eitaa logo
مجموعه اشعار خادم زینب س
386 دنبال‌کننده
181 عکس
361 ویدیو
87 فایل
ارائه ی سبکهای پیشنهادی ارائه ی نظرات پیشنهادات و انتقادات👇 @khademozeinab
مشاهده در ایتا
دانلود
ارسال فایل اجرا به ایدی زیر @khademozeinab دلم گرفت بازم دلم بهونه ی حرم گرفت چی دلخوشیمو اینجوری ازم گرفت چرا تموم زندگیمو غم گرفت چشام تره روزای من داره بسختی میگذره این امتحانه خیلی سخت نوکره اگه حرم نیاد بمیره بهتره میبینی اشک من روونه میباره اشکام بچه گونه چند روزه چشمام واسه گریه میگرده دنبال بهونه شور میزنه دل من دور از حرمت شور میزنه هرچی که بارونه تو چشمای منه ذکر توسل من امشب یا حسنه جونم حسن من بتو مدیونم حسن بند دوم امام حسن کرامتت امید آخر منه تویی همون که دست رد نمیزنه به لطف تو دلم همیشه روشنه امام حسن دو ساله نوکرت نرفته کربلا یفکری کن بحال و روز عاشقا ما فرق داریم با کربلا نرفته ها کسی که دیده کربلا رو یه سال اگه نره میمیره خودت بگو که چی میتونه جای اون احساسو بگیره بی حرمی ولی تو اسطوره ی جود و کرمی نگاهِ نوکرا بکن آقا یه کمی بزار برم با زائرا چند قدمی جونم حسن من بتو مدیونم حسن بند سوم از کوچه ها میام با مادرت منم ،  قدم قدم شنیدم هرسال اربعین ، میره حرم پیاده با پهلوی زخم و قدّ خم دارم میام دو ساله مونده تو دلم قدم قدم با سر و روی خاکی اروم تا حرم گریه کنم تموم راه تا برسم گریه کنم برای زینب با گریه پا به پای زینب کاش که میشد برن اسیری همه کسم به جای زینب مریض کربلام میدونی اگه نرم حرم میمیرم همه میگن خیلی کریمی من اومدم حرم بگیرم خودبخود از همه میگیره دلم و بی نفسم دور از حرم حس میکنم تو قفسم من بی حسین تو دنیا بی کار و کسم جونم حسن من بتو مدیونم حسن
**بند اخر شعر روضه سنگینه ، ان شاالله حقش ادا بشه بو میکشم از دور عطر لاله ها را گلبرگ های واژگون و جابجا را ناباورانه چشم هایم از همینجا تر میشود میبینم ایوان طلا را دریا میان چشم هایم میزند موج حس میکنم انگار اماج بلا را بی پرده باید بشنوم باید ببینم خون گریه های ساکنینِ کربلا را دنبال بوی سیب میگردم شنیدم این بو اجابت میکند حتما دعا را اینجا نفسهای غروبش فرق دارد تنگ است از بس خورده دود خیمه ها را خورشید ، مهتاب ، ابر ، مِه ، ناهید ، باران دارند بر گیسو غبار این بیابان هرکس میاید رنگ میبازد در این خاک سنگ بلا با گریه می اید در این خاک گاهی کبود و گاه سرخ و گاه زرد است هر لاله ی زخمی کشیده قد در این خاک در اصل اینجا طور سَیناء است  هرکس با السَّلامش میدهد اَشهد در این خاک هرکس بُرید از قِید خود در قِید عشق است پس با زُهیر و جُون میماند در این خاک کشتیِ نوحِ صاحب کرببلا را سقای او بی دست میرانَد در این خاک تنها مُجابانِ حسین این را شنیدند هر لحظه زینب خطبه میخواند در این خاک باید از این اعضاءِ خاکی دست برداشت از سر گذشت ان که تب لیلا به سر داشت دارد مسیحی میرسد روییده در خون او که شمیم عشق را بوییده در خون با پرچم سرخی به ذکر یا لثارات در انتقام عاشقی غلتیده در خون ذکر اَناالصَّمصامِ او در گوش دنیاست دُلدُل سواری که عَلَم کوبیده در خون خورشید در گودال بود و نور حقش بر چشمهایِ یوسفش تابیده در خون عمری غروب جمعه ها دنبال انگشت یا قطعه هایی از تنش چرخیده در خون یک عمر مقتل خوانده اییم اما بمیرم مولا تمام ماجرا را دیده در خون در دست او سُکّانِ کشتی نجات است ان یوسفِ دربند مِفتاح الحیات است باید بیاید روضه خوانِ کربلایش باید بخواند از سرِ از تن جدایش سنگینیِ قاتل نه تنها روی سینه پهلوش ، پایش ، حنجرش ، انگشتهایش گودال را دیده هیاهو را شنیده میگفت ذکر و در نمی امد صدایش داده زکاتِ این شهادت را در ان حال عَمّامه و پیراهن، انگشتر عبایش خنجر به روی گردنش بود از قفا و بر خیمه ها بود از مقابل چشمهایش چون نیزه زاری بود بعد از چند ساعت نه سر مشخص بود نه پایین پایش حیرانیِ زینب ، بمیرم ، اه زینب گم کرده بین پیکر و سر راه زینب
عنایت 5/6/1400 سبک 👈🏻 (ای نامسلمونا ما نسل طاهاییم) قلبم گرفتاره ، روزم شب تاره هرجا پا میزارم ، بابا پر از خاره دستام بستست و پاهام زخمه چرا مارو بردن تو بازارا شامیا؟ هلهله  میکردن دور نیزه ای که سرتو روی اون نی بود بابا یکاری کردن با دخترت بابا که مثل برگای زرد پاییزه اگه حتی نازم بکنی آروم موهام دونه دونه دونه میریزه نمیدونم که تاریِ چشام اثر سیلیه یا خستگی؟ اینکه پاهام دیگه نداره جون اثر زخمه یا گرسنگی؟ بند دوم موهام پریشونه ، تاریکه ویرونه تو خواب دیدم بابا ، داریم میریم خونه تو خواب دیدم جمعمون جمعه بابا دیدم عمو رو با مشک تو خیمه ها لالایی میخوند واسه اصغر رباب منو صدا کردی و گفتی بیا ندیدم زخمی روی لبات بابا موهاتم خاکی نبود و خوش بودی بهم گفتی که داری میای پیشم میبنیم هم دیگه رو به این زودی خودمو کجا مرتب بکنم؟ آخه خیلی خاکی شدم بابا بزار عمه موهامو شونه کنه اگه میشه کمی آهسته بیا بند سوم تو اومدی یا که ، آوردنت بابا؟ سختت نبود با سر ، بابا بیای اینجا؟ خوبه چشمات بسته میترسم بابا نشناسی من رو دیگه با این موها راستش من هم نشناختم صورتتو اما یه نشونه داری رو لبا یادم مونده اون لبای زخمی رو که از این زخما شناختمت حالا یادم هست رگهای نامرتب رو ببینم میشناسمت بابا هرجا لباسام خاکی تر از سر توعه بزارم کجا سرت خاکی نشه؟ کجای ویرونه رو جارو کنم بابایی بال و پرت خاکی نشه؟ (سلام الله علیها)
داغ بی کس شدن بدتر از مردنه ای وای بابا یکی بد میگه و یکی بد میزنه ای وای بابا هرکی مشغول یه چیز از ما بردنه ای وای بابا چشمتو دور دیدن ، به دنبالم دویدن ، تا زمین خوردم سوی چشامو گرفت سیلی ،  و من به رو نیاوردم ببخش اینو میگم ولی سیلی رو ارث از مادرم بردم من ، هیچی ولی بابا اون ، که برد انگشترو باز سمت حرم اومد برد معجر عمه رو من ایتمنی بابا بند دوم قرارمون نبود بی من تنها بری ای وای بابا قرارمون نبود روی نی ها بری ای وای بابا قرارمون نبود بی دخترها بری ای وای بابا خوبه چشات بسته ، نمیبینی ، حرم خیلی بهم ریخته هرچی حرومی ، تو صحرا بود ، حالا توی حرم ریخته خیمه ی سقا رو که سوزوندن خاکستر رو سرم ریخته من هیچی ولی بابا بد میزنن عمه رو جام سپر میشه میگه تو اینجا نمون برو من ایتمنی بابا بند سوم جا موندم از همه نمیدونم کجام ای وای بابا خسته شدم دیگه میلرزه دست و پام ای وای بابا نیمه شب توی دشت دنبال عمه هام ای وای بابا شب شده تنهایی میترسم من میترسم من میترسم من کجایی بابایی میترسم من میترسم من میترسم من بگو همینجایی میترسم من میترسم من میترسم من من هیچی ولی بابا دل تو دل عمه نیست وای وقتی ببینه که این سه ساله خیمه نیست من ایتمنی بابا