عزیزم.
آنکه نباید میرفت رفت، آنکه نبآید زخم میزد زد، آنکه نباید نامهربان میبود بود، آنکه وطنِ من بود مرا در غربت رهآ کرد، شمآ که دیگر جزءِ همآن بقیهای، هر کآری بکنید به هیچ جآیمان نیست ..
خیآلِخوش .
دلنبند .
دلبستگی موهاتُ سفید و چهرهتُ چروکی و چشاتُ خسته میکنه .
دلنبند عزیزِمن ، قلبتُ راحت به همه نده، همه رفتنیان حتی
اونی که بهت میگه : من همه نیستم ، اون از همه همهتره!
تو میمونیُ خآطرات و جملهیِ -مگه قرار نبود
تا تهش بمونه ؟- یِ قابشده تویِ ذهنت .
تا حآلا به کلمهیِ نرو توجه کردید ؟
خیلی قشنگه، شمآرو نمیدونم ولی بیشترِ خداحافظیهایِ
من بخاطرِ شنیدنِ این کلمه بود، اینجوریِ که میگم
ببخشید من باید برم تا - نرو ، بمون - رو بشنوم .
امروز سبز بودم ، شایدم آبی.
حالِ دلمَم مثلِ چایدارچین یا صدایِخندههایِ نوزاد .
میدونم بیژن ، فردا اون غمآیی که کوچیک بودن ولی انقدر بهشون
آب و خوراک دادم که اندازهیِ هیولا شدن باز قراره بغلم کنن .
تو جایِ خوب میشناسی تافتِ خوب بفروشه ؟
به حالِ دلم بزنم تا ثابت بمونه، برایِ همیشه، آروم و بیدغدغه.
Jahan e Laghar.mp3
9.95M
ولی آقایِ چاووشی ، شما یه کنسرت به ما بدهکاریآ.
تا وقتی که میشه به ابرهایِ آسمون و ماه
و ستاره دلبست، چرا اشرفالمخلوقات ؟
عاجزانه آغوشِ تو را میطلبم که در آن
بر حالِ خویش، بگریَم و بگریَم و بگریَم .
دلیلِ سکوتم را میپرسند و من لبخند میزنم، چون نمیدانند تا میخواهم از غمهایم بگویم اشکهایم از کلمات سبقت میگیرند .
سلامعلیکم.
عرضم به محضر شما که امروز در وقتِ تدریس
ذهن ما مشغولِ شما بود ، استاد از درسِ جغرافیا
میگفت اما نمیدانست تعبیرِ جغرافیا این است
که تنِ ما یکجا باشد و قلبِ ما جایِ دیگری.
تاریخ از قدمتِ جنگها میگفت اما نمیدانست
اصعبُ الحروب را پشتِ سر گذاشتهایم و فیالحال
با تنی زخمی اما لبخند بر لب بر سرِ کلآسشان نشستهایم.
کتبمان را زیر و رو کردیمُ نوشتههایی گیرِ ما آمد که
ارزشِ آنها بیش از نوشتههایِ دورانِ مغول و چنگیز است،
و مخآطبِ تمام آن نوشتهها خودِ شخصِ شما هستید
که به دستِ ما نوشته شده است، ما چه کسی هستیم ؟
همآن منِالمتکلمِ قواعدِ درسِ عربیست.
اگر میخواهید بگویید که بیخیآلِ شما شویمُ به فراموشی
بسپاریم که باید بگویم کتابِ روانشناسی را کمی مطالعه
کنید چون در یکی از صفحههایِ آن گفته بودند که
آدمیزاد نمیتواند هیچ چیزی را فراموش کند و فقط به
مرور کمرنگ میشود و اگر فکر میکنید که فکرِ شما
به مرور کمرنگ میشود که بگذار بگویم سخت در اشتباهید،
چون آدم به آدم به دنبالِ تو میگردیم همآنندِ X گمشده
و خآطرات بدونِ اذنِدخول به سراغِ ما میآیند و
همآنندِ دبیر ریاضی هیچوقت غیبت نمیکنند.
فلذا از شما تقاضا داریم کوتاه بیآیید و به ما سر بزنید
که جهان مدرسهایست و ما در آن دانشآموزانی
هستیم که به زودی این مدرسه را ترک خوآهیم
کرد پس در این مدتِ کوتآه مارا در آغوش بگیرید
و بگذارید کتبِ دینی را ببندم که مبادا
از همگناهِ ما بودن منصرف شوید.
@Vojdanyou-خاطرات! (1).mp3
2.63M
بودنِ بعضی از آدما، تازه از نبودنشون شروع میشه.
عجیب است عزیزِ من ؛
که دیگران با یک کلمه، تاکید میکنم فقط با
یک کلمه از چشمِ من افتادند، اما تو بعد از
تمامِ آن کلمآتِ تلخ، همچنان نورَعینِ منی !
آدمیزاد است دیگر، تا وقتی که بآشی قدرت را نمیدانند
و خودی و ناخودی به تو سنگ میزنند و از تو گله میکنند،
اما وایبحالِ روزی که بودنت نبودن شود.
چنان از تو اسطوره میسازند و برایت اشک میریزند
و بر سرِ خود میزنند که به آن تیکه اهنگ از
خوانندهیِ نامحبوب میرسیم که میگفت :
مردمِ زندهکشِ مُردهپرست.
گلهایی که برآیم با عشق خریده بودی خشک شد،
مثلِ تمامِ چیزهایی که میانمان بودو دیگر نیست.
برایِ رفتنت غمگین نیستم، هر وقت یادِ تو میافتم
لبخند میزنم و به خآطراتِ مشترکمان فکر میکنم.
برایِ آن همه خآطراتِ قشنگـي که با تو ساخته شد غمگینم.
حیفِ آن خآطراتی که هر وقت یادِ آنها میافتم
چشمهایم بارانی میشود و پشیمآنی یقهام را میگیرد.
و حیفِ این همه گلهایی که میتوانستند به جایِ
رویِ دیوار اتاقـم، در گلدآنی وسطِ اتاقـمان باشند،
و به جایِ غم که دائم مرا در آغوش گرفته است ،
تو را در آغوش میگرفتم و تا ابد، در آغوشـت میماندم.
چه اشرفالمخلوقاتیست که با شنیدن یک موزیک قدیمی، خاطرات همچون هیولآیِ بزرگِ کشنده به سرآغش میآیند و قلب این موجودِ دوپا را زیر پاهایشان له میکنند و او را از هر چه دوام آوردنَست، پشیمآن میکنند ؟