فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⸾--------- - - - - 📙 - - ---------⸾
توۍسختۍها
کسۍرودارۍکهپشتتباشه؟!
- آرھ ، خدا هست🌿.
#از_مخلوق_به_خالق
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdos
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
- رهبرانقلاب :
هیچکس نمیتواند بگوید ظھور مهدی(ع)، در آیندهی نزدیک نیست!
همه باید خودشان را آماده نگه دارند✨!'🌻❤️
#مهدویت #اللهمعجللولیکالفرج 💚
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdos
✅پودینگ شکلاتی فندوقی🌰🍫😋
▫️شیر:سه لیوان
▫️شکر:نصف لیوان
▫️نشاسته ذرت:سه قاشق غذاخوری
▫️نسکافه:دو قاشق غذاخوری
▫️پودر کاکائو:سه قاشق غذاخوری(می تونین طبق ذائقه شکلات تلخ یا شیری هم استفاده کنین)
▫️کره:25گرم
▫️آب جوش:سه قاشق غذاخوری
▫️فندق در صورت تمایل
🔸نسکافه رو با آب جوش حل کنید،شیر سرد،نشاسته،پودر کاکائو و شکر رو باهم مخلوط کنیدبهش نسکافه رو هم اضافه کنید و بزارید رو حرارت و مدام هم بزنید تا پودینگ به غلظت فرنی برسه بهش کره رو اضافه کنید بعد خاموش کنید.من تواین مرحله به پودینگ نصف استکان فندوق خرد شده و سه عدد شکلات شیری اضافه کردم.داخل ظرفهای تک نفره کشیدم و بعداز سرد شدن کامل و موقع سرو روی دسرموباپودر کاکائو و فندوق بو داده تزیین کردم
#آشپزی
#شیرینی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdos
#خارج_بدون_فیلتر
🐩ببینید نتیجه #سگ_گردانی در انگلیس چی میشه🐕
🔻زنی در انگلیس به همراه یک مرد درحال سگ گردانی بودند که ناگهان یک سگ بزرگتر که متعلق به خانم دیگه ای بوده به سگ اونها حمله ور میشه
🔻صاحبان سگها ،سگ ها رو جدا می کنن اما مردان همراه خانم ها شروع به جر و بحث می کنن تا اینکه یکی از این مردها بطری شیشه ای نوشیدنی ش که در دست داشته توی سر مرد دیگه خورد می کنه که منجر به زخمی شدن و خونریزی سرش میشه
📌اونایی که ممنوعیت سگ گردانی نگران شون کرد و حامی حقوق حیوانات شدن ببینن در انگلیس که سگ گردانی آزاد هست چه مشکلاتی به وجود آورده
🌐منبع:https://metro.co.uk/2021/07/19/london-bottle-smashed-on-mans-head-as-row-over-dogs-turns-violent-14950002/
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdos
✨﷽✨
🌼رفقای خود را به دو چیز✌️ امتحان کنید:
اگر این دو خصلت در آنها هست رفیق باشید ، امام صادق علیه السلام می فرماید اگر نبود از آنها دوری کنید ،دوری کنید، حضرت دو مرتبه میفرماید دوری کنید!
اول ☝️
مُحَافَظَةٍ عَلَی الصَّلَوَاتِ فِی مَوَاقِیتِهَا
ببین این رفیقت اول وقت مقید به نماز هست یا داره کاسبی میکنه؟ یا مباحثه میکند؟
دوم✌️
وَ الْبِرِّ بِالْإِخْوَانِ فِی الْعُسْرِ وَ الْیُسْر
در موقع داری و نداری خوبی میکنه به دوستان؛ تا میبینه رفیقش میخواد دختر عروس کنه فوری میره یک قالی ماشینی میگیره میاره دم خونش ، یا میبینه چک هاش عقب افتاده میگه غصه نخور من میدم حالا بعدها بهم بده
ولی اونی که همین جور بیر بیر نگاه میکنه؟ میبینه همسایه پول نداره دوسیر گوشت بخره ،با این همه ثروت نمیره یک کیلو گوشت بخره بده
با این همه ثروت نم پس نمیده ، اینا نه بو دارن نه خاصیت ، خوب به چه درد میخورن! نه دنیا دارن نه آخرت، با کسانی که کمک به فقرا نمیکنند رفیق نشید
📚از بیانات آیت الله مجتهدی (ره)
✅کانال استاد قرائتی
http://eitaa.com/joinchat/3818061843C235cbc6c5e
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdos
🌻🌻🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃🍃
🌻🌻🌻🌻
🌻🌻🌻
🌻🌻
🌻
🍃
#رمان_رنج_مقدس🌺
#بخوانیم
#قسمت_نوزدهم:
علی اخم کرده و ابروهایش را درهم کشیده.
مادر، ساکت است و پدر هم که مثل همیشه، غایب.
چهقدر نیازمند بودنش هستم
و حرف و نظرش!
آن هم حالا که در عین ناباوری، دایی برای خواستگاری آمد؛
یعنی حالا باید با سهیل چه برخوردی میکردم؟
برخورد که نه، چه صحبتی؟
بنا بود فقط بیایند مهمانی که ناگهان همهچیز عوض شد و مهمانی، شد خواستگاری.
چایی را ریختم و علی آمد که ببرد:
– لیلا از آشپزخانه بیرون نمیآیی!
نگاه متحیّر و متعجبم را که دید، هیچ نگفت و رفت.
معلّق مانده بودم که چرا و چه کنم.
دایی که صدایم زد، مجبور شدم بروم. کنار خودش جا باز کرد و نشستم.
– میدونی دایی جون! من سه تا پسر دارم و دختر ندارم.
امشب، البته غیررسمی اومدیم تا بابا از مأموریت بیان.
اومدیم برای سهیل و شما یه گفتوگویی کنیم.
سهیلجان که خواهانه، مثل فرهاد کوهکن.
تا ببینیم شما چه نظری داری؟
فکرم به آنی منقبض و منبسط شد.
بدنم نفهمید یخ کند یا حرارت را آنقدر بالا ببرد که عرق بر پیشانی بنشیند.
تنها واکنشم این بود که خودم را جمع کنم و لبه چادرم را تا مقابل دهانم بالا بیاورم.
نگاهم را بیندازم به استکانهایی که خالی شده بودند.
بقیه حرفها را نشنیدم.
اینجا، از آن لحظههایی بود که نبودن پدر، عقده محکمی میشود و به دل دختر سنگینی میکند.
دلم میخواست فریاد بزنم، طلبش کنم و در آغوشش پناه بگیرم و بگویم:
– امید نگاههای ترسان هزاران زن و دختر در آن سر دنیا شدهای،
در حالیکه من متحیر و ترسان از آینده، به تو نیاز دارم.
دایی نظرم را میخواهد.
مادر مثل همیشه جای پدر را پر میکند؛
هر چند که بنده خدا میخواهد که حکم برادرش را هم باطل نکند:
– سهیل جان برای عمه عزیزه.
حالا تا پدر لیلا بیاد فرصت هست.
– بله، ما هم منتظریم. انشاءالله به سلامت بیاد و بقیه کارها درست بشه.
همه میخواهند منتظر بمانند،
اما من مستأصلِ منتظر شدهام
یا شاید هم منتظرِ مضطر.
این بار نمی خواهم که پدر بیاید،
تا همه چیز به دست فراموشی سپرده شود.
میخواهم با نیامدن پدر، امید سهیل را ناامید کنم.
سهیل را نگاه نمیکنم.
این دیگر چه مراسم خواستگاری است! من اصلاً مثل یک عروس حس نگرفتهام،
نپوشیدهام؛
اما سهیل مثل دامادها آمده است!
تازه متوجه میشوم که چهقدر شیک پوشیده است.
گلدان گل بزرگی هم آورده.
این جعبه شیرینی و آن جعبه شکلات هم هدفمند بوده است.
من فکر میکردم که همهاش برای عمهاش است.
#رمان
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdos
🍃
🌻
🌻🌻
🌻🌻🌻
🌻🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃🍃🍃
༺💙༻
خواندمت پاسخ دادۍ ✨
بـہ تـو تڪیه ڪردم نجاتم دادۍ😌
به تو پناه آوردم ڪفایتم ڪردۍ ❤️
#خداهواتوبیشترازهمهداࢪه
#خــدآےمــن
#از_مخلوق_به_خالق
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdos
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا