در حیف و میل کردن #پول_ایران و بالا کشیدن آن به شدت شبیه پدرش بود! 😡🤐
#محمدرضا در اتومبیل نشسته بود. از خیابانهای شهر میگذشت و به پدرش فکر میکرد. محمدرضای امروز با محمدرضایی که پدرش میشناخت، تفاوت بسیاری داشت. او حالا بیش از هر وقت دیگر #شبیه_پدرش بود. برای #حفظ_منافع_بیگانگان خاک کشورش را فروخته بود؛ #آزادی_طلبان زیادی را #زندانی کرده بود. #امام خمینی(ره) را #تبعید کرده بود. #ساواکی که او تأسیس کرده بود، بسیار خشنتر از #نیروهای_امنیتی پدرش کار میکرد. اما اینها تنها شباهت پدر و پسری آنها نبود. محمدرضا در حیف و میل کردن پول #ایران و بالا کشیدن آن به شدت شبیه پدرش بود.
محمدرضا بزرگترین #تاجر ایران بود. او در #بانک_داری، #هتل_داری، #کشتی_رانی، #خرده_فروشی، #صنایع_جدید و #کشاورزی دست داشت. #سهام #بانک_عمران صددرصد متعلق به او بود. نخستوزیرهای ایران بخش قابل توجهی از #بودجه_مملکت را به او و #خانواده_سلطنتی اختصاص میدادند. اصلاً #عدالت یعنی همین! دوستان و اطرافیان محمدرضا او را در پروژههای خود شریک میکردند تا بتوانند از #رانت_شاه استفاده کنند!
📘برشی از کتاب#چاپیدشاه
🖋#سپیده_انوشه
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🔗https://ketabejamkaran.ir/117917
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹ببینید: گفتگوی کوتاهی با #فاطمه_بختیاری نویسنده رمان نواجوان #پدر_بزرگ_و_راز_صندوقچه و #فاطمه_نفری نویسنده و کارشناس رمان نوجوان
📙 #پدر_بزرگ_و_راز_صندوقچه
🖋 #فاطمه_بختیاری
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/109798
📚 #کتاب_هفته
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
📚 آثار #انتشارات_کتاب_جمکران با موضوع #انقلاب_اسلامی
#چاپید_شاه
https://ketabejamkaran.ir/117917
#روزگار_طیبه
https://ketabejamkaran.ir/131523
#بی_نام_پدر
https://ketabejamkaran.ir/88705
#اولین_برف
https://ketabejamkaran.ir/137323
#میدان_انقلاب
https://ketabejamkaran.ir/99379
#بدون_ریش_سبیل_مرد_شدم
https://ketabejamkaran.ir/99556
#پدربزرگ_و_راز_صندوقچه
https://ketabejamkaran.ir/109798
#دردسرهای_آقاجون
https://ketabejamkaran.ir/102584
#آواز_بچه_آتش
https://ketabejamkaran.ir/6223
#پدر_پسر_روح_الله
https://ketabejamkaran.ir/6018
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🟢وقتی #شیخ_حسنعلی_نخودکی هم در شفای بیماری عاجز بود!
📖یکی از شاگردان شیخ حسنعلی نخودکی می گفت: در زمان جوانی به #کسالت خاصی مبتلا شدم. خدمت استاد جناب شیخ حسنعلی نخودکی مشرف شدم. ایشان دستورهای جدیدی از داروها و ادویهها را مرحمت فرمودند. این بار هم کمترین نتیجهای نگرفتم. ناراحت و نالان در #بستر_بیماری آرمیده بودم. در این هنگام، پیرزنی که سالیان درازی برای کمککار خانواده ما میآمد وارد منزل شد. پیرزن خدمتکار گفت مداوای کسالت ایشان آسان است. فلان گیاه، دوای درد ایشان است. پس از آنکه #طبابت پیرزن را برای من نقل کردند، از روی #ناچاری به دستور ایشان عمل کردم. پساز مدتی کوتاه از آن #بیماری نجات پیدا کردم. پساز این جریان به خدمت جناب #شیخ مشرف شدم. جریان طبابت آن پیرزن را عرضه کردم. حاج شیخ به بنده فرمودند: محمود میدانی چرا دانستنیهای من و شما در امر طبابت مؤثر واقع نشد؟ #خداوند_متعال میخواهد به من و شما بفهماند که عنان و سررشته تمام کارها به دست اوست، و هرکسی از قدرت او استمداد میجوید.
📘 #خاطراتی_از_صالحان
🖋 #احمد_شهامت_پور
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🛒https://ketabejamkaran.ir/4289
📘📘📘📘📘
♦️ #سیره_علما
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🌲پدربزرگ و راز درخت تنومند انقلاب
🐺«آقاگرگه اومده دنبال حبة انگور.» #صدیقه فکر کرد #بابابزرگ دارد شوخی میکند؛ همانطور که من هم وقتی فصل اول را شروع کردم و بعد ده خط به این جمله رسیدم، فکر کردم پدربزرگ داستان دارد شوخی میکند تا روحیه نوهاش را عوض کند. همیشه مخاطب با پیشفرضی #مطالعه_کتاب را شروع میکند یا مینشیند تا فیلمی ببیند. این خاصیت تجربههای جدید است که آدمها یاد گرفتهاند قبل هر کاری به حالوهوای آن فکر کنند. البته شاید هر آدمیزادی هم اینطور نباشد؛ ولی من همینطورم و فکرهایی برای #پدربزرگ_و_راز_صندوقچه داشتم که پیشفرضهایم بود و مثل یک تحقیق علمی فرضیههایی ساخته بودم که با مطالعه کتاب باید میفهمیدم درستاند یا نه! به نظر میرسد اینهایی که تا حالا نوشتهام #مقدمه تحقیقم بوده، پس بیایید برویم جلوتر تا ببینیم یافتههایم چه بوده و نتیجهگیریام چه میشود.
📖 داستان #کتاب به روزهای قبل #انقلاب_اسلامی_ایران برمیگردد؛ روزهایی که #ساواک، پدربزرگ صدیقه را پس از #شهادت پدرومادرش دستگیر کرده و او به خانه خالهثریا آمده است. ثریا شبیه صدیقه و خانوادهاش نیست. او دوست دارد آزاد باشد و بچرخد و بنوشد و برقصد. بهخاطر همین تفاوت دیدگاهها هم بود که هنگام بازگشت پدربزرگ و بُردن صدیقه به #قم، بحث و جدل راه انداخت؛ اما به هدفش نرسید و صدیقه از #تهران به قم رفت تا روزهای ماجراجویانهای را تجربه کند. البته آنها با نامههایی که بین همدیگر ردوبدل میکردند با هم در ارتباط بودند و همین ارتباطها هم بود که منجر به اتفاقاتی شد.
⬇️⬇️⬇️
✅ این داستان ۲۰۰صفحهای را #فاطمه_بختیاری نوشته است. در ابتدای کار میفهمم که نویسنده یک زن است و شخصیت نوجوان داستان هم یک دختر؛ نه اینکه به اصطلاح «درآمدن» یا «درنیامدن» شخصیت اثر، خیلی ارتباط مستقیمی به این مسئله داشته باشد ولی بیتأثیر هم نیست. شخصیت «صدیقه» درآمده است و میشود همپای او از خانه خالهثریا بیرون آمد، به کوچهپسکوچههای قم رفت، به ضریح #حرم_حضرت_معصومه(س) چسبید، گلدانهای پدربزرگ را جابهجا کرد، با زینب خندید و ترسید و بازی کرد، از دست مأموران دولتی #پهلوی فرار کرد و به یاد باباعلی و مامانصبا افتاد که چه مظلومانه زمین را ترک کردهاند. صدیقه نقطه اتصال ما به داستان است. او هم قفل درِ داستان است و هم کلیدش. همین نکته است که کتاب #پدربزرگ_و_راز_صندوقچه را مهم میکند که حتی شده یکبار آن را حتما خواند؛ چون نوجوانش حتی اگر خودش آغازکننده ماجراها نباشد، ولی ادامهاش میدهد و پیش میبرد و به نقطه تهِ جمله آخر میرساند. این صدیقه است که در تمامِ داستان میچرخد و دیده میشود؛ حتی اگر پدربزرگ اولین کنش داستان را انجام میدهد و محکم به درِ خانه خالهثریا میزند و آخرین کنش هم مال اوست و آه میکشد و از شکاف چادر ماشین بیرون را نگاه میکند. #شخصیت_پردازی مراحل مختلف دارد که یکی از آنها احساس حضور است. احساس کنی واقعا دختربچهای در قم لابهلای صدای #تفنگ و بگیر و ببند ساواک، پشت پنجره ایستاده و به انتظار پدربزرگش است تا بیاید و بپرسد: «چرا اینطوری شدی؟ چرا رفتارت اینقدر عجیب است؟».
⬇️⬇️⬇️
👴🏻من پدربزرگ نداشتم و هیچوقت نتوانستم نوه مردی مسن و جاافتاده باشم. من هیچوقت نتوانستم دست پیر و پُرچروک پدربزرگم را بگیرم و او را از خانه بیرون ببرم و بگردیم و خوش باشیم؛ چه برسد به اینکه شجاع باشم و در لحظههای پرتبوتاب به ثمر نشستن انقلاب اسلامی همراه او #مبارزه کنم. #پدربزرگ_و_راز_صندوقچه بار دیگر این حسرت را در من بیدار کرد که چقدر پدربزرگداشتن میتوانست برایم تجربه لذتبخش و هیجانانگیزی باشد. آدمی بهخاطر کمبودهایش در چیزهایی که میبیند و میخواند و میشنود به دنبال جبران آنهاست حتی اگر مال خودش نباشد. آدمی که یکی از آنها من باشم نیز به دنبال جبران پدربزرگنداشتن هستم و در #داستان_های_ایرانی به دنبال پدربزرگهایی شکل پدربزرگ خودم میگردم.
📘 این #کتاب انتخاب خوبی بود برای خواندن، احساس کردن و یادآوری جای خالی پدربزرگهایی که من ندارم، شما ندارید و شاید بقیه هم ندارند. به همین دلایلی که در چندخط قبل خواندید، یک ستاره دیگر به #فاطمه_بختیاری میدهم برای انتخاب شخصیتهایی که نوشت و به آنها پرداخت. او شخصیتهای اصلی و فرعی زیادی وارد داستانش نکرده و سعی کرده همانهایی را هم که در چنته دارد، خوب بپرورد و در ذهن #مخاطب جا بیندازد. حالا که کتاب را تمام کردهام در ذهنم دارم تصور میکنم روزی را که پدربزرگم هست و به درِ خانهمان تقتق میزند و با لبخند پا به حیاطمان میگذارد، از کنار درخت نارنجمان رد میشود و به من که میرسد میگوید: «آقاگرگهاومده دنبال حبة انگور.».
⬇️⬇️⬇️
🧳 نویسنده کتاب داستان صدیقه و پدربزرگش را طوری نوشته است که خواندن کتاب مثل #رانندگی در یک جاده پر از دستانداز نباشد. جمله اول را که میخوانیم سُر میخوریم تا جمله آخر. این کتاب ۲۰۰صفحهای را اگر سرتان شلوغ باشد در دو روز میخوانید و اگر نباشد، در یک روز. بختیاری، این داستان خوشخوان و روان را برای مخاطب نوجوان نوشته است؛ مخاطبی که قرار است با بخشی از تاریخ کشورش آشنا شود. همینطوری هم نوجوانان از سختخوانی و کتابهای زمخت و سفت تاریخی گریزاناند. پس چه خوب است که تاریخ را لای خوشمزگی داستان بگذاری و به مخاطب بدهی. مثل مادری که برای خوراندن شربت سرماخوردگی به بچهاش، قاشق را مثل فرود هواپیما با خنده و بازی به دهان او نزدیک میکند. #فاطمه_بختیاری تاریخ مبارزات شهر قم را- نه کامل، بلکه گزیدهای از روزهای پرالتهابش را- در قالب #داستان_ماجراجویی پدربزرگ و صدیقه به مخاطب نوجوان و سایر کسانی که در سن درک و خواندن این اثر هستند، ارائه میدهد. چطور؟ ساده ساده؛ وقتی داریم از بازار میگذریم و بوی #سوهان تازه پخته شده به بینیمان میرسد، وقتی در مسافرخانه اتاقی میگیریم، وقتی هلیکوپترها را میبینیم که توی ورزشگاه غَرَوی نشستند، وقتی برف و سرمای قم را میبینیم و سوز هوا در تنمان رخنه میکند، وقتی بین مردمی که در حیاط حرم حضرت معصومه (س) در رفتوآمدند میچرخیم، وقتی شعارنویسیهای روی دیوارها را میخوانیم، وقتی به بیمارستان سری میزنیم و به مجروحی کمک میکنیم، وقتی به گرمابه اکبرآقا میرویم و وقتی میبینیم برای پنهانکردن عکس #امام_خمینی(ره) و اعلامیههای انقلاب چقدر این شهر به تلاطم افتاده است.
⬇️⬇️⬇️
🔥 #فاطمه_بختیاری داستانی #ایرانی از #انقلاب_اسلامی_ایران برای #نوجوانان نوشته است که فقط باید در همین قالب سنجیده و ارزیابی شود. نباید این اثر ایرانیانقلابی را با داستانهای #فانتزی_مدرن، با داستانهای #حماسی_اساطیری، با داستانهای #ترسناک و حتی با داستانهای #مذهبی امروز مقایسه کرد. #پدربزرگ_و_راز_صندوقچه را فقط باید در قالب داستان ایرانیانقلابی دید و در مقایسه با همردیفان خودش به دنبال تشابهها و تفاوتها گشت. پیشفرض من نیز همین بود. من خواندن این داستان را با این نگاه شروع کردم که قرار است داستانی شعاری بخوانم که برای نوجوان امروز نوشته شده است؛ اما صفحه به صفحه که پیش رفتم دیدم بله، این داستان شعاری است اما نه آنطور که فکر میکردم. این داستان از شعارهای آدمبزرگها نگفته است؛ #پدربزرگ_و_راز_صندوقچه از شعاری گفته است که صدیقه نوجوان، آن را زندگی کرده است. درست است که در برخی بزنگاههای داستان، ممکن است اینطور به نظر بیاید که #نویسنده نتوانسته است احساسات خود را در قبال انقلاب کنترل کند و رها و آزاد قلمش را نثار آرمانهای #انقلاب و روایت تاریخ آن کرده و شعارهایی گفته؛ اما این مسئله به قصهگویی کتاب لطمهای نزده است. حتی ماجرای خالهثریا و آن تحول درونی که تمامِ زندگیاش را تغییر داد و فکر میکنم سریع اتفاق افتاد و خوب میشد که بیشتر پروبال میگرفت هم همینطور است.
🧩 قطعات پازل #کتاب خوب چیده شدهاند؛ از انتخاب کلمات مناسب سن مخاطب گرفته تا تعداد شخصیتها و شخصیتپردازی هرکدام، #پیرنگ و سیر حوادث و پیامهایی که در دل هر فصل میتوان پیدا کرد. مخاطب میتواند این پازل استاندارد را در #پدربزرگ_و_راز_صندوقچه ببیند؛ در داستان صدیقه و قم و انقلاب اسلامی ایران، در داستان دختری که با پدر و مادرش از #فرانسه به #ایران آمد و آنها را در این خاکِ مبارزپرور از دست داد و با عکسهایشان در کنار پدربزرگ زندگی کرد؛ پدربزرگی که حبه انگورش را خیلی دوست داشت و برای رساندن امانتی آنها به این دختر نوجوان به سختیهای فراوان افتاد. چه امانتیای؟ این یک راز است. رازی بین پدربزرگ و صدیقه و همه مخاطبانی که این کتاب را میخوانند.
⬇️⬇️⬇️
⬆️⬆️⬆️
✍🏻#یادداشت از: #فاطمه_نعمتی
📚#پدربزرگ_و_راز_صندوقچه
تهیه کتاب👇
https://ketabejamkaran.ir/109798
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
📚 طبق روال هر هفته میخوایم یه کتاب رو با شیوههای مختلف بهتون معرفی کنیم تا کتابا رو بهتر بشناسید و به دیگران معرفی کنید.
📣کتاب هفته هم #مسابقه داره و هم #تخفیف
🎉سهشنبهها مسابقه و جایزه، جمعهها تخفیف
📙 کتاب این هفته: #از_سکوی_شعبان
🖋 به قلم: #علی رهبر
📜شرح عاشقانه مناجات شعبانیه
اگه این کتاب رو خوندید حتما نظرتون رو به آیدی @ketabejamkaran_admin برامون بفرستید.
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/75848
📚#کتاب_هفته
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
دیگر فایده ندارد... #آمریکا او را نمیخواست! 😣🫠
دیگر فایده ندارد! #محمدرضا این جمله را در چشمان تک تک اطرافیانش میدید. دیگران طوری به او نگاه میکردند که گویی اگر خودشان در مقام او بودند، اکنون اوضاع فرق میکرد. محمدرضا این نگاه را میشناخت. روزهای آخر #سلطنت پدرش، #فروغی همین نگاه را داشت. محمدرضا منتظر تماس آمریکاییها بود. آنها آخرین امید او بودند. زمانی که مردم ایران در خیابانها گروه گروه #کشته میشدند، سران آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلیس در #کنفرانس (جزیره) #گوادلوپ برای بررسی وضعیت ایران دور هم جمع شدند. در پایان این کنفرانس به این نتیجه رسیدند که محمدرضا دیگر نمیتواند متحد غرب باشد. کارتر دیگر او را نمیخواست...!
📘برشی از کتاب#چاپیدشاه
🖋#سپیده_انوشه
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🔗https://ketabejamkaran.ir/117917
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran