eitaa logo
نویسندگان جریان
581 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
128 ویدیو
9 فایل
در جریان باشید. کانال انتشارات @jaryane_zendegi زیرنظر مجموعه فرهنگی تربیتی کتاب پردازان @ketabpardazan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اندکی در محضر شاعران «صبح آن شب که به دریا موجی تن نمی‌کوفت به موجی دیگر چشم ماهی گیران دید قایقی را به ره آب که داشت بر لب از حادثه تلخ شب پیش خبر» پ.ن: هشت کتاب سهراب سپهری تنها کتابی بود که تمام روز و شب دوران نوجوانی من را پر کرده بود. آن‌قدر اشعار آن را با صدای بلند خوانده بودم که خوب یادم هست بعضی از اشعار طولانی آن که حتی به ۱۵ صفحه می‌رسید حفظ شده بودم. سهراب و پیچیدگی قلم و افکارش برایم قداستی داشت که مسحورم می‌کرد. امروز اما صفحات این کتاب همچون آلبومی است که حال و هوا و تصاویر کهنه‌ی دوران نوجوانی‌ام را در خود نگه‌داشته و من حریصانه آن‌ها را می‌‌کاوم تا شاید لحظه‌ای از آن روزها برایم تداعی شود. 🍀راستی شما چطور؟ با چه کتابی از دوران نوجوانی تان خاطره دارید؟ اسم یا عکس آن را برای ادمین کانال بفرستید. 🙏😊 @jaryaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀نوشتن، آن هم پس از دو سال دوری از فضاهای واقعی... لذت نگاه های جستجو‌گرانه، ذهن‌های سیال و پرسوال، طرح ایده‌های جذاب در یک رقابت دوستانه و صمیمی. این‌ها گزاره‌هایست که جای شان در کلاس‌های مجازی واقعا خالی بود. خدا را شاکرم🤲 که پس از آن روزهای تلخ، دوباره بودن در کنار نوجوان‌های سرزمینم را تجربه می‌کنم. لذت مربی بودن از تجربه‌های شگفت‌انگیز زندگیست. : انصاری زاده @jaryaniha
عزیزمون 🙏 ممنون از شما و احسنت به دقت نظرتون. با همت ما نویسنده‌های دغدغه‌مند ان‌شاءالله 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📻 از سری داستان های خیلی کوتاه https://radiogheseh.com/album/%d9%be%d9%86%d8%ac%d9%87-%da%af%d8%b1%d8%a8%d9%87/ 🎧 پنجه گربه نویسنده: الوین شوارتز گوینده: علیرضا اولیا ژانر: ترسناک زمان: ۲ دقیقه @jaryaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آن شب در موسسه برنامه ی افطاری بود. برای گروه پسران و بنا بود تا سحر همه باهم باشند. تعدادی از آقایان مربی هم در کنار بچه ها بودند. همسرم گفتند که خانمها هم قرار گذاشته‌اند که برای سحری به منزل یکی از دوستان در نزدیکی موسسه بروند. در مسیر متوجه شدم داریم به منزل آقای دوستکام میرویم که فقط اسباب منزل را چیده بودند و هنوز از وسایل خانه استفاده نشده بود و چند روز بعد مراسم عروسی شان بود. قرار بود برای سحری ماکارونی درست کنیم. نمیدانم از ذهن کدام یک از دوستان ایده ای جدید تراوش کرد و این شد که چند دقیقه بعد با همسرم تماس گرفتند و گفتند که سحری آقایان هم با ما. حالا باید به جای ده نفر برای هشتاد نفر غذا می‌پختیم. مواد مورد نیاز تا چند ساعت بعد رسید و ما کار را شروع کردیم. یک دیگ بزرگ را پر از آب کرده بودیم که روی اجاق معمولی به جوش نمی آمد. از راهکارهای متعددی مثل استفاده از آب سماور و به جوش آوردن آب در قابلمه های کوچک استفاده کردیم و بالاخره موفق شدیم رشته ها را بجوشانیم . در اثنای کار یک کفگیر هم ازجهیزیه‌ی دوست نوعروسمان شکستیم. با همه‌ی این بالا و پایینها بالاخره ده دقیقه مانده به اذان سحری به آقایان تحویل داده شد.آن هم یک ماکارونی خمیر شده که نمیدانم در فرصت موجود چقدر از آن را توانستند بخورند.... «ادامه در اسلاید دوم» راوی: سرکار خانم واحدی، خاطره مربوط به سال ۹۱ به قلم سرکار خانم فرشتیان عکس📸 از دورهمی قدر در موسسه @jaryaniha