#رمان_سو_من_سه
#قسمت_هفدهم
اما آرشی و جواد از طرف خانواده اوکی بودند یعنی بود و نبودشان خیلی فرق نداشت، وقتی مادر و پدرشان در دنیای خودشان بودند اینها هم برای خودشان بودند، که فرید مهمترینِ بودن هایشان می شد. البته فرید گاهی با جواد حرفش هم می شد. آن هم وقتی که جواد یک مدل دیگر می شد؛
دخترهای دور فرید زیاد بودند، پارتی ها هم زیاد، خب بساط هم پهن بود.
عرق و گل و... زرورق و...
دخترها چند دسته بودند، آنقدر بی ارزش که حیف تُف... آنقدر معمولی که خب با یکی بودند و آنقدر جدید که در جمع معلوم بود اینکاره نیستند.
جواد بارها زد زیر دست دخترهای جدید، آن هم وقتی که دست می بردند برای برداشتن قرص تعارفی و ...
یک چند باری هم شد که دختر را می کشید کنار و نمی دانم چه می گفت که رنگ دختر سفید می شد...
همین ها را فرید دیده بود که با جواد دعوایش شد.
آن شب پارتی که تمام شد، من مانده بودم و فرید و آرشام و یکی دو نفر
که فرید زل زد توی چشمان جواد و گفت:
- تو چه زری میزنی زیر گوش این بدبختا که کُپ می کنند.
جواد مثل فرید بود؛ هیچ وقت زیاد نمی خورد که حواسش را از دست بدهد. صاف نشست و محکم گفت:
- همون زری که تو میگی و خر میشن میان اینجا به گند بکشن زندگیشون رو.
فرید محکم زد زیر لیوان جلو رویش که پرت شد و صدای شکستن، فضا را ساکت تر کرد:
- پس ... میخوری بالای دست من حرف میزنی!
من فکر کردم جواد کم بیاورد. اما برعکس، پاهایش را دراز کرد و محکم
کوبید زیر لیوان پر ... و پرتش کرد و گفت:
- اونو تو می خوری که سیصدتا دختر و پسر زیر دستتند بازم حرص میزنی. این دخترا از یه قبرستون دیگه میان تهران تا ارواح شکم پدر و مادرای نفهمشون درس بخونن. تا حالا تو دهات کوره زندگی می کرده، زیر دست بابای بدبختش که فکر میکنه مدرک گرفتن این دخترش یعنی کلاس. حالام ولش کرده توی این تهران خراب شده که این بی شعور درس بخونه...
پارتی و رقص و ولگشتن خوبه، خب. دیگه شیشه و علفش چه دردیه؟ اصلا نمی فهمه مزۀ نوش رو، میخواد دوتا لیوان هم بزنه احمق!! خفه شم من؟
نگاه من مانده بود روی ستاره پنتاگرام وسط میز که فرید عصبانی بلند شد و با دستانش شاخ شیطان را نشان جواد داد و فریاد زد:
- آره خفه شو. خفه شو والّا خودم برای دفعۀ بعد خفه ت میکنم.
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
•﷽ •
بگو: خداست که شما را از تاریکیها نجات میدهد و از هر اندوهی میرهاند...✨
﴿ انعام-٦٤ ﴾
#ازخدابه_مخلوق
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#مهارت عزت نفس
تفاوت عزت نفس و اعتماد به نفس:
آنچه به عنوان اعتماد به نفس پایین ما را نگران میکند، عموماً (و البته نه همیشه) میتواند حاصل عزت نفس پایین باشد.
عموماً آنچه به عنوان کمبود اعتماد به نفس میشنویم، و میبینیم که اکثر مردم برای بهبود اعتماد به نفس تلاش میکنند، بیش از آنکه واقعاً از جنس اعتماد به نفس باشد، میوهی نامطلوبی است که از ریشهی عزت نفس پایین روییده است و ما به جای درمان ریشه، در تلاش برای بهبود میوه هستیم.
برای افزایش مهارتتون
همراهمون باشید🙃
#روانشناسی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#رمان_سو_من_سه
#قسمت_هجدهم
جواد حتی نگاه هم به فرید نکرد. فقط کتش را برداشت و چنان رفت طرف در که وقتی به خودمان آمدیم شیشه های در ریخته بود...
آرشام مات مانده بود به رفتن جواد، اما بعد طوری بلند شد که من هم ناخودآگاه جفت پا ایستادم. آرشام کلا خیلی بدون جواد دوام نمی آورد، هرچند گاهی هم میشد که حاضر نبود به جواد آوانس بدهد.
آن شب تا ساعت دوی شب هرچه زنگ زدیم جواب نداد. راه افتادیم به اصرار آرشام دم خانه شان!
خیابان اندرزگو این موقع شب هم، روشن بود. من کنار جوب های اندرزگو روحم تازه می شود، چه برسد به خیابانش. کنار کاخشان ایستاده بودیم.
چراغ اتاق جواد روشن بود. آرشام پیام داد:
- اگر تا دو مین دیگه پایین نباشی زنگ خونه رو می زنم!
می دانستیم آرشام همین قدر دیوانه است. جواد آمد با کلید ماشین پدرش.
سوار شدیم بی حرف. ابرو و چشمش پیوستگی پیدا کرده بود. تا خود بام تهران خفه رفتیم.
ترمز که کرد پرت شدم جلو. سرم توی موبایل بود. داشتم خواهرم را توجیه می کردم که بابا و مامان را بسازد برای این بیرون ماندن شبانه!
فقط صدای جیغ ترمز و...
جواد پیاده شد و در را به هم کوبید.
آرشام هم. من هم. من سکوت را ترجیح می دادم، اما آرشام غرید:
- تو چه مرگته جواد؟
چرخشش به سمت آرشام، یک قدم عقب نشینی من را داشت.
- بعدی؟
- بعدی و درد. چته؟ برای چی جلوی فرید وایسادی؟
- بعدی؟
- اصلا به تو چه که اون دخترا میخوان چه کار کنن. منجی شدی؟
- بعدی؟
هوار آرشام مقابل جواد هم تاثیری نداشت. می دانستم الآن سیگار اگر باشد دو سه دقیقه می شود عربده ها را کنترل کرد. از توی داشبورد ماشین برداشتم، روشن کردم دادم دست جواد؛ گرفت و پک زد و راهش را کشید تا مقابل درّه. یکی دیگر آتش زدم و دادم دست آرشام؛ گرفت و پرت کرد و پا کشید تا کنار جواد و صدای فریادش در درّه پیچید.
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost