گفتم كه با فراق مدارا كنم، نشد
يك روز را بدون تو فردا كنم، نشد
در شعر شاعران همه گشتم كه مصرعى
در شأن چشم هاى تو پيدا كنم، نشد
گفتند عاشق كه شدى؟ گريه ام گرفت
ميخواستم بخندم و حاشا كنم، نشد
بيزارم از رقيب كه تا آمدم تو را
از دور چند لحظه تماشا كنم، نشد
شاعر شدم كه با قلم ساحرانه ام
در قاب شعر، عشق تو را جا كنم، نشد
#سجادسامانى
مینویسم دوباره از سر خط
نام زیبای حضرت زهرا
مینویسم که هرکه جای خودش
آسمان جای حضرت زهرا
می نویسم که کاشف الکربِ
" علیِ مرتضاست " لبخندش
می نویسم که فاتح خیبر
نام "زهراست" نقشِ سربندش
هر چه از او نوشته ام تا حال
به خدا در خور مقامش نیست
به عذاب خدا گرفتار است
هرکه در فکر احترامش نیست
آسمان ها حیاط خلوت او
عرش حق صحن خانه ی گلی اش
شامل هر کسی نمی گردد
به خدا افتخار سائلی اش
می نویسم دوباره از سر خط
نام زیبای حضرت "زهرا"
معنی اسم اعظم حق بود
یا علی های حضرت "زهرا"
حوریه ، انسیه ، زکیه ، بتول
راضیه،مرضیه، همان زهراست
آنکه محروم شد ز حق خودش
شده بانوی بی نشان؛ زهراست
بهترین مادر است در عالم
همسر خوب و مهربان علیست
این جوان بانویی که می گویم
روشنی بخش دیدگان علیست
می نویسم بهشت زیبا هست
جزء زیباترین مکان ها نیست
زندگی های مشترک دیدیم...
زندگی "علی و زهرا" نیست
می نویسم قیامت کبری
بسته مانده به یک تلنگر او
هرکجا مشکلی به کارت خورد
صد و ده بار عاشقانه بگو
یاعلی - تا که حضرت زهرا
گره از مشکل تو وا بکند
زیر دِین کسی نمی ماند
هرچه میخواهی او عطا بکند
#محمد_حسن_بیات_لو
ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت
بر سینه می فشارمت، اما ندارمت
ای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح می شمارمت، اما ندارمت
در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده می گذارمت، اما ندارمت
می خواهم ای درخت بهشتی ، درخت جان
در باغ دل بکارمت، اما ندارمت
می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت، اما ندارمت
#سعید_بیابانکی
مدح و منقبت حضرت مادر
وقتی خدا دو لوح و قلم را درست کرد
نوری میان عرش مُعَلی درست کرد
با نور فاطمه به جهان جان دمید و بعد
ما را گدای “اُم اَبیها” درست کرد
ما را شبیه خلقت بی انتهای خود
از خاک پای حضرت زهرا درست کرد
از اشک های مادر ما آب آفرید
با گریه های فاطمه دریا درست کرد
از تار و پود چادر مادر نخی گرفت
حَبلُ المَتین برای گداها درست کرد
اصلاً دلیل خلقت دنیاست، فاطمه
نور خدا و زهره ی زهراست، فاطمه
بانوی آب و آینه، بانوی آفتاب
ای قطره های اشکِ نمازِ شبت گلاب
لبخند میزنی و نبی فکر میکند
این خنده ی خداست نشسته میان قاب
هم کوثر خدائی و هم بَضعَهُ الرَّسول
هم ذوالفقار و ذکر قیام ابوتراب
رزق تمام عالم از این خانه می رسد
حاجات اهل عالم از این خانه مستجاب
من هر نفس که بی تو کشیدم گناه بود
هر لحظه که به یاد تو بودم شده ثواب
ای چادر تو، سایه ی روی سر همه
یا فاطمه، فقط تو شدی مادر همه
حق را کنار سفره ی مولا شناختیم
از وصله های چادر زهرا شناختیم
با قطره های اشک به کوثر رسیده ایم
مادر تو را شبیه به دریا شناختیم
در روضه ی تو، “مَنْ عَرَفَ نَفْسَه” دیده ایم
خود را شناختیم، تو را تا شناختیم
ما بنده ی “فَقَدْ عَرَفَ رَبَه” نیستیم
با مهرِ مادریِ تو اما شناختیم
زهرا چقدر زحمت ما را کشیده است
تا اینکه بین روضه خدا را شناختیم
ما را نوشته اند مسلمان فاطمه
ایمان ماست، بسته به ایمان فاطمه
حق را عَلَم علیست، علمدار فاطمه است
بانوی استقامت و ایثار فاطمه است
در خانه ای که واژه ی برخواستن علیست
ذکر قیام حیدر کرار فاطمه است
تسبیح فاطمه صد و ده بار یا علی
تسبیح مرتضی صد و ده بار فاطمه است
اصلاً علیست فاطمه و فاطمه علیست
در پشت در علیست، نه انگار فاطمه است
آن بانوی رشیده که از حال می رود
در سجده هاش با تن تب دار فاطمه است
مقتل نوشته بود تو را بی هوا زدند
مقتل بگو که مادر ما را چرا زدند؟
آتش به روی قامت در بود و یک نفر
آری هجوم چند نفر بود و یک نفر
قرآن به روی نیزه که نه، زیر دست و پاست
کوچه پر از اراذلِ شر بود و یک نفر
سینه سپر نموده فدای ولی شود
این هجمه ها به سمت سپر بود و یک نفر
فرصت نکرده است علی را صدا کند
موج بلا و اوج خطر بود و یک نفر
زهرا نشسته بود به دامان خویشتن
فضه گواه داغ پسر بود و یک نفر
پروانه سوخت و وسط شعله ها نشست
آیینه ی تمام نمای خدا شکست
شاعر: احمد ایرانی نسب
#حضرت_زهرا_مدح
قرآن گشودم آیه ی محشر بیاورم
میخواستم که سوره ی کوثر بیاورم
من کیستم ز فاطمه سر در بیاورم
باید کسی شبیه پیمبر بیاورم
هنگام وصفت عقل مرا ترک می کند
معراج رفته شان تو را درک میکند
با نور تو زمین شرف آسمان گرفت
چل روز مصطفی ثمری بی کران گرفت
پابر زمین گذاشتی و خاک جان گرفت
تا آمدم بگویم زهرا زبان گرفت
گفتم که رخصتی بده بهتر بخوانمت
مهرت اجازه داد که مادر بخوانمت
مادر سلام، گوشه ی چشمی به ما کنید
مادر سلام، درد مرا هم دواکنید
با این امید در زده ام تا که وا کنید
لطفی به این اسیر یتیم گدا کنید
حالا اگر چه چادر تو وصله دار هست
من سائلم همیشه برایم انار هست
یا آیه آیه آیه ی خود(( هل اتی)) کنی
یا از کرم لباس عروسی عطا کنی
چادر امانتی بدهی تا چها کنی
یک قوم را به نور خدا آشنا کنی
دنیا تو را نخواست که اینقدر زشت شد
خاکی که زیر پای تو آمد بهشت شد
دنیا تمام ظلمت و تو ماورای نور
با تو کم است فاصله تا انتهای نور
همسایه ات اگر که شده آشنای نور
این بوده است از برکات دعای نور
در آسمان نور چه بدری ،شبیه توست
در سال یک شب است که قدری شبیه توست
در خانه عطر سیب تو از بس جمیل بود
یادآور بهشت خدای جلیل بود
سرچشمه ی وضوی تو از سلسبیل بود
جاروی خانه ی تو پر جبرئیل بود
دنیا به پای مهر تو از شرم آب شد
آبی که گشت مهرییه ی تو گلاب شد
آنکه تورا به جمله ی ((لولاک)) می شناخت
درک تورا فراتر از ادراک می شناخت
پرواز را چه کس بجز افلاک می شناخت
بانوی آب را پدر خاک می شناخت...
نام پدر همیشه به دنبال مادر است
خیر العمل محبت زهرا و حیدر است
#مجیدتال
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_ولادت
#مربع_ترکیب
روزی که از تجسم امکان خبر نبود
روزی نبود و گردش شمس و قمر نبود
حتی مجال لحظه برای گذر نبود
جز نور احمد از دم خالق اثر نبود
در ظلمتی که صبر ملک را ربوده بود
شد نور پاک فاطمه روشنگر وجود
زهرا رسید و نور، جهان را فرا گرفت
در آسمان، تجلی توحید پا گرفت
ظلمت کنار رفت و جهان روشنا گرفت
این نور محض را به بغل مصطفی گرفت
احمد که بوده نور رخش روح کائنات
کامل نبود بی گل او گلشن حیات
عالم در انتظار هبوط فرشته بود
حوریه ای که نور، گِلش را سرشته بود
خاکی که از شعاع الهی برشته بود
دست قضا به نامه ی این گُل نوشته بود
این آفتاب جلوه ای از نور سرمد است
این نسترن ملیکه ی باغ محمد است
کوثر، یکی از آن همه الطاف داوری است
او مریم است و لایق شأن پیمبری است
چون آفتاب، سُنت او ذره پروری است
قرآن ناطق است که از هر بدی، بری است
قدیسه هست و بانوی ملک قداست است
قدرش فراتر از شب قدرِ فِراست است
دختر که بود، ام ابیها لقب گرفت
همسر که شد، حبیبه ی یکتا لقب گرفت
مادر که گشت، سرور زن ها لقب گرفت
در زندگی یگانه ی دنیا لقب گرفت
با آنکه درک شوکت او کار خاتم است
فرصت برای شرح مقامات او کم است
دنیا مجال نیست که او بی نهایت است
هر نکته از کرامت او صد حکایت است
این شاعرانگی سندش در روایت است
روز ظهور فاطمه، صبح قیامت است
آن روز، قدر فاطمه فهمیده می شود
با حکم او بساط جزا چیده می شود
روزی که چشم ها همه حیران رحمت اند
یک مشت دلسپرده به دنبال فرصت اند
حتی پیمبران که بزرگان امت اند
چشم انتظار شافع روز قیامت اند
زهراست آنکه کار شفاعت به دست اوست
آری که اختیار قیامت به دست اوست
ای سیب دلربا که نصیب علی شدی
محبوب مصطفی و حبیب علی شدی
با گوشه ی نگاه طبیب علی شدی
در شورش زمانه، شکیب علی شدی
نامت کنار نام خداوند خورده است
جان علی به جان تو پیوند خورده است
در مردمی که جهل به آن ها سوار شد
دختر به گور کردنشان افتخار شد
تو آمدی و عزت زن آشکار شد
این روح غرق عاطفه، صاحب وقار شد
در مکتبی که نام تو در صدر نام هاست
یک زن، تجلی صفت رحمت خداست
خورشید سر گذاشته بر پای شوکتت
جبریل پر کشیده به بام ارادتت
سجاده چهره سوده به درگاه طاعتت
ایاک نعبد است گواه عبادتت
مادر ندیده ایم به این اوج بندگی
در بندگی نمونه و در کار زندگی
تیغ علی که شهره به هر کارزار شد
خم شد به پایبوسی تو، ذوالفقار شد
برخواست موج و در قدمت آبشار شد
پاییز سمت خانه ات آمد بهار شد
در هر چمن طراوت گل ها به بوی توست
حتی صفای جنت الاعلی به بوی توست
تو آن ملیکه ای که سراپا وقار بود
حوریه ای که چادر او وصله دار بود
همسایه با دعای شبت برقرار بود
آل عبا به محور تو استوار بود
قرآن ناطقی تو و قرآن داورت
بوده است همچون آینه ای در برابرت
ای رشک ساکنین جنان بیت ساده ات
دست قضا و پای قدر در اراده ات
زرین رکاب چرخ غلام پیاده ات
صبر و حیا دو ویژگی فوق العاده ات
صبر تو در مسیر خدا بی نظیر بود
سعی تو داد خواه امیر غدیر بود
روزی که خطبه خواندی و قرآن زبان گرفت
جان دادی و به سعی تو اسلام جان گرفت
آهی کشیدی و نفس آسمان گرفت
آهت رسید و دامن طاغوتیان گرفت
این ننگ بر حکومتشان ماند تا ابد
باید که شرح داغ تو را خواند تا ابد
می سوختی هرآینه، پروانه شاهد است
دستاس گریه کرد به تو، شانه شاهد است
بر غربت تو گریه ی مردانه شاهد است
از چاه آب آوری و خانه شاهد است
وقتی به سمت چاه می افتاد راه تو
بالا می آمد آب، به شوق نگاه تو
روزی که کارنامه ی اسلام دود شد
سکان دین اسیر هوای یهود شد
بی حرمتی، جوابِ سلام و درود شد
دستت به دستگیری امت کبود شد
راه علی گرفتی و گشتی فدای او
بودی در اوج غربت او آشنای او
شاعر: #سیدروح_الله_موید
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_ولادت
#حاج_قاسم_سلیمانی
هوای تازهای از عرش، سرشار از وزیدن بود
و چشم «هل اتی» از نور «اعطیناک» روشن بود
نگو جای زنی در خانهی لولاک خالی بود
که جای آینه در پهنهی ادراک خالی بود
عروس خانهی نهجالبلاغه، مادر حکمت
بهشت رو به ایوان نبوت، دختر رحمت
همان که مادری کرده است طفل آفرینش را
همان که تربیت کرده است جمع اهل بینش را
همان نوری که میبخشید بر شبهای دنیا نور
همان صبحی که میتابید تا همسایههای دور
همان نوری که بر شمع و گل و باران شرافت داد
همان انسیةالحورا که بر انسان شرافت داد
علیمه، عالمه ،راضیه، مرضیه، پُر از زهرا
نگین سبز پیغمبر به روی گنبد خضرا
شکوه لیلةالقدر است و امالانبیا زهرا
چه گویم از مقاماتش، و ما ادراک ما زهرا
به دستش جاروی تنزیه داده حی سبحانش
شهادت دسته گلهاییست در گلدان ایوانش
همان که چادرش پیغمبر حجب و حیا بوده
که این مستورهی معصومه ناموس خدا بوده
تواضع شاخهای پُر بار در باغ نمازش بود
خلوص و سادگی اسباب پررنگ جهازش بود
زنی چون فاطمه بر عشق عصمت داد اینگونه
که زهرا خانهداری را شرافت داد اینگونه
دهان روزه نان را پخت اما پای افطارش
به مسکینان و ایتام و اسیران کرد ایثارش
علی مظلوم، اما ظالم از او واهمه دارد
علی در خانه شمشیری دودم چون فاطمه دارد
علی را کاشفالهم، کاشف الغم؛ عشق زهرا بود
علی را با هزاران زخم، مرهم؛ عشق زهرا بود
خلاصه! حُسنهای عالم و آدم فقط یکجاست
و آن هم خانهی نور است و نورش حضرت زهراست
چراغ آسمانها چادر شبزندهدارش بود
خدمتک یا علی؟ این پرسش لیل و نهارش بود
اگر "ام الولا" یک لحظه احساس خطر میکرد
دوباره چادر شبزندهدارش را به سر میکرد
خطر دیروز تا امروز تحریف حقایق بود
خطر جاماندن اندیشهها از صبح صادق بود
اگر گهواره جنبان حسینش میشود سلمان
نگاه فاطمه پس بوده از آغاز با ایران
اگر که آب و آیینهست، پس روشنگری دارد
اگر امالجهاد است این! جهادی حیدری دارد
نیافتاد از قنوتش یک نفس «الجار ثم الدار»
که جوشید از قنوت پر قناتش چشمههای ثار
قنوتش از مدینه تا همین امروز عازم بود
یکی از میوههای مستجابش حاج قاسم بود
شاعر: #رحمان_نوازنی
سرود میلاد
روز مادر
گل گل گل گل پیغمبر آمد
ای سادات برشما مادر آمد
برروی چشم ما قدم زدی زهرا
خوش آمدی مادر به عرصه ی دنیا
انسیةالحورا خوش آمدی زهرا2
پیچیده از تو عطر بهشتی
با نورت تو در عالم نوشتی
زن مقتدا دارد صبرو رضا دارد
ازمهر ایمانت نور حیا دارد
انسیةالحورا خوش آمدی زهرا2
جوشیدی کوثر آل یاسین
بخشیدی برهمه رسم وآئین
ای مونس دل ها ای مظهر تقوا
با راه و رسم خود کن آشنا مارا
انسیةالحورا خوش آمدی زهرا2
ای مادر آمده روز مادر
آوردم هدیه بادیده ی تر
ازچشم گل بارم بهر تو گل دارم
ش الطافت بی بهره نگذارم
انسیةالحورا خوش آمدی زهرا2
#سید_هاشم_وفایی
گوهر گرانقدر
چه بود حکمت یزدان به روز خلقت تو
که داد جلوه جهان را زنور طلعت تو
قسم به شاخۀ طوبا به کوثرو به بهشت
که سرفراز تر از سروهاست قامت تو
به بحر حُسن توآن گوهر گرانقدری
که از عفاف وحجاب وحیاست زینت تو
به خدمت توکمربسته ساره و هاجر
جبین گذاشته مریم به خاک ساحت تو
به هر زمان که به محراب بندگی آئی
رسد به عرش الهی فروغ طاعت تو
اگر چه رشتۀ خلقت به دست توست ،ولی
فدای طبع غنیّ تو ومناعت تو
شکفته است به مدحت لِیُذهِبَ عَنکُم
یُطّهراست گواه صریح عصمت تو
زالتفات رسول خدا به تو پیداست
کلید گلشن جنّت بود محبّت تو
به احترام تو ای یاس احمدی جبریل
نشست بعد نبی درحریم حُرمت تو
پُرافتخار ترین عمر جاودان از توست
اگر چه بود چوگُل کم ، بهر فرصت تو
به جای مُشک وعبیر جنان برد جبریل
برای اهل جنان ازغبار تُربت تو
زباغ طبع «وفایی» گلی نمی روئید
اگر نبود نصیبش سحاب رحمت تو
#سید_هاشم_وفایی
محرم راز
از آسمان قدوّسیان آواز کردند
درهای رحمت را دوباره باز کردند
درموسم میلاد یاس باغ عصمت
درباغ جنت بلبلان آواز کردند
درآسمانهاعرشیان با شور وشادی
جشن سرور وشادمانی ساز کردند
در وصف ومدح کوثر ختم رسولان
امشب تمام قدسیان لب باز کردند
اومحرم راز خدا بعد از نبی بود
گر مکه را آئینه دار راز کردند
امشب ملائک برنبی تبریک گفتند
تا صبح گرد خانه اش پرواز کردند
آن دم که سرزد آفتاب روی زهرا
سادات زین مادر به عالم ناز کردند
حیرت مکن ای دل اگر گویم به عالم
پیغمبران با مهر او اعجاز کردند
درهر گرفتاری وغم حتی امامان
با ذکر نامش درد خود ابراز کردند
امروز آمد ازجنان امّا «وفایی»
خلق جهان رابعد از او آغاز کردند
#سید_هاشم_وفایی
کوثرناب
بازهم پیک صبا مُشک فشان آمده است
برمشام همه عطری ز جنان آمده است
هاتف غیب خبر می دهد از رویش گُل
صحبت ازبانوی گُل ها به میان آمده است
با گُل یاس، زمین را به فلک پُل زده اند
روی سینه به ادب، خیل مَلک گُل زده اند
این چه شوری است که در ذکرجمیل همه است
کوثری ناب روان گشته از این زمزمه است
ابر رحمت به سرخلق دمادم جاری است
همه آفاق پُر از فاطمه یا فاطمه است
به فلک وادی این طور چه دیدن دارد
نغمه ی اهل سماوات ،شنیدن دارد
تا که قدسی نفسان جلوه ی طوری دیدند
در دل ختم رُسل شوق و سروری دیدند
همه لبخند زنان عطرفشانی کردند
روی دامان خدیجه ،گُل نوری دیدند
مات بودند که نوزاد چها می گوید
که شنیدند همه، حمد خدا می گوید
چه مبارک سحری داشت شب میلادش
جبرئیل آمده ازبهر مبارک بادش
همه جا پُرشده از زمزمه ی «اعطینا»
دیدنی بود رسول لله و روی شادش
کوثری گشت روان عطر حیاتی برخاست
و به شادی دل او صلواتی برخاست
کوثر و قدر بخوان ،جلوه ی توحید رسید
قبله ی جان همه، کعبه ی امید رسید
باز هم زمزمه کن آیه ی تطهیر بخوان
زُهره و فاطمه و طاهره،خورشید رسید
ذرّه ذرّه همه محو گُل خورشید شوید
زائرعارف این کعبه ی توحید شوید
به فروغش،به جمالش، به جلالش صلوات
به فضائل، به خصائل، به کمالش صلوات
به خداوند که سادات جهان مادری اند
به خود فاطمه تنها نه، به آلش صلوات
هردل غرق غمی ،نورامیدش زهراست
هرکه مشتاق جنان است ،کلیدش زهراست
آمد او تا که بشر فانی فی لله شود
بشر از جهل رها گردد و آگاه شود
می رود زود ولی چند بهاری کافی است
تاکه او بر همه روشنگر این راه شود
تاکه از خواری دنیا به همه حرفی گفت
عطر بیداری او خواب جهان را آشفت
هر زبانی که به یا فاطمه تطهیر شود
گوید او آمده تا نور سرازیر شود
هدف آمدنش چیست ؟ همین می دانم
تا ولایت به خود فاطمه تفسیر شود
صحبت اهل ولایت به جز این زمزمه نیست
«زیر این چرخ علی دوست تر از فاطمه نیست»1
عمر پُر برکت او از چه حکایت دارد؟
از چه از مردم این شهر،شکایت دارد؟
همه ی عمرکمش گفت،«وفایی»بر خلق
که علی برهمه ی خلق ،ولایت دارد
بی علی هیچ ره سیراللهی نیست
جز از این راه به فردوس برین راهی نیست
#سید_هاشم_وفایی