طبق معمول گروهان یکم به فرماندهی تورجی جلو رفت. سه نفر تخریب چی به
همراه او بودند. من از کمی عقب تر و از روی بلندی شاهد پیشروی آنها بودم.
در دل فقط ذکر میگفتم. هر لحظه ممکن بود اتفاق ناگواری رخ دهد.
یکدفعه صدای انفجار آمد. یکی از تخریب چیها روی مین رفت. بااین حال
بچهها سریع وارد منطقه دشمن شدند. با استفاده از اصل غافلگیری بیشتر نیروهای
دشمن از بین رفتند. ضلع شرقی ذوزنقه پاکسازی شد. تلفات عراقیها بسیار زیاد
بود. ولی ما زیر آتش مستقیم دشمن قرار داشتیم.
بچه ها مشغول پاکسازی اطراف بودند. بلافاصله راننده لودر را صدا کردم.
گفتم: سریع کار خودت را شروع کن. این خاکریز باید دوجداره شود! با روشن
شدن هوا دشمن از طریق این کانالها از پشت به ما حمله خواهد کرد.
کار لودر شروع شد. همان موقع یکی از بچه ها گفت: محمدتورجی مجروح
شده! نارنجک دشمن در مقابل او منفجر شده! ترکش بزرگی به كف دست او
اصابت کرده بود. اما با اینحال تا پایان درگیری در منطقه ماند. محمد دستش را
داخل جیب شلوار برد. خون شدیدی از شلوار محمد جاری شده بود!
کار پاکسازی تقریبًا تمام شده بود. نزدیک صبح انفجار دیگری در نزدیکی
محمد رخ داد. ترکش به صورت و سینه اش اصابت کرد! بچه ها ناراحت محمد
بودند. بلافاصله او را به همراه دیگر مجروحین به عقب فرستادیم.
٭٭٭
هوا روشن شد. خاکریز ما دوجداره شده بود. یکدفعه دیدیم از پشت مورد
حمله دشمن قرار گرفتیم!
دشمن از همان کانال قصد محاصره ما را داشت. بچه ها لوله اسلحه و تیربارها
را به سمت پشت برگرداندند. خاکریز دوجداره برای همین بود.
دشمن فکر این را نکرده بود. با اجرای آتش بچه ها تعداد زیادی از نیروهای
دشمن از بین رفتند. نه راه پس داشتند نه راه پیش!
یکصد نفر هم به اسارت در آمدند. خبر شکست دشمن از طریق بی سیم اعلام شد.
فراموش نمیکنم. یکی از عراقیها به سمت ما میدوید! دستانش را بالا
گرفته بود.
به زبان فارسی داد میزد: تو رو به اباالفضل (ع)نزنید! با تعجب گفتم: خوب
فارسی حرف میزنی. گفت: من قبل انقلاب تو اهواز کار میکردم!
بیسیم چی مقر گفت: حاج حسین خیلی خوشحاله. برای تشکر از خدا سه بار
تا حالا سجده شکر رفته. در ضمن حال محمد تورجی هم خوبه. انشاء الله چند
روز دیگه به شما ملحق میشه.
چهار روز در منطقه ذوزنقه ماندیم. دشمن چند بار دیگر پاتک کرد. اما
نتوانست کاری انجام دهد. حاج حسین به منطقه ذوزنقه آمد. با تک تک بچه ها
صحبت کرد. خیلی خوشحال بود. ظهر کنار هم در یکی از سنگرها نشسته
بودیم. عراق حملات وسیعی را به مناطق مختلف انجام داد. از بمباران شیمیایی
و... تدارک وسیعی را هم برای ادامه حملات دیده بود.
گردان محسن (ع)بیشترین شهید را داده بود. گردان امام سجاد (ع) هم
همینطور. فرمانده آن گردان هم شهید شده بود.
حاج حسین خیلی شکسته شده. با حالتی گرفته درگوشه سنگر نشسته بود.
مدتهاست که درست نخوابیده. من هم آمدم و کنار او نشستم.
1 .سید اکبرصادقی فرمانده قبلی گردان ما بود. ً قبلا فرمانده سپاه خوانسارهم بود. اودر کربلای 5 فرمانده گردان
امام سجاد(ع) شد. قبل از عملیات از مرخصی برگشت و گفت: من همه کارهایم را صاف کردم. من آماده
آماده ام! سید اولین شهید گردان خودش بود.
اواز روز اول درلشكر فرمانده بود.داغ اوبرای همه بچه ها از جمله
حاج حسین خیلی سنگین بود.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
#محمد_رضا_تورجی_زاده
💐کانال مهمانی ستاره ها
🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐سالروز ازدواج
🎊خاتم الانبیا
💐حضرت محمد(ص)
🎊و مادر مؤمنین
💐حضرت خدیجه کبری(س)
🎊بر تمامی
مسلمانان جهان مبارک🎊💐🎉
#گیف 🎬
#حدیث_روز. 🌺🌺🌺
🌸 امیرالمؤمنین علیه السلام:🌸
🍀 صحَةُ الجَسَدِ، من قِلَّةِ الحَسَد.
🍀 سلامتی جسم، از کمیِ حسادت است.
📚 نهج البلاغه، حکمت 256.
🆔 @m_setarehha
#نکات_ناب. 🌺🌺🌺
🌸 فضیلت سوره یس 🌸
آثار دهگانه قرائت سوره یس:
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: ای علی!
«یس» را بخوان که در آن ده اثر است:
هر که آن را قرائت کند:
1) اگر گرسنه باشد سیرگردد؛
2) اگر تشنه باشد، سیراب گردد؛
3) اگر عریان باشد، پوشانیده گردد؛
4) اگر عزب باشد، ازدواج کند؛
5) اگر ترسان باشد، امنیت یابد؛
6) اگر مریض باشد، عافیت یابد؛
7) اگر زندانی باشد، نجات یابد؛
8) اگر مسافر باشد، در سفرش یاری شود.
9) نزد میت خوانده نمی شود مگر اینکه خدا بر او آسان گیرد.
10) اگر گمشده داشته باشد، گمشده اش را پیدا کند.
🆔 @m_setarehha
#سیره_شهدا. 🌺🌺🌺
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🌸ادامه مطالب.......🌸
«« محمد بخوان »»
«« راوی محمود نجیمی»»
روزهای آخر عملیات بود. در ستاد لشكر در شلمچه بودم. موقعیت ستاد در
محلی بود که هماکنون یادمان شهدای شلمچه است. مرتب با گردانهای عمل
کننده در تماس بودیم.
یک دفعه دیدم محمدتورجی از در وارد شد. دستش به گردنش بسته شده بود.
گوشه ابروی او هم پانسمان شده بود. کمر و گردن او هم همینطور. با خوشحالی به استقبالش رفتم.
مشغول صحبت شدیم. به یاد روزهای اولی افتادم که با هم آشنا شدیم. یادش
به خیر. سال63 بود.
آن زمان محمد در گردان امام محسن(ع) بود. بیشتر شبها به گردان آنها
میرفتم. عزاداریهای خوبی داشتند. خیلی باصفا بود.
یاد مجالس دعا در اردوگاه دارخوئین افتادم. فراموش نمیکنم. همان ایام سال
63 بود. یک روز رفتم پیش محمد.
بدون مقدمه گفت: من دیگه مداحی نمیکنم. دیگه نمیخوانم! علتش را
میدانستم. عدهای به او تهمت زده بودند!
شبیه همین ماجرا برای شهید ردانی پور هم پیش آمده بود. من هم این خبر را به
حاج حسین خرازی گفتم.
حاجی خیلی ناراحت شد.
حاج حسین خیلی آرام و خونسرد گفت: برو به تورجی سلام برسان و بگو
فلانی گفت: محمد بخوان، به حرف کسی هم کاری نداشته باش.
٭٭٭
محمد گفت: آقا محمود، میتونی ردیف کنی ما بریم تو خط؟ گفتم: آخه با
این وضعیت؟!
گفت: ببین چیکار میتونی بکنی. گفتم: باشه اما باید با حاج حسین هماهنگ
کنم.
موقع ناهار بود. آن روز بعد از مدتها غذای حسابی آوردند. چلوکباب! ما
همگي مشغول شديم.
بیسیمچی مشغول صحبت با حاج اسماعیل صادقی بود. حاج حسین هم
آنجا بود.
ما هم مشغول ناهار. بعد گوشی را داد به محمدتورجی و گفت: حاج اسماعیل
شما رو کار داره.
تورجی گفت: آخه الان! بعد به سفره و ظرف چلوکباب اشاره کرد. خندید و
به شوخی گفت: اگه بیام از قافله عقب میمونم!
اما بعد رفت پشت بیسیم. با برادر صادقی صحبت کرد.
حاج اسماعیل گفت: محمد، حاج حسین اینجا نشسته میگه برامون بخون!
محمد کمی مکث كرد. يكباره حال و هواي او عوض شد بعد با حالت خاصي
شروع کرد:
««در بین آن دیوار و در»»
«« زهرا(س) صدا میزد پدر»»
««دنبال حیدر میدویدم »»
««از پهلویش خون میچکید.»»
و همینطور ادامه داد. همه اشک می ریختند. بعدها از سردار صادقی شنیدم که
گفت: حاج حسین آنجا خیلی گریه کرد.
داغ دوستان شهیدش برای او خیلی سنگین بود. وقتي حال حاج حسين منقلب
شد بيسيم را گرفتم و گفتم: محمد ممنون ادامه نده!
بچه های مخابرات صدای محمد را پشت همه بیسیمها پخش کرده بودند.
نگذاشتیم محمد به خط برود. آن روز را در مقر لشكر ماند. غروب همان روز
گردان یازهرا (س)به عقب برگشت.
محمد تورجی هم با آنها به اردوگاه برگشت. برادر صادقی فردا به توصیه حاج
حسین خرازی به خط بازگشت.
به محض اینکه با ايشان به خط رسیدیم با یک انفجار حاج حسین خرازی به
شهادت رسید.
این یک شوک بزرگ به لشكر حماسه ساز امام حسین (ع) بود. پیکر حاجی را
برداشتیم. برگشتیم به اردوگاه.
مداحی محمدتورجی را فراموش نمیکنم. در کنار پیکر فرماندهاش در مسجد
چهارده معصوم اردوگاه دارخوئین آنقدر عاشقانه خواند که همه اشک میریختند.
بعد هم پیکر حاج حسین را در اردوگاه تشییع کردیم و به اصفهان فرستادیم.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
#محمد_رضا_تورجی_زاده
🆔 @m_setarehha
#حدیث_روز. 🌺🌺🌺
🌸 پيامبر خدا صلى الله عليه وآله: 🌸
🍀 من أرادَ أن يَرزُقَهُ اللّهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ فَليَتَوَكَّل عَلَى اللّهِ.
🍀 هر كه ازخداوند بخواهد، از جايى كه گمان ندارد روزى اش بخشد، بايد بر خدا توكّل كند.
📚 إرشاد القلوب، ص 120.
🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸شب زیارتی آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام🌸
🎥محمدحسین پویانفر
شب جمعهها دل من میره تا کربلا...✨
شب زیارتی ارباب
التماس دعا😭😭😭
پیشنهاد دانلود
🆔 @m_setarehha
🌸 1380/08/08سالروز ورود رهبر معظم انقلاب اسلامی به استان اصفهان گرامی باد.🌸
🌿رهبر معظم انقلاب در دیدار مردم اصفهان در میدان امام:اصفهان دارای خصوصیات متعدّدی است؛ اما برجستهترین آنها، علم و ایمان و جهاد شجاعانه و هنر و صنعت است.
🌿 پانصد سال است که هر کس در هر دورهای به این شهر نگاه میکند، این خصوصیات را میبیند.
🌿 شخصیتهای علمىِ برجسته این شهر، امثال مجلسی و وحید بهبهانی - که البته اصفهانی است - و فقهای بزرگ و فلاسفه عالیقدر و نامداری که یا متعلّق به این شهر و یا فرآورده و تربیت شده حوزههای علمی این شهرند، در یک شمارش معمولی و در مدّت کوتاه قابل احصاء نیستند.
🌿ایمانِ مردم اصفهان همیشه زبانزد بوده است. در دوران ستمشاهی من مکرّر به اصفهان آمده بودم. حتّی در همان دوران که همه دستگاهها و دستها سعی میکردند مظاهر دینی را کمرنگ و محدود کنند، در اصفهان پرچمهای دینداری به شکلهای مختلف و در بخشهای متعدّد برافراشته بود. در دوره کسادی بازار دین و رواج غربگرایی و غربزدگی، عوامل فرهنگىِ مخرّب نتوانست روی مرد و زن اصفهان اثر منفی بگذارد.
🌿از لحاظ جهاد شجاعانه، اصفهان نمونه است. جنگ هشت ساله و دوره دفاع مقدّس، نام اصفهان را در سرلوحه افتخارات انسانی خود دارد.
🌿فقط هم دوره دفاع مقدّس نیست؛ شهدای اصفهانی و نامآوران جان باخته از این مردم، در میدانهای مختلف این فداکاریها را کردهاند؛ شهید آیةاللَّه مدرّس در یک میدان، شهید آیةاللَّه بهشتی در یک میدان و شهید خرّازی و شهید همّت و امثال این عزیزان در میدان دیگر. این شهدای نامدار - که فهرست طولانی ستارگان شهید این شهر و این استان را نمیشود به این آسانی فراهم کرد - آنچنان نام اصفهان را ابدی ساختند و در شمار برجستهترین مناطق کشورمان از لحاظ جهاد شجاعانه ثبت کردند که هیچ نقطه دیگری در این جهت، با این شهر و این استان رقابت نمیکند.
🌿هنر و صنعت این شهر هم زبانزد همه و در برخی از بخشها، در دنیا یگانه و نمونه است. امروز اصفهان بحمداللَّه مرکز عمدهای از مراکز صنایع کشور است؛ دیروز هم اینطور بود، آینده هم اینطور خواهد بود. در فردای تاریخ و آینده شما جوانان این کشور نیز باید همین خصوصیات برجسته، انشاءاللَّه با قوّتِ بیشتر رشد کند.
🌿از گذشته نام میبریم تا وظیفه خود را برای آینده بدانیم. اینجا باید همچنان شهر علم، ایمان، جهاد شجاعانه و هنر و صنعت باقی بماند و من میدانم که با این همه استعداد درخشان در این شهر و استان، با این روحیههای شاد و دلهای درخشان از نور معرفت و با این احساسات جوشان، به فضل خدا همینطور خواهد شد.
1380/08/08
🆔 @m_setarehha
#حدیث_روز. 🌺🌺🌺
🌸 امام باقر علیه السلام:🌸
🍀 إیّاکَ و الرَّجاءَ الکاذِبَ، فإنّهُ یُوقِعُکَ فی الخَوفِ الصادِقِ.
🍀 از امید دروغین بپرهیز، که تو را گرفتار ترس حقیقی می کند.
📚 میزان الحکمه، ج 4، ص 375
🆔 @m_setarehha
#نکات_ناب. 🌺🌺🌺
🌸 چگونه گناه نکنم🌸
✍شهید مطهری :اگر انسان خیال را در اختیار خودش نگیرد یکی از چیزهایی است که انسان را فاسد میکند؛ یعنی انسان نیاز به تمرکز قوّه خیال دارد. اگر قوّه خیال آزاد باشد، منشأ فساد اخلاق انسان میشود.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: النَّفْسُ انْ لَمْ تَشْغَلْهُ شَغَلَک؛ یعنی اگر تو نفس را به کاری مشغول نکنی، او تو را به خودش مشغول میکند. یک چیزهایی است که اگر انسان آنها را به کاری نگمارد طوری نمی شود، مثل یک جماد است. این انگشتر را که من به انگشتم می کنم، اگر روی طاقچه ای یا در جعبه ای بگذارم طوری نمی شود.
ولی نفس انسان جور دیگری است، همیشه باید او را مشغول داشت؛ یعنی همیشه باید یک کاری داشته باشد که او را متمرکز کند و وادار به آن کار نماید و الّا اگر شما به او کار نداشته باشید، او شما را به آنچه که دلش می خواهد وادار می کند و آن وقت است که دریچه خیال به روی انسان باز می شود؛ در رختخواب فکر می کند، در بازار فکر می کند، همین طور خیال خیال خیال، و همین خیالات است که انسان را به هزاران نوع گناه می کشاند. اما برعکس، وقتی که انسان یک کار و یک شغل دارد، آن کار و شغل، او را به سوی خود می کشد و جذب می کند.
📚تعلیم و تربیت در اسلام،
🆔 @m_setarehha
#نکات_ناب. 🌺🌺🌺
🌸منظور از فلق در قُلْ أَعُوذُ بِرَب الْفَلَق چیست؟ِ🌸
✍فلق چاهی است در جهنم که اهل جهنم از شدت حرارت و خوف و ترس آن چاه به خداوند پناه می برند؛ این چاه از خداوند اذن خواست که نفس بکشد خداوند هم به آن اذن داد، وقتی نفس کشید جهنم پر از آتش شد.
و از پیامبر اکرم (ص) روایت شده که فرمود: در جهنم یک وادی از آتش است که اهل جهنم از حرارت آن روزی ۷۰ هزار بار به خدا پناه می برند. ودر آن وادی ، اتاقی از آتش است و در آن اتاق چاهی از اتش است و در آن چاه ، تابوتی از آتش است و در داخل آن تابوت، ماری از آتش است که ۱۰۰۰ نیش دارد و طول خر نیش آن ۵۰۰ متر است، و لذا خداوند به پیامبر می فرماید: بگو پناه می برم به آفریدگار فلق
💥یک طایفه از کسانی که اهل این چاه هستند، شرابخواران می باشند. فلق یعنی صدع، صدع به معنای سوراخ در یک چیز سفت و محکم است و مراد این است که در جهنم ، چاهی است که در آن ۷۰ هزار خانه است و در آن خانه ۷۰ هزار اتاق است و در آن اتاق ۷۰ هزار سیاهی است و در آن سیاهی ۷۰ هزار ظرف سم است که همه اهل جهنم باید از اینجا عبور کنند.
📚بحار، جلد۸، مبحث جهنم؛ کفایا الموحدین، مبحث نار
🆔 @m_setarehha
#سیره_شهدا. 🌺🌺🌺
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🌸 ادامه مطالب.......🌸
«« صبحگاه »»
ّ «راوی دکتر سیداحمد نواب»
ً در صبحگاه آخر ستون می ایستادیم
از جلو نظام! بعد تا انتهای ستون آمد. معمولا
و بیشتر فرمانها را انجام نمیدادیم!
اما این بار خود محمد با عصبانیت آمد. چند بار فرمان داد. بعد هم کل گروهان
حرکت کرد.
دوباره آمد به سمت انتهای ستون. مشکل کار را فهمید. چندنفری در انتها
مي ايستادند كه نظم کل بچهها را به هم ریخته بودند.
عصبانی شد. پرچم یکی از بچهها را گرفت و چوب آن را درآورد!
آمد انتهای ستون. حالا مرد
َ میخواست که فرمان را اجرا نکند. باز هم چند نفری بودند که شیطنت میکردند.
محمد با چوب به زمين ميزد. البته به چند نفر هم خورد. بقیه حساب کار
دستشان آمد.
بعد در محوطه ای که بیشتر آن گودالی بود همه را سینه خیز برید.عجیب بود
بعد هم خودش خوابید و در آن شرایط سینه خیز رفت!
بچه ها عاشق این رفتارهای او بودند. مثل خودشان بود. اگر فرمانی میداد
ً خودش قبلا آن را اجرا میکرد.
در عملیاتها همیشه جلوتر از بچه ها بود. در یکی از عملیاتها شهید مرادیان که
بیسیمچی محمد بود کمربند او را گرفته بود. داد میزد. کجا میری!؟ یواش تر
بگذار ما هم به تو برسیم!
بعد از سینه خیز همه گروهان را جمع کرد. بعد شروع به صحبت کرد و گفت:
بچه ها از دست شما ناراحتم! چرا کاری میکنید که مجبور به استفاده از...
تحمل شنیدن این حرفها را نداشتیم. رابطه محمد با بچه ها خیلی عاطفی بود.
محمد بردلهای ما فرماندهی میکرد. بعد مکثی کرد و نام چهار نفر را برد. گفت:
اینها بمانند بقیه بروند! اینها همانهایی بودند که محمد با چوب زده بود.
دوباره برگشت به سمت بچه ها و گفت: کسانی که با چوب زدم بمانند!
همه ایستاده بودند. من هم جلو رفتم. پرسيد: تو چیکار داری؟ گفتم: خب
خودتون گفتید هر کی رو با چوب زدم بمونه. نگاهی به بچه ها کرد و گفت: من
چهار نفر رو زدم. چرا همه وایسادین!
چوب را داد به من. هرچند من را نزده بود! گفتم: دستت رو بیار بالا! گفت: من
به دست کسی نزدم. گفتم: چیکار داری، دستت رو بیار بالا!
دستش رو بالا آورد، سریع خم شدم و دستش را بوسیدم. در حالی که اشک
در چشمان زیبایش حلقه زده بود داد زد: بابا نکنید این کارها رو! من شما رو زدم،
باید قصاص کنید! من آن دنيا هيچي ندارم كه به شما بدهم و...
کل بچه ها در کنار او جمع شده بودند. میخواست حرف بزنه اما بچه ها
نمیگذاشتند. همه میگفتند:
تورجی جون دوستت داریم. تورجی جون دوستت داریم!
محمد هم سریع به سمت چادرها حرکت کرد. بچه ها به دنبال او دویدند. همه
شعار میدادند.
محمد دوید. اما بیفایده بود. بچه ها به او رسیدند.
همانجا ایستاد. برگشت و لبخند زد. همه دور او جمع شدیم. بچه ها هنوز شعار
میدادند. چشمان محمد پر از اشک بود.
محمد گفت: من هم شما رو دوست دارم. بچه ها من رو حلال کنید. بعد
تک تک بچه ها در حالی که از شوق اشک میریختند او را در آغوش گرفتند.
من کمی عقبتر آنها را نگاه میکردم. زیباترین جلوه های انسانیت نمایان
شده بود.
خدا لعنت کند کسانی که جنگ ما را خشونت نامیدند. جنگ ما دفاع بود.
دفاعی مقدس. ما زیباترین جلوه های پاکی و معنویت را در جنگ دیدیم.
خشونت آنجایی است که انسانهای مادی جهت کشورگشایی میجنگند.
خشونت، جنگهای آمریکاست. جنگهای جهانی است.
ما در آن بیابان و در آن روز زیباترین صحنه های انسانیت را می دیدیم. ای کاش
دوربینها میتوانستند این صحنه ها را ثبت کنند.
ای کاش هنرمندان این صحنه زیبای انسانیت را به تصویر میکشیدند. چهره
ِگل آلود بچهها صفاي دروني آنها را بيشتر كرده بود.
تاریخ تکرار شده بود. آنچه که از اصحاب رسول خدا(ص) شنیده بودیم به
چشم می دیدیم.
صحنه هایی که بچه ها از عشقبازی به وجود آوردند آیات قرآن را تداعی
میکرد. آنگاه که خداوند به خاطر خلقت انسان به خود تبریک میگفت.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
#محمد_رضا_تورجی_زاده
🆔 @m_setarehha
🕌 ابتدای صبح روز یکشنبه روز منتسب به امیرالمومنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما همه شما را به زیارت مجازی مزار مطهر شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی دعوت می کنم.
التماس_دعا
🎥 از اینجا به گلزار شهدای کرمان وارد شوید. 👇👇
soleimany.ir/tour/
و با کلیک بر روی تصاویر کوچک پایین صفحه قدم قدم به سمت مزار آن مرد نزدیک شوید.لطفا با وضو وارد شوید.....
#مکتب_سلیمانی
#قاسم_سلیمانی
#مهدوی_ارفع
🆔 @mahdavi_arfae
#حدیث_روز 🌺🌺🌺
🌸 امام على عليه السلام:🌸
🍀 من أطلَقَ غَضَبَهُ تَعَجَّلَ حَتفَهُ.
🍀 هر كه عنان خشم خود را رها كند، مرگش شتاب گيرد.
📚 غرر الحكم، ح 7948.
🆔 @m_setarehha
💠 پرسش:
سلام. پسري 24 ساله دارم که از کودکي علاقه ي زيادي به حيوانات داشت. تازگي میخواهد توله ي سگي به خانه بیاورد. حرف مرا قبول ندارد که سگ نجس است بلکه صدتا دليل علمي مياورد که عیبی ندارد. چه کار باید کرد؟
......................................................................................................................................
✍ پاسخ:
با سلام خدمت شما مادر گرامی.
دغدغه شما بهعنوان یک مادر مؤمنه و اهل پاکی و طهارت قابلستایش است. اما برای حل موضوعی که به آن اشاره نمودهاید، قبل از هر اقدامی باید دلیل و علت رفتار پسرتان را کشف کنید و سپس اقداماتی متناسب انجام دهید.
گاهی این نوع از رفتارها واکنشی به رفتارها و عقاید والدین است خواه آنکه والدین در امور مذهبی خود سختگیر و اهل وسواس باشند یا آنکه اینگونه نباشند لکن فرزند جوانشان را نمیتوانند در اعتقادات خود همراه نمایند.
علت دیگر، ارتباط فرزند ما با دوستانی است که اهل نگهداری سگ هستند و لذا در طی این رابطه او را نیز به این کار تشویق میکنند.
مجردی و فراغت وقت و نداشتنِ مسئولیت زندگی مشترک از دیگر دلایل محتملی است که باعث میشود فرد به هر نوع سرگرمی(صحیح یا غلط) پناه ببرد.
در کنار همه موارد فوق، همان چیزی که به آن اشاره نمودهاید نیز ازجمله علل مهم به شمار میآید. یعنی علاقه به حیوانات و تربیت آنها و حتی کسب درآمد از این طریق.
بههرحال توصیههایی خدمت شما تقدیم میکنیم:
1. از جروبحث در این موضوع و حتی مباحثههای علمی خودداری کنید چراکه اگر فرزندتان قصد داشت استدلالهای شمارا قبول کند تا الآن این اتفاق افتاده بود. ترجیحاً از او بخواهید که در این زمینه با افراد کارشناس صحبت نماید زیرا معمولاً فرزندان در مواردی که نظرشان و علایقشان با خواستِ والدین مخالف است بهراحتی زیر بار حق نمیروند گویا تصور میکنند که والدین به خاطر مصلحتاندیشی خودشان این صحبتها را دارند اما زمانی که یک فرد غریبه همان استدلال والدین را بیان میکند، راحتتر میپذیرند.
2. بیکاری و نداشتنِ دغدغههای اصیل، جوان را به سمتوسوی مسائلی سوق میدهد که حتی ممکن است در آینده خودش اظهار پشیمانی کند و حسرت وقتِ ازدسترفته را بخورد. بر این اساس بهجای اصرار و نصیحت در این موضوع، سعی در ایجاد اشتغال و فراهم نمودنِ بسترهای لازم برای داشتنِ سرگرمیهای مفید برای او داشته باشید.
باید موضوع ازدواج ایشان را جدی بگیرید چراکه انجام یک ازدواج موفق و به دوش گرفتنِ تعهدات و مسئولیتهای واقعی، به زندگی جوان جهت میدهد و وقت او را پر میکند تا جاییکه علایقش تغییر میکند و یا فرصت کافی برای رسیدگی به برخی علایق دوران مجردی را پیدا نمیکند.
3. اگر احتمال میدهید که این کار را از سر علاقه انجام میدهد سعی کنید بهجای ایستادگی و مقاومت در برابرش، این علاقه را به سمت سرگرمی و پرورش حیوانات و پرندههای دیگر جهت دهید. مثلاً به او بگویید که اگر بهجای سگ از سایر پرندگان مانند کبوتر، قناری و ... استفاده کنی هم قول همکاری مالی به تو میدهیم و هم فضای لازم در اختیارت قرار میگیرد.
4. نهایتاً اگر به هیچ راهکاری دست نیافتید ضمن بروز ناراحتی خود در برابر فرزندتان، میتوانید با قاطعیت به او اعلام کنید، اکنونکه میخواهی سگ به خانه و محل زندگی بیاوری، محل نگهداریاش را من تعیین میکنم و سپس مکانی مانند پشتبام که خارج از محل زندگی است در اختیارش قرار دهید و مطمئن باشید اگر رابطه خوبی به لحاظ صمیمیت با فرزندتان داشته باشید، بعد از مدتی که حس و اشتیاقش اقناع شد و ناراحتی و دلخوری شمارا دید، دست از این کار برخواهد داشت. لذا مراقب باشید که با رفتارتان او را در برابر اعتقادات خود قرار ندهید و حس لجبازیاش را تحریک نکنید.
لازم به ذکر است که برخی از این اعمال به خاطر جلبتوجه و نشان دادن اقتدار خود و یا بهنوعی انتقاد از وضع موجود در خانواده است که با بهانههایی مانند نگهداری سگ و هر آنچه باعث اذیت والدین میشود انجام میپذیرد.
🌎کانال رسمی استاد جواد حیدری_گروه فرهنگی تبلیغی پاسخگو
@javadheidari110
🆔 @m_setarehha
🌹 نشست علمی آنلاین؛ سایبری شدن آموزش دانش آموزان و آسیب های جنسی
🔹 پنجشنبه 15 آبان 10 صبح
📝 لینک شرکت در جلسه: dte.bz/ethicsconf
🇮🇷 دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
🌐 @Morsalat_ir
#سیره_شهدا. 🌺🌺🌺
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🌸 ادامه مطالب.......🌸
«« ازدواج »»
«« راوی خانواده شهید»»
مرتب برای خانواده نامه می فرستاد. در این نامه ها همیشه به ما نصیحت میکرد.
سفارشهای او بیشتر در مورد نماز و حجاب و... بود.
اما این بار یک جمله دیگر به نامهاش اضافه کرده بود. محمد از ما تقاضایی
داشت!
نوشته بود: اگر دختر خوب و مناسبی برای من پیدا کردید من حرفی برای
ازدواج ندارم! به شرطی که مانع جبهه رفتن من نشود.
من تا زمانی که جنگ ادامه داشته باشد و تا زمانی که ولی فقیه زمان بگوید در
جبهه خواهم ماند.
تکاپوی خانواده آغاز شد. همه به دنبال دختری مناسب برای محمد بودند.
وقتی به مرخصی آمد با او صحبت کردم. گفتم: اگر ازدواج کنی باید حضورت
را در جبهه کمتر کنی اما او قبول نکرد.
بعد پرسیدم: راستی برای چی به فکر ازدواج افتادی؟!
بی مقدمه گفت: به خاطر صحبتهای حاج آقای گردان. ایشان گفتند: نماز
انسان متأهل هفتاد برابر مجرد است.
یا اینکه برای رسیدن به کمال، انسان متأهل زودتر مسیر خودسازی را طی
میکند آن شب محمد برای ما چندین روایت در مورد ازدواج و ثواب آن خواند.
بعد گفت: من هم از خدا خواستم اگر صالح میداند من از این ثواب بهره مند
شوم.
در پایان آخرین نامه به او گفتم: محمد جبهه رفتن تو بس است. برگرد تا
برادرت علی به جبهه برود.
محمد در جواب ما نوشت: تا محمد به علی تبدیل شود سالها طول میکشد.
علی بماند و از لحاظ علمی خود را تقویت کند.
بعد ادامه داد: انقلاب ما جهت پیشرفت احتیاج به انسانهای عالم و در عین حال
باتقوا دارد. من هم اگر روزگاری جنگ به پایان رسید و زنده ماندم تحصیلم را
حتمًا ادامه خواهم داد.
تلاشهای خانواده برای پیدا کردن همسری مناسب برای محمد ادامه داشت. تا
اینکه در آخرین سفر گفت:
دیگر دنبال پیدا کردن همسر برای من نباشید! چند روز بعد هم خبر شهادت
محمد را اعلام کردند.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
#محمد_رضا_تورجی_زاده
🆔 @m_setarehha