eitaa logo
🍃 مهمانی ستاره‌ها
51 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
651 ویدیو
25 فایل
🌷حاج قاسم سلیمانی🌷 🍃والله والله والله،مهمترین شئون عاقبت به خیری، رابطه‌ی قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروزسکان انقلاب رابه دست دارد نشر با ذکر صلوات🍃 ارتباط با مدیر @Asamaneha لینک کانال: 🆔 @m_setarehha
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ ای اهل حرم میر و علمدار نیامد ... حال اطفال حرم را زمانی بهتر درک کردیم که علمدارمان را به شهادت رساندند 💔 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج 🆔 @m_setarehha
🏴در کربلا چه گذشت... ▪️ نهم محرم الحرام | درخواست تاخیر جنگ ▪️در عصر تاسوعا امام علیه السّلام برای به تعویق انداختن جنگ یک شب دیگر مهلت گرفتند. 🔺وقایع نگار روزانه محرم 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَعْظَمَ اللهُ اُجُورَنا وَاُجورَكُمْ بِمُصابِنا بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ وَجَعَلَنا وَاِيّاكُمْ مِنَ الطّالِبينَ بِثارِهِ مَعَ وَلِيِّهِ الاِْمامِ الْمَهْدِيِّ مِنْ الِ مُحَمَّد عَلَيْهِمُ السلام
با سلام و احترام ◾اَعْظَمَ اللهُ اُجُورَنا وَاُجورَكُمْ بِمُصابِنا بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ، وَجَعَلَنا وَاِيّاكُمْ مِنَ الطّالِبينَ بِثارِهِ، مَعَ وَلِيِّهِ الاِْمامِ الْمَهْدِيِّ مِنْ الِ مُحَمَّد عَلَيْهِمُ السَّلامُ ◾اعظم الله اجورکم یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ◾عاشورای سرور و سالار شهیدان امام حسین علیه‌السلام و یاران با وفایشان را خدمت شما بزرگواران تسلیت و تعزیت عرض می نماییم . ‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ 🆔 @m_setarehha
⚠️ یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه,مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد. همینطوری که داشت راه میرفت وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد : ❌خواهرم حجابت !! خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن !!. نگاه کرد، دید یه جوون ریشوئه از همون ها که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده. به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه، اون وقت اومده میگه چکار بکنید و چکار نکنید. تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه‌ وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات ، بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن.. پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت : خدایا این کم رو از من قبول کن !! شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد. فردای اون روز دوباره آینه وآرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت. توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلند بلند میخندیدند شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد : خانمی برسونیمت؟ لبخند زد و گفت برو عمه تو برسون بعد با دوستش زدن زیر خنده ، پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید. دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد اما کسی جلو نمیومد ، اینبار با صدای بلند التماس کرد اما همه تماشاچی بودن ، هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن، حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه : آهای ولش کن بی غیرت !! مگه خودت ناموس نداری ؟؟ وقتی بهشون رسید، سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو ، و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد !! دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن از همونا که به نظرش افراطی بودن افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه ناخودآگاه یاد دیروز افتاد ، اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد : وقتی خواستن به زور سوارش کنند ، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت : خواهرم حجابت !! همون ریشوی افراطی و تندرو همون پسری که همش بهش میخندید.. اما الان به نظرش یه پسر ریشو و تندرو نبود ، بلکه یه مرد شجاع و با ایمان بود💪 دیگه از نظرش اون پسر افراطی نبود ، بلکه باغیرت بود✌️ 🌹 این جوون ریشو کسی نیست جز شهید امر به معروف و نهی ازمنکر علی_خلیلی🌹 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرازیر شدن خون از جایگاه سر مبارک امام حسین علیه السلام در مسجد النقطه شهر حلب هر سال ظهر عاشورا از زیر این سنگ خون جاری می شود 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مردی خدمت امام موسی کاظم (ع) آمد و عرضه داشت: فدایت شوم، از یکی از برادران دینی کاری نقل کردند که ناپسند بود، از خودش پرسیدم انکار کرد در حالی که جمعی از افراد موثق و قابل اعتماد این مطلب را از او نقل کردند! 🌺حضرت فرمود: گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن .. حتی اگر پنجاه نفر قسم خوردند که او کاری کرده و او بگوید نکرده ام از او قبول کن و از آنها نپذیر! هرگز چیزی که مایه عیب و ننگ اوست و شخصیتش را از بین می برد در جامعه منتشر نکن که از آنها خواهی بود که خدا در موردشان فرموده: "کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مؤمنان پخش شود عذاب دردناکی در دنیا و آخرت دارند" حسن ختام این مطلب، حدیثی تکان دهنده از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمودند: هر کس گناه و کار زشتی را نشر و پخش کند، همانند کسی است که آن کار را انجام داده است.. 📙کافی ج 8 ص 147. آیه مذكور در سوره نور آیه 19 قرار دارد. به نقل از تفسیر راهنما. بحارالأنوار، ج 72، ص 365، ح 77. 🆔 @m_setarehha
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 سلام و احترام دوستان و همراهان کانال مهمانی ستاره ها؛ قراره رمانی بسیار زیبا در این کانال بارگزاری بشه.
•••📕🎭🎬••• 📕| ◾️🎭 ✍| 📖| 1⃣ موسیقی کلاسیکی که در روشن و تاریک سالن پیچیده بود، فضا را آماده می‌کرد تا هرکس بتواند با امنیت و آرامش صحبتش را داشته باشد. سرویس مبل‌های دو و نهایت سه نفرۀ کرم قهوه‌ای، هارمونی دل‌انگیزی با رنگ پارکت‌ها و دیوارها داشت و طوری چیده شده بود که هیچ‌کس به دیگری تسلط نداشت و با جدیّت مشغول گپ‌وگفت‌هایشان بودند. تنها مبلمان جمعی ده نفرۀ سیاه رنگ در گوشۀ سمت چپ سالن بود که هنوز وقت آن نرسیده بود تا دورش جمع شوند و بازی پوکر را شروع کنند. لوستر بزرگ آویزان از سقف بلند سالن در خاموشی فرو رفته بود و حتما در زمان خاصی که می‌خواستند میز شام را بچینند روشن می‌شد. صدای خندۀ پری‌سیما که بلند شد، دکتر حواسش را از فضای سالن گرفت و داد به گیلاس لیمونادش و آن را آرام آرام سر کشید. گرمی نوشیدنی حالیش کرد که زمان زیادی نوشیدنی دستش بوده است. پیش از آن‌که مستخدم قرمزپوش بخواهد زهرماری تعارفش کند، از جایش بلند شد تا کنار میزهایی که انبوه خوراکی‌ها را با چینش زیبایی روی خود جا داده بود برود. میان میوه‌ها و شیرینی‌ها دلش باز لیموناد خنکی خواست که تلخی تنهایی را برایش از بین ببرد. تکیه به دیوار کنار میز داد و دوباره در میان افراد حاضر دنبال چهره‌‌ای آشنا گشت. نور کم سالن تصاویر دور را برایش تیره جلوه می‌داد و قدرت دیدش را کم می‌کرد. تا قبل از آشنایی با پری‌سیما از این دست مهمانی‌ها زیاد نمی‌آمد که هم مهمانی بود و هم آدم‌های گوشه و کنارش داشتند کارشان را راه می‌انداختند. یک خوش‌گذرانی اقتصادی سیاسی و فرهنگی بود و فقط رنگ و لعاب آخر شبش مستانه می‌شد؛ وقتی که همه بار کاری خودشان را در هوشیاری بسته بودند! البته این مدت که با پری‌سیما آشنا شده بود پایش هم به این محفل‌ها باز شد و هم مطبش محل مراجعۀ همین مردان صاحب سر و صدا و مجهول شده بود! ⏳ادامه دارد... 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ حضرت أمیرالمؤمنین در بيان موعظه هاى حضرت لقمان به پسرش : ✍️ اى پسرم! كسى كه يقينش كم شده و نيّتش در طلبِ روزى ضعيف گشته، [بايد بداند كه] خداوند ـ تبارك و تعالى ـ به اراده خود، او را در سه حالتْ آفريده و به او روزى داده است، كه در هيچ يك از آن [حالت]هاكارى از دست او بر نمى آمد. [بنابر اين، او بايد بداند كه ]خداوند ـ تبارك و تعالى ـ او را در حالت چهارم نيز روزى مى دهد . 1️⃣ حالت اوّل، اين است كه او در رحم مادرش بود و خداوند عز و جل او را در جايى استوار، روزى رساند ، به طورى كه گرما و سرما اذيّتش نكرد. 2️⃣ سپس [در حالت دوم] او را از آن جا بيرون آورد و روزىِ او را از راه شير مادرش جارى ساخت و با اين وسيله، او را كفايت كرد و پرورش داد و بى آن كه او توان و نيرويى داشته باشد، او را بزرگ كرد. 3️⃣ سپس [در حالت سوم] ، او را از شير گرفت و روزىِ او را در كسب و كار پدر و مادرش قرار داد، و چنان در دل هاى آنان براى او محّبت و رحمت نهاد كه گويى غير از آن، چيز ديگرى ندارند ؛ به طورى كه در بسيارى از حالات ، او را بر خودشان مقدّم مى داشتند. 4️⃣ تا اين كه [به حالت چهارم رسيد و] بزرگ و عاقل شد و براى خودش مشغول كسب و كار گرديد . [در اين حال ،] عرصه بر او تنگ شد و به پروردگارش بد گمان گشت و همه حقوق خدا را در مالش انكار كرد، و از ترس تنگىِ روزى و بدگمانى به اين كه خداوند ـ تبارك و تعالى ـ اكنون و در آينده، روزىِ بازماندگانِ او را بدهد، بر خود و خانواده اش سخت گرفت. اى پسرم! بدترين بنده، همين است . 📖 کتاب الخصال (شیخنا الصدوق) ، ص 122 . 🆔 @m_setarehha
✨﷽✨ ✍ظهور بغتتا (ناگهانی) صورت می‌گیرد، هر لحظه ممکن است ظهور شود پس هر لحظه باید آماده باشی. این آماده باش را امام صادق علیه السلام برای ما زدند که فرمودند: «فَانتَظروُاالفَرَج صَباحاً وَ مَساعاً» صبح و شب منتظر فرج باشید. یک شیعه باید مهیای فرج باشد، صبح که از خواب بیدار می‌شود بگوید من باید همه چیزم مهیا باشد، شب با این نیت بخوابد که اگر آقا صبح از مکه مرا صدا زدند من آماده باشم، همین روحیه انتظار اعمال انسان را در بین روز می‌سازد و انسان را کنترل می‌کند. من که می‌خواهم در رکاب امام زمانم باشم باید عملم طوری باشد که مردم را پس نزنم، مردم را جذب کنم. چنین شخصی تزکیه نفس کرده، از صفات رذیله پاک شده قلبش تسلیم امام زمانش شده می گوید: من کی هستم که در برابر شما خواسته‌ای داشته باشم، امر امر شماست. این شخص می‌شود: "شیعه، پیروِ امام زمان ارواحنافداه." 📚استاد حاج آقا زعفری زاده 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┈••✾🍃💞🍃✾••┈• 📚سه وصیت جوان معصیت کار نجيب الدين نقل فرموده است: يك شب در بودم، ديدم چهار نفر مى آيند و يك روى دوش دارند. من جلو رفتم و به آوردن جنازه در آن وقت شب اعتراض كردم و گفتم به نظر مى رسد كه شما انسانى را كشته ايد و نيمه شب قصد دفن آن جنازه را داريد تا كسى از اسرارتان سر در نياورد. گفتند: آى، گمان بد نكن زيرا مادرش با ماست. ديدم پيرزنى جلو آمد، گفتم اى مادر، چرا نيمه شب جوانت را به قبرستان آورده اى؟ گفت: چون جوان من معصيت كار بود و خودش چند وصيت كرده است. اول: چون من از دنيا رفتم طنابى به گردنم بى انداز و مرا در خانه بكش و بگو: خدايا اين همان گريز پا و گناهكارى است كه به دست سلطان گرفتار شده او را بسته نزد تو آورده ام به او كن. دوم: جنازه ام را شبانه دفن كن تا كسى بدن مرا نبيند واز جنايات من ياد نكند تا شوم. سوم: اين كه بدنم را خودت دفن كن و در لحد بگذار كه خداوند موهاى سفيد تو را ببيند و به من عنايتى فرمايد و مرا بيامرزد، درست است كه من كرده ام واز كرده هايم پشيمانم ولى تو اين وصيتهاى مرا انجام بده. وقتى كه جوانم از دنيا رفت، ريسمانى به گردنش بستم و او را كشيدم. ناگهان صدايى بلند شد و گفت: الا ان هم الفائزون، با بنده گنه كار ما اين طور رفتار نكن ما خود مى دانيم با او چه كنيم. خوشحال شدم كه توبه اش پذيرفته شده و او را به طرف قبرستان آوردم. من از پيرزن خواهش كردم كه دفن پسرش را به من واگذار كند. او هم اجازه داد بدن را در گذاشتيم همين كه خواستم را بچينم، آيه اى را شنيدم كه: (الا ان اولياء الله هم الفائزون ) از اين جريان نتيجه گرفتم كه توبه جوان گناهكار مورد قبول واقع شده است و خداوند دوست ندارد بنده گناهكارش كه توبه كرده، مورد قرار گيرد. 📚 منبع : قصص التوابين، ص 110 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🆔 @m_setarehha
‏🖤السلام علیک یا اباعبدالله🖤 اجرای نمایش نامه 🌴🌴از عاشورا تا اربعین🌴🌴 زمان:دوشنبه ۲۴ مرداد ماه مصادف با ۱۷ محرم ساعت ۱۸ مکان: خیابان حسین آباد پارک امام رضا-روبه روی فروشگاه کوثر ۸. از شما عزیزان دعوت میشود برای دیدن این نمایش به صورت خانوادگی تشریف بیاورید.
•••📕🎭🎬••• 📕| ✍| 📖| صدای پری‌سیما که داشت با دنیل صحبت می‌کرد مثل زنگ در گوشش می‌پیچید؛ با این‌که تلاش می‌کرد خودش را بی‌خیال نشان بدهد اما باز هم نمی‌توانست ذهنش را از پری‌سیما و حواشیش خالی کند و ناخودآگاه تمام حواسش همراه او در سالن، بالا و پایین می‌شد. هرچند حرف‌هایی که با دنیل می‌زد را درست نمی‌شنید، اما چیزهایی را که می‌خواست فهمیده بود و ترجیح می‌داد با کنجکاوی بیشتر، دنیل را مشکوک نکند. وقتی که کنارش ایستادند این جمله‌ای بود که دنیل گفت: - به‌هرحال ما برای این پروژه رو تو حساب کردیم! خودت رو آماده کن! دو ساعتی بود که مهمان‌ها در کنار هم‌صحبت‌هایشان، مشغول بودند و دکتر تنها نگاه کرده بود؛ پری‌سیما مثل همیشه نتوانسته بود تحویلش بگیرد و او را به جمع وصل کند. دکتر خودش هم ترجیح می‌داد که در سکوت حرف‌ها را بشنود و افرادی که هستند را تماشا کند و بیشتر ذهنش این سؤال بود که دنیل را کجا دیده است که هم برایش آشناست، و هم نمی‌داند کیست! در مقابل چهرۀ جدی دنیل، پری‌سیما به او لبخندی زد و با قدم‌های آهسته از میز فاصله گرفتند و عملا دسترسی دکتر به آن‌ها قطع شد. نگاهش را به سختی کنترل کرد تا در امتداد حرکت آن‌ها پلک نزند و تنها برای پری‌سیما ابرویی بالا انداخت! به خانه که بازگشت تمام شب را در تحلیل‌های خودش گذراند و به نتیجه‌ای رسید که مطمئنش می‌کرد پری‌سیما دارد می‌رود ایران! این برای پری‌سیما خوب بود و برای او آغاز یک جریانی که نمی‌توانست خوشایند باشد! دو روز را صبورانه گذراند تا خودش ارتباط نگیرد اما عصر روز سوم که اسم پری‌سیما افتاد روی تلفن همراه حرف‌هایش آماده بود. ⏳ادامه دارد... 🆔 @m_setarehha