#شریک_جهاد
🌸 شهیدان مدافعحرم حیدر ابراهیمخانی و جوادعلی حسناوی رو در ثواب تولیدمحتوا و انتشار مطالب امروز شریک میکنیم؛ به امیدی که دستمون رو بگیرند
امروز علاوه بر خاطرات شهیدِ روزانه؛ از این دو شهید عزیز هم براتون مطلب میذارم؛ انشاءالله...
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیدحسناوی #بیوگرافی #مدافع_حرم #شهدای_اهواز #شهدای_همدان #شهیدابراهیمخانی
#شهید_امروز
💢 #برش_اول|امامحسن(ع) رو دوست داشت؛ و امام حسنی رفتار میکرد...
#متن_خاطره|روی صفحه گوشیاش حک کرده بود: غیبت ممنوع... ارادت ویژهای به امام حسن مجتبی(ع) داشت؛ در دورهای که با او زندگی کردم، بارها با الگوگیری از امام حسن مجتبی(ع) بستههای غذایی و... برا نیازمندان تهیه میکرد؛ و حتی من که همسرش بودم هم از این جریان مطلع نمیشدم؛ بس که مراقب بود توی کارهاش اخلاص رعایت بشه...
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیدابراهیمخانی #اخلاص #مدافع_حرم #شهدای_همدان #کمک_به_فقرا #غیبت
#شهید_امروز
💢 #برش_دوم|قرار جالب و زیبای شهیدابراهیمخانی با معلمش در نوجوانی
#متن_خاطره|از کودکی مکبّر مسجد بود و انگار از همان بچگی برای شهادت انتخاب شده بود. دوران ابتدايی رو توی مدرسه میثم تمار [نزدیکی محل زندگیش] درس میخواند. معلم ابتداییاش میگفت: وقت نماز ظهر از من اجازه میخواست که بره مسجد. میگفت: حاضرم در عوض چند دقیقهای که میرم مسجد؛ برام کلاس جبرانی بذارید...
___________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیدابراهیمخانی #مسجد #مدافع_حرم #شهدای_همدان #نماز_جماعت #کودکی_شهدا
#شهید_امروز
💢 #برش_سوم|گفت: زندگی من با این گلهای بامبو شروع شده؛ و با این گلها تمام میشه...
#متن_خاطره| علاقهی ویژهای به گل بامبو داشت، وقتی از سفر حج برگشتیم؛ اولین هدیهی ما سه شاخه گلِ بامبو بود، حیدر خیلی خوشحال شد و گفت: این برای من شانس میاره... اما من نمیدونستم منظورش چیه!
حیدر از گلها به خوبی مراقبت میکرد، باهاشون حرف میزد. گلها هم زیبا و با طراوت شده بودند. حیدر میگفت: زندگی من با این گلها شروع شده و با این گلها تمام میشه...
۵ سال بود زندگی مشترکمان آغاز شده بود، که حیدر رفت سوریه و شهید شد...
همان ساعتی که شهید شد، بعد از نماز صبح اومد به خوابم و خودش خبر شهادتش رو بهم داد. اون موقع خونه پدرم بودم؛ وقتی از خواب بیدار شدم، نمیخواستم باور کنم خوابم رو... منتظر تماسش بودم، ولی از تماس خبری نبود. بی قرار بودم و رفتم خونه خودمون. نگاهی به گلهای بامبو کردم و دیدم همهی گلها پژمرده و زرد شدند؛ چیزی در دلم میگفت که حیدر شهید شده...
و این اتفاق افتاده بود و همونطور که حیدر گفته بود؛ زندگیاش با گلهای بامبو تمام شد...
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیدابراهیمخانی #شهدای_همدان #مدافع_حرم #شهادت