.
مشخصات:
شهیده نوجوان سیده طاهره هاشمی
تولد: ۱ خرداد ۱۳۴۶ در روستای شهیدآباد آمل
شهادت: ۱۳۶۰ در بمباران آمل در سن چهارده سالگی
بخشی از وصیت شهیده طاهره هاشمی:
مبادا سازشی صورت گیرد و خونهای شهیدان به هدر رود...
#خاکریز_خاطرات #خاکریزخاطرات #شهید #شهیده #شهادت #شهدا #شهیدان #طاهره_هاشمی #آرزو #سازش #آمریکا #اسراییل #مرگ_بر_آمریکا #مرگ_بر_اسرائیل #مذاکرات
فقط یک #آرزو دارم....!!!
گفت:
«توی دنیا بعد از #شهادت فقط
یک آرزو دارم:
اونم اینکه تیر بخوره به گلوم».
تعجب کردیم.
بعد گفت:
«یک صحنه از عاشورا
همیشه قلبمو آتیش می زنه؛
بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر»
والفجر یک بود که مجروح شد.
یک تیر تو آخرین حد بردش خورده
بود به گلوش.
وقتی می بردنش عقب،
داشت از گلوش خون می آمد.
می گفت:
آرزوی دیگه ای ندارم مگر شهادت.
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_عبدالحسین_برونسی
#التماس_شفاعت
🌸 دو آرزوی زیبایِ یک شهید ، که مستجاب شد...
#شهیداحسانی #انس_با_اهلبیت #حضرت_زهرا #آرزو #تربیت_فرزند
#ازدواج_آسان
#طرح_مربع
👆خاکریز خاطرات ۱۵۷
🌸 شهیدی که زهرایی زیست و زهرایی رفت...
#شهیدتورجی_زاده #انس_با_اهلبیت #حضرت_زهرا #آرزو #مداح_شهید
🇮🇷
امشبی را شه دین؛
در حرمش مهمان است
عصرِ فردا بدنش؛ زیرِ سمِ اسبان است…
مکن ای صبح؛ طلوع! 😢
#حب_الحسین_یجمعنا #لبیک_یا_حسین #عاشورا #اربعین #یاحسین #یاعباس #به_سوی_حسین #نوحه #نوحه_ترکی #پیاده_روی_اربعین #مداحی #به_سوی_حسین #آرزو #آخوند_فاسد #آخوند #مجیدبنی_فاطمه #حمیدعلیمی
#دلنوشته
چشمانم را باز میکنم و به #آسمان مینگردم
سلام #شهید_من!
سالها گذشت از #پرکشیدنت
و امروز چه قدر #آسمان دل تنگ بودن توست
این را آسمان #طلاییه به من گفت
او که #آفتاب سوزانش صورتت را نوازش میداد
همان #طلاییه ای که
روزها در دل خاکش
#عشق را جستجو میکردی
و فریاد #یا_حسین سر میدادی
سالها #گذشت از نبودنت
و من #آرزو دارم
دستان #مادری را که
این فراق را
تحمل میکند #ببوسم
#سالها گذشت اما حتی ذره ای
یادت در #دلهایمان کمرنگ نشد
#شهید من!
از #آسمان که به ما مینگری
دعایمان کن
که این #روزها
غبار گناه #بلور_دلها را آلوده کرده
.
مشخصات:
شهیده نوجوان سیده طاهره هاشمی
تولد: ۱ خرداد ۱۳۴۶ در روستای شهیدآباد آمل
شهادت: ۱۳۶۰ در بمباران آمل در سن چهارده سالگی
بخشی از وصیت شهیده طاهره هاشمی:
مبادا سازشی صورت گیرد و خونهای شهیدان به هدر رود...
#خاکریز_خاطرات #خاکریزخاطرات #شهید #شهیده #شهادت #شهدا #شهیدان #طاهره_هاشمی #آرزو #سازش #آمریکا #اسراییل #مرگ_بر_آمریکا #مرگ_بر_اسرائیل #مذاکرات
فقط یک #آرزو دارم....!!!
گفت:
«توی دنیا بعد از #شهادت فقط
یک آرزو دارم:
اونم اینکه تیر بخوره به گلوم».
تعجب کردیم.
بعد گفت:
«یک صحنه از عاشورا
همیشه قلبمو آتیش می زنه؛
بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر»
والفجر یک بود که مجروح شد.
یک تیر تو آخرین حد بردش خورده
بود به گلوش.
وقتی می بردنش عقب،
داشت از گلوش خون می آمد.
می گفت:
آرزوی دیگه ای ندارم مگر شهادت.
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_عبدالحسین_برونسی
#التماس_شفاعت
🕊🕊
🍃میگفتند شهادت شوخی نیست. ما که لیاقت #قصه شهادت نداریم. پس آرزویش را هم نکنیم اما، مگر همه قصه ها از یک #آرزو شروع نمی شوند؟
🍃آری شهادت شوخی نیست، #رحمت خاصِ خداست. قلبت را بو میکنند ، بوی دنیا که بدهد بوی ماند و حرص و طمع که داشته باشد رهایت میکنند.
🍃انگار او هم آرزوی شهادت داشت
و آرزوهایش اورا به سوی معبود کشاند. تنها قطعه عکسی از او، نه خاطره ایی که بماند و نه سر سوزن حرفی فقط این نام اوست ک بر #قلب تاریخ حک شده
است♥️
🍃علی حیدر حیدری، #مدافع_امنیت، نهم مرداد سال ۴۸ چشم ب جهان گشود و یازدهم اردیبهشت سال ۶۷ چشم از جهان فرو بست. تا ابتدایی بیشتر نخواند و بعد از آن به عنوان #پاسدار وظیفه کمیته #انقلاب_اسلامی در جبهه حضور پیدا کرد و در نهایت بر اثر برخورد گلوله هنگام آموزش نظامی باران رحمت الهی شامل حالش شد و به شهادت رسید🕊
✍️نویسنده: #فاطمه_زهرا_نقوی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_علی_حیدر_حیدری
📅تاریخ تولد : ٩ مرداد ۱٣۴٨
📅تاریخ شهادت : ۱۱ اردیبهشت ۱٣۶٧
📅تاریخ انتشار : ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : سنندج
🥀مزار شهید : فیروز آباد
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
#طرح_مربع
👆خاکریز خاطرات ۲۶۲
🌺 خواب زیبایی که بالاخره تعبیر شد...
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم
#شهیدنامور #توسل #رویای_صادقه #خواب #آرزو #امام_حسین #جهاد
#طرح_مربع
👆خاکریز خاطرات ۲۶۷
🌺 آرزوی مادر محقق؛ و شهیدش فدایِ امام حسین(ع)شهید شد
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم
#شهید_اصلاحی #شهدای_فارس #امام_حسین #عاشورا #آرزو #تعزیه #محرم #اشک
#چندخاطره
🔸 بیوگرافی شهید:
پاسدار شهیدمدافعحرم ایمان خزاعینژاد
متولد: ۳ خرداد ۱۳۶۶ جهرم فارس
شهادت: ۲۳ آبان ۱۳۹۴ حلب سوریه
🌼 #تازه_داماد| حدود ۲۶روز بعد از عروسی؛ در حالیکه پدرش بخاطر مشکل کمر از پا فلج شده، و ایمان خودش کارهای پدر رو انجام میداد؛ رفت سوریه. چون تازه داماد بود مادرشون گفتند: مامان! اگه میشه این بار نرو. ایمان این بیت شعر رو برا مادرشون خواند : ما زنده به آنیم که آرام نگیریم/ موجیم که آسودگی ما عدم ماست... دو ماه از ازدواجمون گذشته بود، که شهید شد
🌼 #میشهنری؟!!!|وقتی از رفتن گفت؛ فقط یه بار گفتم: ما تازه عروسی کردیم؛ میشه نری؟! ایمان هم گفت: خانوم! هر دلیلی بیاریم برا نرفتن یه جور توجیه کردنه. مدام هم این بیت شعر رو میخواند:
ما گر ز سر بریده میترسیدیم
در محفل عاشقان نمیرقصیدم.
🌼#جهادما_جهادشما|قبل از رفتن بهم گفت: خانوم! ما با رفتنمون جهاد میکنیم، شما با صبرتون؛ فکر نکن اجر شما کمتر از اجر ماست؛ شاید اجر بیشتری هم داشته باشید...
🌼 #آرزو|توی سوریه به دوستان مداحش میگه: برام روضه حضرت ابوالفضل بخونید؛ و دعا کنید که اگه قراره شهید بشم، یا شبیه آقا ابوالفضل باشه؛ یا شبیه امام حسین؛ و یا حضرت زهرا. اتفاقا شهادتش به هر سه اهلبیت بزرگوار شبیه شد. هم دستش؛ هم گردن و هم پهلوش لحظهی شهادت هدف دشمن قرار گرفت...
🌼 #دو_مزار|بعد از برگردوندن پیکر مطهرش متوجه میشن که یه قسمت از بدنش جا مونده. همون جا توی سوریه جاموندههای پیکرش رو دفنمیکنن. یعنی یک قسمت از وجود من توی خاک سوریه جا موند؛ و حالا ایمان به نوعی دو مزار داره
#شهیدمدافعحرم #شهدای_فارس
#خاکریزخاطرات ۹۹
🔸بابایِ فاطمه گمنام شد...
#متن_خاطره|همهی زندگیاش با حضـرت زهرا(س) پیوند خورده بود. وقتی ازدواج کرد، مهریهی همسرش شد مهریه ی حضرت زهرا(س)... حمزهعلی دو تا آرزو توی زندگی داشت: اول اینکه خدا بهش یک دختر بده ، تا اسمش رو بذاره فاطمه. دوم اینکه وقتی شهید شد، گمنام بمونه مثلِ حضرت زهرا(س)... هر دو تا آرزوهاش مستجاب شد و بابایِ فاطمه گمنام موند...
👤خاطرهای از زندگی شهید حمزهعلی احسانی
📚منبع: کتاب خط عاشقی۲ ، صفحه ۱۵
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
_________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
●واژهیاب:
#شهیداحسانی #انس_با_اهلبیت #حضرت_زهرا #آرزو #تربیت_فرزند #ازدواج_آسان #شهدای_اصفهان #گمنام #خاکریز_خاطرات
#خاطره_شهید
🔸 شرافت من از جانم ارزشمندتره؛ به آن نزدیک نشوید...
#متنخاطره|شیخ عاشق قرآن بود و چیزی نمونده بود تا حافظ کل قرآن بشه که دستگیر شد. شاید هم توی ماههای آخر زندگیش قرآن رو کاملا حفظ کرده بود... یادمه آخرین بار برا دیدن شیخ به همراه مادر، برادرانم، خواهرم و سکینه دختر شیخ؛ صبح زود به زندان حایر ریاض رفتیم؛ اما این دیدارمون با شیخ رو تا ساعت ۱۲ظهر به تاخیر انداختند. مادر و برادرم نگران شده بودند؛ چون همیشه ما وارد محل ملاقات شده و منتظر رسیدن شیخ میشدیم، اما اینبار وقتی وارد شدیم دیدیم او منتظر ماست. شیخ از دیدن مادر بسیار خوشحال شد. یادمه توی اون دیدار ورد زبان شیخ شده بود گفتنِ ذکرِ «الحمدلله رب العالمین»... میگفت: میخوام با شهادت به دیدار پروردگارم برم...
ملاقات که تموم شد، زمان خارج شدن؛ درِ گوشی به شیخ گفتم: حرفهایی درباره حل پرونده محکومان به گوش می رسه... اما شیخ در جوابم گفت: منو رها کنید و به پروندهی دیگران برسید. تو و «صادق الجبران» (وکیلش) از طرف من برای انجام هرکاری اختیار تام دارید؛ اما شرافت من از جانم ارزشمندتره، پس بهش نزدیک نشید...
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
●واژهیاب:
#شهید_شیخنمر #شجاعت #شهدای_مقاومت #روحانی_شهید #آرزو #بیتفاوت_نبودن #قرآن #انس_با_قرآن