eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
739 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
عصر تاریکی است و پیری نیست دستمان بسته ، دستگیری نیست بیشه ی علم هست و شیری نیست چشم هست و ابوبصیری نیست تا بگوید به ما جفا نکنید درِ این خانه را رها نکنید درِ این خانه مهبط نور است بیت از این خاک بیت معمور است خشت خشتش تجلی طور است هر که آمد بلا از او دور است قدرِ این در که بیت می دانند حِمیری و کُمیت می دانند ای مدینه ابوالمعالی کو؟ آه خورشید این حوالی کو؟ آن همه درس و بحث عالی کو؟ پس ابوحمزه ی ثمالی کو ؟ جای ظرف شکسته پای خم است پیش صادق ابوحنیفه گم است تشنه ماندیم و آب را کشتند عَلَم عِلم ناب را کشتند ششمین آفتاب را کشتند پدر شیخ و شاب را کشتند ای مدینه زمان قهر نبود اجر شیخ الائمه زهر نبود
دلی که با احادیث غریبت آشنا باشد چرا دنبال علم جِفر و علم کیمیا باشد به سِحر و غمزه‌هایش خاک را زر می‌کند آن چشم که خوب آگاه از فرق مُطَلّا و طلا باشد... در آن مکتب که حرفی یا حدیثی از شما آید نباید سردرش نامی به جز دارالشفا باشد نفس‌های شما پیچیده اینجا حجره در حجره در و دیوارِ اینجا نیز غرق ربنا باشد فقاهت کودکی نوپاست، تا روز ابد باید به پای منبرت زانو زند تا روی پا باشد چرایش را نمی‌فهمند جز شیخ کلینی‌ها اگر این قال صادق‌ها نباشد دین چرا باشد؟!... به دنبال چه می‌گردد زمانه، ما که دنبال تنور گرم می‌گردیم، تا قسمت چه‌ها باشد چرا حرف تنور و آتش آمد باز، قسمت چیست؟ گریز روضه باید باز سمت کربلا باشد...
بر سر سجاده خورشید است در حال قیام ناگهان دزدانه شب آمد روی دیوار و بام فرصت اینکه عبا بر دوش بگذارد نداد هان مگر پیک اجل بوده است در بیت امام نه اگر پیک اجل هم بود بی اذن دخول حق ندارد تا شود داخل در آن دارالسلام جای دارد هر مسلمان خاک غم ریزد به سر پا نهاده کافری خون ریز در بیت الحرام قلب یاسین خون شده با گریه ی روح الامین ناکسان قرآن ناطق را نکردند احترام ای ملائک بال بگشایید بر خاک زمین پا برهنه می‌رود در کوچه آن والا مقام او زنسل ذوالفقار است و بود مامور صبر صبر باید داشت چون شمشیر مانده در نیام این مصیبت نسل در نسل آمد از غصب فدک این مصیبت می‌رسد کم کم به روز انتقام
گریز به روضه‌ی دلی که با احادیثِ غریبت آشنا باشد چرا دنبال عِلمِ جِفر و عِلمِ کیمیا باشد به سِحر و غمزه‌هایش خاک را زر می‌کند آن چشم که خوب آگاه از فرق مُطَلّا و طلا باشد... در آن مکتب که حرفی یا حدیثی از شما آید نباید سَردَرَش نامی به جز دارالشفا باشد نفس‌های شما پیچیده اینجا حجره در حجره در و دیوارِ اینجا نیز غرق ربّنا باشد فقاهت کودکی نوپاست، تا روز ابد باید_ به پای منبرت زانو زند تا روی پا باشد چرایش را نمی‌فهمند جز شیخ کلینی‌ها اگر این قال صادق‌ها نباشد، دین چرا باشد؟!... به دنبال چه می‌گردد زمانه، ما که دنبالِ_ تنور گرم می‌گردیم، تا قسمت چه‌ها باشد چرا حرف تنور و آتش آمد باز، قسمت چیست؟ گریز روضه باید باز سمتِ کربلا باشد...
امام مسلکش از مردمِ زمانه جداست امام مظهر احقاقِ حقِ دینِ خداست امام گرچه خودش بنده‌ی خداوند است درست مثلِ خداوند، بی همانند است یقین بدان که مُبری زِ شک و تردید است امام سایه ندارد، امام خورشید است امام کعبه‌ی سیار، و خَلق حُجاج‌اند خلایقند که او را همیشه محتاج‌اند خلایقند که باید به او سلام کنند به کعبه واجبِ شرعی‌ست احترام کنند خلایقند که باید گرامی‌اش دارند امام اوست، ولو خلق عمامه بگذارند اگرچه خلق بدونِ امام محرومند امام و خلقِ جهان لازمند و ملزومند اگرچه خلقِ جهان را ز اوست شأنیتی به هر امامِ جماعت، سزاست جمعیتی اگرچه دینِ خداوند بی نیاز از ماست بدونِ مردم دنیا، امام هم تنهاست! سر خلافت اگر خَلق اختلاف کند امام چاره ندارد مگر مَصاف کند بنا به نص روایت، امام چون کعبه‌ست که واجب است جهان گِرد او طواف کند مطیع امرِ امامت همیشه پشت ولی‌ست اگرچه خَلق علیه وی ائتلاف کند مطیعِ امرِ ولی بینِ کوچه‌ها باید بنا به‌خواست او تیغ را غلاف کند غلاف گفتم و بازویی آمده یادم مگر که قافیه اینک مرا معاف کند قیام همت و عزمی رفیع می‌خواهد امامِ شیعه، محب نه! مطیع می‌خواهد! امامِ شیعه به تاریخ، خوش نگشته دلش دمی به همهمه‌ی شیعیانِ مُنفعلش به شیعه‌ی خود امامی علاقه‌مند نشد بخاری از دم آن شیعه گر بلند نشد امام، شیعه‌ی خود را عزیز می‌خواهد سرِ برهنه و شمشیرِ تیز می‌خواهد حدیثِ دین خدا، حرف تیغ و پیکار است اطاعت از ولی‌ُالله سخت دشوار است مطیع، بهرِ اطاعت همیشه آماده‌ست چنان که حضرت صادق نشان‌ ما داده‌ست
ادامه شعر قبل: روایتی‌ست که خالی ز هرچه اشکال است ثقه‌ست چون سندش مُنتَهیُ الآمال است که بود حضرت صادق به خانه دورانی رسید محضر او شیعه‌ای خراسانی گلایه کرد به حضرت، که یا امام ششم! برای معرکه آماده‌اند این مردم نظر کنید مساجد پُر از مسلمان‌اند کنون که شکر خدا شیعیان فراوان‌اند به خَلق، حُجت خود را دگر تمام کنید زمان آن نرسیده‌ست تا قیام کنید؟! سخن رسید بدین‌جا، کلام کامل شد غلامِ خانه‌ی حضرت به خانه داخل شد امام گفت بیا و اطاعت از من کن تنورِ خانه‌ی ما را بیا و روشن کن همین که گشت تنور از حرارتش آذین خلیل‌وار برو بینِ شعله‌ها بنشین غلامِ خانه که هارون مکی است اسمش بدون اینکه ببینند ترس در جسمش بدون حرفِ اضافه در آن تنور نشست امام صادق دربِ تنور را هم بست پس از گذشتِ زمانی میان خوف و رجا  امام گفت فلانی! تنور را بگشا همین که باز شد آن از شراره‌ها گلگون غلام، سالمِ سالم پرید از آن بیرون! امام گفت فلانی! عجیب ترسیدی! نظاره کن که چنین است شیعه! فهمیدی؟ تویی که دعوی یاری شیعه‌ها داری بگو که شیعه‌ی اینگونه چندتا داری؟ رها ز همهمه ی شیعیان صوری باش اگر که شیعه شدی، شیعه‌ی تنوری باش * تنور گفتم و دیدم قلم صبور نبود تنورِ حادثه تنها همین تنور نبود دوباره در تب و تابی عجیب افتادم تنور گفتم و آمد حکایتی یادم تنورِ حضرتِ صادق اگر گلستان شد تنورِ خولیِ ملعون ز شعله سوزان شد تنور حضرت صادق اگر که عِلم افروخت سر حسین میان تنور خولی سوخت سر عزیز خدا و تنور آن فاسق در آن زمانه کجا بود حضرت صادق؟ سری که بود سرآمد به کل مافیها سری که خُفت به دامانِ حضرت زهرا سری که دل ز تمام فرشته‌ها می‌بُرد سری که خنده‌ی آن دل ز مرتضی می‌بُرد سری چنان که به شب‌های شامیان کوکب سری که بود فقط روی شانه‌ی زینب سری که بود چنان خطبه‌ی نَبی، سخنش سری که گریه نمودند پنج تن به تنش چرا تمامی موهاش سخت سوخته‌اند؟ سر عزیز خدا را چه‌سان فروخته‌اند؟ صدای قرآنش را شنیده‌ای خولی؟ به چند درهم سر را خریده‌ای خولی؟ کشیده مسح ز خون بر سر و گرفته وضو کدام دست، دو دندان شکسته است از او؟
سجاده کشیدند و امامت به زمین خورد طوفان شد و دریای طهارت به زمین خورد بودند ملائک همه مبهوت نمازش دیدند که در حال عبادت به زمین خورد تکرار شد آن واقعه ی تلخ مدینه در آتش نمرود رسالت به زمین خورد بستند به دستور کسی دست خدا را او در وطن از شدت غربت به زمین خورد بردند،ولی با سر و با پای برهنه با آن همه در عین نجابت به زمین خورد آغاز زمین خوردن این طایفه آن بود مادر وسط کوچه به شدت به زمین خورد این روضه به اولاد علی ارث رسیده است گودال،امام از دو سه قسمت به زمین خورد این آخر روضه ست،نه این اول روضه ست ناموس خدا لحظه ی غارت به زمین خورد یک نیمه شب از ناقه ی خود طفل سه ساله از ضعف به هنگام اسارت به زمین خورد
ما را خدا به عشق حسین آفریده است از او کریم تر همه عالم ندیده است ریزه خور عطای حسینیم تا ابد این لطف فاطمه است که بر ما رسیده است دنبال زرق و برق جهان اهل عالمند  سینه زن حسین از این ها بریده است این پرچم سیاه عزا آبروی ماست ما را به برکتش خود زهرا خریده است عرض نیاز پیش کریمان که عیب نیست مولا همیشه حاجت نوکر شنیده است بانی روضه حضرت خیر النسا شده است از چشم مرتضی ز غمش خون چکیده است جنت بهای یک نم اشک عزای اوست یعنی بهشت حاصل اشک دو دیده است از انعکاس ناله ی "نوحوا علی الحسین" عمری نسیم غم به دل ما وزیده است جسمش به خاک و راس منیرش به روی نی مرکب به روی پیکر پاکش دویده است با سنگ و نیزه حرمت او را شکسته اند بیهوده نیست خواهر او قد خمیده است
کربلا کعبۀ دلهاست خدا می دا ند دیدنش آرزوی ماست خدا می داند کربلا گلشن سرسبز علی وزهراست تاچه حد وقف تماشاست خدا می داند کربلاراچه نیـازست که تفسیر کنند عشق حرفیست که گویاست خدامی داند ماعـزادارحسینیـم،که اشک غـم او آبـروی همۀ ماست خدا می داند اولین مستمع مجلس پُرفیض حسین مادرش حضرت زهراست خدا می داند تاابد ازغم او دردل ذراّت وجود کس نداند که چه غـوغاست خدا می داند حرزجانست مراعشق حسین واین عشق قیمتش جنّت اعلاسـت خدا می داند نگه آخراو سوی خیام است ولی چه دراین آینه پیداست خدا می داند یـوسف فاطمه افتاد به خاک ودردا چه خبـردردل صحراست خدا می داند چشمۀ چشم «وفائی»شده دریا ازاشک قدرآن دیـده که دریاست خدا می داند
امير بى قرينه كى مى آيي؟ كشم ناله ز سينه كى مى آيي؟ عزيزم فاطمه چشم انتظاره سحر خيز مدينه كى مى آيي؟   .... امان از درد سخت نا اميدى چه سازم هرچه بد كردم تو ديدى تو دانى آن چه را مردم ندونند گمونم ديگه از من دل بريدى
برای دیدن روی تو ناله ها دارم خوشم اگر چه غریبم ولی تو را دارم تمام سوز دل من ز ناله های شماست ز درد هجر تو سوز ی در این صدا دارم گدائی در این خانه آبروی من است به نام توست اگر ذره ای بها دارم به نامۀ عملم نیست جز گناه گناه... ولی به وقت سخن کوهی ادعا دارم الا امیر سحر ای مسافر صحرا امید وصل تو را بین هر دعا دارم به کام خویش چشیدم غم جدایی را نشان رحمتی از یار آشنا دارم مرا میان قنوت سحر مَبر از یاد که احتیاج شدیدی بر این دعا دارم به آه نیمه شب تو قسم عنایت توست اگر زبان مناجات با خدا دارم بیا و نامه اعمالِ من مرور نکن که بر جبین عرق شرم از شما دارم بدست خود بده خرج زیارت ما را هوای بوسه ای از خاک کربلا دارم
حضور دارد و ما فکر غیبتش هستیم غریب مانده و غافل ز غربتش هستیم سراغ از او نگرفتیم! او سراغ گرفت! گله نکرده ز ما گرچه رعیتش هستیم چقدر همتمان بوده محرمش باشیم؟! چقدر مونس شبهای خلوتش هستیم؟! همیشه و همه جا او هوای مارا داشت همیشه و همه جا زیر منتش هستیم قرار بود بسوزیم ما! ولی نگذاشت علی الدوام اسیر رفاقتش هستیم! خدا کند که به ما کربلا افاضه کند... که سالهای زیادی به حسرتش هستیم چه کربلاست که عالم به هوش می آید چه کربلاست که فکر زیارتش هستیم