eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.9هزار عکس
11.5هزار ویدیو
178 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
قبرم را ساده و هم سطح زمین درست کنید و با اندکی سیمان روی آن را بپوشانید و فقط باانگشت روی آن بنویسید "پرکاهی تقدیم به آستان قدس الهی" 🌺🍃
عدنان خیرالله برای صدام می خواد خوش رقصی کنه اماشما برای آبروی امام زمان عج می جنگید 🌷
دستمال کوچیک جیبی داشت که تو همه مراسم عزاداری ایمه ،گریه هاشو با اون پاک میکرد و میگفت که این اشکها و این دستمال روز قیامت برام شهادت میدن 🌸🍃
... همسر شهید: " در شب عروسی وقتی رسیدیم سالن اذان را گفتند و عبدالله خواست که صدای اذان در سالن پخش شود و نماز خوانده شود و در نهایت نماز جماعت را هم برپا کرد.!" . ‌امام رضا(ع) برای جمعى از طالبیان بیرون رفت . که وقت نماز رسید ؛ حضرت راه خود را به طرف کوشکى که در آن نزدیکى بود کج کرد و زیر صخره اى فرود آمد و فرمود : اذان بگو . عرض کردم : منتظر مى مانیم تا دوستانمان هم به ما ملحق شوند . حضرت فرمود : خدا تو را بیامرزد ، هرگز نمازت را، بى دلیل از اوّل وقت به تأخیر مینداز . همیشه رعایت اوّل وقت را بکن ؛ پس ، من اذان گفتم و نماز خواندیم .! منبع: بحار الأنوار ـ به نقل از قزّاز . .
... همسر شهید: " در شب عروسی وقتی رسیدیم سالن اذان را گفتند و عبدالله خواست که صدای اذان در سالن پخش شود و نماز خوانده شود و در نهایت نماز جماعت را هم برپا کرد.!" . ‌امام رضا(ع) برای جمعى از طالبیان بیرون رفت . که وقت نماز رسید ؛ حضرت راه خود را به طرف کوشکى که در آن نزدیکى بود کج کرد و زیر صخره اى فرود آمد و فرمود : اذان بگو . عرض کردم : منتظر مى مانیم تا دوستانمان هم به ما ملحق شوند . حضرت فرمود : خدا تو را بیامرزد ، هرگز نمازت را، بى دلیل از اوّل وقت به تأخیر مینداز . همیشه رعایت اوّل وقت را بکن ؛ پس ، من اذان گفتم و نماز خواندیم .! منبع: بحار الأنوار ـ به نقل از قزّاز . .
یک مین منور بادرجه حرارت 1600درجه سانتیگراد توی سکوت و تاریکی شب روشن میشه ممکنه عملیات لو بره و جان هزاران رزمنده بخطر بیاندازد مین توی شکمش میگیره ذره ذره میسوزه وآب میشه ودم نمیزنه 🌺🍃
امام عقدشان راخواندوپول مختصری بهشان دادکه بروند مشهد.پول راداده بودبه حاج احمد آقا گفت: جنگ تموم بشه زیارت هم میریم!با خانمش دوتایی برگشتند اهواز 🌺🍃
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊 اگر خواستید برای شخصی کاری انجام دهید شخص را در نظر نگیر خدا را در نظر بگیر و بگو فی سبیل الله.... 🌷شهید محمد سلیمانی🌷 🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
ساده پوش بود دو تا پیراهن بیشتر نداشت. گاهی اوقات ما اعتراض می کردیم و می گفتیم: خب! یه دست لباس نو بگیر اینا خیلی کهنه شده... می گفت:دلیلی نداره ❗️ همین که تمیز و مرتّب باشه،خوبه....🍃 هنوز قابل استفاده است...👌☺️ 🔰شهید مجید پازوکی
او در ذوب شده بود مــادر از خصوصیـاتش اینگونه روایت می‌کند: لباس نو نمی‌پوشید می‌گفت مگر رزمنده‌های ما لباس نو می‌پوشیدند موقع خواب تشک زیرش نمی‌انداخت و می‌گفت مگرشهدای ماروی تشک می‌خوابیدند او به تمام معنا بود؛ وقتی از او می‌پرسیدم در پادگان چه کاره هستی؟ می‌گفت جاروکشم... شوخ طبع بود و در عین حال با ادب از هر غذایی نمی‌خورد و می‌گفت نمی‌دانم پول این غذا از چه راهی تهیه شده ، اهل تضرع بود و عبادت خالصانه گاهی شب‌ها که می‌رفتم رویش پتو بیاندازم که سردش نشود، می ‌دیدم عبا انداخته و دارد قـرآن می‌خـواند و گریـه می‌ڪنـد... سـالروز شهــادٺ گلزار شهدای تهران قطعه ۲
امام عقدشان راخواندوپول مختصری بهشان دادکه بروند مشهد.پول راداده بودبه حاج احمد آقا گفت: جنگ تموم بشه زیارت هم میریم!با خانمش دوتایی برگشتند اهواز 🌺🍃
نامه‌ای عجیب از شهیدی که ۳۰ سال پس از شهادت به خانواده‌ رسید. در بخشهایی از این نامه آمده است: وقتی در شلمچه با دشمن نبرد می‌کردم به خودم آمدم احساس کردم نسیمی از سوی کربلا می‌آید، وقتی درون این احساس بودم یکدفعه صدای ملکوتی را احساس کردم، در همین لحظه، ملائکه‌ای مرا به آغوش کشید، وقتی چشم باز کردم خود را در صحن اباعبدالله الحسین در کنار سرور شهیدان یافتم، آری مادر، آری مادر شهید مجتبی و ای مادران و همسران شهدا، این است مقام شهیدان. مادر ماها پشت سر سرور شهیدان نماز می‌خوانیم، هنوز باور ندارم چه می‌بینم، خوابم یا بیدار، خدایا بچه‌های فلاح به من خوش‌آمد می‌گویند، همه بچه‌ها اینجا هستند، وقتی به مقصد رسیدم بچه‌ها جویای حال خانواده‌شان بودند... مادر حال می‌فهمم من اینجا زنده هستم، در آنجا بی‌جانی بیش نبوده‌ام... 🌸🕊
نامه‌ای عجیب از شهیدی که ۳۰ سال پس از شهادت به خانواده‌ رسید. در بخشهایی از این نامه آمده است: وقتی در شلمچه با دشمن نبرد می‌کردم به خودم آمدم احساس کردم نسیمی از سوی کربلا می‌آید، وقتی درون این احساس بودم یکدفعه صدای ملکوتی را احساس کردم، در همین لحظه، ملائکه‌ای مرا به آغوش کشید، وقتی چشم باز کردم خود را در صحن اباعبدالله الحسین در کنار سرور شهیدان یافتم، آری مادر، آری مادر شهید مجتبی و ای مادران و همسران شهدا، این است مقام شهیدان. مادر ماها پشت سر سرور شهیدان نماز می‌خوانیم، هنوز باور ندارم چه می‌بینم، خوابم یا بیدار، خدایا بچه‌های فلاح به من خوش‌آمد می‌گویند، همه بچه‌ها اینجا هستند، وقتی به مقصد رسیدم بچه‌ها جویای حال خانواده‌شان بودند... مادر حال می‌فهمم من اینجا زنده هستم، در آنجا بی‌جانی بیش نبوده‌ام... 🌸🕊
خاطره‌ازهمسرشهید زیردست نواز بود. بعداز شهادتش فهمیدیم که سرپرستی5.6 خانواده را برعهده داشت. در پایگاه شیراز معماری به نام قبادی بود که برای نجات یک مقنی از چاه، خفه شد. جواد از آشپز رستوران خواسته بود از همان غذایی که تیمسار و افسران می‌خورند به خانواده قبادی هم بدهند و خودش پول آن را حساب می‌کرد. البته هیچ وقت به من نمی‌گفت. یک روز خانم قبادی به منزل ما آمد و موضوع را به من گفت و تاکید کرد: می‌خواهم شما هم راضی باشید. گفتم: آنچه سرهنگ فکوری می‌کند مورد قبول و رضایت من است. ✨🌻
نمازش رو همیشه شمرده شمرده و بادقت می خوند بهمون می گفت : اشکال کار ما اینه که برای همه وقت می ذاریم، جز برای خدا نمازمون رو سریع می خونیم و فکر می کنیم زرنگی کردیم؛ اما یادمون می ره اونی که به وقت ها برکت می ده، فقط خود خداست 🌸🍃
یک جوان 23 ساله در دفترچه خاطرات دوران جنگ اینطور نوشته برای گشت شبانه ما را برده بودند خسته و کوفته آمدم فکرکردم یک چرتی می‌زنم، بعد بیدار می‌شوم و نمازم را می‌خوانم بر اثر خستگی زیاد خوابم برد دیدم ساعت از نیمه‌شب گذشته و نمازم قضا شده است سرم را به دیوار کوبیدم و گریه کردم که چرا نمازم قضا شد خود را ملامت کردم و حالت اندوه تا یک هفته دست از سرم برنداشت 🌸🍀
نصیحت های ابراهیم به مردی که حجاب همسرش برایش مهم نبود: "دوست عزیز! همسر شما برای خود شماست، نه برای نمایش دادن جلوی دیگران! می دانی چقدر از جوانان با دیدن همسر بی حجاب شما به گناه می افتد؟" 🌷شهید ابراهیم هادی
✅ خلاقیت در امر به معروف یک روز در یکی از قرارگاه ها صیاد ازمن پرسید : (فلانی! میزان شرکت رزمنده ها در نماز جماعت به چه صورت است؟) گفتم: اکثر رزمنده ها درنماز جماعت ظهر و عصر و مغرب و اعشا شرکت میکنند ولی تعداد شرکت کنندگان در نماز جماعت صبح کم است ) 💫ایشان گفت : (به همه اعلام کن فردا قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر باشند ) و من این کار را کردم . صبح همه در حسینیه حاضر شدند و 💎صیاد بلند شد و گفت : (برادران! شما به دستور من که یک سرباز کوچک جبهه اسلام هستم ، قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر شدید ، ولی به امر خدا که هر روز صبح باصدای اذان شما را به نماز جماعت می خواند ، توجه نمیکنید ! ) این کار خیلی حاضران را تحت تاثیر قرار داد 📄 نقل از : همرزم_شهید 💠✨ امربه معروف و نهی از منکر سیره شهدا ست ✨💠 🌸🍃
شیرودی در کنار هلیکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سؤال می کردند. خبرنگارى از کشور یمن آمده بود، پرسید: شما تا چه هنکام حاضرید بجنگید؟ شهید خندید و گفت : ✨ ما براى خاک نمی جنگیم ، ✨ما براى اسلام می جنگیم ✨ تا هر وقت اسلام در خطر باشد. 🕊این را که گفت به راه افتاد، خبرنگاران حیران ایستادند. شهید آستین هایش را بالا زد، چند نفر به زبان هاى مختلف پرسیدند: کجا؟ گفت: 🕊نماز! دارند اذان می‌گویند. 🍃🕊
از خون چشم حمید بگویم , آن دو شبی که در جزیره مجنون بودیم حمید اصلا چشم روی هم نگذاشت ... ناغافل دیدم از چشم های حمید دارد خون می آید , داد زدم حمید ! چشم هات ترکش خورده ؟ خندید ...برگشت زل زد بهم گذاشت خودم بفهمم بعد دو شبانه روز کار و بی خوابی مویرگ چشمش پاره شد و آن خون ... شهدا اینطوری جهاد کردن که حتی یک قطعه خاک از هیچ جا کم نشد ... 🌸
فعالیت درگمنامی آمد ،گفت: « باید برای نیروهایی که رفته اند خط مهمات بار بزنیم. نمی شناختمش اما رفتیم دنبالش. رفت زاغه ی مهمات. جعبه ها را بار کامیون کردیم. عرق همه در آمده بود ، عرق او هم .! بچه ها کلافه شده بودند و خسته ؛ غرغر می کردند و لجبازی. اما او فقط بچه ها را آرام میکرد و کار تمام که شد خسته نباشیدی گفت و تشکر. مجری گفت: هم اکنون توجه شما را به فرمایشات معاونت محترم تیپ 27 محمد رسول الله برادر گرامی حاج محمد ابراهیم‌ همت جلب می کنیم. وقتی آمد پشت تریبون پیشانی‌هایمان عرق کرد. او همان بود که به او بد وبیراه گفته بودیم .
همیشه توی ماشین و سجاده اش یه زیارت عاشورا داشت دوران مجردی هرهفته درکنار قبور شهدا زیارت عاشورا میخواند.. برای حاجت روایی چهله زیارت عاشورا برمیداشت و هدیه میکرد به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و حاجت روا هم میشد..کار هر روزش بود ؛ بعد از نماز باید زیارت عاشورا میخوند.. حتی اگه خسته بود. حتی اگه حال نداشت و یا خوابش میومد.. شده بود تند میخوند ولی میخوند..تاکید داشت باید با صدای بلند توی خونه خونده بشه و علی اکبرمون رو توی بغلش میگذاشت و میگفت باید اخت پیدا کنه با دعا و زیارت..و واقعا زندگی و مرگش مصداق این فراز زیارت عاشورا بود:" اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْياىَ مَحْيا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ".. تازه فهمیدم داستان سلام هاش به آقا امام حسین (علیه السلام)چی بوبود. راوی:همسر شهید 🕊 @
#سیره_شهدا در ازدواج بسیار سختگیر بود. در همان روز خواستگاری نخستین صحبت مهدی در مورد #شهادت بود 🕊و اینکه راهی که ایشان پیش گرفته اند در نهایت به شهادت ختم می شود و کسی نباید مانع ایشان شود☝️ . نسبت به حجاب خیلی اهمیت می داد ، به طوری که روز خواستگاری عنوان کرد که با وجود اینکه مهمان حبیب خداست اما کسی که وارد منزل ما می شود باید با پوشش حضرت زهرا (سلام الله علیها) وارد شود 🌺 #شهید_مدافع_حرم_مهدی_نوروزی
پدرش متوجہ مےشود ڪہ صادق و دوستانش تیمے را تشـڪیل داده اند و با مبالغ ناچیز خواروبار تهیہ مےڪنند و شـبانہ ‌بہ‌ حاشـیہ ‌نشـینان شـهـر آذوقہ مےرساندند. این ڪار نشان از آن داشت ✨ڪہ واقعاً بہ درسهایےڪہ از امام علے(؏) گرفتہ بودند ✨عمل مےڪردند، 🔺آنطور نبود ڪہ‌ بشنود و عمل نڪند... 📄راوی:مادر شهید 🌷