eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.5هزار دنبال‌کننده
80.2هزار عکس
15.5هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
13.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فرماندهی که خودش را همراه با اشرار تنبیه کرد... این خاطره‌ی کوتاه و شنیدنی رو از دست ندین؛ مخصوصاً اگر در کشور مسئولیتی دارید ▫️۹خرداد؛ سالروز شهادت سردار سید یونس فاطمی گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم ●واژه‌یاب:
🌼 |وقتی سرِ سفره می‌نشستیم؛ اگه غذا کم میومد، حاضر بود خودش نخوره و به برادر و خواهر و پدرش بده... 🌼 |خیلی اهل مراعات بود توی احترام به پدر و مادر. بعضی اوقات ما برادر و خواهرها لج می‌کردیم و پول توجیبی می‌خواستیم. علی‌اصغر سهم پول توجیبی خودش رو به ما می‌داد و می‌گفت: «الآن مامان و بابا ندارند! چقدر شما سخت می‌گیرید!» 🌼 |وقتی می‌خواست بره واسه عملیات. روی دیوار اتاقِ امور مالی سروآباد کردستان؛ با خط خودش نوشت: اینجانب علی‌اصغر مهردادی، اعزامی از بهشهر؛ پایان مأموریت و تاریخ شهادت!... انگار بهش الهام شده بود کِی شهید میشه... حتی به دوستاش گفته بود: من تیر به پیشونی‌ام می‌خوره... و همینطور هم شد... 👤خاطراتی از زندگی شهید علی‌اصغر مهردادی 📚منبع: کنگره شهدای استان مازندران ▫️۱۳خرداد؛ سالروز شهادت علی‌اصغر مهردادی گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم ●واژه‌یاب:
🌸 شهید حاج‌حسین بصیر رو در ثواب تولیدمحتوا و انتشار مطالب امروز شریک می‌کنیم؛ به امیدی که دستمون رو بگیرند امروز از این فرمانده شهید براتون خواهیم گفت؛ ان‌شاءالله 🔰دانلود کنید:دریافت پوستر مشخصات شهدا با کیفیت اصلی ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ● واژه‌یاب:
🔸 پاسخ‌های جالب امام خمینی، به سوالات شهید افتخاریان |حبیب‌الله بارها افتخار رسیدن خدمت امام در بیتِ شریف ایشون رو پیدا کرده بود. حتی شخصاً مسیول آوردن خانواده‌ی امام خمینی از ترکیه به ایران شد. توی یکی از این دیدارهای خصوصی، وقتی با امام و سید احمدآقا تنها بودند، دو سوال حیاتی از امام پرسید. دو سوال مهمی که سرنوشتش را رقم زده، و مسیر آینده‌ رو برایش روشن ساخت. سوال اولی که از امام پرسید، این بود که: آیا دانشجویان خارج از کشور باید درس خودشون رو ادامه بدهند، یا به ایران برگردند؟ امام فرمود: فرزندم! در ایران زلزله شده، آیا شما می‌توانید بی‌تفاوت بمانید، یا به کمک آسیب دیدگان می‌شتابید و آنها را از زیر آوار خارج می‌کنید؟ شهید سوال دوم خودش رو از این شکلی مطرح کرد: می‌خواهید پاسدار شما باشم؟ امام به چشمان حبیب‌الله نگاه کردند و فرمودند: پاسدار اسلام باش... شهید افتخاریان بعد از این مکالمه‌ی خصوصی با امام، با تمام وجود به فرمان ایشان لبیک گفته و تا آخر عمر پاسدار حریم مردم باقی ماند و در این راه به شهادت رسید. 📚 منبع: خبرگزاری دفاع‌مقدس؛ وابسته به بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
🔸خاطراتی از زندگی سید طاهره هاشمی؛ دخترِ لایقِ شهادت... 🌼 |اهل مطالعه بود و همیشه می‌گفت: اگر برادران ما در جبهه‌ها می‌جنگند، جنگ ما با قلم است. 🌼 |هنوز به سن قانونی برا رأی دادن نرسیده بود، اما یه صندوق توی خونه درست کرد. بعد هم‌سن و سالهاش رو آورد؛ به صف شدند و رأى دادند. شاید می‌خواست از بچگی خودش و دوستاش رو توی مسیر انقلابیگری حفظ کنه. 🌼 |فرمان خودسازی امام برا رعایت مسائلی مثل نماز اول وقت، روزه‌های مستحبی، پرهیز از غیبت و دروغگویی، حفظ حجاب و... که صادر شد؛ طاهره یه جدول خودسازی برا خودش کشید و اونا رو انجام می‌داد. 🌼 |مادرش می‌گفت: طاهره بدون اینکه به کسی بگه دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها روزه می‌گرفت و فقط لحظه‌ی اذان مغرب بود که همه متوجه می‌شدند روزه بوده. 🌼 |یه کتابخونه توی مدرسه راه‌اندازی کرد، با هدف رسوندن کتابهایِ مناسب به دستِ هم سن و سالهاش. اونقدر هم خوب کار کرد که منافقین تحمل نکردند و کتابخانه رو آتش زدند. اما طاهره دوباره با جمع‌آوری پول از کسبه و اهالی شهر کتابخونه رو راه انداخت. 🌼 |تنها دختر چادری مدرسه بود. یه بار توی کوچه بازی می‌کردیم و با چادر نمیشد اون بازی رو انجام داد؛ حاضر نشد چادرشو در بیاره. وایستاد و بازی ما رو مدیریت کرد. شهید هم که شد هنوز چادرش محکم سرش بود. 🌼 |یه شب قبل از شهادت؛ خوابِ شهید بهشتی؛ یارانش و دو شهید دیگه رو دید. اونا بهش مژده شهادت دادند. 🔸۶بهمن؛ سالروز شهادت سیده طاهره هاشمی گرامی‌باد ●واژه‌یاب:
۱۲۶ 🔸اگه تو هم مثلِ این نوجوانِ شهیده نگاهت به زندگی این‌گونه زیباست؛ محبوب خدایی... |آنقدر مقاله و انشـاء قشنگ می نوشت، که همیشه می‌زدند به دیوارِ مدرسه؛ چون همه‌ی بچه‌ها دوست داشتند بخـونن. یه روز موضـوعِ انشـاء این بود: می‌خواهید در آینده چه کاره شوید؟ سیده طاهره نوشت: به من الهام شده که خیلی زود می میرم، البته با شهادت... اگر هم الان درس می خوانم برای دکتر و مهندس شدن نیست، فقط برا اینه که خدا رو بهتر بشناسم... 👤خاطره‌ای از زندگی شهیده سیده طاهره هاشمی 📚 منبع: کتاب عروس آسمان ، صفحه ۳۸ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ______________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
🔅 ۴۷ 🌺 شهیده سیده طاهره‌ هاشمی: |نگرانیِ ما این است که مبادا سازشی صورت گیرد؛ و خون‌های شهیدان به هدر رود؛ و نتوانیم ندایِ امام [خمینی] را به گوش جهانیان برسانیم؛ که ندای امام، همان ندایِ اسلام است... 🔰دانلود کنید:دریافت چراغ‌راه(۴۷) با کیفیت اصلی _______ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
🔸مهربان باش؛ مثل شهید اسماعیل ناظریان... 🌼 |به افراد نیازمند کمک می‌کرد. حتی وقتی بچه بود و پولی برا کمک مالی نداشت؛ کمک جسمی می‌کرد. مثلاً همسایه‌ی پیری داشتیم که اسماعیل ساکش رو حمل می‌کرد؛ زیر بغلش رو می‌گرفت؛ حتی گاهی می‌دیدم از سر کوچه تا ته کوچه بنده‌خدا رو کول کرده و می‌بره... 🌼 |بارها به مادرش می‌گفت: بابا تنهایی کار می‌کنه و ما همه‌ش توی خونه مصرف‌کننده هستیم... وقتی دیپلم گرفت، می‌دیدم که صبح زود از خونه میره بیرون. یه روز به مادرش گفتم: اسماعیل کجا میره؟ گفت: [احتمالا] میره کتابخونه مطالعه کنه تا واسه کنکور آماده بشه... گذشت تا اینکه یه روز اتفاقی از یه خیابانی رد شدم؛ دیدم اسماعیل فرغون دستش گرفته و مَلات جابجا می‌کنه. گفتم: اسماعیل داری چکار می‌کنی؟ فرغون رو ول کرد و رفت مخفی شد. تازه فهمیدم میره کارگری تا کمک خرج خونه باشه... 🌼 |چند روز مونده به شهادتش خواب دیدم که پا شدم نماز بخو‌نم؛ وسط نماز می‌دیدم که اسماعیل لباس احرام پوشیده و یه پارچه سفید بسته به سرش که لکه‌های قرمزِ خون داره... دو سه بار این خواب رو دیدم، اما جرات نمی‌کردم به مادرش بگم. تا اینکه یه روز صبح مادرش اومد صبحانه بخوره، بهم گفت: آقا! من خواب دیدم که اسماعیل اینطوریه، لباس سفید پوشیده و... پرسیدم: چند بار این خواب رو دیدی؟ گفت: یه بار! گفتم: من سه بار این خواب رو دیدم... تا اینکه چند روز بعد خوابِ من و مادرش تعبیر شد و اسماعیل به شهادت رسید. 📚منبع: پرتال شهدای دانشجو ________
🔸آخرین دیدار... |یه روز شهید اومد خونه. دیدم رفت از خودش عکس گرفت؛ قاب کرد و یه روبان مشکی هم زد گوشه‌اش. بعد بهم داد و گفت: این عکس رو به عنوان یادگاری براتون میذارم... بدونید این آخرین باریه که من میرم جبهه؛ و دیگه شما رو نمی‌بینم... همینطور هم شد؛ رفت و دیگه نیومد... 👤خاطره‌ای از طلبه‌ی شهید وحید محسنی گرامی‌باد 📚منبع: کنگره شهدای مازندران ▫️۱۶ تیرماه؛ سالروز شهادت وحید محسنی گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم ●واژه‌یاب:
🔅 ۶۲ 🌺 شهید یوسف قناعت: |قدری به زندگیِ معنویِ خود بنگرید؛ اگر تغییری نیافتید، بدانید که خیلی از قافله عقب هستید؛ اما اگر تغییرِ معنوی احساس کردید، خوشا به حالِ شما... 🔰دانلود کنید:دریافت چراغ‌راه(۶۲) با کیفیت اصلی ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم ●واژه‌یاب:
🔸 آقا مصطفی؛ مردِ همیشه مُبارز... 🌼 | بعد از بازنشستگی خیلی پیگیر رفتن به سوریه بود. همیشه هم این جمله‌ی حضرت آقا رو تکرار می‌کرد که فرموده بودند: یک پاسدار هیچوقت بازنشسته نمیشه... آقا مصطفی معتقد بود تا وقتی زنده است، باید برا حفظ نظام و انقلاب و امنیت کشور تلاش کنه... 🌼 | توی اعزام آخرش، از نوه‌ی پنج ساله‌اش می‌خواد که برا شهادتش دعا کنه ... انگار دعای مستجابی کرده بود که بابابزرگش به آرزوش رسید 🌼 | توصیه‌ی آقا مصطفی به خانواده و نزدیکانش این بود: همیشه سرباز خوبی برا امام زمان (عج) و نایب‌شون امام خامنه‌ای باشید...  ▫️۱۹مرداد؛ سالروز شهادت سردار شهید مصطفی خوش‌محمدی گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
904.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸بُرش‌هایی از زندگی شهید مدافع‌وطن رضا قربانی 🌼 |توی پایگاه محلِ خدمتش، چند عکس شهید رو روی دیوار نصب کرده بود؛ اما یه جای خالی کنارش گذاشته بود. به دوستانش می‌گفت: این جای عکس منه... منتظر شهادت بود و بهش هم رسید... 🌼 |هميشه از پدر و مادر قدردانی مي­‌كرد و عذرخواه بود كه نتونسته محبّت اونا رو جبران كنه... 🌼 |یه بار پول عیدش رو جمع کرد و برا یکی از دوستاش توی دانشگاهِ لاهیجان که پدری کارگر داشت، لباس خرید... 🌼 |یه روز شهید اسماعیل خانزاده از شهدای مدافع حرم بهم گفت: دو بار حاجتی داشتم، و از محمودآباد به زیارت مزار شهید قربانی توی چالوس رفتم. هر دو بار بعد از دردِدل با شهید حاجتم رو گرفتم... 🌼 |شب قبل چند مرحله ماموریت گشت داشتیم. برا همین آقا رضا خسته بود و بعد از نماز صبح داشت استراحت می‌کرد. ماموریت جدید صبح هم نوبت همکارش بود. اما رضا دید که همرزمش، درحال استراحته... برا همین با اینکه خسته بود، تصمیم گرفت دوستش رو بیدار نکنه و خودش بره ماموریت... رضا رفت و ساعاتی بعد خبر شهادتش رسید 🌼 |و حالا کلیپ رو باز کن و سیمای مخلصانه‌ شهید رو ببین و صحبت‌های دلنشینش رو بشنو... ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب: