#حضرت_اباالفضل_ولادت
خندیدی و لطافت باران درست شد
یک گوشه از طراوت ایمان درست شد
سلمان در این مقایسه بی آبرو شده است
پلکی زدی و حضرت سلمان درست شد
صد ارمنی شده است مسلمان لطف تو
با عشق تو هزار مسلمان درست شد
تا چشم روزگار ببیند قیامتت
حیدر شدی، برای تو میدان درست شد
این شیوه ی نبرد، همان شیوه ی علی است
از باد رقص تیغ تو طوفان درست شد
باب الحوائجی و برای فقیرها
با دست های تو چِقَدَر نان درست شد
یا کاشف الکروب، ابالفضل مرتضی
خورشید بی غروب، ابالفضل مرتضی
ای بنده ی خدا علمت تا ابد بلند
امید خیمه ها علمت تا ابد بلند
دستم گرفتی از سر لطفت رها مکن
بی دست کربلا علمت تا ابد بلند
لبخند های تو سبب خنده ی حسین
به به از صدا ... علمت تا ابد بلند
خون علی و فاطمه جاریست در رگت
ای شیر مرتضی علمت تا ابد بلند
بی اذن شاه تشنه نخوردی تو آب را
سقای با وفا علمت تا ابد بلند
از او جدا نمی شوی حتی اگر شود
دستت ز تن جدا، علمت تا ابد بلند
یا کاشف الکروب، ابالفضل مرتضی
خورشید بی غروب، ابالفضل مرتضی
#وحید_محمدی
#حضرت_اباالفضل_ولادت
ای نخل ادب! ثمر مبارک
وی بحر شرف! گهر مبارک
ای شمس ولا! قمر مبارک
ای طور علی! شجر مبارک
ای عشق و وفا! پدر مبارک
ای شیر خدا! پسر مبارک
میلاد حسین دیگر آمد
الحق که دوباره حیدر آمد
این کیست؟ برادر حسین است
این شیر دلاور حسین است
این پارۀ پیکر حسین است
این ساقی ساغر حسین است
این روحِ مطهر حسین است
فرماندۀ لشکر حسین است
این ماه امیر مؤمنین است
این صورتِ صورت آفرین است
حیدر، گل و این پسر، گلاب است
مه بر سر دستِ آفتاب است
از نور، به صورتش نقاب است
سر تا به قدم، ابوتراب است
سردارِ رشیدِ انقلاب است
در دست پدر به پیچ و تاب است
اشکش همه جاری از دو عین است
چشمش همه حال، بر حسین است
شیرین لب و شور آفریده
از دیده و دست، دل بریده
مرغ دلش از قفس پریده
آوای حسین را شنیده
خون در دل و اشک، در دو دیده
پیراهن صبر را دریده
آهنگ وصال یار دارد
با خون خدا قرار دارد
آغوش علی بوَد مقامش
از حضرت فاطمه، سلامش
ما سائل و او کرم، مرامش
او ساقی و چشم ماست، جامش
عشق و ادب و وفاست، نامش
بگرفت چو در بغل امامش
دیدند دو مِهر منجلی را
رخسار محمّد و علی را
عباس، همان عزیز زهراست
عطشان لب او همیشه دریاست
او ماه ستارگان صحراست
فرمانده و پاسدار و سقاست
دور از شهدا، اگر چه تنهاست
تا حشر، چراغ انجمن هاست
دل، مشت گِلی ز کربلایش
جان، زائرِ گنبدِ طلایش
دریا چو کفش کرم ندارد
بی او که حرم، حرم ندارد
اسلام به کف، علم ندارد
تا هست، حسین، غم ندارد
در بین سپاه، کم ندارد
باک از عرب و عجم ندارد
او شیر خدای را بوَد شیر
فرزند کرامت است و شمشیر
ای حیدرِ حیدرِ ولایت!
ای صاحبِ سنگرِ ولایت!
ای حامی و یاور ولایت!
سر لشگر بی سر ولایت!
فرزند و برادر ولایت!
عباس دو مادر ولایت!
تو چار امام را معینی
از روز نخست، یار دینی
ماه شهدا! به نی سر توست
قرآن حسین، پیکر توست
باب همه انبیا دَرِ توست
آغوش حسین، سنگر توست
دریا نگهش به ساغر توست
خون گلوی تو کوثر توست
سردار سپاه دین به هر عصر
تنها رجز تو سورۀ نصر
ای بحر ز آتش تو بی تاب
ای آب هم از خجالتت آب
سر تا قدمت حقیقت ناب
ابروی تو عشق راست محراب
ما بندۀ کوچک و تو ارباب
دریا گوید: مرا تو دریاب!
من آبم و تشنۀ تو هستم
سقای حرم! بگیر دستم
ما و کرمِ تو یا اباالفضل!
طوف حرم تو یا اباالفضل!
خاک قدم تو یا اباالفضل!
دریای غم تو یا اباالفضل!
مرهون دم تو یا اباالفضل!
زیر علم تو یا اباالفضل!
ای عالم و آدمت سپاهی!
بر «میثم» خویش هم نگاهی
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_اباالفضل_ولادت
#حضرت_اباالفضل_مدح
کنارِ نامتان زبانِ شعر لال می شود
قلم شبیه مرغکی شکسته بال می شود
و بین عقل و عشق باز هم جدال می شود
همیشه وصفتان برای من محال می شود
ولی شروع می کنم که عشق انتخاب شد
سلام ماه طایفه؛ سلام حضرت قمر
به یمن مقدم تو شام عاشقان شده سحر
و می رسد زلطف تو به ما جنون مستمر
برای آنکه دور باشد از تو چشم بدنظر
و ان یکاد، ذکر دائم ابو تراب شد
کمی ز وسعت نگاه او شده است آسمان
شبیه کوه استوار و مثل موج بی کران
چه حاجت است بر بیان نکته ای که شد عیان
فراتراست مثل مرتضی ز وصف این و آن
به ذره ای نگاه لطف کرد و آفتاب شد
به پیش پای او تمام کائنات سائل است
چه قدر با ابهت و چه قدر خوش شمایل است
وفا و غیرت و ادب جمیع این خصایل است
چه گویم از مقام او که او ابوالفضایل است
به وصف یک کِرامتش نوشته صد کتاب شد
به وقت رزم او به پا شدست محشری دگر
به کارزار آمده دوباره حیدری دگر
نمانده است بین معرکه دلاوری دگر
سری فِتاد روی خاک و پشت آن سری دگر
هزار شکر چهره اش کشیده در نقاب شد
در آسمان عاشقی حسین مهر و ماه تو
علم به دوش آمدی، امیر این سپاه تو
برای کلِ لشکر حسین، تکیه گاه تو
برای اهل بیت او پس از خدا پناه تو
و زانوان تو برای خواهرت رکاب شد
به سمت آب می روی به عهد خود وفا کنی
گره ز کار تشنگی اهل خیمه وا کنی
علم به دوش می روی حماسه ای به پا کنی
چه می شود که ذره ای به آب اعتنا کنی
و بوسه بر لب تو تا همیشه رشک آب شد
***
همیشه بوده نام تو برای من گره گشا
نگاه کن که آمده دوباره محضرت گدا
من ازل شدم به عشق تو اسیر و مبتلا
دعا و التماس هر شبم شدست کربلا
و باز با نگاه تو دعام مستجاب شد
#محمد_صادق_ابراهیمی
#حضرت_اباالفضل_ولادت
دلی که عشق در آن جا نگیرد
سراغ از عالم بالا نگیرد
خدا را شکر اصلا بین ما نیست
کسی که دامن مولا نگیرد
نشد یک لحظه هم درمانده باشیم
خدا عباس را از ما نگیرد
به لب داریم ذکر یا ابالفضل
چرا دست دعای ما نگیرد ؟!
کسی که رفت زیر این علامت
سراغ از جنت الاعلا نگیرد
در این دنیا چه مومن ؛ چه گنهکار
نشد که حاجت از سقا نگیرد
وفا تنها شود معنی ابالفضل
رفیق بی کسی یعنی ابالفضل
سعادت گشت با ما همدم امشب
جهان آزاد شد از هر غم امشب
علی با ذکر ای جانم ابالفضل
خریده خوب و بد را درهم امشب
بیا صاحب زمان وقتش رسیده
ابالفضلی شده یک عالم امشب
به روی گنبد ارباب عالم
تماشایی است رقص پرچم امشب
ابالفضل یا ابالفضل یا ابالفضل
نوای بازدم گشت و دم امشب
رسیده حضرت باب الحوائج
مبادا از خدا خواهی کم امشب
امید نا امیدی هاست عباس
پناه آخر دنیاست عباس
دل و جان بنی الزهرا رسیده
ادب را بهترین معنا رسیده
خدا لرزانده جان دشمنان را
یل با غیرت مولا رسیده
به ما عیدی بده زهرا ، دوباره
علی عالی اعلا رسیده
ملائک فطرسی دیگر بیارید
حسین روز تاسوعا رسیده
زسقاخانه ها حاجت بگیرید
که امشب حضرت سقا رسیده
زمین کربلا چشم تو روشن
کس و کار حسینی ها رسیده
رسیده حیدر گردان ارباب
همان اول بلاگردان ارباب
الا یا ایها الساقی ابالفضل
تو نور چشم عشاقی ابالفضل
ز سرتا پا علی مرتضایی
بدون هیچ اغراقی ابالفضل
چگونه محو گشتی در حسینت
که این گونه شدی باقی ابالفضل
فقیری بهتر است از پادشاهی
اگر تو مرد انفاقی ابالفضل
چه کردی که خدا از هر نژادی
به تو داده است مشتاقی ابالفضل
بهشت افتاد از چشم ، آن زمان که
شدی در کربلا ساقی ابالفضل
تو ای ساقی چه در پیمانه داری
چه کردی یک جهان دیوانه داری
غلامیت برای ما مدال است
ابالفضلی شدن اوج کمال است
چه باید گویم از تو که وجودت
مبرّا تا ابد از هر مثال است
فلک بر ماه خود دیگر نکن فخر
علی ماهش مبرّا از مثال است
تو ما را نوکر ارباب کردی
حسینی بودن ِ بی تو ، محال است
بگویم از کدامین مهربانیت ؟!
زبان از شکر الطاف تو لال است
دعا کن محو خوبی هات باشم
شهید ِ روز تاسوعات باشم
تو اوج روضه های کربلایی
شده سقایی ات چه ماجرایی
تو شرمنده ترین مرد جهانی
که امّید همه شرمنده هایی
مگر غیر از وفا از تو چه دیدند
که در حقّت چنین شد بی وفایی
ندارد که صدا ، یک دست اما
تو بی دستیت هم دارد صدایی
به فریادت رسید از عرش زهرا
تو را تا زد ، عمود بی هوایی
دو چشمت بسته شد ، وا گشت راه ِ
جسارت ، ظلم ، غارت ، بی حیایی
.... هنوز اهل حرم چشم انتظارت
هنوز از علقمه آید صدایی
《خداوندا علمدارم نیامد
یگانه یاور و یارم نیامد 》
#محمد_حسین_رحیمیان
#حضرت_اباالفضل_ولادت
امشب از بیت علی بوی گل یاس آمد
بوی عشق و ادب و غیرت و احساس آمد
اشجع النّاس ز صلب شرف النّاس آمد
جان بگیرید به ایثار که عبّاس آمد
بر علی نور دو عین دگری پیدا شد
همه گفتند حسین دگری پیدا شد
بحر موّاج ولایت گهری دیگر زاد
نخل سرسبز امامت ثمری دیگر زاد
یا مگر حضرت زهرا پسری دیگر زاد
فَلَک مجد و کرامت قمری دیگر زاد
دامن گلبن توحید بهار آورده
فاطمه بر پسر فاطمه یار آورده
قامتش نخلۀ طوباست، فدایش گردم
هیبتش هیبت باباست، فدایش گردم
صورتش جنّت اعلاست، فدایش گردم
پسر سوّم زهراست، فدایش گردم
از ولادت خط ایثار نشانش دادند
الف قامت دلدار نشانش دادند
صورتوخالولبش مصحف حُسن ازلی است
پای تا فرق جمال احد لم یزنی است
از طفولیّت، شاگرد کلاس سه ولی است
پدرش شیرِحق،این شیرحسینبنعلی است
او ولی اللّه و این زادۀ خیرالنّاس است
او علیّبنابیطالب و این عبّاس است
نه عجب مِهر برد سجده به خاک راهش
نه عجب از مه رخ نور ستاند ماهش
مادرش فاطمه مبهوت جلال و جاهش
بُرد و گرداند به دور سر ثاراللّهش
گفت: ای مادر عبّاس فدایت گردد
دست و چشم و سر عبّاس فدایت گردد
من نگویم به جهان قرص قمر آوردم
یا که خورشید در آغوش سحر آوردم
یا که بر شیرخدا شیر دگر آوردم
تا کند جان به فدای تو پسر آوردم
این امیر سپه توست قبولش فرما
این فداییّ ره توست قبولش فرما
ای فروغ دل مصباح هدی یا عبّاس!
ای همه جان جهانت به فدا یا عبّاس!
ای حسین دگر شیر خدا یا عبّاس!
رتبهات فوق تمام شهدا یا عبّاس!
پسر شیرخدا، شیر حسین بن علی
دست رزمنده و شمشیر حسین بن علی
ای همه خون علی در رگ و در پیکر تو!
پدرم باد فدای پدر و مادر تو!
یوسف فاطمه دلباختۀ منظر تو!
هدیۀدوست شده دستتو،چشموسرتو
چه بیارم چه بگویم چه بخوانم به ثنات
پسر فاطمه فرمود که جانم به فدات
تو به رخ لالۀ عبّاسی دو فاطمهای
تو حسین دگر و باب نجات همهای
مرگ، شمع تو، تو پروانۀ بی واهمهای
میزبان علی و فاطمه در علقمهای
گرچه زهرا به کنارت عوض مادر بود
اوّلین زائر دیدار تو پیغمبر بود
ای همه خلق جهان بندۀ آقایی تو!
خضر با آب بقا تشنۀ سقّایی تو!
خجل از تشنه لبان دیدۀ دریایی تو!
شهدا داده دل از کف به دل آرایی تو!
بحر از شوق کف دست تو بیتاب شده
آب با یاد لبت سوخته و آب شده
آب میگفت مرا از لب خود آب بده
موج میگفت مرا با تب خود تاب بده
بحر میگفت ز اشکم گهر ناب بده
مشک میگفت بتاز آب به ارباب بده
دشتوصحراومهوماهیوموجویمومشک
همه گشتند بر احوال تو تبدیل به اشک
تو ابوفاضلی و فضل و شرف را پدری
تو شهید و ز تمام شهدا خوب تری
هاشمیّون قمرند و تو بر آنان قمری
زادۀ امِّ بنیّنی و به زهرا پسری
باء بسم اللَّه ایثار ز خال لب توست
مرغ شب شیفتۀ اشک نماز شب توست
آبها تشنهلب لعل گهر بار تواند
بحرها شیفتۀ لحظۀ ایثار تواند
خلقها جان به سر دست،خریدار تواند
نالهها شعله کشیدند و علمدار تواند
نخل«میثم» همه در وصف تو بار آورده
برگ برگش شده باغیّ و بهار آورده
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_اباالفضل_ولادت
گلزار زمین خوب تر از خلد برین است
هر سو نگرم نور خداوند مبین است
دامان زمین سجده گه روح الامین است
در بیت ولایت پسری ماه جبین است
این شمع فروزان حرمخانۀ دین است
این نخل علی دسته گل ام بنین است
در باغ ولا عطر گل یاس مبارک
آمد به جهان حضرت عباس مبارک
امروز بنی هاشمیان را قمر آمد
از بحر خروشان ولایت گهر آمد
گلزار امید علوی را ثمر آمد
یا فاطمۀ ام بنین را پسر آمد
گویی ملکی بود و به شکل بشر آمد
بر حیدر کرّار، حسینی دگر آمد
لبخند حسن بر گل رخسار حسین است
خیزید که میلاد علمدار حسین است
ای شیر خدا بوسه بزن بر سر و رویش
ای فاطمه با خنده بزن شانه به مویش
ای مهر ببر سجده به خاک سر کویش
ای ماه ز گردون بگشا دیده به سویش
ای خضر ببر آب بقا از لب جویش
ای بحر بگیر آبرو از خون گلویش
او یوسف دو فاطمه و پنج امام است
در بین تمام شهدا ماه تمام است
عبّاس که شد فوق بشر قدر و جلالش
عباس که گردیده ملک محو جمالش
هرگز نرسد دست به دامان کمالش
عطر نبوی می دمد از باغ خصالش
بر قامت رعنا و به حُسن و خط و خالش
دائم صلوات نبی و احمد و آلش
بنوشته به پیشانیش از روز ولادت
عباس بود عاشق ایثار و شهادت
من روز ازل رشتۀ آمال گسستم
من دل به ولای پسر فاطمه بستم
من عاشق و دل باختۀ عهد الستم
من درهم و دینار عدو را نپرستم
من منتظر تیر بلا بودم و هستم
این سینه و پیشانی و چشم و سر و دستم
من در طلب شیر نی ام، تشنۀ دردم
من کودک گهواره نی ام، مرد نبردم
قنداقه ام از دامن گهواره برآرید
در زیر قدم های امامم بگذارید
شیرم به چه کار آید!؟ شمشیر بیارید
بر دامن گهواره به خونم بنگارید
عباس، حسینی است حقیرش نشمارید
بر گوش دل این نکتۀ شیرین بسپارید
آن لحظه که عاشق به جهان چشم گشاید
از لعل لبش زمزمۀ عشق برآید
از روز ازل دست تو تقدیم خدا شد
هر چند که در صحنۀ عاشور جدا شد
جسمت به زمین قبلۀ جان شهدا شد
بر نی سرت آئینۀ مصباح هدی شد
افسوس که حقّ تو به شمشیر ادا شد
یکبار نگو، جان تو صد بار فدا شد
آن لحظه شدی کشته تو ای ماه مدینه
کافتاد نگاهت به لب خشک سکینه
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_اباالفضل_ولادت
مُرشِدَم گفت كه امروز طرب بايد داشت
مثل تسبيح فقط ذكر به لب بايد داشت
نرسی پای پياده نفسی تا معراج
رهرو راهِ خدا مركب شب بايد داشت
ای كه سلمان شده و در پی مِنّا شدنی
بر سر سفره ات از يار رطب بايد داشت
سائلی بر در اين خانه تفاوت دارد
پيش ارباب كرم دست طلب بايد داشت
از مقامات ابالفضل چنين دانستم
پيش از هرچه در اين راه ادب بايد داشت
هركه از سيره ی سقا خبری داشت پريد
هركه از راهِ ادب بال و پری داشت پريد
دل من حرف به اندازه ی دنيا دارد
هر چه امروز قلم حرف زند جا دارد
چشم طبعم به قد و قامت سروی خورده
كه چنين قامت شعرم قد و بالا دارد
يا الهی به ابالفضل شده مشق شبم
لفظ بی صحبت از دوست چه معنا دارد
بين خورشيدترين های دو عالم امشب
ماهی از راه رسيده كه تماشا دارد
شوق بانوی كلابيّه عظيم است كه حال
تُحفه ای پيشكش حضرت زهرا دارد
جان به قربان كسی كه ز امامش حكم
انّ العباس دَقّ العلم و دَقّا دارد
پرورش يافته ي آل عبا عباس است
عالِم غير معلم به خدا عباس است
از دلِ تو به خدا نيست دلی درياتر
از دو چشم تو نديده ست كسی گيراتر
به خدا ماهِ شب چهاردهم مُعتَرف است
نيست از ماهِ بنی هاشميان زيباتر
در دلِ جنگ چنانی كه همه ميگويند
بعد مولا نبُوَد از تو كسی مولاتر
آن كه گفته رفع الله به ما فهمانده
نيست از رايت عباس علمی بالاتر
گرچه سيراب دهد آب به تشنه ساقی
آنكه لب تشنه دهد آب بُوَد سقاتر
شب ميلاد تو با حالِ خراب آمده ام
با لب تشنه پی ِجرعه ی آب آمده ام
دلِ من جز تو نبوده است گرفتار كسی
نه گرفتار كسی نه پی ِديدار كسی
مرغ باغ ملكوتِ توام و ننشينم
غير ديوار تو يک لحظه به ديوار كسی
جز سر كوی تو جايی خبری نيست كه نيست
مشتری ات نرود بر سر بازار كسی
سر سال آمده و آمده ام محضر تو
راه انداختن ِمن ، نبُوَد كار كسی
زير دِين احدی نيستم الّا عباس
نشوم غير تو يک لحظه بدهكار كسی
دلم از بس كه نديده است تورا سنگ شده
به هوای حرم علقمه دلتنگ شده
علقمه گفتم و ديدم دلم از پا افتاد
ياد لبهای علی اصغر و دريا افتاد
علقمه گفتم و ديدم كه سواری بی دست
تير آنقدر به او خورد كه از نا افتاد
علقمه گفتم و ديدم كه عمودی آمد
ناگهان در وسط معركه سقا افتاد
شيری افتاد ز پا و همگی شير شدند
گذر گرگ به آهوی حرم ها افتاد
وسط اين همه سرنيزه و شمشير و سنان
ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد
روضه ی دست بريده وسط علقمه بود
روضه خوان دست بدون رمق فاطمه بود
#محسن_عرب_خالقی
#حضرت_اباالفضل_ولادت
#حضرت_اباالفضل_مدح
"بنام خداوند جان آفرين"
همان خالق آسمان و زمين
به نام نبي و به نام ولي
به جاه محمّد به شأن علي
به نام پُـر آوازه ي فاطمه
كه باشد به عرش خدا قائمه
به نام حسين و به نام حسن
كه از روز اوّل شدند عشق من
قسم مي خورم به شكوه عَلَم
كه در هردو عالم اباالفضلي ام
شده چارم ماه و ماه آمده
به مُلك ادب پادشاه آمده
امير دلير سپاه حسين
علمدار و پشت و پناه حسين
جَنَم دار و پُر جُرأت و با جگر
فراتر ز درك و شعور بشر
تمام وفا و وفاي تمام
ابوالفضل العباس عليه السلام
سرشتش ز جنس سرشت علي ست
ابوالفضل ما رونوشت علي ست
از او تا خدا يك قدم فاصله ست
ابوالقربه است و ابوفاضل است
سَلامٌ عَليٰ العشق في عالمِين
ابوالفضل العبّاس ذُخرُ الحسين
يد الله مبسوطه شير خدا
نشانده ست بر دست او بوسه ها
دميده ست گُل از سراپاي او
ز بس بوسه اش داده باباي او
براي نوشتن جنون لازم است
ز طفلي كه ماه بني هاشم است
من امروز مجنونترين مي شوم
سگ شير امّ البنين مي شوم
ابوالفضل يكتاست مثل علي
جوانمرد دنياست مثل علي
ابوالفضل مرد خطربوده است
كه شاگرد رزم پدر بوده است
به چشم عدو آسمان تيره شد
به صفّينيان دفعتاً چيره شد
سر از گردن خصم مي زد چنان
كه تيغ از پي ضربه هوهوكُنان
خودش را رها كرد و فرياد زد
بنازم به بازوت ؛ شِبلُ الاَسد
بنازم كه در شانزده سالگي
نشان دادي آن طور مردانگي
تو از ابتدا نذر زهرا شدي
به ميل خودت بود سقّا شدي
تو آن قدر خوش قدّ وبالا شدي
كه طوبيترين نخل دنيا شدي
ولي چشم خوردي تو در كربلا
چه ها كرد با قامتت تيرها !!!
سه شعبه كجا!نرگس مست تو
ز ساعد جدا شد دوتا دست تو
اميد تو شد ناگهان نا اميد
كه مشك تورا تير دشمن دريد
عمود آنچان سمت فرقت شتافت
كه تا بين ابرو سرت را شكافت
#محمد_قاسمی
#حضرت_اباالفضل_مدح
ماه شب چارده، ابالفضل
مهرست حسین و مه ابالفضل
فرمود خدا اذا تلاها
تا رفت کنار شه ابالفضل
آن قِسم قَسَم که عاشقان راست
گه نام خداست گه ابالفضل
برخواست ندا بنفسی انت
تا زد به دل سپه ابالفضل
شمشیر به کف نمی نهد شیر
آمد غران ز ره ابالفضل
صف می شکند به تیغ ابرو
باری که کند نگه ابالفضل
چون اوست فلک اگر قدم داشت
چون اوست قمر اگر علم داشت
دریا نبرد به ذات او راه
کوه است کنار او پر کاه
وقتی که علم به شانه میبرد
می شد قدِ آفتاب کوتاه
یادم آمد ز خطبه ی او
الله از آن خطابه الله
ذی الحجه ی سال شصت هجری
میرفت به بام کعبه آن ماه
میرفت چنان عقاب بر اوج
از بهر شکار فوج تا فوج
میرفت به حکم شاه عالم
آنسان که علی به دوش خاتم
ساقی چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
فرمود خدای کعبه را شکر
میریخت ز خطبه سربه سر سکر
بر خانه ی کعبه قبل ایجاد
خاک قدم علی شرف داد
گر سرّ خدا نبود هرآن
مانند پرنده ای شتابان
پا میشد و پرزنان از این دشت
کعبه دور حسین می گشت
دل را ز خطابه زیر و رو کرد
وانگاه به قوم فتنه رو کرد
چون عزم شکار کرد آن باز
یک بیت بگویمت به ایجاز:
آنجا که عقاب پر بریزد
از پشه ی لاغری چه خیزد؟
خورشید جمال او برآشفت
با بانگ بلند این چنین گفت:
ای ذره چه ات به خودنمایی؟
بسم الله اگر حریف مایی
عباس که در مصاف باشد
شمشیر عرب غلاف باشد
ای ملک سخن همه به نامت
تیغ دو دم علی کلامت
آگاه ز جهل و وهمشان کرد
شمشیر تو شیر فهمشان کرد
یاد آنکه دل از علی ربودی
بر چهره نقاب بسته بودی
سن تو قریب سیزده بود
محو تو نگاه مهر و مه بود
صفین صف بست بر تماشات
هیهات از آن نگاه، هیهات
مالک آمد ولی چنان بید
تا دید تو را به خویش لرزید
تیغ تو رسید بی محابا
مبهوت تو بود ابن شعثا
از نسل علیست گرچه شک نیست
پرسید کسی که این جوان کیست
قربان تو ای نقاب بر رخ
بگذار بگویمش به پاسخ
عباس علی کارزار است
عباس، غریو ذوالفقار است
عباس تمام افتخار است
عباس امام اقتدار است
عباس مه طلایه دار است
عباس بلندی وقار است
عباس بلاغت شعار است
عباس شکوه آشکار است
عباس چه گویمت ز عباس
حبس است مرا به سینه انفاس
حبس است مرا به سینه انفاس
لب بستم و گفت شیخ عباس:
این شعرِ به سینه نقش بسته
هستم سگگی ز حبس جسته
از مدح تو با قلاده ی زر
زنجیر وفا به حلقم اندر
خود را به قبول رایگانت
بستم به طویله سگانت
افکن نظری بر این سگ خویش
سنگم مزن و مرانم از پیش
#مسعود_یوسف_پور
#حضرت_اباالفضل_ولادت
#حضرت_اباالفضل_مدح
آواز عشق بی تو صدایی نداشته ست
قبل از تو عشق راه به جایی نداشته ست
جان ادب بدون تو نایی نداشته ست
دنیای بی تو هیچ صفایی نداشته ست
با تو طلوع عشق و ادب را رقم زدند
غم را ز قلب های محبان قلم زدند
نام تو اولین قسم پاک عالم است
ایمان تو شبیه قدم هات محکم است
در حسرت لبان تو لبهای زمزم است
از تو هرآنچه می شنوم باز هم کم است
نامت ز کودکی به لب ما ترانه بود
عباس عشق بود علم ها بهانه بود
ای سر به زیر پیش تو والا مقام ها
ای مقتدای قاطبه ی با مرام ها
بالاست پرچم تو کنار امام ها
لال اند در مقابل مدحت کلام ها
در راه عشق چیره به بی حاصلی شدیم
گفتیم یا حسین و ابوفاضلی شدیم
در شرق و غرب حضرت مشگل گشا تویی
در شهر درد کوچه ی باب الشفا تویی
آیینه ی تمام قد مرتضی تویی
تفسیر عبد صالح بی ادعا تویی
ما شیعه ایم و کار جهان شد به کام ما
در هر نماز سمت تو باشد سلام ما
در مهد نور شهره به قرص قمر شدی
در دلبری ز اهل هنر با هنر شدی
هر جا نبرد بود تو مرد خطر شدی
ضرب المثل برای دل پر جگر شدی
مصداق با شکوه ابالفضل می شود
پژواک لفظ کوه ابالفضل می شود
جای تو هست در دل تقدیر کربلا
با تو حماسی است مزامیر کربلا
زیبا تر است با تو تصاویر کربلا
کعبه ست زیر سایه ی تأثیر کربلا
محشر که دست های تو باب شفاعت است
سینه زن تو را چه خیال از قیامت است
دست کریم خسته ی بخشش نمیشود
وقت عطا معطل خواهش نمی شود
عباس جز به نور ستایش نمی شود
فضلش به صد کتاب نگارش نمیشود
چرخیده کارها ز طفیل کریم ها
عباس بوده مرشد خیل کریم ها
ای سایه سار عالمیان پرچم شما
ای تکیه گاه پیر و جوان پرچم شما
بالاست تا ابد به جهان پرچم شما
راه بهشت داده نشان پرچم شما
زائر رسید صحن تو و رستگار شد
شهر بهشت در حرمت آشکار شد
این دست ها که رو به ضریحت دراز شد
از روزگار سفله ی دون بی نیاز شد
نامت کلید بود و در بسته باز شد
عباس گفتم و همه جا چاره ساز شد
یا کاشف الکروب ببین دل شکسته ایم
تنها به آستان شما چشم بسته ایم
سوگند بر خروش فرات و خجالتت
بر چشم های خون زده ی پر جراحتت
بر گریه ی حسین زمان شهادتت
مبهوت مانده کرببلا از حمایتت
روح القدس به خامه ی خامم نگاه کرد
مدحت دوباره حال مرا رو به راه کرد
#حسن_کردی
#حضرت_اباالفضل_مدح
به دام زلف تو در توی خود افکنده دلها را
به تحسینِ خودش وادار کرده اهل معنا را
همینکه روی دست خود گرفت اورا؛تماشاکرد
دراین آیینه مولا جلوههای حقتعالی را
میان خوبرویان جهان "بَدرُ الهَواشم" شد
همین ماهیکه روشن کرده نورش کلّ دنیا را
شبیهروز؛شبهای مدینه بود نورانی
اگر با بُرقَعاش پهنان نمیفرمود سیما را
شبیه سائل هرسالهاش ای کاش میشد که
فقط یک دفعه میدیدیم آن رُخسارِ زیبا را
کدامین کاشف الکربی به غیر از اوست در عالم
که دیدارش کند مَسرور ؛ فرزندانِ زهرا را
کدامیننوجوانجز اوست کهدروقتجنگیدن
به تحسینش شنیدند اینوآن تکبیر مولا را
بهرویخاکخطّانداختشیرِخوشقد و بالا
در آورد از رکاب مرکب خود هر زمان پا را
جلالت را ببین که با وجود پنج تن در حشر
شفاعت میکند دستان پُرآوازهاش ما را
وَ ما اَدارکَ ما عَبّاس؛او نَسلِشَبِقَدر است
نمیفهمند خَلقُالله اوج این بُلندا را
مناز"اِرکَب بَنفسی اَنت"فهمیدمکهدرعصمت
خدا داده عیاری آنچنانی شخص سقّا را
بنازم این مَسیحا را که از بعد عروجش هم
فراوان در حریمش دیدهاند آیینِ اِحیا را
خُداداند کهشیرین میشود در طُرفةالعيني
اگر از آب سَردابش بنوشانند دریا را
عوضهرگز نخواهد کرد با درگاهبوسیاش
ببخشایند اگر بر نوکرش فردوس اَعلا را
اباالفضلی که باشی از دعای مادرش زهرا
نصیب خویش کردی خیر دنیا را و عُقبا را
#محمد_قاسمی
#حضرت_اباالفضل_ولادت
عشق زیباست خداونداز آن زیباتر
عرش بالا ست ولی بنده از آن بالاتر
هرکسی سائل درگاه خداوند شود
میشود بین خلائق به خدا آقا تر
درِ درگاه خداوند حسین است حسین
هرکه دلباخته اوست شود لیلاتر
به خداگر که بگردی همه عالم را
غیر عباس کسی نیست به او شیداتر
اینچنین شد که خدا کرد تجلی آری
عشق زیباست ابالفضل ازآن زیباتر
تا قیامت علم عشق ابالفضل به پاست
آری آن عشق که فانی نشود نور خداست
نام عباس که آمد دهنم آب افتاد
گوییاروی لب من عسل ناب افتاد
دل به دریا زدگانت چه فراوان شده اند
تاکه تصویر رخ ماه تودر قاب افتاد
نمک بین نگاهت چقدر شیرین است
دل فرهادی ام از عشق تو در تاب افتاد
طاق ابروی تورا کافر بی ایمان دید
سجده کرد و همه عمر به محراب افتاد
بگذارید که یک عمر عسل نوش شوم
نام عباس که آمد دهنم آب افتاد
ازهمان روز که چشمت به جهان وا گشته
ساقی عشق در این معرکه سقا گشته
روز میلاد توجبریل خبر آورده
که خدا از صدف عرش گهر آورده
انقدرشور شعف خانه مولا دارد
گوییا حضرت زهراست پسرآورده
آسمان شب مولاپس از این مهتابی است
حق برای دل خورشید قمر آورده
این که با خنده خود دارد اشاره به همه
کاشف کرب حسین آمده سرآورده
پاسبان حرم زینب کبری آمد
این که در سینه خود کوه جگر آورده
پسرم گوش بده حرف دل ام بنین
آبرویم همه در دست تو باشد پس از این
ایستاده است فلک قد تورا سیر کند
ولی از روی ادب محضر مولا بنشین
گرچه برچشم تو مشتاق شده ارض وسما
محضر آل علی چشم بینداز زمین
هرکجا خواست که زینب بشود ناقه سوار
تو رکابش بشو عباس ,که او هست نگین
نکند لفظ اخارا توبگویی به حسین
من کنیزم تو غلامش همه جا هست همین
آنقدر خاک نشین قدم یار شدند
هر دو در هردوجهان صاحب دربار شدند
با قدمهای ابالفضل زمین می لرزید
دشمن از طرز رجزخواندن او می ترسید
وسط معرکه می رفت که محشر بشود
شاه شمشاد قدان تا که کمی می غرید
راه و بیراهه اش از هول ولا گم میشد
تا که چشمش به غضب سوی کسی میچرخید
همه آهنگ عقب گرد به لب می خواندند
تا که شمیر ابالفضل کمی می رقصید
میزد از میمنه از میسره میرفت برون
با هجومی همه لشگریان می پاشید
هرکسی بر قد و برجنگ تو کرده است نگاه
گفته لا حول و لا قوت الا بالله
بنویسید ابالفضل بخوانید حیا
بنویسید علمدار بخوانید وفا
هیچکس مثل ابالفضل نگیرد دستی
بنویسید زحاجات بخوانید روا
دیده او همه را یاد جنان می انداخت
بنویسید از آن چشم بخوانید بلا
بنویسد که سقاست بخوانید خجل
قول دادست که آبی برساند اما
مشک افتاد و تو افتاد ی وارباب افتاد
پای گهواره طفلش زنی افتاد از پا
بعد تو دشمن تو اهل جسارت بشود
بعد تو زینب تو سوی اسارت برود
#موسی_علیمرادی