتند کریمان در صحن گوهرشادِ رضا زود گذشتند هر شب منم و خاطره‌ی صحن گوهرشاد کِی از دلم این خاطره‌ها زود گذشتند؟ کس قدر ندانست مقامات رضا را از شأن عظیمش به خدا زود گذشتند ** نَسّاب کجا و نَسَب پاک امامان؟! اصحاب ازین داغ چرا زود گذشتند؟! ✍ .