eitaa logo
خاکریز خاطرات شهیدان
6.8هزار دنبال‌کننده
854 عکس
347 ویدیو
13 فایل
✅️ان‌شاءالله هر روز خاطراتی از شهدا [بصورت عکس‌نوشته‌های گرافیکی و...] تقدیمتون میشه 💢هرگونه استفاده #غیرتجاری از عکس‌نوشته‌ها به نیت ترویج فرهنگ شهدا،موجب خشنودی و رضایت ماست ♻️با تبلیغ کانال؛در ثواب نشر فرهنگ شهدا شریک شوید ا🆔️پشتیبان: @gomnam65i
مشاهده در ایتا
دانلود
۸۶ 🔸رتبه‌ی اول دانشگاه تورنتو کانادا بود، اما... |بخاطر معدل بالا، با پیشنهاد آموزش و پرورش برای ادامه‌ی تحصیل به کانادا رفت و رتبه‌ی اول دانشگاه تورنتـو کانادا رو بدست آورد. وقتی هم درسش تموم شد، اومد ایران و تصمیم گرفت به جبهه بره. بهش‌گفتم: شما تازه ازدواج کردی،یه مدت بمون و جبهه نرو. اما گفت: نه مادر! من از امکانات کشور استفاده کردم و رفتم‌کانادا تحصیل کردم، الان‌ درسم‌تموم شده و وظیفه‌ی‌ شرعی‌ام‌ اینه که برم جبهه، و به اسلام و مردم خدمت کنم... 👤خاطره‌ای از زندگی مهندس شهید حسن آقاسی‌زاده 📚منبع: کتاب خدمت از ماست۸۲ ، صفحه ۷۰ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ______ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
۱۱۳ 🔸برخورد شگفت‌انگیز شهید با دختر خیابونی‌‌‌... بخاطر این رفتارها بود که بهش لقب دادند... |بچه‌ها توی خیابون دختری رو دستگیر کرده بودند. ظاهراً کس و کاری نداشت و می‌خواستند بفرستنش بهزیستی. اما محمد اجازه نداد. دختر رو با خودش بُرد خونه. اتاقی رو براش آماده کرد و به خانومش گفت: این دختر رو مثل دختر خودمون بدون؛ اگه بره بهزیستی، معلوم نیست سرنوشتش چی میشه... این رو گفت و رفت سمتِ کردستان برا مقابله با منافقین. همسر محمد سنش نزدیکِ سنِ دختر بود، برا همین گفت: منو مثل خواهرِ بزرگترِ خودت بدون... خلاصه اون دختر چند ماه اونجا موند، و محمد پدرانه او رو مثـلِ دخترِ خودش فرستاد خونه‌ی بخت. و حالا دختر، خودش رو بخاطرِ خوشبختیِ کنارِ شوهرش، مدیونِ بابا محمد میدونه... 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید بابامحمد رستمی 📚منبع: مجموعه قصه سرداران ۹ ؛ کتاب حامی ؛ صفحه ۷۷ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی 🔸۱۷دی؛ سالگرد شهادت بابامحمد رستمی گرامی‌باد ______________________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
۱۲۷ 🔸محمد مهدی! شهیدِ عیدِ مبعث.‌.‌. |صبحِ روز عید مبعث بود. رفتارهایِ محمدمهدی نظرم رو به خودش جلب کرد. اون‌ روز حال و هوای عجیبی داشت. رفت یه گوشه و نماز صبح رو با یه معنویتِ خاصی خواند. وقتی هم سفره رو انداختیم تا صبحونه بخوریم؛ ایشون نیومد و گفت: می‌خوام صبحونه رو از دستِ پیامبر (ص) توی بهشت بگیرم. یه سیـب بهش تعارف کردند؛ که اون رو هم نخـورد و گفـت: دلم میوه‌ی بهشتی می‌خواد... محمد مهدی همون روز به شهادت رسید... 👤 خاطره‌ای از زندگی سردار شهید محمد مهدی خادم‌الشریعه 📚 منبع: کتاب هلال ناتمام؛ صفحه ۵۱ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی __________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔸بُرش‌هایی از زندگی شهید رضا خضرایی‌راد 🌼 |با اون هیکل تنومند، قلب رقیق و دلسوزی داشت. برا تعدادی از مفسدین فی‌الارض قرار بود حکم اعدام صادر بشه. رضا داشت گریه می‌کرد و می‌گفت: اینا هم خودشون رو نابود کردند، هم جامعه رو... 🌼 |سال ۶۵ رفت سفر حج، و سه ماه هم جبهه نیومد. توی این مدت حقوقش رو نگرفت و گفت: من این مدت خدمتی نکردم که بخوام حقوق بگیرم. واریز کنید به صندوق تعاون. 🌼 |توی سفری با آقا رضا همراه بودم. برا تجدیدوضو کنار رستورانی توقف کردیم. فضای رستوران خیلی کثیف بود، به رضا گفتم: بیا برگردیم. گفت: بر‌می‌گردیم، اما باید به صاحبش تذکر بدم... اومدم جلوش رو بگیرم که دیدم رفت سمت اتاق مدیریت. بعد از چند دقیقه مدیر رستوران در حالیکه با احترام رضا رو مشایعت می‌کرد، ضمن تشکر، قول داد محیط رو نظافت کنه. معلوم بود رضا خوب و با احترام بهش تذکر داده... 🌼 |هنگام تولد فرزند اولش توی جبهه بود؛ و فرزند دومش هم ۲۷ روز بعد از شهادتش به دنیا اومد. 🌼 |مجروح شده بود و بردنش بیمارستان. اقوام و دوستان زیادی رفتند عیادتش. می‌گفت: من خوبم و کاری هم نکردم. برید عیادت بسیجی‌های مجروحی که توی این بیمارستانن. اونا اینجا غریبن و بیشتر نیاز به توجه دارن. 🌼 |ترکش خورد به پهلوش، سه بار یا زهرا (س) گفت و قبل از رسیدن به بیمارستان شهید شد 📚 منبع: مجموعه ایثارنامه؛ جلد ۴۴ _________________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔸بُرش‌هایی از زندگی شهید رمضان عامل گوشه‌نشین 🌼 |از تاثیر دعا و مناجات روی بچه شنیده بودم. برا همین ایام بارداری می‌رفتم مسجد و سعی می‌کردم با ادعیه و زیارات انس داشته باشم. شاید تاثیر همین اعمال بود که شب اول ماه رمضان به دنیا اومد و اسمش رو گذاشتیم رمضان... 🌼 |خیلی مراقب بود که ذره‌ای پدر و مادرش رو ناراحت نکنه و نگران نبینه. حتی وقتی موتورش رو دزد بُرد، بهشون نگفت تا نگران نشن. بعدها اهل خونه از همسایه شنیدند که موتورِ رمضان رو دزد برده 🌼 |هر مأموریتی که بهش محول میشد، با جدیت انجامش می‌داد. کارهاش رو از همه حتی پدرش هم پنهان می‌کرد؛ تا این اواخر حتی کسی از پاسدار بودنش خبر نداشت. هیچوقت با لباس سپاه توی شهر و محله ظاهر نمی‌شد. می‌گفت: هنوز باید خودسازی کنم، ممکنه خطایی ازم سر بزنه و خوب نیست مردم نسبت به سپاه بدبین بشن... 🌼 |این توصیه‌اش رو هیچوقت فراموش نمی‌کنم. می‌گفت: "هر چه داریم از قرآن داریم. برا انس با محبوب باید قرآن خواند. اگه ما خواسته باشیم نیروی موفقی در جبهه و جمهوری اسلامی باشیم، باید با قرآن بیشتر انس بگیریم و ازش بهره‌مند بشیم." 🌼 |یکی از همسایه‌ها خواب دیده بود توی حرم امام رضا(ع) ایستاده و اونجا رو چراغانی کردند. یکی از خادم‌ها میگه: اینجا عروسیه. می‌پرسه: مگه توی حرم برا کسی عروسی می‌گیرن؟ خادم به رمضان اشاره میکنه و میگه: برا ایشون مجلس عروسی گرفتیم... سه روز بعد، خبر شهادتش اومد. 📚 منبع: مجموعه ایثارنامه؛ جلد ۲۶ _______________ @khakriz1_ir
🔸اینجوری محافظِ بیت‌المال باش.‌.. |حمید آقا فرمانده گردان بود و يه ماشين و راننده در اختيارش قرار داشت. اما وقتی كه می‌خواست بیاد به پشت خط، و به خانواده‌اش تلفن بزنه، با ماشين‌های تداركات که داشتند بر می‌گشتند عقب؛ به پشت جبهه می‌یومد. يه روز ازش پرسیدم: شما كه ماشين در اختيارتون هست، چرا با ماشين فرماندهی به پشتِ خط نمیرید؟ ایشون جواب داد: شما كه دارید با ماشين تداركات میرید عقب، منم باهاتون میام؛ بايد از بيت‌المال حفاظت كرد... 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید حمید ربانی نوغانی 📚منبع: بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
4.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مردِ میدان؛ هارداسان... نماهنگی کوتاه و زیبا ▫️۳۰اردیبهشت؛ سالگرد شهادت رئیس‌جمهور آیت‌الله رئیسی گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
کتاب سیدمحرومین.pdf
حجم: 6.63M
📕 کتاب خاطرات کوتاه و ناب شهید رئیسی کاری از اندیشکده سُعدا ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
5.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 درس اخلاقی کوتاه و بسیار مهم از آیت‌الله رئیسی... آنچه خودش به آن عمل کرد و مزدِ شهادت را گرفت ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
۱۶۰ 🔸شهیدی که دنیا و آخرتش؛ به عشقِ حضرت جوادالائمه علیه‌السلام گره خورده است... |شیدایِ حضرتِ جوادالائمه (ع) بود و روزِ شهادتِ امام جواد(ع) بدستِ منافقین ترور شد. یکی از اقوام بعد از شهادتِ ایشون، خواب دید که رفته سرِ مزارش توی حرم مطهر؛ اما می‌بینه آقا سید داخل قبر نیست. توی حـرم دنبالشون می‌گرده، و می‌بینه این شهید عزیز داخلِ ضریحِ امام رضا (ع) نشسته... ازشون می‌پرسه: شما توی ضریحِ امام رضا (ع) به چه کاری مشغول هستید؟ ایشون هم سرش رو بالا میاره و میگه: من مسئولیتِ تنظیمِ ملاقات‌های امام جواد (ع) رو بر عهده دارم... 👤خاطره‌ای از زندگی روحانی شهید سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد 📚منبع: کتاب “ گلشن ابرار” ؛ جلد دوم ؛ به نقل از سید احمد هاشمی‌نژاد 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔸بُرش‌هایی از زندگی سردار شهید رضا ابوطالب‌زاده سرایی 🌼 |روز میلاد امام‌رضا(ع) متولد شد و اسمش رو گذاشتیم رضا... توی کودکی هم بیماری سختی گرفت که با توسل به امام‌رضا (ع) شفاش رو گرفتیم. بعد از اون پاتوقش شد حرمِ امام رئوف... وقتی هم شهید شد، توی حرم امام‌رضا(ع) دفنش کردند و شد زائر همیشگیِ حرمِ آقا. 🌼 |زمانِ شاه با هم رفتیم پارک ملت. بهش گفتم: رضا! اين پارک که می‌بینی، مالِ شاهِ... از اون به بعد رضا دیگه پاشو توی اون پارک نذاشت. 🌼 |عضو بسيج شده بود و توی فعالیت‌های فرهنگی و مذهبی حضور فعال داشت. یه مدت هم توی کميته‌ی حرم امام رضا (ع) فعالیت کرد. قرار بود رسمی‌اش کنند که از اونجا اومد بيرون؛ می‌گفت: نمی‌خوام کارم برا پُست و مقام باشه... زمان جنگ هم حتی من که پدرش هستم، نمی‌دونستم توی جبهه چکارست. می‌گفت: بعد از شهادتم می‌فهمید چه سِمتی داشتم... ما بعد از شهادتش فهمیدیم که فرمانده بوده... 🌼 |آقا رضا به دوستاش می‌گفت: اگه انسان با خدا باشه، کارها به خوبی درست میشه. آیه‌ی «الا بذکر الله تطمئن القلوب» رو باید زمزمه کرد که خدا به انسان قوت قلب میده؛ و نزدِ پیغمبر (ص) و امامان(ع) عزیز میشه. وقتِ بیکاری نماز بخونید و قرآن تلاوت کنید. 🌼 |بعد از شهادتش، شهيد محمود کاوه با ۱۴نفر از همرزمانش اومدند منزل‌مون. شهید کاوه گفت: شهادت رضا کمر ما رو شکست... 📚 منبع: نویدشاهد (بنیاد شهید و امور ایثارگران) ‌‌‌‌__________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔸 این رفتارهاست که انسان رو به شهادت نزدیک می‌کنه... |دبیرستان رشته‌ی ریاضی می‌خوند و با برنامه‌های قرآنی سرش از همیشه شلوغ‌تر بود. وقتی هم خسته و هلاک به خونه بر می‌گشت، مامان دوست داشت کنارش بشینه تا ببیندش. محسن تا وقتی پیش مامان نشسته بود، پاش رو دراز نمی‌کرد. حتی گاهی کم کم پلک‌هاش روی هم می‌رفت و سرش کج می‌شد. مامان بهش می‌گفت: محسن! خب بخواب همین‌جا ده دقیقه؛ می‌خوام صورت ماهت رو ببینم. محسن دوباره هشیار می‌شد و می‌گفت: نه! بی ادبیه من پام رو این جا [جلوی شما] دراز کنم... 👤خاطره‌ای از دوران نوجوانی شهید محسن حسنی‌کارگر 📚منبع: کتاب "محسن" ؛ صفحه ۳ ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب: