رضا سگه یه لات بود تو مشهد
یه روز داشت میرفت تو دعوا شهیدچمران دیدش، دستش گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم جبهه👌
به غیرتش برخورد و به همراه شهید چمران رفت به جبهه.
تو جبهه واسه خرید سیگار 🚬با دژبان درگیر میشه و با دستبند آوردنش تو اتاق شهید چمران؛
رضا شروع میکنه به فحش دادن به شهید چمران، وقتی دید که شهید چمران به فحش هاش توجه نمیکنه .
یه دفه داد زد کچل با توأم!😠
شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت : چیه ؟ چی شده عزیزم؟🙂
چیه آقا رضا، چه سیگاری میکشی؟!!
برید براش بخرید و بیارید.
آقا رضا که تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه:
میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! کشیده ای، چیزی!
شهید چمران : چرا؟
آقا رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده. تاحالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!😔
شهید چمران: اشتباه فکر میکنی..!یکی اون بالاست، هرچی بهش بدی میکنم، نه تنها بدی نمیکنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده. هی آبرو بهم میده💞💗
گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. یکم مثل اون شم
آقا رضا جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار گریه میکرد.
اذان شد،
آقا رضا اولین نماز عمرش بود.
سر نماز موقع قنوت صدای گریش بلند بود😭
وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد .
صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد
آری آقا رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید... !🍃🌷
#الگو #شهید_چمران
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#گزارش
#بینالملل
♨️دستگیری ۱۱ مرد در رابطه با مهمانداری که مورد تجاوز قرار گرفته و به قتل رسیده
🛫مهاندار فیلیپینی که تعطیلات سال نو رو در هتل می گذرونده مورد تجاوز گروهی قرار می گیره و به قتل می رسه
👮♀پلیس ۱۱ مرد رو در این رابطه دستگیر کرده.چیزی که شواهد نشون میده قربانی رو بیهوش کرده و بهش تجاوز کرده بودن
📌این هم یک نمونه دیگه از چشم ودل سیری مردها در کشورهایی که حجاب معنایی نداره
🌐منبع:https://www.dailymail.co.uk/news/article-9114231/Eleven-men-charged-rape-murder-air-stewardess-dead-bathtub-Philippines-hotel.html
#تولیدی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#رمان_سو_من_سه
#قسمت_پانزدهم
علیرضا زندگی مستقل خودش را دارد. پدر و مادرش دائم الدعوا هستند. پدرش شرکت دارد. سرشلوغ است و در خدمت بشریت.
مادرش هم در یک شرکت دیگر است و در خدمت بقیۀ ابناءبشر.
این وسط علیرضا چون بشر حساب نمی شود هیچکس در خدمتش نیست جز پول و آزادی که دارد. این طبقۀ خانه در اختیارش است با امکانات که همه اش سر هم در اختیار ما هم هست.
گاهی سر و صدای دعوا از خانه شان می آید. گاهی سر و صدای آواز که تا بلند می شود علیرضا هم زمان همراهی می کند.
من صدر و ذیل زندگیشان را بلد هستم.
یعنی فکر می کردم که بلدم. اما این چند مدت متوجه شده ام که دور شده ایم از هم. خیلی تلاش می کنم تا سر نخی از آنچه که ذهنم را مشغول کرده است پیدا کنم.
رمز موبایل و کامپیوترش را عوض کرده است و نمی شود کاری کرد...
گیم می زنیم و کلا سرجمع دو ساعتی درس می خوانیم. این همه دکتر و مهندس و حسابدار و... بیکارند. نمی دانم چرا دوباره من و ما باید همان مسیر را برویم.
آخرشب هم شال و کلاه می کنیم و می رویم سر قرارمان با بچه ها. قرارها را بیشتر فرید می گذارد. فرید متال اصل است. تم زندگی اش متالیک است و همه چیزش یک کلام؛ موسیقی!
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
کرم کارامل
مواد لازم:👇
یک پیمانه شکر
دو ونیم پیمانه آب
4 قاشق غذاخوری شیرخشک
2 بسته پودر کرم کارامل
یک پاکت پودر خامه
یک پاکت خامه
طرز تهیه:👇
یک پیمانه شکر رو روی حرارت بگذارید و هم بزنید تا طلایی شود و آن را در قالب ها بریزید،یا اینکه از سس کارامل آماده موجود در بسته پودر کرم کارامل استفاده کنید.
همه مواد به جز شکر رو داخل مخلوط کن بریزید تا یکدست شود و بعد داخل قابلمه روی حرارت بریزید تا جوش بیاید و آن را در قالب ها بریزید و در یخچال به مدت 4 تا 6 ساعت بریزید.
🍲 #هنر_مهارت
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#رمان_سو_من_سه
#قسمت_شانزدهم
فرید خیلی جواد را تحویل می گرفت. شش سالی از جواد بزرگتر بود، اما با جواد دوست بود. یعنی با خیلی ها رابطه داشت. از مفرد مذکر بگیر، تا جمع مونث.
یک روابط عمومی بالایی داشت که فقط مختص خودش بود. جنتلمن بود. همیشه سنگین و شیک لباس می پوشید و دورش پر از دخترهای جلف و پسر بیعار بود.
فرید سبک خاصی نداشت. یکهو همه را سوار می کرد می برد ولگردی با خرج خودش. چند تا ماشین می شدیم و... پشت صحنۀ راه انداختن "شو" لباس بود. خیلی ها حتماً باید با نگاه او می خریدند، اما خودش زیر بار لباس های جلف نمی رفت.
دخترها هرچه ... تر، پیش فرید محبوب تر اما خودش حتی شلوارک هم در جمع های خودمانی نمی پوشید.
الآن که دارم این را می نویسم "فکر میکنم چرا؟" یعنی این مدل های... را فرید در شأن خودش نمی دید؟
یا ما...
جواد قدرت فرید را دوست داشت. حس هم می کرد، یعنی همۀ ما حس می کردیم که فرید قدرت عجیبی دارد. مدیریت بالا و اعتماد به نفس.
و الّا که پول جواد و آرشام ده برابر فرید بود.
غالب جشن ها و پارتی ها ماها بودیم. اگر هم نبودیم به خاطر درس یا مسافرت با خانواده بود، البته من خانوادۀ بسته تری داشتم. خیلی وقت ها، نباید، نمی شود، نرو می آمد توی چشم های پدرم و نمی توانستم بروم و گرنه که بودم. خانۀ ما پدر سالار نبود؛ مادرم زیادی احترام به پدرم می گذاشت که هیچ، ما را هم مجبور کرده بود این را بپذیریم، پدر هم چنان احترامی در خانه برای مادر و حرفها و اشاره هایش قائل بود که وزیر برای پادشاه!
کلا رابطه شان یک تله پاتی خاصی داشت که ما را هم در خودش هضم کرده بود. همین هم می شد که من خیلی از جاها پایۀ فرید نمی شدم یعنی نمی توانستم بشوم.
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
13.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : فرصت زندگی دنیا را صرف اما و اگرها نکنیم!
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_عاملی
💠 #نیامده_ایم_که_بمانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#انگیزھ🌿
『گاهیگـمآننمیکنیوݪے...↶
خوبمیشود ツ
-نگراننباش^^
『 💕♥️ 』
#ازخدابه_مخلوق
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
همیشه آیهی وَ جَعَلْنا...🌻
را زمزمه میکرد
گفتم:
آقا ابراهیم این آیه برای محافظت
در مقابل دشمنه اینجا که دشمن نیست
نگاه معناداری کرد و گفت:
دشمنی بزرگتر از شیطان 😈 هم وجود داره..؟!
#شهید_ابراهیمهادی💛
#الگو
#یک_نمونه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
کیک پیتزا
یه غذای سه سوته ی خفن ( میگم سه سوته چون کلا یک ساعت زمان میبره پختش)
🍕🍕🍕🍕🍕🍕🍕
مواد لازم:
نون پیتا
گوشت چرخ کرده ۳۰۰ گرم
سس کچاپ دو قاشق غ خ
مخلوط سبزیجات( نخود فرنگی و ذرت و ....)
قارچ
پنیر پیتزا
شیر و کره و آرد ( واسه سس بشامل)
🍕🍕🍕🍕🍕🍕🍕
اول مایه گوشتی رو آماده کردم ، یه پیاز نگینی خرد شده رو تفت دادم و گوشتم رو بهش اضافه کردم، ادویه ها و نمک و سس کچاپ بهش زدم و بعد مخلوط سبزیجات و قارچ رو اضافه کردم و یه تفت کوچولو دادم و از روی
حرارت برداشتم.
سس بشامل هم درست کردم
واسه کیک پیتزا شما نیاز دارین به قالب کمربندی .
کف قالب کمربندی رو سس بشامل زدم و به ترتیب نون پیتا ، سس بشامل و مواد گوشتی و پنیر پیتزا ریختم و این کار رو تا پر شدن قالب تکرار کردم
لایه ی آخر هم فقط نون پیتا و سس سفید و پنیر پیتزا ریختم
( درست مثل لازانیا هست دستورش ، و طعمش هم دقیقا مثل لازانیاست)
رفت توی فر به مدت بیست دقیقه و دمای ۱۸۵ درجه و در نهایت روشُ سه دقیقه گریل کردم و تااااماااام
به راحتی و با باز کردن کمربند قالب جدا میشه از قالب،
لبخندتون براه❤️
🍲 #هنر_مهارت
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
📲 یکی از دردناکترین تصاویری که از درگیری دیروز منتشر شده این صحنه بود!
این خانم سیاهپوست در مسیر بازگشت به خونهاش گیر هوادارای ترامپ میوفته و بشدت مورد آزار قرار میگیره. تهش هم هم موهاش رو میسوزونند و نهایتا یکی دو نفر به زور نجاتش میدن!
عجیبه که طرفدارای ترامپ اینقدر وحشیاند
👤 مجید میرزایی
#افول_امریکا
#یادت_باشه
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
#پشت_پرده
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#رمان_سو_من_سه
#قسمت_هفدهم
اما آرشی و جواد از طرف خانواده اوکی بودند یعنی بود و نبودشان خیلی فرق نداشت، وقتی مادر و پدرشان در دنیای خودشان بودند اینها هم برای خودشان بودند، که فرید مهمترینِ بودن هایشان می شد. البته فرید گاهی با جواد حرفش هم می شد. آن هم وقتی که جواد یک مدل دیگر می شد؛
دخترهای دور فرید زیاد بودند، پارتی ها هم زیاد، خب بساط هم پهن بود.
عرق و گل و... زرورق و...
دخترها چند دسته بودند، آنقدر بی ارزش که حیف تُف... آنقدر معمولی که خب با یکی بودند و آنقدر جدید که در جمع معلوم بود اینکاره نیستند.
جواد بارها زد زیر دست دخترهای جدید، آن هم وقتی که دست می بردند برای برداشتن قرص تعارفی و ...
یک چند باری هم شد که دختر را می کشید کنار و نمی دانم چه می گفت که رنگ دختر سفید می شد...
همین ها را فرید دیده بود که با جواد دعوایش شد.
آن شب پارتی که تمام شد، من مانده بودم و فرید و آرشام و یکی دو نفر
که فرید زل زد توی چشمان جواد و گفت:
- تو چه زری میزنی زیر گوش این بدبختا که کُپ می کنند.
جواد مثل فرید بود؛ هیچ وقت زیاد نمی خورد که حواسش را از دست بدهد. صاف نشست و محکم گفت:
- همون زری که تو میگی و خر میشن میان اینجا به گند بکشن زندگیشون رو.
فرید محکم زد زیر لیوان جلو رویش که پرت شد و صدای شکستن، فضا را ساکت تر کرد:
- پس ... میخوری بالای دست من حرف میزنی!
من فکر کردم جواد کم بیاورد. اما برعکس، پاهایش را دراز کرد و محکم
کوبید زیر لیوان پر ... و پرتش کرد و گفت:
- اونو تو می خوری که سیصدتا دختر و پسر زیر دستتند بازم حرص میزنی. این دخترا از یه قبرستون دیگه میان تهران تا ارواح شکم پدر و مادرای نفهمشون درس بخونن. تا حالا تو دهات کوره زندگی می کرده، زیر دست بابای بدبختش که فکر میکنه مدرک گرفتن این دخترش یعنی کلاس. حالام ولش کرده توی این تهران خراب شده که این بی شعور درس بخونه...
پارتی و رقص و ولگشتن خوبه، خب. دیگه شیشه و علفش چه دردیه؟ اصلا نمی فهمه مزۀ نوش رو، میخواد دوتا لیوان هم بزنه احمق!! خفه شم من؟
نگاه من مانده بود روی ستاره پنتاگرام وسط میز که فرید عصبانی بلند شد و با دستانش شاخ شیطان را نشان جواد داد و فریاد زد:
- آره خفه شو. خفه شو والّا خودم برای دفعۀ بعد خفه ت میکنم.
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
•﷽ •
بگو: خداست که شما را از تاریکیها نجات میدهد و از هر اندوهی میرهاند...✨
﴿ انعام-٦٤ ﴾
#ازخدابه_مخلوق
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#مهارت عزت نفس
تفاوت عزت نفس و اعتماد به نفس:
آنچه به عنوان اعتماد به نفس پایین ما را نگران میکند، عموماً (و البته نه همیشه) میتواند حاصل عزت نفس پایین باشد.
عموماً آنچه به عنوان کمبود اعتماد به نفس میشنویم، و میبینیم که اکثر مردم برای بهبود اعتماد به نفس تلاش میکنند، بیش از آنکه واقعاً از جنس اعتماد به نفس باشد، میوهی نامطلوبی است که از ریشهی عزت نفس پایین روییده است و ما به جای درمان ریشه، در تلاش برای بهبود میوه هستیم.
برای افزایش مهارتتون
همراهمون باشید🙃
#روانشناسی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#رمان_سو_من_سه
#قسمت_هجدهم
جواد حتی نگاه هم به فرید نکرد. فقط کتش را برداشت و چنان رفت طرف در که وقتی به خودمان آمدیم شیشه های در ریخته بود...
آرشام مات مانده بود به رفتن جواد، اما بعد طوری بلند شد که من هم ناخودآگاه جفت پا ایستادم. آرشام کلا خیلی بدون جواد دوام نمی آورد، هرچند گاهی هم میشد که حاضر نبود به جواد آوانس بدهد.
آن شب تا ساعت دوی شب هرچه زنگ زدیم جواب نداد. راه افتادیم به اصرار آرشام دم خانه شان!
خیابان اندرزگو این موقع شب هم، روشن بود. من کنار جوب های اندرزگو روحم تازه می شود، چه برسد به خیابانش. کنار کاخشان ایستاده بودیم.
چراغ اتاق جواد روشن بود. آرشام پیام داد:
- اگر تا دو مین دیگه پایین نباشی زنگ خونه رو می زنم!
می دانستیم آرشام همین قدر دیوانه است. جواد آمد با کلید ماشین پدرش.
سوار شدیم بی حرف. ابرو و چشمش پیوستگی پیدا کرده بود. تا خود بام تهران خفه رفتیم.
ترمز که کرد پرت شدم جلو. سرم توی موبایل بود. داشتم خواهرم را توجیه می کردم که بابا و مامان را بسازد برای این بیرون ماندن شبانه!
فقط صدای جیغ ترمز و...
جواد پیاده شد و در را به هم کوبید.
آرشام هم. من هم. من سکوت را ترجیح می دادم، اما آرشام غرید:
- تو چه مرگته جواد؟
چرخشش به سمت آرشام، یک قدم عقب نشینی من را داشت.
- بعدی؟
- بعدی و درد. چته؟ برای چی جلوی فرید وایسادی؟
- بعدی؟
- اصلا به تو چه که اون دخترا میخوان چه کار کنن. منجی شدی؟
- بعدی؟
هوار آرشام مقابل جواد هم تاثیری نداشت. می دانستم الآن سیگار اگر باشد دو سه دقیقه می شود عربده ها را کنترل کرد. از توی داشبورد ماشین برداشتم، روشن کردم دادم دست جواد؛ گرفت و پک زد و راهش را کشید تا مقابل درّه. یکی دیگر آتش زدم و دادم دست آرشام؛ گرفت و پرت کرد و پا کشید تا کنار جواد و صدای فریادش در درّه پیچید.
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#رمان_سو_من_سه
#قسمت_نوزدهم
- دخترا خودشون میان، پسرا هم خودشون میان. فرید با زور که نمیاره. تو سایت فرید میرن، تو گروه میرن، میبینن میان. این ربطی به فرید داره که اینطوری جلوش وایسادی؟
جواد اینبار نگفت بعدی و فریادش تاریکی شب را هم لرزاند:
- بعد از اینکه هزارتا حرف تحریک آمیز می زنه، بعد از اینکه تمام داشته های اونا رو هیچ می کنه، بعد از اینکه مسخره می کنه،
بعدش به همه میگه باید متمدن باشید. بعد هم تمدن رو به دخترا میگه هرچی لخت تر بهتر، به پسرا هم میگه هرچی رذلتر متمدن تر. کدوممون بلدیم بگیم نه... تو میتونی، من تونستم، هان؟!
آرشام چرخی دور خودش زد و نالید:
- خودتم که همینی.
جواد سیگارش را گذاشت کنار لبش و پک عمیق زد. دستانش را فرو کرد توی جیب عقب شلوارش و سر عقب کشید و گفت:
- نه. اشتباه میکنی! من همین نیستم. من کسی رو با خودم توی گنداب نمی کشم. من می فهمم که دارم تو چه لجنی دست و پا میزنم. اما اونا نمیدونن دارن پا تو چه لجنی می ذارن. اینو خودتم می گفتی. خود خرت یادته گفتی کاش دوسه سال پیش، یکی به ما گفته بود بمیر تا اینطوری دور خودمون گند نزنیم.
آرشام سیگار جواد را از دستش کشید و رو برگرداند:
- بازم به ما چه؟
جواد دست گذاشت روی شانۀ آرشام و به شدت برش گرداند:
- اوکی بی وجدان. پس فردا خواهرت رو می کشونم پارتی فرید.
دست آرشام که بلند شد، جواد در هوا گرفت:
- باشه. پس به من حرف نزن. من همون کاری رو می کنم که اگر خواهر تو و وحید رو ببینم می کنم. این دخترا دفعۀ اولشونه آرشام.
چهارتا از اون رمانایی که فرید توی سایتش میذاره رو خوندن.
خیال برشون داشته که عشق و حال یعنی همین گندکاریا. دوتا پیام به فرید دادن. تو که فرید رو میشناسی بلده همه رو خر کنه.
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost