#روضه_حضرت_زهرا
نظرم بر رخش افتاد،دلم ریخت به هم
با رخی که شده خون مرده خدایا چه کنم؟
حس بینایی چشمان خدابینش را
دست سنگین کسی برده،خدایا چه کنم؟
#محمد-جواد- شیرازی
#روضه_حضرت_زهرا
ای کاش وقت غسل تن لاغرش دگر
دست علی به بازوی زهرا نمیرسید
دست علی به بازوی زهرا رسید و کاش
دست حسین به بازوی سقا نمیرسید
#عبدالحسین- میرزایی
#روضه_حضرت_زهرا
گفتم که کار کم بکن اینجا عزیز من
ممنون نان تازه ام اما عزیز من
نان را بدون قوت بازو نمی پزند
نان را که با جراحت پهلو نمی پزند
#حسن -لطفی
#روضه_حضرت_زهرا
او دختر است حسرت آغوش می خورد
این سینه ی شکسته،بمان،جوش می خورد
دستت شکسته است که بالا نمی رود؟
این شانه ات چه دیده چرا جا نمی رود؟
#حسن- لطفی
#روضه_حضرت_زهرا
به قول حضرت صادق:به کوچه هر کس بود
به هر چه داشت به ناموس کبریا میزد
مغیره از نفس افتاد،غلاف سنگین بود
یکی نگفت که این بی حیا چرا میزد
#عبدالحسین- میرزایی
#روضه_حضرت_زهرا
طوری زدند که همه دیدند فاطمه
پهلو شکسته رفت سوی قتلگاه
با چکمه هایشان چقدر این حرامیان
رفتند روی سینه ی ارباب راه
#محمد- جواد -شیرازی
#روضه_حضرت_زهرا
گیرم آتش به جفا،در که نباید می سوخت
آشیان سوخت،کبوتر که نباید می سوخت
آتش اینبار گلستان نشد انگار ولی
باغ و بستان پبمبر که نباید می سوخت
کینه دارند اگر مردم شهر از پدرم
وسط حادثه مادر که نباید می سوخت
#محسن -ناصحی
#حضرت_زهرا
ای دختر نبیِّ خدا،فاطمه سلام
ای همسر ولیِّ خدا،فاطمه سلام
آتش گرفته سینه ی من با نوای تو
مادر دلم گرفته دوباره برای تو
بر روضه های پُر غم تو گریه می کنم
بر ناله ها و ماتم تو گریه می کنم
مقتل نوشته تا زِ ولایت بُریده اند
آتش به درب خانه ی طاها کشیده اند
مقتل نوشته است لگدها به در زدند
بر قلب بی قرار علی هم شرر زدند
مقتل نوشته تا که شما را کتک زدند
بر زخمهای سینه ی حیدر نمک زدند
مقتل نوشته دست علی را که بسته اند
با تازیانه بازویتان را شکسته اند
مقتل نوشته تا که شما خورده ای زمین
شد کشته محسن تو زِ بیدادِ ظلم و کین
مقتل نوشته کوچه و سیلی و مجتبی
دستی پلید و صورت نیلی و مجتبی
مقتل نوشته دومیِّ پست،بی هوا
سیلیِ محکمی زده بر صورت شما
مقتل نوشته که زِ علی رو گرفته ای
بانو همیشه دست به پهلو گرفته ای
مقتل نوشته بعدِ پدر قد خمیده ای
در آن سه ماه روی خوشی را ندیده ای
#مرتضی -شاهمندی
#حضرت_زهرا
اينهمه سرفه نكن..عمرم به آخر مى رسد
اينهمه ناله نزن..صبر دلم سر مى رسد
هر زمان پهلو به پهلو مى شوى تو فاطمه
فضه با حال خرابى دست بر سر مى رسد
از چه گويم؟از كدامين درد؟از حال دلم؟
يا كه از اشك حسينت تا به خواهر مى رسد
بى هوا روى زمين مى افتم از غم جان تو
هر زمان كه پاى من بر پشت اين در مى رسد
چند وقتى مى شود شانه نخورده موى عشق
عاقبت بر موى او يك دست ديگر مى رسد
#آرمان- صائمى
آتش غم
مرو که بی توغریبم،غریب این وطنم
بمان به جان حسین وبه زینب وحسنم
برای غربت من مثل شمع آب شدی
تورا که می نگرم آب می شود بدنم
نفس نفس که زنی ،آه می کشم ازدل
ببین که سخت شده از غمت نفس زدنم
ازآن زمان که تورا تازیانه زد دشمن
هنوزآتش غم می زند شرر به تنم
زدرد بازو و پهلو ،دگر نمی نالی
ولی ز درد تو سوزد تمامی بدنم
چراخموشی وحرفی نمی زنی بامن
سخن بگو که پرُ از غم شده همه سخنم
چگونه بی تو بمانم ،که توامید منی
مگـو به من که مهیّا کن ای علی کفنم
نسیم بادخزان می وزد ازاین گلزار
بمان گلم، که عزادار غنچهی چمنم
بگو«وفایی » غمدیده از زبان علی
زرنج های دل فاطمه پُراز محنم
#حاج_سید_هاشم_وفایی
#حضرت_زهرا
شیعه را در زندگی نور و هدایت،فاطمه است
روح جانش را صفا بخش و طراوت،فاطمه است
مشکلش را میکند مشکل گشائی عاقبت
چاره ساز هر دو عالم در نهایت،فاطمه است
خوب و بد هر کس که باشد ذره ای از لطف او
شاملش گردد چرا چونکه سخاوت،فاطمه است
در زمان غربت و تنهائی یعسوب دین
آنکه تنهائی کند او را حمایت،فاطمه است
با علی باشی و جانت در رهش قربان کنی
او که از دست شما دارد رضایت،فاطمه است
گر سعادت را از این دنیا بخواهی غافلی
چه بگویم که به والله سعادت،فاطمه است
نکند غافل شوی از هیئت و از اهل بیت
که فقط جبران این جرم خسارت،فاطمه است
علت اینکه به دنیا آمدم عشق علی است
آنکه حیدر عاشق او تا قیامت،فاطمه است
من تمام عمرخود را در غمش زاری کنم
هم در این دنیا و هم عقبا شفاعت،فاطمه است
#مهدی -منصوری
#حضرت_زهرا
در غیبت کبراست بانو مدفن تو
جانم فدای مخفیانه رفتن تو
ای ماجرای سیب ای باغ بهشتی
بوی خدا می آید از پیراهن تو
جبریل می آید برای دست بوسی
هر روز وقت آسیا چرخاندن تو
رنگت اگر مانند گل های بنفشه است
این هم بود یک جلوه ای از گلشن تو
سر تا به پای جا نمازت لاله خیز است
آلاله می ریزد مگر از دامن تو
هر چند بیزارم ولی باید ببینم
دنیا چه رنگی می شود با رفتن تو؟
#علی -اکبر -لطیفیان