#برای_جامانده_ها ی #زیارت_اربعین
#امام_رضا_ع_مناجات
شاهی که صَحنش مَلجأ درماندگان است
امسال اُمید آخر "جا ماندگان" شد
#علی_اصغر_یزدی
دو بیتی های ویژه زیارت اربعین سید الشهدا علیه السلام
***************
غیر ممکن ها همه با عشق ممکن می شود/
قطعا این شور حسینی نور باطن می شود/
دین و ایمان کسی بی کربلا کامل نشد/
اربعین با یک زیارت بنده مومن می شود/
***************
بی اذن فاطمه نگهی تر نمی شود/
بی عشق کربلا دلمان زر نمی شود/
سختی همیشه هست در این راه ای رفیق/
نابرده رنج گنج میسر نمی شود/
***************
می رسد روزی که عالم شیعه ی مولا شود/
کل ارض کربلا در اربعین معنا شود/
از نجف تا کربلا آمد به یادم این مثل/
قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود/
***************
اشک حسرت به نگاهِ من و تو معلوم است/
اربعین کرب و بلا رفتن ما مرسوم است/
مردم قم همگی سوی تو آیند حسین/
این سپاه حرم فاطمه ی معصومه است/
***************
تا سلامی به حسین بن علی عرض کنید/
خودتان را وسط صحن حرم فرض کنید/
صادق آل محمد به محبانش گفت :/
از برای سفر کرب و بلا قرض کنید/
***************
با پرچم ثارالله ،راهی زیارت شو/
از مادر او زهرا، خواهان شفاعت شو/
اینجا همه ی زوار،یک رنگ و حسینی اند/
خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو/
شاعر کربلایی رضا یزدی اصل
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
دامن از دستِ منِ زار مکش کاین مسکین
گریهها کرده ز هجران تو دامن دامن...
#محمد_سهرابی
ای خفته زیر خاک چه خاکی به سر کنم
باور نداشتم که به قبرت نظر کنم
ای همسفر به خواب و خیالم نمی رسید
با تو نه بلکه با سر تو من سفر کنم
با یاد روز واقعه جا دارد از غمت
لطمه زنان کنار تو جان محتضر کنم
با کعبِ نی جدا شده ام از تو یا اخا
حتی نشد که حلق تو با اشک تر کنم
بهرم دعا نما که مبادا دوباره از
دروازه های شام بلا من گذر کنم
شد آستین من به خدا معجرم حسین
عباس را نباید از آن با خبر کنم
مانده صدای چوب و لبت بین گوش من
صد آه تا که یاد تو و تشت زر کنم
رنجیده سرفرازم و پیش تو سر به زیر
آخر چگونه شرح غم آن سحر کنم
طفل سه ساله ی تو میان خرابه گفت
باید به مرگ، چاره ی داغ پدر کنم
با دست خسته زیرِ لحد جای دادمش
جا دارد از خجالت تو جان به در کنم
#مجتبی_صمدی_شهاب
آمدم! زانو زدم گریان؛ کنار پیکرت
تازه شد داغ بلایایی که آمد بر سرت
ردّی از خونِ تو بر خاک و هنوز افتاده است؛
نیزه هایی سرشکسته...سنگ ها...دور و برت
مانده حسرت بر دلم ای کاش برمی داشتم
از قفایت نیز چندین بوسه مثلِ حنجرت
می سپردی کاش با دستِ خودت دستِ رباب...
تا نمی افتاد دستِ دیگری انگشترت
آتشی در سینه دارم بس که هنگام وداع
حالت بغضِ حسن را داشت بغضِ آخرت
راستی دروازهٔ ساعات خیلی بد گذشت
بیشتر آن جا که رقصیدند پیشِ خواهرت
شد سرازیر از نگاهم اشک، تا جریان گرفت-
قطره اشکی بر ستونِ نیزه از چشم ترت
هیچ از حال پسرهایم نپرسیدم، تو هم
شک ندارم که نمی گیری سراغ از دخترت!
#مرضیه_عاطفی
زینب رسید کشته ی بی سر قیام کن
باز از رگ بریده به خواهر سلام کن
یک اربعین که حُرمت من را نداشتند
تو لااقل به پیری من احترام کن
آغوش تو قرار دلم بود از آن نخست
دستی برآر و صبر مرا مستدام کن
من خونِ گرمِ خویش حلال تو کرده ام
خواهی به شیشه افکن و خواهی به جام کن
نیمی زِ جان گرفته ای از من در آن غروب
برخیز و کار نیمه ی خود را تمام کن
جان داده ام ولی نخ معجر نداده ام
برخیز و یک نظر به رخ نیل فام کن
سایه ندیده سایه ی او را بلند شو
خورشید را برای ربابت حرام کن
از حرمله نمی گذرم که به خنده بگفت
هان ای رباب بر سر طفلت سلام کن
مرهم شدم برای همه مانده ام خودم
برخیز و زخم های مرا التیام کن
هرگز نشد به اشک تو راضی شوم ولی
این بار گریه بر من و بازار شام کن
#موسی_علیمرادی
دوبیتی
سفر کردم به دنبال سر تو
سپر بودم برای دختر تو
چهل منزل کتک خوردم برادر
به جرم این که بودم خواهر تو
حسینم وا حسین گفت و شنودم
زیارت نامه ام جسم کبودم
چه در زندان، چه در ویرانه ی شام
دعا می خواندم و یاد تو بودم
برای هر بلا آماده بودم
چو کوهی روی پا اِستاده بودم
اگر قرآن نمی خواندی برایم
کنار نیزه ات جان داده بودم
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
اگر چه با اسارت، کوچ از این دشت بلا کردم
نه تنها شهر کوفه، شام را هم کربلا کردم
صفایم کربلا و مروه شام اسم تو لبّیکم
شروع سعی از گودال تا طشت طلا کردم
چهل منزل زیارت کرده ام ماه جمالت را
چهل شب در نماز شب تو را هر شب دعا کردم
به اجرای وصیّت های تو تنها کمر بستم
جفا بعد از جفا دیدم به عهد خود وفا کردم
جدا شد بندبندم در کنار قتلگاه از هم
دمی که دخترت را از روی نعشت جدا کردم
دلم در قتلگه بود و دم دروازهء کوفه
جمالت را زیارت بر فراز نیزه ها کردم
تو با آوای قرآن معجز ختم رسل کردی
من از یک خطبه اعجاز علیِ مرتضی کردم
نمی دانم چگونه بی تو رفتم بی تو برگشتم
نمی پرسی چه ها دیدم چه ها گفتم چه ها کردم؟
نماز شب نشسته خواندم امّا روز، استادم
به شمشیر بیانم نهضتی دیگر به پا کردم
به دست بسته در بزم یزید بی حیا رفتم
ولی از دست زین العابدین زنجیر وا کردم
غریبیِّ علیّ و فاطمه بر من مجسّم شد
شبی که دخترت را دفن در ویران سرا کردم
کنار طشت زر دیدم که زهرا بر تو می گرید
گریبان چاک دادم گریه با صاحب عزا کردم
اگر چه قامتم خم شد قیامت کرد هر گامم
به جان مادرم حقّ قیامت را ادا کردم
استاد حاج غلامرضا سازگار
#اربعین_حسینی
پُر تلاطم شده قلبم بخدا از گله ها
دلِ من سخت شکسته ز تو و فاصله ها
بعد تو رفتم اسارت به چه وضعی؟ حالی؟
از کفم رفت عمو جان همه ی حوصله ها
تو مگر قول ندادی که شوی حافظِ ما؟
پس چرا بسته شدم بعدِ تو بر سلسله ها
شمّه ای مویه کنان روضه بخوانم که چه شد
دور و بر پُر شده بود از شعف و هلهله ها
چقدر زجر کشیدیم عموجان در راه
ناسزاها که نگفتند به ما حرمله ها!!!
پا برهنه همه جا و همه جا گرداندند
پایِ ما را تو ببین پُر شده از آبله ها
در حَلب سقط شد از آل حسین یک محسن
کمکی هیچ نکردند بر آن قابله ها
عمّه ام نیمه ی شب باز نشسته می خواند
یادِ تو بود و پدر در همه ی نافله ها
خواهرم مُرد به ویرانه ی شام و عوضش
پُر تلاطم شده قلبم بخدا از گله ها
محسن راحت حق
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
من رسيدم از سفر اما حسين
داغ ديدم هر گذر اما حسين
ريخت از من بال و پر اما حسين
مجلس مى بيشتر اما حسين
خطبه خواندم حيدرى كردم فقط
كو اسارت؟سرورى كردم فقط
زوزه هاى خيزران من را شكست
گريه هاى دختران من را شكست
لشكر نامحرمان من را شكست
خنده ى شمر آنچنان من را شكست
با خودم گفتم كه بنت الحيدرم
عهد كردم كفرشان در آورم
در خرابه خواهرت آواره بود
روسرى دخترت هم پاره بود
آن دمى كه بسته راه چاره بود
باعث زجرم زن بدكاره بود
من كه از آنها نترسيدم حسين
ترس را در چشمشان ديدم حسين
صبر من در اين مصيبت سر نرفت
چشم نامحرم به اين خواهر نرفت
از سياهى رنگ بالاتر نرفت
خاطرت آسوده كه معجر نرفت..
نور پنهان نور پيدائيم ما
وارثان عفت حضرت زهرائيم ما
حرفشان دائم به تو دشنام بود
سهم من هم سنگ روى بام بود
بدتر از گودال شهر شام بود
هركسى در غارتت ناكام بود..
دلخور از ميدان و گودال تو بود
قصد او آزار اطفال تو بود
آرمان صائمى
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
سحر چون پیک غم از در درآید
شرار از سینه، آه از دل برآید
درای کاروانی از وطن دور
به گوش جان ز دیوار و در آید
گمانم کاروان اهلبیت است
که سوی کعبهٔ دل با سر آید
گلاب از چشم هر آلاله، جاریست
که عطر عترت پیغمبر آید
پس از یک اربعین اندوه و هجران
به دیدار برادر، خواهر آید
همان خواهر که غوغا کرده در شام
همان ریحانهٔ پیغمبر آید
همان خواهر که با سِحر بیانش
به هر جا آفریده محشر آید
همان خواهر که کس نشناسد او را
به باغ لالههای پرپر آید...
اگر از کربلا، غمگین سفر کرد
کنون از گَرد ره، غمگینتر آید
نوای «وای وای» از جان زهرا
صدای «های های» حیدر آید
از این دیدار طاقتسوز ما را
همه خون دل از چشم تر آید
غمآهنگی به استقبال یک فوج
کبوترهای بیبال و پر آید
بیا با این کبوترها بخوانیم
سرودی را که شام غم سرآید:
«شمیم جانفزای کوی بابم
مرا اندر مشام جان برآید
گمانم کربلا شد عمه! نزدیک
که بوی مُشک ناب و عنبر آید
به گوشم عمه! از گهوارهٔ گور
در این صحرا، صدای اصغر آید
مهار ناقه را یک دم نگهدار
که استقبال لیلا، اکبر آید
ولی ای عمه! دارم التماسی
قبول خاطر زارت گر آید،
در این صحرا مکن منزل که ترسم
دوباره شمر دون با خنجر آید»
محمد جواد غفورزاده.شفق
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
ای برادر جان رسیده خواهر تو از سفر
آمدم اما ببین در هم شکسته بال و پر
بعد تو جان برادر روز خوش چشمم ندید
از غم داغت شده موی سر زینب سفید
مانده بر روی تنم از تازیانه بس نشان
زیر این بار گران زینب شده قامت کمان
با سر پاکت شدم منزل به منزل همسفر
ماه را دیدم به روی نیزه با چشمان تر
هر چه از شام بلا گویم برادر جان کم است
از مصیبتهای آن داغی به قلب عالم است
کوچه و بازار شام آتش زده بر پیکرم
سوخت از زخم زبان شامیان پا تا سرم
از خجالت مانده ام با تو چه گویم یار من
مانده یک داغ از سفر بر روی قلب زار من
در خرابه لاله ات پر پر شده ای هست من
جسم پاک دخترت ماند روی هر دو دست من
وحید زحمت کش شهری