1.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
🎥 شما آرزوی شهید ابراهیم هادی را با صدای خودش میشنوید
آرزویی که به زیبایی محقق شد
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_هادی #شهادت #آرزو #شهدای_تهران #مزار_بهشتزهرا
#چندروایت
🔸#قسمتدوم|بُرشهایی از زندگی طلبهی شهید علیعباس حسینپور
🌼 #مبارزه|توی دبیرستانمون گروهکها اعلامیه میگذاشتند داخل میزها برا انحراف بچهها. علیعباس بهمون گفت: از فردا باید کمتر بخوابیم و زودتر از همیشه بیایم برا جمع کردن و از بین بردنِ اعلامیهی گروهکها؛ نباید بذاریم روی بچهها اثر بذارن...
🌼 #عبادت|توی جبهه مریض شد و نمیتونست نگهبانی بده. برا همین از این فراغتِبال برا عبادتِ بیشتر استفاده کرد. البته وقتی میخواست نمازشب بخونه، میرفت بیرون سنگر تا کسی نبینه و ریا نشه.
🌼 #نخبه|با اینکه اکثر اوقات توی جبهه بود؛ کنکور رو با رتبه ۱۱۲ قبول شد. بخاطر عشق زیاد به امامرضا، دانشگاه رضوی رو انتخاب کرد و رفت مشهد. مدتی گذشت و با اینکه هماهنگی درسهای دانشگاه و حوزه خیلی سخت بود؛ همزمان توی حوزه علمیه نواب ثبتنام کرد و درس طلبگی رو هم خوند.
🌼 #مومن_واقعی|با غریبه و آشنا جوری گرم احوالپرسی میکرد انگار سالها میشناسدش. نمیشد توی سلام بهش پیشی گرفت. وضو رو با تمام آدابش انجام میداد. اولین نفر وارد مسجد، و آخرین نفر خارج میشد. میرفت یه گوشه مسجد مینشست و شروع میکرد به ذکر گفتن. همیشه میگفت: ما کربلا نبودیم تا حسین(ع) رو یاری کنیم؛ الان باید فرزندش رو یاری کنیم.
🌼 #شهادت|چهل روز روزه گرفته بود تا شهادت نصیبش بشه... بالاخره به آرزوش رسید و غروب ۲۳بهمن وقتی داشت وضو میگرفت، راکت دشمن به زمین خورد و ترکشش به گلویش نشست. رفیقاش میگن چند بار یا زهرا گفت و پر کشید.
📚منبع:کتاب"دیدن روی ماه"
@khakriz1_ir
#شهید_حسینپور #شهدای_طلبه #شهدای_لرستان #اخلاص #مزار_گلزارخرمآباد
#چند_روایت
🔸بُرشهایی از زندگی شهید رمضان عامل گوشهنشین
🌼 #تولد|از تاثیر دعا و مناجات روی بچه شنیده بودم. برا همین ایام بارداری میرفتم مسجد و سعی میکردم با ادعیه و زیارات انس داشته باشم. شاید تاثیر همین اعمال بود که شب اول ماه رمضان به دنیا اومد و اسمش رو گذاشتیم رمضان...
🌼 #احترام_به_والدین|خیلی مراقب بود که ذرهای پدر و مادرش رو ناراحت نکنه و نگران نبینه. حتی وقتی موتورش رو دزد بُرد، بهشون نگفت تا نگران نشن. بعدها اهل خونه از همسایه شنیدند که موتورِ رمضان رو دزد برده
🌼 #اخلاص|هر مأموریتی که بهش محول میشد، با جدیت انجامش میداد. کارهاش رو از همه حتی پدرش هم پنهان میکرد؛ تا این اواخر حتی کسی از پاسدار بودنش خبر نداشت. هیچوقت با لباس سپاه توی شهر و محله ظاهر نمیشد. میگفت: هنوز باید خودسازی کنم، ممکنه خطایی ازم سر بزنه و خوب نیست مردم نسبت به سپاه بدبین بشن...
🌼 #درس_اخلاق|این توصیهاش رو هیچوقت فراموش نمیکنم. میگفت: "هر چه داریم از قرآن داریم. برا انس با محبوب باید قرآن خواند. اگه ما خواسته باشیم نیروی موفقی در جبهه و جمهوری اسلامی باشیم، باید با قرآن بیشتر انس بگیریم و ازش بهرهمند بشیم."
🌼 #شهادت|یکی از همسایهها خواب دیده بود توی حرم امام رضا(ع) ایستاده و اونجا رو چراغانی کردند. یکی از خادمها میگه: اینجا عروسیه. میپرسه: مگه توی حرم برا کسی عروسی میگیرن؟ خادم به رمضان اشاره میکنه و میگه: برا ایشون مجلس عروسی گرفتیم... سه روز بعد، خبر شهادتش اومد.
📚 منبع: مجموعه ایثارنامه؛ جلد ۲۶
_______________
@khakriz1_ir
#شهید_عامل #شهدای_خراسانرضوی #مزار_حرمامامرضا
#چند_خاطره
🔸بُرشهایی از زندگی شهید حجتالله رحیمی
🌼 #تولد|روز تولد امامزمان عج بدنیا اومد و اسمش رو گذاشتیم حجتالله. بزرگ که شد مداحی هم میکرد. میگفت: چون روز تولد آقا بدنیا اومدم و مداح شدم، کاش اسمم رو مهدی میذاشتین... دانشجوی رشتهی کامپیوتر بود و ۶ روز مونده به جشن تولدِ ۲۲ سالگیاش شهید شد...
🌼 #عاشق|عاشقِ شهادت بود و مدام میگفت: دعا کنید شهید بشم... حتی وقتی بهش پیشنهاد ازدواج دادم، گفت: مامان! من که شهید میشم، دیگه زن بگیرم برا چی؟! ... اتاقش رو کرده بود پُر از عکس شهدا، سر درش هم نوشته بود: شهید حجت رحیمی...
🌼 #همتِنسلسوم|رفیقاش بهش میگفتند شهید همتِ نسل سوم... خودشم میخندید و میگفت: مامان! من شبیه شهید همت هستم... یه روز بعد از سالگردِ شهادت شهید همت هم به شهادت رسید. حاجابراهیم همت ۱۷ اسفند؛ حجتالله ۱۸ اسفند...
🌼 #شهادت|ساعت ۸ صبح ۱۸ اسفند سال ۹۰؛ جلوی پادگان دژ خرمشهر، توی لباسِ خادمی شهدا داشت اتوبوسهای راهیاننور رو راهنمایی میکرد برا رفتن به سمت یادمان اروند، که اتوبوسی بهش میخوره و از روی پیکرش رد میشه. پهلوش شکست مثل مادرش حضرت زهرا (س) و به آرزوش که شهادت بود، رسید..
🌼 #خوابِشهید|شب جمعهای بعد از اینکه توی دعای کمیل خیلی بیتابی کردم، حجتالله به خوابم اومد. خندید و گفت: مادر! چرا ناراحتید؟ خداوند به وعدهاش عمل کرد. مادر! خداوند پروندهی شهادت من رو سال ۶۵ امضا کرده.... بعد از این خواب دیگه آروم و سبک شده بودم...
@khakriz1_ir
#شهید_رحیمی #راهیان_نور #شهدای_خوزستان #خادم_الشهدا #خاکریز_خاطرات #مزار_گلزارباغملک
زمان:
حجم:
947.4K
#پیشنهاد_شنیدن
🎙تفسیر کوتاهی پیرامون یک جملهی بسیار زیبا از شهید مدافعحرم علی منیعات
حتی اگر شده در دور تند [2x] حتماً بشنوید و به گوشِ عاشقانِ شهادت برسانید
#حجتالاسلام_موسویزاده
🔸۲۰ اسفند؛ سالروز شهادت علی منیعات گرامیباد
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_منیعات #شهادت #شهدای_خوزستان #شهدای_مدافعحرم #خودسازی #مراقبه #مبارزه_با_نفس #شهیدمنیعات #مزار_گلزارخرمشهر
9.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ویژه
🎥 #پیشنهاد_دانلود| از ماجرای مکالمه بیسیم شهید باکری با شهید کاظمی؛ تا گریههای امشب رهبر انقلاب پای شعر یک شاعر برای این اتفاق...
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_باکری #بهشت #عروج #شهادت #رفیق #شهدای_آذربایجانغربی #شهیدباکری #خاکریز_خاطرات #گلزارارومیه
#وصیتنامه
🔸نگاه عاشقانهی طلبهی شهید، به شهادت...
#کلامشهید|پدرم! میدانم که میخواستی دامادم کنی... ولی بدان که عروس من شهادت، و تیری که بر قلبم میخورد، عقد ما را میخواند... خانهی نو را قبرِ کوچکم انتخاب کردم، تا به مردم بشناسانم که پدرم چنین پسری را داماد کرده؛ و پسرش عاشقِ یکی از بهترین عروسهای دنیا، که همان شهادت میباشد، شده است...
🔸۲۸ اسفند؛ سالروز شهادت رضا حقشناس گرامیباد
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_حقشناس #عاشقانه #شهادت #شهدای_مازندران #شهیدحقشناس #خاکریز_خاطرات #مزار_روستایماشک
#چند_روایت
🔸گرهخوردن زندگی شهید رفیعی با حضرت عباس(ع)
🌼 #تولد|قبل از ابوالفضل، خدا هفت پسر بهم داد که همگی توی کودکی از دنیا رفتند. وقتی دوباره باردار شدم، شبی بین خواب و بیداری، نوایی شنیدم که گفت: اسم این پسرت رو ابوالفضل بذار، زنده میمونه... بعد از به دنیا اومدنِ بچه، همسرم گفت: اسم این پسر رو به یاد آخرین فرزندِ از دست رفتهمون که اسمش جواد بود، بذاریم جواد... این کار رو کردیم و خیلی زود بچه به شدت بیمار شد! به یاد ندایی که شنیده بودم افتادم. موضوع رو با یکی از اقوام که اهل علم بود در میان گذاشتم. ایشون تأکید کرد که: نام فرزند بیمارتون رو تغییر بدین... با تغییر نامش به ابالفضل بیماریاش هم خوب شد!
🌼 #شهادت|ابوالفضل ارادت خاصی به حضرت عباس(ع) داشت. تا نام حضرت میومد اشکش جاری میشد. آرزوش این بود کنار نهر علقمه شهید بشه. به رزمندهها هم میگفت: دعا کنین کنار نهر علقمه خادمیتون رو کنم...
گذشت و توی عملیات خیبر میگفت: من توی این عملیات شهید میشم... همینجور هم شد. عملیات پشتِ پل العزیز جریان داشت و آب دجله و فرآت از پل العزیز عبور میکرد. ابوالفضل رفت پایین پل، و با آب دجله و فرات وضو گرفت. با همون وضو هم به شهادت رسید...
📚منبع: ایثارنامه؛ جلد ۲۸ [کتاب شهید رفیعی]
🔸۱۱فروردین؛ سالروز ولادت شهید ابوالفضل رفیعی گرامیباد
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_رفیعی #حضرت_عباس #شهادت #شهدای_خراسانرضوی #شهیدرفیعی #خاکریز_خاطرات #مزار_دانشگاهفردوسی
#شهادت
🔸جان بیش از هشتاد رزمنده رو نجات داد و خودش شهید شد...
#متن_خاطره|شب از نيمه گذشته بود و من به همراه حبيب از جلسه فرماندهی که توی قرارگاه خاتم(ص) برگزار شده بود، به سمت مقر يگان در حرکت بوديم. نزديک موقعيت شهيد نبوی ناگهان متوجه شديم که دشمن از گلولههای شيميايی استفاده کرده، و منطقه کاملاً آلودهست... نگهبان مقر قبل از اينکه بتونه عکسالعملی نشون بده، بر اثر استنشاقِ گازهای شيميايی شهيد شده و رزمندهها بیاطلاع از آلودگیِ شيميايی توی سنگرهاشون در حال استراحت و بعضاً خواب بودند. درنگ جايز نبود و به سرعت از خودرو پياده شديم. اصرار کردم که حبیب توی محوطه امن و به دور از مواد شیمیایی بمونه، اما فایده نداشت و میگفت: من چه فرماندهای هستم که نیروهایم درخطر هستند، ولی خودم بجای نجات اونا، تنهاشون بذارم و برم جای امن؟ حبیب سریع رفت سمت بچهها. سنگر به سنگر نيروها رو بيدار میکرد، بهشون ماسک ضد شیمیایی میداد و از مقر خارج میکرد. وقتی به آخرين سنگر رسید، سرش به لبه آهنی سنگر برخورد کرد و روی زمین افتاد؛ و در اثر استنشاق بیش از حد گازهای شيمياي که عمدتاً هم عامل سيانور بود، اون شب بعد از نجاتِ جان بیش از هشتاد نفر از نیروهاش، به شهادت رسید...
👤 شهادت حبیبالله کریمی به روایت سردار نوشادی
📖کلیککنید: قرائت یک صفحه قرآن تقدیم به شهید
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_کریمی #شهدای_خوزستان #شهدای_فارس #مزار_گلزارشیراز
#یک_خاطره
🔸 جدال عشق و تکلیفِ صیداحمد؛ هنگام دلبُریدن از دخترش...
🌼 #دلکندن_از_فرزند|معاون گردانِ انبیاء از تیپ ۵۷ ابوالفضل (ع) بود. دخترش خدیجه که متولد شد؛ اومد برا دیدنش. صورتش رو به نوزادِ تازه بدنیا اومدهاش نزدیک کرد و با تمام وجود فرزندش رو بویید...
مادرش اومد جلو؛ پیشونیاش رو بوسید و گفت: بخاطر بچههات هم که شده، بیشتر مواظب خودت باش! صیداحمد لبخندی زد و گفت: جان من فدای این خاک... بعد هم شروع کرد از پاسداری گفت که تازه عقد کرده و اومده بود جبهه. یا از بسیجی ۱۴ سالهای گفت؛ که ترس به جانِ عراقیها انداخته بود... مادرش هم سکوت کرد...
🌼 #شهادت|رفته بود منطقهی زبیدات عراق. توی مسیر داشت به بچههاش فکر میکرد. هم به مجید؛ هم به خدیجه؛ و هم به بوسههای آخری که بر صورتشون زده بود. تازه به منطقه رسیده بودند که باران خمپاره امان از همه برید. صیداحمد حتی فرصت نکرد از ماشین پیاده بشه. مدام فریاد میزد: بخوابید روی زمین! بخوابید!! تا اینکه ترکشی اومد و خورد به شقیقهی صیداحمد؛ همونجایی که پر شده بود از بوی تنِ دخترِ تازه متولد شدهاش. خورد جای بوسههای مادرش... جالبه که ترکش درست همانجایی خورده بود که صیداحمد به همرزمانش میگفت: میدونم گلوله به اینجای سرم میخوره...
➕منبع
▫️۱۴ اردیبهشت؛ سالروز شهادت صیداحمد سپهوند گرامیباد
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_سپهوند #تکلیف_گرایی #شهدای_لرستان #دنیا_گریزی #مزار_گلزارخرمآباد
7.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایتگری
🎥 #انیمیشن|نحوهی شهادت آیتالله سعیدی...
عمامهاش رو دور گردنش پیچیدند و ...
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_سعیدی #شهادت #شهدای_خراسانرضوی #شهدای_قم #مزار_وادیالسلام
904.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#چند_خاطره
🔸بُرشهایی از زندگی شهید مدافعوطن رضا قربانی
🌼 #جایخالیعکس|توی پایگاه محلِ خدمتش، چند عکس شهید رو روی دیوار نصب کرده بود؛ اما یه جای خالی کنارش گذاشته بود. به دوستانش میگفت: این جای عکس منه... منتظر شهادت بود و بهش هم رسید...
🌼 #والدین|هميشه از پدر و مادر قدردانی ميكرد و عذرخواه بود كه نتونسته محبّت اونا رو جبران كنه...
🌼 #ایثار|یه بار پول عیدش رو جمع کرد و برا یکی از دوستاش توی دانشگاهِ لاهیجان که پدری کارگر داشت، لباس خرید...
🌼 #حاجتدادن|یه روز شهید اسماعیل خانزاده از شهدای مدافع حرم بهم گفت: دو بار حاجتی داشتم، و از محمودآباد به زیارت مزار شهید قربانی توی چالوس رفتم. هر دو بار بعد از دردِدل با شهید حاجتم رو گرفتم...
🌼 #شهادت|شب قبل چند مرحله ماموریت گشت داشتیم. برا همین آقا رضا خسته بود و بعد از نماز صبح داشت استراحت میکرد. ماموریت جدید صبح هم نوبت همکارش بود. اما رضا دید که همرزمش، درحال استراحته... برا همین با اینکه خسته بود، تصمیم گرفت دوستش رو بیدار نکنه و خودش بره ماموریت... رضا رفت و ساعاتی بعد خبر شهادتش رسید
🌼 #کلیپ|و حالا کلیپ رو باز کن و سیمای مخلصانه شهید رو ببین و صحبتهای دلنشینش رو بشنو...
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_قربانی #توسل #بیتفاوت_نبودن #کمک_به_فقرا #شهدای_مازندران #مزار_گلزارچالوس