این هم رئیسی
https://eitaa.com/dolatemardom
برای کسانی که میخوان با خدمات دولت سیزدهم آشنا بشن
امید
انقلاب اسلامی چند سالی است در مرحلهای قرار دارد که #امید یکی از پرچالشترین موضوعات آن شده است؛ اینکه آیا امیدی به آیندهی مسیر انقلاب هست یا نه.
البته متعلَّق امید را میتوان خرد کرد و موارد جزئی آن را نیز بررسید. مثل اینکه آیا به این نسل امیدی هست؟ یا به این دولت؟ یا به این مجلس؟ یا به این ساختار سیاسی؟ یا به این قوانین؟ یا به این فرهنگ؟ یا به این حوزه و دانشگاه؟ یا به این نخبگان؟ یا ...
همهی اینها را میتوان در امید به آیندهی این راه خلاصه کرد. و دشمن در همهی این ریزموضوعات ناامیدی ترویج میکند تا آن مجموع را از بین ببرد یعنی امید به آیندهای که انقلاب اسلامی در برابر ما نهاده و برایمان تصویر میکند.
و به تصریح رهبر عزیزمان در بیانیه گام دوم، اولین و مهمترین جهاد ما #جهاد_امیدآفرینی است. ما باید در برابر خواست دشمن بایستیم.
اما کدام امید؟
#امید بر دو قسم است: امیدی که ناشی از یک محاسبهی صحیح و عقلانی باشد، و امیدی که از خوشباوری یا محاسبهای نادرست به وجود آمده باشد؛ امید واهی.
آنچه انقلاب در پیش دارد و ما به آن امیدواریم، یک حقیقت و واقعیت کاملاً منطقی و مبتنی بر سنتهای تغییرناپذیر الهی است.
ما باید این امید را در جامعه زنده نگه داریم و بگستریم.
اما گاهی گمان میکنیم که چون امیدآفرینی یک جهاد مقدس است، پس شامل امید واهی نیز میشود؛ پس شما امید بیافرین ولو از طریق یک محاسبهی ناصحیح و منطق ضعیف.
این خطای راهبردی، هم منطق انقلاب را ضعیف جلوه میدهد و هم کشف خطابودن آن امید، ناامیدی مضاعفی را رقم خواهد زد.
حکایت این روزهای ما و دولت هم خلط این دو رفتار است.
ما به دولت سیزدهم امیدواریم،
به دلیل #صداقت و #خیرخواهی رئیسجمهور؛
به دلیل اعتقاد عمیق او به اسلام ناب و انقلاب اسلامی؛
به دلیل #سختکوشی او؛
به دلیل اعتقاد او به #خرد_جمعی و #مشورت؛
به دلیل #منش_مردمی اش؛
به دلیل #ولایتپذیری اش؛
و به دلیل بسیاری خصلتهای دیگرش.
اما اینها نباید ما را از #بیمهای_معقول بازدارد و ما را گرفتار خواب کند.
به همان اندازه که نومیدی مذموم است و غیرمنطقی، #غفلت و خوابزدگی هم مذموم است و غیرمنطقی.
امیدواریِ منطقی ما به دولت نباید ما را از پرتگاهها غافل کند. از این رو، همچنان که برای ما، امیدآفرینی یک مجاهدت است، #انذار نیز یک وظیفه است. البته انذار هم مانند امیدبخشی باید مبتنی بر آگاهی و منطق صحیح باشد.
مباد که خوابزدگی ما، دولت را در کام فرصتطلبان یا دگراندیشان فروبرد.
بیم و امید در جان مومن مانند دو کفهی یک ترازو هستند، آنچنان که خداوند پیامبران مبشّر و منذر فرستاد. و باید مراقبت کنیم که تعادل این ترازو بر هم نخورد؛ نه از جانب امید و نه از جانب بیم.
باید در ضمن خوشبینی، همهی رفتارهای دولت را سختگیرانه رصد کنیم و از #نفوذ افکار ناصحیح در لایههای تصمیمگیری و تصمیمسازی غفلت نورزیم.
@jorenush
السلام علیک حینَ تَقوم
الحمدلله طی روزهای گذشته، تحلیلهای خوبی دربارهی پدیدهی #سلام_فرمانده نوشته شد.
چند نکته که به نظرم رسیده را عرض میکنم:
۱- یکی از مهمترین مزیتهای این سرود، استفاده از عنصر سلام است. وقتی به کسی سلام میکنیم، او را مخاطب قرار میدهیم، یعنی او را شنوا و زنده میدانیم و فاصلهی خود با او را به اندازهای نزدیک میدانیم که صدای ما به او میرسد. پس سلام، طبعاً سلامکننده را به امام نزدیک میکند و احساس حضور در محضر امام ایجاد میکند؛ احساسی که نه از سر توهم، بلکه برآمده از اعماق معارف حتمی و استوار دینی ملت ماست.
اعتقادی که ما حتی نسبت به امامان پیشین نیز داریم: اَعلَمُ اَنّ رسولک و خلفائک اَحیاء عندک یُرزقون یرَونَ مقامی و یَسمعونَ کلامی.
و اعتقاد به آنکه امام پاسخ سلام را نیز میدهد: و یردّونَ سلامی.
۲- مهدویت ذاتاً حاوی امید به آیندهای قطعی است که فرا خواهد رسید و جهان از نور و زیبایی و آرامش پر خواهد شد. و این باور منحصر در پیروان اهلبیت علیهمالسلام هم نیست، بلکه عموم مسلمانان و فراتر از آنان مدعیان پیروی از کتب آسمانی و حتی برخی ادیان غیرالهی نیز موعود و منجی را انتظار میکشند.
سلام به مهدی موعود، یعنی ای بزرگترین امید و زیباترین آرزو، تو زندهای و چنان نزدیکی که سلام مرا میشنوی.
این یعنی مالامال کردن قلب انسانها از امیدی پاک و فطری و آرامشبخش و شورانگیز در زمانهای که پیامهای نومیدی از هر سو بر سر انسانها میبارد.
۳- از مزایای این شعر، توصیف امام زمان علیهالسلام با عنوان "فرمانده" است- تصویری بر خلاف قرائت مرسوم مهدویت- که امام را در جایگاه امامت مینشاند و او را از تصویر عوامانهی ما که او را منفعل و دستبسته میبینیم، جدا کرده و فعال و رهبر نشان میدهد. و این یعنی او نهتنها زنده است، بلکه ما را راهبری میکند و انتظار ما برای روزی است که او این رهبری و فرماندهی را آشکار کند.
۴- صراحت در بیان اسلامی و انقلابی در این سرود، خود از مهمترین عناصر جذابیت و توسعهی آن است. در زمانهای که بسیاری از انقلابیون و متدینین، منفعلانه از بیان مسلّمات محکم خود تقیه میکنند و شجاعت تصویرگری از زیباترین حقایق عالم را به خود نمیدهند، این سرود آمده و با صراحت، لطیفترین معارف حماسی و انقلابی اسلام ناب را با بیانی هنری و فطری فریاد میکند.
و ناگهان همه احساس میکنند که میشود این راز نهفته در جانها را بیواهمه اعلام کرد و ملاحظات معمول را کنار گذاشت.
این کودکان دههی نودی، همان کودکی هستند که عریانبودن پادشاه را فریاد کرد و به او خندید و نترسید. و همه از پسِ او این واقعیت آشکار را بازگفتند.
جهانی که از تمدن مادی به ستوه آمده، چشمانتظار غیورمردانی است که این سکوت سیاه را بشکند و واقعیت را از ورای هیمنهی بوغچیهای غرب مدرن، بیلکنت بیان کند و افقی تازه بگشاید و انسان درمانده را از حقیقت سیراب کند تا همه از پی او روان شوند. امام خمینی، بزرگ فریادگر این عصر بود و این نوباوگان فرزندان خمینیاند.
۵- تذکر: این سرود برای جشنوارهای در استان گیلان تولید شده بود. برای همین است که در شعر آن از میرزا کوچک خان و آیتالله بهجت نام برده شده است.
@jorenush
سلام بر نصرت حق
تهاجم فرهنگی به عنوان یک راهبرد تاریخی از سوی استعمار برای هویتزدایی از ملتهای مقاوم و مستقل، در ایران از دوران مشروطه و بهنحو رسمی از عصر پهلوی اول آغاز شد و در دوره پهلوی دوم نیز با گستردگی بیشتری ادامه یافت.
خاصیت تهاجم فرهنگی آن است که به صورت نرم آغاز میشود و پس از مدتها نتیجهی خود را بروز میدهد؛ زمانی که دیگر کار از کار گذشته و نسلی بیهویت و مغلوب- بهمثابه پرچم سفید شکست در جبههی فرهنگ- رخ نموده است.
سالهای پایانی دههی سی و آغازین دههی چهل، دورانی از افزایش آمار زاد ولد در ایران بود، و از قضا زمانهای در بطن تهاجم فرهنگی غرب در عصر پهلوی.
در همان دوران، و در ایامی که امام خمینی قیام کرده بود، کسی از او پرسید که با کدام سرباز سرِ قیام دارید؟ و پاسخ شنید که سربازان من در گهوارهاند.
طاغوت پهلوی احتمالاً هرگز گمان نمیکرد که نسلی که در منحطترین دوران تاریک سلطهی استعمار نو در ایران متولد شده و بالیده بودند، به سوی روشناییِ دعوت سید روحالله خمینی رو کنند و با رهبری او طومار سلطنت را در این بوم درهمپیچند.
حتی طاغوت آمریکایی هم دوران جوانی آن نسل را، دوران آرامش ایران تصور کرده بود و ایران را لنگر ثبات غرب در منطقهی استعمارزدهی ما میدانست.
ولی سرنوشت جور دیگری رقم خورد؛ همانطور که سید روحالله از پیش دیده بود. سربازان خمینی از گهواره برآمده بودند و جوانان مدل ۵۷، دودمان پهلوی را به مزبله انداختند و با استکبار سرِ ستیز نهادند.
پس چه شد نتیجهی آن تهاجم سهمگین فرهنگی در طول دهها سال؟
در تمام آن سالها کسانی بودند که آگاهانه و دردمندانه از سر اخلاص ایستادند تا در حد توان خود در برابر آن سیل ظلمت بایستند و روزنهای از نور بگشایند. و سلسلهجنبان این خیل همان بود که مظلومانه در میدان توپخانه بر سر دار رفت به جرم آنکه این تهاجم را دیده بود و در برابرش قد برافراشته بود هرچند به بهای جان و مال و آبرویش.
در تمامی این دوران کسانی غریبانه و صبورانه عَلم نصرت خدا را نگه داشتند و نگذاشتند که پرچم اسلام در این طوفان بر زمین افتد.
و خداوند با صابران و پرهیزکاران است؛ و العاقبه للمتقین.
و همو وعده کرده که یاریکنندگانش را یاری کند و آن را حقی بر خویش خوانده: "و کان حقاً علینا نصر المومنین".
"توفان، بهناگهان از راه میرسد... و کوهِ خفتهی خاموش، آتشفشان میکند؛ این، انقلاب است که از راه میرسد، خروشان و خونین، و همهچیز را در مسیر خود- سوزان و شتابان- درمینوردد.
... زمان حدوداً آغاز سال ۵۷ است. ... زیباترین روزهای حیات یک ملت...
اینک، برای نخستین بار در طول تاریخ حیات بشر، آفتاب از غرب به شرق میآید... اینک خمینی میآید؛ این چلچراغِ هزارشعلهی آزادی..." (نادر ابراهیمی، ابوالمشاغل)
سالها به انقلاب و دفاع گذشت. اما تهاجم فرهنگی دوباره از پسِ شعلهی فروخفتهی جنگ سر برآورد. و اینبار برای نابودی انقلاب از درون.
نسلهای انقلاب از پس هم آمدند و ثمرات تلخ تهاجم فرهنگی خود را نشان میداد.
به دههی نود رسیدیم. دیگر امید چندانی نمانده بود و همه اذعان داشتیم که نسلی که از پس این سالها ببالد، دیگر تعلقی به انقلاب و حتی اسلام ندارد.
ولی فراموش کردیم که در همهی این سالها، نفسهایی برای ایستادن در برابر دیو شوم شبیخون فرهنگی غرب، به شماره افتادند و خون دلها خورده شدند و نیتهای پاک مجاهدت کردند.
و نصرت خدا آنگاه فرا میرسد که رسول او و همراهانش فریاد برآورند: "متی نصر الله؟" و در همان لحظه ندایی ملکوتی به گوش رسد که: "اَلا اِنّ نصر الله قریب".
ناگهان از گوشهای انفجاری از نور رخ مینماید: #سلام_فرمانده
و همانها که از ایشان نومید بودیم، به خواست خدا به میدان میآیند؛
اذا جاء نصر الله و الفتح، و راَیتَ الناس یدخلون فی دین الله افواجاً، فسبح بحمد ربک و استغفره اِنّه کان توّاباً...
... السلام علیک حینَ تقوم
@jorenush
بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ مُغَيَّبٍ لَمْ يَخْلُ مِنَّا بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ نَازِحٍ مَا نَزَحَ عَنَّا
...
مَتَى تَرَانَا وَ نَرَاكَ وَ قَدْ نَشَرْتَ لِوَاءَ النَّصْرِ تُرَى
أَ تَرَانَا نَحُفُّ بِكَ وَ أَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلَأَ وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلاً
وَ أَذَقْتَ أَعْدَاءَكَ هَوَاناً وَ عِقَاباً وَ أَبَرْتَ الْعُتَاةَ وَ جَحَدَةَ الْحَقِ
وَ قَطَعْتَ دَابِرَ الْمُتَكَبِّرِينَ وَ اجْتَثَثْتَ أُصُولَ الظَّالِمِينَ
وَ نَحْنُ نَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
به جانم قسم که تو آن حقیقت پنهانی که دور از ما نیستی.
به جانم قسم که تو آن شخص جدا از مایی که ابداً جدا نیستی.
کی شود که تو ما را و ما تو را ببینیم هنگامی که پرچم نصرت و فیروزی در عالم برافراشتهای؟
آیا خواهی دید که ما به گرد تو حلقه زده و تو با سپاه تمام روی زمین را پر از عدل و داد کرده باشی،
و دشمنانت را کیفر خواری و عقاب بچشانی و سرکشان و کافران و منکران خدا را نابود گردانی،
و ریشه متکبران عالم و ستمکاران جهان را از بیخ برکنی،
و ما با خاطر شاد به الحمد لله رب العالمین لب برگشاییم
#السلام_علیک_حین_تقوم
تجمع #دهه_نودی_ها
#دارالعباده_یزد
#سلام_فرمانده
@jorenush
هدایت شده از صدای شهیدیه/اِکومیبد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همخوانی سرود سلام فرمانده با حضور ابوذر روحی، خواننده این اثر امروز عصر در حسینه امیرچخماق یزد
@our_shahidieh | شهیدیه ما
سلام بر دارالعباده
اجتماع دیروز در یزد، فوقالعاده بود. خواستم برایش نظیری سراغ بیاورم، چند نمونه به نظرم آمد:
روز استقبال از رهبر عزیز انقلاب در دیماه 86، راهپیمایی 9 دی 88 و همچنین تشییع شهدای گمنام مدفون در همین حسینیهی امیرچخماق (2 دی 1393).
کسانی میگویند یزد پایتخت اصلاحات است؛
و کسان دیگری تلاش دارند تا در پروژهی #یزد_شهر_جهانی ، هویت و فرهنگ یزد را فرادینی و سکولار جلوه دهند؛
و کسان دیگری هم در موضوع #سلام_فرمانده میگویند جمهوری اسلامی برای شلوغبازی، بار دیگر خود را به ارزشهای دینی مورد احترام مردم گره زده تا از کیسهی دین ارتزاق کند و زمان بخرد.
از همهی اینها یک سؤال مشترک دارم:
چرا هرچه در تاریخ این شهر میگردیم، نمونههای چنین تجمعاتی را تنها در موضوعات عمیقاً دینی و انقلابی مییابیم؟ چرا حتی یک مورد از چنین تجمعاتی دربارهی آنچه شما به دنبالش هستید رخ نداده؟
حتی اگر استقبال از رؤسای جمهوری مثل خاتمی و احمدینژاد را هم اضافه کنیم- که البته دولت هم در ایجاد آنها نقش داشت-، باز هم استقبال از مسئول نظام اسلامی را خواهیم دید و نه طرفداری از یک گروه و جناح را.
و حتی اگر استقبال از سید حسن خمینی را- حدود 25 سال قبل- هم اضافه کنیم، باز هم استقبال گرم مردم از نوادهی امام خمینی است و نشانهی عمق تعلق خاطر مردم به انقلاب و روحانیت شیعه.
چرا یک نمونه سراغ نداریم که شما با گرایش سکولار و منتقدانهی خود از اسلام ناب و انقلاب اسلامی، جمع زیادی از مردم را به صحنه کشیده باشید؟
(تذکر: همهی این اجتماعات (سلام فرمانده، استقبال از امام خامنهای، 9دی 88، 2 دی 93) مردمی بودند و مردم از سر تطمیع یا تهدید یا اجبار در آن شرکت نکرده بودند. و البته هیچ رفتار ساختارشکنانهای هم در میان نبود. این را نوشتم تا نگویید نمیگذارند ما تجمع کنیم. نمونههای تجمعات ساختارشکنانهی شما را هنوز به یاد داریم که جز خرابی و نفرتپراکنی برای مردم ثمری نداشتند و البته بسیار محدود بودند.)
آیا استقبال از امام خامنهای هم سوءاستفادهی نظام از دین مردم بود؟
آیا تشییع شهدای گمنام هم فریب مردم بود؟
شعارِ مرگ بر خاتمی مردم یزد را در 9 دی فراموش کردهاید؟
کمی بیندیشید و در قضاوتهای خود تجدید نظر کنید.
اینجا یزد است؛ شهر دهم فروردین 57، شهر شهید محراب آیتالله صدوقی.
#دارالعباده_یزد
#سلام_فرمانده
@jorenush
همه باید با هم با یک صدا این نهضت را نگذارید که به سستی بکشد، حفظ کنید، همه مکلفیم که حفظ کنیم این را، با این نهضت اسلامی ما تا اینجا آمدیم و قدرتها را عقب زدیم، با این نهضت اسلامی باید سازندگی کنیم از حالا به بعد، یعنی همه با هم، همه با هم به جلو برویم، همه با هم به یک تمدن صحیح- نه تمدنِ محمدرضایی-، #تمدن_الهی، تمدن رسولاللهی، آنکه همه اقشار بشر را، سیاه و سفیدش را هیچ فرق نمی گذارد مگر اینکه به تقوی (ان اکرمکم عندالله اتقیکم). میزان تقوی است، میزان انسانیت است.
(صحیفه نور، جلد ۵، ص ۱۶۰)
#امام_خمینی
#تمدن_نوین_اسلامی
@jorenush
جنگ است؛ باور کنید
اگر کسی در اثر خوردن غذاهای نامناسب دچار سوء مزاج یا زخم معده شود، تعادل معدهاش به هم میخورد و با کمترین خوراک نامناسب دچار معدهدرد میشود.
اگر کسی در اثر کثرت ورود اخبار ناگوار، نگرانکننده و نومیدکننده دچار آسیب ذهنی شود، به اخبار تلخِ کوچک هم واکنش شدید نشان خواهد داد و بهسرعت دچار کلافگی، نومیدی و رنجش خاطر خواهد شد.
برای درمان معده، یکی از موارد حتمی، تغییر رژیم غذایی است. باید از این معدهی بیمار مراقبت بیشتری داشت؛ از هجوم اغذیهی ناسالم به آن جلوگیری کرد و در عوض، با غذاهای مطبوع و گرم، بهتدریج آن را التیام داد تا به حال عادی بازگردد.
برای درمان ذهن مشوش و پریشان که زخمخورده از توارد اخبار مسموم است، اولین اقدام، اصلاح رژیم غذایی ذهن است.
باید تا مدتی از ورود بیحساب اخبار سنگین و ناگوار یا ناسالم و دروغ به آن، جلو گرفت و در عوض، اخبار مطبوع و نشاطآور به آن وارد کرد، تا بهتدریج، سوء هاضمهی ذهن، برطرف شود و #دستگاه_محاسبات به تعادل خود بازگردد.
وقتی دائماً خبر تلخ بشنوی، اگر بنیاد قوی فکری نداشته باشی که بتواند این واردات را درست هضم کند و فساد درونش را دور بیندازد، مسموم میشوی؛ مسمومیتِ سیاهبینی و #خودتحقیری. دیگر، اوضاع هرچه هم سفید باشد، تو سیاه میبینی؛ در واقع اصلاً سفیدیها را نمیبینی.
تقصیر تو نیست، مسموم شدهای. و این مسمویت باید با دو نسخه درمان شود؛ یکی کوتاهمدت و دوم بلندمدت.
کوتاهمدتش را گفتم. بلندمدتش آن است که اولاً هاضمهی ذهنت را قوی کنی که بتواند سختترین و درشتترین اخبار را هم درست بفهمد و آسیب نبیند و نیز دروغ و راست را تمییز دهد و سم دروغ را دفع کند. برای تقویت هاضمه به مبانی فکریات بپرداز و آنها را بازسازی کن.
ثانیاً تاریخ بخوان. بدان که چه بر این روزگار گذشته تا خبرهای سخت بهراحتی تو را از جا نکند و هم هنر یافتن نقاط روشن را از میان آوار اخبار بد تجربه کنی. خصوصاً تاریخ صدر اسلام و تاریخ معاصر.
ثالثاً ورودیهایت را حتی بعد از رفع بیماری حادّ ذهنی مدیریت کن. اولاً به هر سخنی گوش جان نسپار، همه راستگو و خیرخواه نیستند، و ای بسا خیرخواهانی که درستفهم نیستند. ثانیاً بهاندازه خبر بخوان، دائماً خود را در معرض اخبار قرار نداده، نگذار بر سرت آوار شوند.
رسانه را تو مدیریت کن، نه بالعکس.
اگر دست اجنبی را در این فرایند ببینی، تصدیق خواهی کرد که این تصویری است از جنگی که وجود دارد. و حقیقت آن است که خرمشهرِ ذهن بسیاری از ما مدتهاست که سقوط کرده. سوم خردادی باید که با دست خدا دوباره فتحش کنیم.
اگر ذهن ما در اشغال باشد، دست و پایمان هم در اختیار دشمن است و حتی قلب ما اگر به خیرات متمایل باشد، اشتباه خواهد کرد و فطرت الهی ما مانع از تعلقات و تصمیمات غلط ما نخواهد شد.
به امید پیروزی در این نبرد.
@jorenush
🔸 فتوای آیتالله سیستانی دربارهی نشر اخبار در فضای مجازی
به گزارش گروه ترجمه خبرگزاری «حوزه»، به نقل از رسانههای عراقی دفتر حضرت #آیتالله_سیستانی با صدور بیانیهای، حکم مطالبی که در شبکههای اجتماعی منتشر و موجب ناامیدی ملت عراق میشود را اعلام کرد.
حجتالاسلاموالمسلمین شیخ طارق البغدادی- مدیر بخش استفتاءات دفتر آیتالله سیستانی در نجف اشرف- گفت: انتشار و تبلیغ کلیپهای صوتی یا تصویری در شبکههای اجتماعی که موجب تضعیف مؤمنین یا فتنهانگیزی میشود، جایز نیست.
وی افزود: انتشار اینگونه مطالب از گردن نشردهندهی آن ساقط نمیشود و اگر این موارد موجب گسترش حالت شکست یا ناامیدی یا فتنهانگیزی میان فرزندان کشور واحد شود، انتشار آن در شبکههای اجتماعی حرام است.
✍ پینوشت:
این فتوا مربوط به تیرماه سال ۱۳۹۹ است، ولی موضوع و ضرورت آن همچنان پابرجاست.
سوال این است که چرا این فتوا آنچنان که باید، در میان مومنین دیده نشده و مورد دقت و توجه قرار نگرفته است.
نکند برخی افراد و جریانات از ورود آیتالله العظمی سیستانی (حفظه الله) به اینگونه مسائل ناخرسندند یا مدلول این فتوا را منافی با منافع خود میدانند و از انتشار آن متضرر میشوند...
#حوزه_علمیه
@jorenush
من تصمیم دارم که از این به بعد آدم خوبی باشم، دست از گناهان بشویم، قلب خود را یکسره تسلیم خدا کنم، از دنیا و مافیها چشم بپوشم. تنها، آری، تنها لذت خویش را در آب دیده قرار دهم.
👆اینها را مصطفی در اوایل تابستان ۱۹۵۹ (۱۳۳۸) در آمریکا نوشت.
ای مادر، هنگامی که فرودگاه تهران را ترک میگفتم، تو حاضر شدی و هنگام خداحافظی گفتی: "ای مصطفی، من تو را بزرگ کردم، با جان و شیرهی خود تو را پرورش دادم و اکنون که میروی از تو هیچ نمیخواهم و هیچ انتظاری ندارم؛ فقط یک وصیت میکنم و آن اینکه خدای بزرگ را فراموش نکنی."
ای مادر، بعد از ۲۲ سال به میهن عزیز خود بازمیگردم و به تو اطمینان میدهم که در این مدت دراز، حتی یک لحظه خدا را فراموش نکردم."
👆اینها را مصطفی در ۲۸ بهمن ۵۷- نخستین روز بازگشت به ایران- نوشت و هیچگاه به او نداد.
من مسئولیت تام دارم که در مقابل شدائد و بلایا بایستم، تمام ناراحتیها را تحمل کنم، رنجها را بپذیرم، چون شمع بسوزم و راه را برای دیگران روشن کنم، به مردگان روح بدمم. تشنگان حق و حقیقت را سیراب کنم.
ای خدای بزرگ، من این مسئولیت تاریخی را در مقابل تو به گرده گرفتهام و تنها تویی که ناظر اعمال منی و فقط تویی که به او پناه میجویم و تقاضای کمک میکنم.
ای خدا، من باید از نظر علم از همه برتر باشم تا مبادا دشمنان مرا از این راه طعنه زنند.
... من باید بیشتر کار کنم، از هوی و هوس بپرهیزم، قوای خود را بیشتر متمرکز کنم و از تو نیز- ای خدای بزرگ- میخواهم که مرا بیشتر کمک کنی.
👆اینها را مصطفی در آخرین ماههای حضور در آمریکا نوشت.
من در روزگار حیات خود جز حق نگفتهام، جز رضای خدا و طریقهی حقیقت راهی نرفتهام، دلی را نیازردهام، به کسی ظلم نکردهام، ... همیشه سعی داشتهام حتی موری را آزار ندهم؛ همیشه سمبل مهر و وفا و فداکاری بودهام...
... میدانم باید با همهچیز وداع کنم، از همهی زیباییها، لذتها، دوستداشتنها، چشم بپوشم. باید از زن و فرزند بگذرم، حتی دوستان را نیز باید فراموش کنم...
👆 اینها را مصطفی دربارهی جدایی از خانوادهاش در آمریکا، آنگاه که در لبنان بود نوشت.
#چمران بیتردید از برجستهترین انسانهایی است که با دل پولادین بر گِرد آن "مردی از اهل قم" جمع شدند و عالَم دینی را بازآفریدند.
و بیشک زندگی او نموداری است از هدایت الهی برای ساخت عصری جدید؛ #عصر_انقلاب_اسلامی .
و ما در این ایام وانفسا شدیداً به بازخوانی او و مکتبش نیازمندیم تا راه پیش رویمان را بهدرستی طی کنیم و فاتحانه به قله برسیم.
"ملتی که بزرگترین طاغوتها را به زیر کشیده است و بزرگترین ارتشها را شکسته، قادر است که به مشکلات فرعی غلبه کند. وجود مشکلات، برای تکامل یک نهضت ضروری است؛ آن را میپرورد و قوی میکند."
"من اطمینان دارم که ملت ما نیز، با چنین روحیهی ایمان و فداکاری و اینهمه آگاهی و احساس مسئولیت، قادر است که همهی مشکلات را حل کند و این رسالت بزرگ و مقدسی را که خدای بزرگ بر گردهی او گذاسته است، با افتخار به سرمنزل مقصود برساند."
دکتر #مصطفی_چمران
(متنها از کتاب "خدا بود و دگر هیچ نبود")
#مثل_چمران_بمیرید
@jorenush
تبیینِ چه چیز؟
در پیرامون موضوع #جهاد_تبیین مانند بسیاری دیگر از موضوعات مطرحشده از سوی رهبر انقلاب، سوءبرداشتهایی پدید آمده که بعضاً منجر به انحراف این موضوع از مسیر و غرض اصلی شده است.
شوربختانه هنوز هستند کسانی که رفتار متداول خود را با تغییری در عنوان، ذیل خواستهی امام امت تعریف میکنند و به لوثشدن و تهیشدن این مفاهیم فاخر و پرمغز کمک میرسانند.
نباید گذاشت که #جهاد_تبیین نیز به سرنوشتی چنین دچار شود و از جایگاه اصیل خود فروکاسته شود.
تبیین همواره راهبرد اساسی جبههی حق در پیشبرد مقاصد معرفتی و بنیادین اجتماعی بوده است.
آنچه امروز این امر را در جایگاه #فریضهی_قطعی_و_فوری نشانده، و آن را به #جهاد_عظیم_این_روزگار مبدل ساخته دو امر است:
یکی شکل مواجههی دشمن با حق و حقیقت در این زمان و جنگی که در آن ذهن و دل مخاطب را مورد بمباران قرار داده است،
دوم، وضعیت تعیینکنندهای که تاریخ جهان در آن قرار دارد.
با توجه به این دو امر، تا اندازهای میتوان هدف و رویکرد جهاد تبیین را فهمید.
#انقلاب_کبیر_اسلامی، در زمانهای پدیدار شد که #زرسالاران جهانی، #نظام_سلطه را پس از چهار قرن غارت و جنایت، بر سراسر جهان گسترده بودند، و فرهنگ و تمدن مادی میرفت تا دین را بهکلی از میان بردارد.
انقلاب اسلامی گشایشی در افق این جهان بود تا مردم خسته از این ظلمت فراگیر را بار دیگر به سوی نور راهبنماید.
اکنون و در #گام_دوم این انقلاب، جهان در مرحلهی #پیچ_تاریخی قرار گرفته و در آستانهی تحولی مبارک است.
تاریخ گواه است که هرگاه حقیقتطلبان پای بر گلوی جبههی باطل بگذارند و شیاطین احساس خطر کنند، تمام قوای خود را فرا میخوانند و تمام مکرشان را به کار میبندند تا #مالک_اشتر ها از خیمهی #معاویه ها پای پس کشند و جنود ابلیس عمری دوباره بیابند.
امروز هم که جهان در شُرف رویگردانی از تمدن مادی و تسلیم به حقیقت است، جنود ابلیس فشار را به اوج رساندهاند.
با کدامین ابزار؟
با راهبردهای کهنی همچون #تحریف و تزویر و دروغ و ترس و #نومیدی و تفرقه و غفلت و شهوات و ...
و با تازهترین جنگافزارهای مدرن.
نهایت تلاش خود را به کار میگیرند تا حقایق را وارونه جلوه دهند و #ارادهها را از حرکت به سوی افق نورانیِ پیش رو بازدارند،
تا اندکی دیگر نفَسِ نحسشان ادامه یابد و پیروزی نور به تعویق افتد.
راه مقابله چیست؟
روشن کردن حقیقت بر مردم و ارائهی #نشانههای_امیدآفرین،
نشاندادن زوال عمر شیاطین،
تبیین استواری منطق حق و سعادتآفرینی آن،
مقابله با نفوذ #جنود_جهل؛ #نومیدی و #ترس و #شبهه و #غفلت.
پس عرصههای #جهاد_تبیین عبارتند از:
۱. تبیین ظلمتی که انقلاب اسلامی در برابر آن طلوع کرد و مقابله با تطهیر چهرهی منحوس #استعمار و #پهلوی -عامل استعمار در ایران-
۲. تبیین #مفاهیم_عالی_اسلامی به عنوان نقشهی جامع برای جهانی که در پسِ این #تحول محقق خواهد شد و سعادت دنیوی و اخروی انسانها را تامین خواهد کرد
۳. نشاندادن #صعود_چهلساله و راه پرافتخاری که این انقلاب تا کنون پیموده و در پی آن، تبیین توانایی و تمکّن انقلاب اسلامی از رسیدن به آن نقشهی جامع
۴. نشاندادن ضعف و فضاحت روزافزون تمدن مادی غرب و ناتوانی این تمدن از تحصیل سعادت برای انسان و نیز علائم #افول و زوال قریبالوقوع آن
۵. تبیین لوازم تحقق #تمدن_نوین_اسلامی و بایستههای دستیابی به آن هدف.
بنابراین، محور اساسی #جهاد_تبیین، #انقلاب_اسلامی و مسیر پیش روی آن است و چنین نیست که مسائلی پراکنده و غیرمرتبط با یکدیگر را بتوان ذیل عنوان #جهاد_تبیین جمع کرد.
@jorenush
🔊 در #مسجد_حظیره چه گذشت؟ (1)
در پی گفتوگوهایی که دیشب در مراسم سالگرد شهید صدوقی در مسجد روضهی محمدیه یزد (حظیره) انجام شد، برخی خواستهاند با تحریف و نادیدهگرفتن اصل ماجرا و تمسک به گوشهای از آن، ماجرا را به نفع خود روایت کنند.
روایت کامل ماجرا چنین است:
#مسیح_مهاجری که به دعوت بیت صدوقی به این مراسم دعوت شده بود، مقدماتی را در سخن خود به هم پیوست:
- از «الی کوهِن» گفت که جاسوس یهودی بود و خود را انقلابی تند جا زده بود و دیگران را متهم به انقلابینبودن میکرد و در نهایت اعدام شد.
- از رابطهی دهسالهی خود با #شهید_بهشتی گفت.
- از اخلاق و معنویت شهید بهشتی سخنها گفت.
- گفت بهشتی مظلوم بود و کسانی که خود را انقلابی میدانستند او را متهم میکردند.
- از نفوذ در کشور گفت و نمونهی آن را کاترین شکدم دانست و ضمناً اطلاعات سپاه پاسداران را در این زمینه متهم کرد.
- گفت که به نظام و انقلاب و رهبری معتقد است، هرچند انتقادهایی دارد.
و در نهایت مؤکداً نتیجه گرفت که:
- امروز هم «الی کوهن»ها و «شکدم»ها در کشور زیادند که بزرگان و انقلابیون اصیل را متهم میکنند.
- خدا را شاهد گرفت که بعضی از کسانی که امروز در #حصر یا ممنوعالتصویرند، از دلسوزترینها هستند.
- خدا را شاهد گرفت که هاشمی رفسنجانی نزدیکترین یار رهبر معظم انقلاب بوده و هیچکس به اندازهی او به ایشان نزدیک نبود.
و در نهایت نتیجه گرفت که این بزرگان که بعضی هم از این استاناند، توسط تندروها به فتنهگری متهم شدهاند و من با شناخت نزدیکی که از آنها دارم، این اتهام واهی است و نشان از مظلومیت ایشان.
*
هنگامی که نتیجهگیری تمام شد، برخاستم و با صدای بلند گفتم: «آقای مهاجری! سؤال دارم.» و با مهلت ندادن او، این خواسته را تکرار کردم.
در نهایت، سکوت کرد و من شروع کردم. سؤالاتی ساده داشتم که میتوانست گرهگشا باشد:
- بالاخره آیا در سال 88 فتنهای رخ داد یا نه؟
- آیا میرحسین موسوی و کروبی و خاتمی در این فتنه نقش داشتند یا نه؟
- شما گفتید که رهبر انقلاب را قبول دارید. آیا رهبر انقلاب، رفتار این افراد را #گناه_نابخشودنی نامیدند یا نه؟
- آیا #گناه_اجتماعی توبهی اجتماعی (تبیین و اصلاح) نیاز دارد یا نه؟
- آیا این افراد توبه کردند؟
- آیا در فتنهای که آنها به راه انداختند، دهها نفر بیگناه کشته شدند یا نه؟ آیا تحریمهای فلجکننده در پی فتنه انجام شد یا نه؟
در نهایت پرسیدم:
شما گفتید که تندروها بزرگان و سابقهداران انقلاب را متهم میکنند و به آنان ظلم میکنند؛ چه کسی و چه روزنامهای در دههی 70 آیتالله آذری قمی را ضد انقلاب و ضد ولایت فقیه خواند؟
****
مهاجری چون پاسخی نداشت، دعا کرد و از منبر فرود آمد.
با جمعیت به سمت او رفتم تا پیش از خروج از مسجد، او را مجاب کنم تا پاسخگوی آنچه بر فراز منبر گفته، باشد.
در نهایت و علیرغم میل تیم امنیتی و نیز هواخواهان فتنه، مجبور شد تا بر زمین بنشیند و پاسخ دهد.
سؤالها را در همهمهی کسانی که از روشنگری واهمه داشتند، تکرار کردم. گفتم چه کسی فتنه را به راه انداخت؟ گفت احمدینژاد. گفتم آیا موسوی در حالی که هنوز انتخابات در حال برگزاری بود، اعلام پیروزی نکرد؟ گفت اگر اینچنین کرده، بد کرده.(!) گفتم آیا میرحسین بیانیه نداد و بهجای مطالبه از طریق قانونی، مردم را دعوت به حضور خیابانی نکرد؟ به جای پاسخگویی، گفت رهبر انقلاب گفتهاند که من بعید میدانم که اینها خودشان این کار را کرده باشند. (!)
گفتم: مدرک این سخن رهبری کجاست؟ پاسخی نداشت.
گفت: من اینها را از نزدیک میشناسم و میدانم که آنها ارادت قلبی به رهبر انقلاب دارند.
گفتم: ارادت در پستو هیچ فایدهای ندارد.
دیگر پاسخی نداشت و برخاست و رفت.
https://eitaa.com/jorenush/142