💢#خاکریزخاطرات ۳۲
🔸گذشت در اوجِ نیاز ... بخوانید و لذت ببرید از این همه مردانگی
#متن_خاطره|نشسته بودم و تماشایش میکردم. لبهاش بدجوری از تشنگی تَرَک خورده بود. هر کسی از آب، یه سهم داشت. سهمِ آبِ خودش رو گرفت و اومد توی سایه نشست. یهو دید یه اسیر عراقی داره نگاهش میکنه. بلند شد و سهمِ آبِ خودش رو داد به اسیر عراقی...
👤 نام رزمنده در منبع نیامده
📚منبع: مجموعه روزگاران۹ (کتاب غواصان لشکر۱۴) صفحه ۹۴
●واژهیاب:
#ایثار #گذشت #فداکاری
#خاکریزخاطرات ۸۸
🔸کجای دنیا دیدی اینجور از خودگذشتگی کنن؟
#متن_خاطره|چند تا بسیجی داخلِ جیپ بودند. یهو دشمن شیمیایی زد و بسیجیها باید ماسک میزدند. اما یک ماسک کم بود. به همین خاطر هیچکس راضی نمیشد ماسک بزنه. تا اینکه یک نفر از اونا، بقیه رو قانع کرد. لحظاتی بعد در حالیکه اون بندهی خدا شدیداً سرفه میکرد، دوستاش بهش نگاه میکردند و از زیر ماسک اشک میریختند.
👤 نام این رزمندگان عزیز در منبع نیامده
📚منبع: سالنامه عطش ظهور ۱۳۸۵
____________________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم
●واژهیاب:
#ایثار #ازخودگذشتگی #گذشت #رفاقت #بی_تفاوت_نبودن #خاکریز_خاطرات
23.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایتگری
🎥 صحنهی جالب روبرو شدنِ شهید زینالدین با سرهنگ عراقی که به او سیلی زده بود
یکی از زیباترین کلیپهایی که برا شهدا تولید شده؛ قطعاً همینه
🔸 ۲۷ آبان؛ سالگرد عروج سردار شهید مهدیزینالدین که با برادرش مجید در کمین ضدانقلاب به شهادت رسید، گرامیباد
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم
●واژهیاب:
#شهیدزینالدین #شجاعت #باهوش #شهدای_قم #گذشت #خوشخلقی
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن
🎥 ماجرای کشتیِ شگفتانگیز شهید ابراهیم هادی
🔸۲۲بهمن؛ سالروز شهادتِ پهلوان ابراهیم هادی گرامیباد
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم
●واژهیاب:
#شهید_هادی #پهلوانی #شهدای_تهران #جوانمردی #غیرت #مادر #گذشت
#چند_روایت
🔸خاطراتی از سردار شهید مهدی شرعپسند
🌼 #دوستداشتی|اونقدر آقا بود و رزمندهها دوستش داشتند که تا خبر رسید تیپ سلمان فارسی به فرماندهی آقا مهدی تاسیس شده؛ همه هجوم آوردند برا ملحق شدن به این تیپ، و خیلی زود ظرفیت تکمیل شد. حتی بیش از ظرفیت هم مراجعه کردند، و مجبور شدیم نیروهایهای اضافی رو بفرستیم جاهای دیگه...
🌼 #مرد_عمل|آقامهدی برا رزمندهها کلاس نهجالبلاغه میگذاشت و خطبهی همام رو براشون تفسیر میکرد. همهی بچهها میرفتند گوشهی سنگر کلاس؛ و اگرچه آقامهدی بارها خطبهی همام و ويژگی پرهيزكاران رو از زبان حضرت امیر نقل كرده بود، اما هر بار نيروها و سربازان ايراني با تشنگی و عطش خاصی به حرفاش گوش میدادند. می گفتند تمام صفاتی که آقا مهدی از خطبه همام تفسیر میکنه، توی وجود خودش میبینیم
🌼 #خرمشهر|آقا مهدی اولين نفری بود كه بعد از آزادی خرمشهر، پرچم سه رنگ ايران رو بر فراز مسجد جامع این شهر به اهتزاز در آورد تا دل ميليونها ايرانی شاد بشه.
🌼 #گذشت|مجروح شده بود و رفتم بیمارستان ملاقاتش. آدرس گرفتم و رفتم اتاقش؛ اما دیدم روی تختی که پرستار گفته بود، یه پسربچه مجروح خوابیده. به پرستار گفتم و باهام اومد ببینه چه خبره. دیدیم مهدی پتوشو پهن کرده روی زمین خوابیده؛ تختش رو هم داده به پسر بچه ی مجروح که توی راهرو روی زمین بوده...
📚منبع: نوید شاهد
🔸۲ اسفند؛ سالروز شهادت مهدی شرعپسند گرامیباد
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
●واژهیاب:
#شهید_شرعپسند #گذشت #شهدای_البرز #فداکاری
5.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یک_خاطره
🎥 #فیلم| برخورد جالب شهید باکری با راننده کامیونی که به او لگد زده بود...
🔸۲۵ اسفند؛ سالروز شهادت مهدی باکری گرامیباد
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
●واژهیاب:
#شهید_باکری #گذشت #عفو #بخشش #هدایتگری #شهدای_آذربایجانغربی #شهیدباکری #خاکریز_خاطرات
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
🎥 #انیمیشن|آخرین جملهی شهید سجودی لحظهی شهادت...
وقتی تیر خورد فریاد زد و گفت...
🔸۲۶اسفند؛ سالروز شهادت سردار یوسف سجودی گرامیباد
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
●واژهیاب:
#شهید_سجودی #اخلاق_حسنه #مقاومت #شهدای_مازندران #گذشت #امام_حسین #شهیدسجودی #خاکریز_خاطرات
#سه_خاطره
🔸سه خاطرهی ناب از سردار شهید محمود رادمرد
🌼 #بخاطر_دیگران|اوايلی كه محمود به استخدام سپاه در اومد، بهعنوان هديه یه اوركت و سكهی بهار آزادی بهش دادند، اما قبول نکرد. دوستاش به شوخی گفتند: تو هديه رو نگیری، میدن به کسایِ دیگههااا محمود هم گفت: بذاريد هديه رو بدهندبه كسانی كه واقعاً نياز دارند...
🌼 #ساقی|يه شب خواب ديدم قبرستان روستا بسيار شلوغه. رفتم جلو و پرسیدم: چه خبره؟ گفتند: مگه اطلاع نداری؟ يه حوض بلوری توی قبرستون ساختند، و پسرت محمود داره مردم رو سيراب میکنه...
🌼 #رویای_صادقه|خواب ديدم من و مادرم یه جا نشستیم، و آقايی داره برامون روضه میخونه. اطرافمون هم بسيار شلوغ بود. من به شدت گريه میكردم که همون آقای روضهخوان اومد و گفت: بلند شو! گريه نكن.... سه روز بعد از این خواب ، محمود به شهادت رسید و جالب اینکه همونجایی دفن شد که توی خواب با مادرم نشسته بودیم و آقایی روضه میخوند...
📚 منبع: بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس
🔸۱۵ فروردین؛ سالروز شهادت محمود رادمرد گرامیباد
📖کلیککنید: قرائت یک صفحه قرآن تقدیم به شهید
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم
●واژهیاب:
#شهید_دادمرد #اخلاص #بیتفاوت_نبودن #مقام_شهدا #شهدای_خراسانرضوی #شهیددادمرد #گذشت
#یک_خاطره
🔸بخاطر کمک به رفیقش؛ ماشینش رو فروخت...
#متن_خاطره|حسن درآمد خوبی داشت. بهش میگفتم: تو چرا پسانداز نمیکنی؟ میگفت: جایی که لازمه پسانداز میکنم... چندتا دختر یتیم رو به سرپرستی گرفته بود. چند ماه قبل از شهادتش هم یه روز آمد خونه و گفت: سند ماشینو میخوام. گفتم: میخوای چیکار؟ گفت: لازم دارم... ماشین رو برد و فروخت. گفتم: چرا فروختیش؟ گفت: لازم بود... من هم که معمولا خیلی سؤال نمیکردم، دیگه چیزی نگفتم...
▫️بعد از شهادتش یکی از دوستاش آمد و گفت: " همسر من باردار بود و هزینهی بیمارستان هم زیاد. خیلی به این در و اون در زدم که بتوانم وامی تهیه کنم، اما نشد. از دوستانم کمک خواستم، اما باز هم کار به جایی نبردم. یه روز به نیتِ دردُ دل به حسن گفتم: نزدیک زایمان همسرمه و به مشکل مالی برخوردم. حسن سوئیچ ماشینش رو بهم داد و گفت: همین الان ماشین رو بفروش و هزینه کن. گفتم: من دارم باهات دردُ دل میکنم و اصلا توقعی ندارم. و سوئیچ رو برگردوندم... اما حسن خودش رفت و ماشینش رو فروخت و پولش رو آورد بهم داد..." بنده خدا میگفت: من میخوام پولی که شهید بهم داده بود رو به ما برگردونم... منم گفتم: شهید خودش این پول رو به شما هدیه داده، پس منم این پول رو پس نمیگیرم...
👤خاطرهای از زندگی شهید مدافعحرم حسن قاسمیدانا
📚منبع: کتاب " زندگی به سبک شهدا " بهروایت مادر شهید
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
●واژهیاب:
#شهید_قاسمیدانا #گذشت #ایثار #دستگیری_از_فقرا #دنیا_گریزی #شهدای_خراسانرضوی
#چند_خاطره
🌼 #ایثار|وقتی سرِ سفره مینشستیم؛ اگه غذا کم میومد، حاضر بود خودش نخوره و به برادر و خواهر و پدرش بده...
🌼 #احترام_به_والدین|خیلی اهل مراعات بود توی احترام به پدر و مادر. بعضی اوقات ما برادر و خواهرها لج میکردیم و پول توجیبی میخواستیم. علیاصغر سهم پول توجیبی خودش رو به ما میداد و میگفت: «الآن مامان و بابا ندارند! چقدر شما سخت میگیرید!»
🌼 #پیشگویی|وقتی میخواست بره واسه عملیات. روی دیوار اتاقِ امور مالی سروآباد کردستان؛ با خط خودش نوشت: اینجانب علیاصغر مهردادی، اعزامی از بهشهر؛ پایان مأموریت و تاریخ شهادت!... انگار بهش الهام شده بود کِی شهید میشه... حتی به دوستاش گفته بود: من تیر به پیشونیام میخوره... و همینطور هم شد...
👤خاطراتی از زندگی شهید علیاصغر مهردادی
📚منبع: کنگره شهدای استان مازندران
▫️۱۳خرداد؛ سالروز شهادت علیاصغر مهردادی گرامیباد
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم
●واژهیاب:
#شهید_مهردادی #پدر_و_مادر #ادب #گذشت #فداکاری #شهدای_مازندران #مزار_گلزاربهشهر
💢#خاکریزخاطرات ۱۷۰
🔸ماجرای کُتِ گشادِ استاندارِ شهید...
#متن_خاطره|استاندار گیلان بود و برا سخنرانی اومد شهر ما. قبل از شروع سخنرانی، یه پیرمرد فقیر بهش نزدیک شد و ازش کمک خواست. شهید انصاری جیبهاش رو گشت و دید پول نقد همراهش نیست. یهو دیدم کت خودش رو در آورد و داد به پیرمرد؛ با دیدنِ این صحنه، کت خودم رو از تن خارج کردم و دادم به شهیـد انصـاری تا لااقل برا سخنرانی بدونِ کت نباشه.کتِ من به تنِ ایشون بزرگ میزد و معلوم بود که مال خودش نیست؛ اما شهید بدونِ توجه به این مسائل سخنرانی کرد و بعد هم کت رو تحویلم داد و رفت...
👤خاطرهای از زندگی استاندار شهید علی انصاری
📚منبع:خبرگزاری تسنیم به نقل از همسرشهید
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
▫️۱۵ تیر؛ سالروز شهادت استاندار شهید علی انصاری گرامیباد
________________________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم
●واژهیاب:
#شهید_انصاری #گذشت #کمک_به_فقرا #تواضع #شهدای_گیلان #مزار_
#چند_خاطره
🎥 نوجوانیت رو مثلِ شهید ناصر کاظمی سپری کردی؟!!
🌼 #رفیق_خوب|بچهها با يکی از همبازیهامون که زبونش میگرفت، شوخی میکردند. بندهخدا اومده بود پیش ناصر و گلایه میکرد. ناصر بهش گفت: بچهها دوستت دارند و منظور بدی ندارند. بعدش هم اومد پیش بچهها و گفت: کارتون زشته؛ نباید رفیقمون رو برنجونیم... خلاصه با هزار دلیل بقیه رو قانع کرد که رفیقمون رو دست نیندازند.
🌼 #همبازی|دوران بچگی، هر کدوم توی یه تیم بازی میکردیم. بازيكنی بود كه بخاطر بازی ضعیفترش بچهها بهش بازی نمیدادند. یه روز ناصر متوجه شد و خودش رفت بیرون تا اون بندهخدا هم بازی کنه. وقتی هم بقیه اعتراض کردند، ناصر گفت: ایشون هم جزو بازيكنان تیممونه و باید بازی کنه.
🌼 #گرمکن|توی مسابقات محله ناصر بعنوان خوشاخلاقترين بازيكن انتخاب شد و بهش یه گرمكن دادند؛ اما هیچوقت ندیدم به تن کنه... حتی یه بار ازش پرسیدم: چرا گرمکن رو نمیپوشی؟ ایشون هم چیزی نگفت، انا بعد از مدتی فهمیدم که گرمکن رو بخشیده به یکی از بچههای فقیر مدرسه...
🌼 #کتونی|مسابقه داشتیم و یکی از بچهها كفش مناسب نداشت. ناصر كفش ورزشی خودش رو در آورد و داد بهش. اما کفش واسه بندهخدا بزرگ بود. ناصر رفت و کفی خرید براش تا اندازهش بشه... بهش گفتم: ناصر خودت چی میپوشی پس؟ گفت: خدا کریمه... بعد هم رفت و کفشای پارهی اون بنده خدا رو پوشید. اون روز کفش کهنه، پاره و تنگ خیلی اذیتش کرد، حتی بعد از بازی چند جای پاش زخمی شده بود، اما دم نزد...
📚 منبع: نویدشاهد
#شهید_کاظمی #ایثار #فداکاری #گذشت #شهدای_تهران #مزار_بهشتزهرا #نوجوانی_شهدا