#امام_رضا_شهادت
سخت است پیش پای پسر، دست و پا مزن
جانِ جواد، مادر خود را صدا مزن
حالا که زهر شیره ی جانِ تو را کشید
آتش به جان این جگر مبتلا مزن
بالا سرت جواد و اباصلت آمدند
پس بینِ هجره ناله ی واغربتا مزن
از شانه ی جواد کمی هم کمک بگیر
بر روی خواهش پسر خویش، پا مزن
گرچه به یاد مادرت آتش گرفته ای
پیش جواد، حرفی از آن کوچه ها مزن
قدری بنوش جرعه ی آبی و، این همه
با یاد کربلا، طرفی آب را مزن
این دست از شراره ی زهر آب گشته است
بر صورتت به یاد لبِ سرجدا مزن
آقا عبا بکش به سر اطهرت، ولی
حرف از عبای کشته ی کرببلا مزن
#رضا_باقریان
#امام_رضا_شهادت
نم نم کنار حجره دربسته میرسید
کم کم به قتلگاه خودش خسته میرسید
مانند شخص مار گزیده به پیچ و تاب
فریاد یا جواد چه پیوسته میرسید
پهلو بخاک حجره که از درد میگذاشت
آهی بیاد پهلوی بشکسته میرسید
از کام تشنه و جگر پاره پاره اش
انگار حرف روضه سر بسته میرسید
این جسم خسته زیر سم اسبها نرفت
اما صدای حمله یک دسته میرسید
خواهر نبود یار برادر شود ولی
یک خواهری به مقتلی آهسته میرسید
اینجا جواب زمزمه یابنیی از...
یک نوجوان ز پشت در بسته میرسید
اما صدای یا ولدی بی جواب ماند
هرچند صوت یک پدر خسته میرسید
#محمود_ژوليده
#امام_رضا_شهادت
#دوبیتی
کنج حجره از جفا روحی فداک افتاده ای
پیش زهرا با لبانی چاک چاک افتاده ای
بارها خواندی که افتاد از روی مرکب حسین
روضه خوانِ روی خاکی روی خاک افتاده ای
#حامد_آقایی
#امام_رضا_شهادت
جان بر لب من آمد و جانان به بر من
ای مرگ برو عمر من آمد به سر من
زیباست رخ ماه پس از نمنمِ باران
ای اشک مَیا، آمده تنها پسر من
این طفل،عزیزست وجگرگوشهٔ زهراست
بهتر که نداند چه شده با جگر من
زآن لحظه که باکعبه خداحافظیام دید
دانست که برگشت ندارد سفرِ من
ای دیده مکن گریه که شد وقت تماشا
ای اَبر برو، تا ز در آید قمر من
نُه ساله مگو، ماهِ شب چارده است او
زین روست به در دوخته شد چشم تر من
بُردم به دل خاک،دل چاک وپس از مرگ
گیرید ز داغ دل لاله خبر من
#علی_انسانی
#امام_رضا_شهادت
چه غریبانه غریب الغربا را کشتند
با دل زار معین الضعفا را کشتند
آه ای اهل خراسان همه خون گریه کنید
که ولی نعمت و مهمان شما را کشتند
این خبر را به مدینه ببر ای باد صبا
هشتمین بضعه پیغمبر ما را کشتند
خواهرش زنده اگر بود از این غم میمرد
بین یک حجره در بسته رضا را کشتند
از عبایی که سرش بود غلامش فهمید
آخر آن نور دل آل عبا را کشتند
مثل یک مار گزیده به خودش میپیچید
با چه زهری مگر آن نور هدا را کشتند
صورتش را به روی خاک نهاد و می گفت
چه غریبانه شه کرببلا را کشتند
جگر سوخته اش روضه برایش میخواند
با لب تشنه چرا خون خدا را کشتند
ته گودال که با نیزه به پهلوش زدند
روی تل عمه مظلومه مارا کشتند
پای راس شهدا بسکه کف و سوت زدند
سربازارچه ی شام اسرا را کشتند
#عبدالحسین
#امام_رضا_شهادت
عبا به روی سر خود کشید و هِی اُفتاد
همینکه زهر جگر را درید و هِی اُفتاد
سرِ مبارک و چشمان تار و سنگِ مسیر
میانِ راه زمین را ندید و هِی اُفتاد
چه کرده با جگرش زهر مادرش میدید
چگونه تا درِ حجره رسید و هِی اُفتاد
گرفته بود اباصلت از بغلهایش
نشست و پاشُد و آهی کشید و هِی اُفتاد
برای زهر نه در کوچه یادِ مادر بود
صدای نالهی زهرا شنید و هِی اُفتاد
گذاشت دست به در ، میخِ شعلهور را دید
گذاشت دست به پهلو خمید و هِی اُفتاد
رضا نبود حسن بود و پارههای جگر
به خاک ، خون زِ لبانش چکید هِی اُفتاد
به یادِ روضهی یابن الشبیب و یادِ سر و
لباس کهنه و آنکه برید و ... هِی اُفتاد
زِ خیمه تا به بلندی ، زِ تل سویِ گودال
چقدر عمهی ما هِی دوید و هِی اُفتاد
نکرد رحم حرامی به طفلِ بی بابا
که پابرهنه دوید و بُرید و هِی اُفتاد
به من دهید که سر را برایتان ببَرم
شما که هِی نوکِ نیزه زدید و هِی اُفتاد
#حسن_لطفی
#امام_رضا_شهادت
چرا شب غم و ماتم سحر نمیگردد
چرا زمین و زمان نوحه گر نمیگردد
وداعِ قبر نبی بود و پاره تن او
غم فراق از این سخت تر نمیگردد
بگو به اهل و عیالش رواست گریه کنند
مسافر به سفر رفته بر نمیگردد
پدر پدر بکند دخترش ولی افسوس
که آه و ناله برایش پدر نمیگردد
به غیر خون جگر در عزای آن مسموم
نصیب خواهر خونین جگر نمیگردد
شبیه جد خودش از مدینه رفت ولی
سفر به مرگ که دیگر سفر نمیگردد
خبر رسید که شد زخم پلک چشم ترش
کسی ز زخم دلش با خبر نمیگردد
چنان گریست برای ذبیحِ در گودال
که مثل دیده ی او دیده تر نمیگردد
به گریه گفت که مردم عزیز پرده نشین
به چشم مردم کوی و گذر نمیگردد
#میثم_مومنی_نژاد
#امام_رضا_شهادت
گریهکُن ها همه از داغ رضا گریه کنید
شده مسموم ولی نعمت ما گریه کنید
پاره قلب پیمبر جگرش پاره شده
به جگر سوخته زهر جفا گریه کنید
خواهرش نیست که بر بی کسیاش گریه کند
جای معصومه مظلومه شما گریه کنید
گل بیارید و به همراه زنان نوغان
به غریبی غریب الغربا گریه کنید
یاد آن لحظه که آن نور دل آل عبا
آمد اما به سرش داشت عبا گریه کنید
دو قدم رفته نرفته به زمین می افتد
دستگیر همه افتاد زپا گریه کنید
نا ندارد که سر از روی زمین بردارد
سخت شد کارِ معین الضعفا گریه کنید
پسرش آمد و برداشت سرش را از خاک
بعد از این بر غم شاه شهدا گریه کنید
پسرش آمد و سیراب از این دنیا رفت
همه بر تشنه لب کرببلا گریه کنید
بهر آن کشته لب تشنه که آبش دادند
با سرِ نیزه و شمشیر و عصا گریه کنید
باغریب الغربا بهر غریب گودال
که بریدند سرش را زقفا گریه کند
#امام_رضا_مناجات
#امام_رضا_شهادت
دوباره میزنم از دل صدا امام رضا
بیا برای خودت کن مرا امام رضا
چه دارم از همه دنیا به جز همین یک دل
دلی که هست به نام شما امام رضا
هوای نفس گرفته مرا، گرفتارم
مرا ز دست خودم کن رها امام رضا
خدا کند دم آخر به داد من برسی
که گفتهام همه دم هرکجا امام رضا
به دست هیچکسی رو نمیزنم بس که
گرفته دست مرا بارها امام رضا
تورا که داشته باشم همیشه دارایم
هزار شکر که دارم تورا امام رضا
چقدر حاجت ناگفته را روا کردی
الا اجابت هرچه دعا امام رضا
چنین که فکر یتیم و اسیر و مسکینی
پس السلام علی هل اتی امام رضا
چقدر پیش تو وقت زیارتت گفتم
زمان مرگ تو پیشم بیا امام رضا
غریبهای دو عالم چقدر دل گرم اند
که هست با دلشان آشنا امام رضا
مرا اگر به حرم هم نیاوری عشق است
که راضیم به رضای تو یا امام رضا
کنار پنجره فولاد تازه فهمیدم
که هست بانی کرببلا امام رضا
دلم گرفته، دلم باز روضه میخواهد
گرفته از غم تو دل عزا امام رضا
نوشتهاند که پنجاه مرتبه افتاد
به درد زهر که شد مبتلا امام رضا
برای اینکه کسی با خبر از او نشود
کشید روی سر خود عبا امام رضا
ولی نیامده جایی به او سنان زدهاند
ندید ضربهی سر نیزه را امام رضا
سرش جدا نشد از تن، تنش کشیده نشد
نخورد نیزه و سنگ و عصا امام رضا
#محمدحسن_بیات_لو
#امام_رضا_شهادت
از بس به خاکِ بی کسیاش پا کشیدهاست
سر را به رویِ دامن زهرا کشیدهاست
در را بیا ببند اباصلت ، نشنوند
دادی که مادر از غم آقا کشیدهاست
انگورِ زهردار چه کرده است ، واضح است
آتش تمامیِ جگرش را کشیدهاست
آه ای جوادِ شهر کمی زودتر بیا
کارش خدای من به تقلا کشیدهاست
خواهر ندارد اینکه چنین میزند نفَس
خود را به حُجرهاش تک و تنها کشیدهاست
معصومه خوب شد که ندیدهاست حالِ او
این دست و پا زدن به درازا کشیدهاست
این گوشه قتلگاه حسین است ، نه رضا
از سینه بسکه وای حُسینا کشیدهاست
زینب اگرچه بود ولی کاشکی نبود
گودال هست و کار به دعوا کشیدهاست
سهمش میانِ اینهمه غم ، تازیانه است
سهمش میان غارت و بلوا کشیدهاست
نگذاشت تا حسین بگوید برو حرم...
بی غیرتی که روی لبش پا کشیدهاست
دَرهَم شدهاست خونِ دو دستش به خونِ او
از بسکه تیغ از تَنِ آقا کشیده است....
#حسن_لطفی
#امام_رضا_شهادت
می توان دید ز چشمان ترش..
چقدَر درد گرفته جگرش
خبر رفتن خود را آورد..
با عبایی که کشیده به سرش
صورتش خاکی خاکی شده بود
بس که افتاد میان گذرش
وسط حجره به خود میپچید
غرق تب بود تن محتضرش
تشنه لب بود و میفتاد مدام
عکس گودال میان نظرش
او مگر گل پسر فاطمه نیست؟
پس چرا نیست کسی دوروبرش؟!
قبل از آنیکه کسی برخیزد..
به مدینه برساند خبرش..
با سر و پای برهنه حالا
پشت در آمده گریان پسرش
رسم این است پسر وقت وداع
می نشیند به کنار پدرش
سر اورا به بغل میگیرد
تا بیاید نفس مختصرش
جدّش اما به سر جسم علی
آنقدر سوخت که خم شد کمرش
هفت دفعه ولدی گفت ولی..
غیر خس خس نرسید از ثمرش
یک عبا بود و هزاران اکبر
کربلا پرشده بود از اثرش
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_رضا_علیه_السلام
#امام_رضا_شهادت
گله ای نیست اگر غصه ی بی حد داریم
خلوتی هست که در گوشه ی مشهد داریم
ما نرفتیم هنوز از حرمش دلتنگیم
چشم امّید به دیدارِ مجدد داریم
گفته سر میزند آنگونه که از سلمانی
این قراریست که با صاحب مرقد داریم
ما گنهکارترین ها وسط صحن رضا
آنچه در خلد برین خلق ندارد داریم
روضه میخوانم از آن شاه که در اندوهش
دیده ای در طلب اشک مقید داریم
ای اباصلت! عبا را نکشد کاش به سر
از عبا ما چه قدر خاطره ی بد داریم
شاه بر شانه ی خم، پیکر خود را میبرد
با عبا داشت علی اکبر خود را میبرد
#مسعود_یوسف_پور