#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
88 - عنایت حسین علیه السلام به زوار قبرش
بعض از موثقین اهل علم در #نجف_اشرف نقل کردند از مرحوم عالم زاهد شیخ حسین بن شیخ مشکور که فرمود در عالم رؤیا دیدم در حرم مطهر #حضرت_سیدالشهداء علیه السّلام مشرّف هستم و یک نفر جوان عرب معیدی وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت سلام کرد و حضرت هم با لبخند جوابش دادند. فردا شب که #شب_جمعه بود، به حرم مطهر مشرف شدم و در گوشه ای از حرم توقف کردم ناگاه همان عرب معیدی را که در خواب دیده بودم وارد حرم شد و چون مقابل ضریح مقدس رسید با لبخند به آن حضرت سلام کرد ولی حضرت #سیدالشهداء علیه السّلام را ندیدم و مراقب آن عرب بودم تا از حرم خارج شد؛ عقبش رفتم و سبب لبخندش را با امام علیه السّلام پرسیدم و تفصیل خواب خود را برایش نقل کردم و گفتم چه کرده ای که امام علیه السّلام با لبخند به تو جواب می دهد ؟
گفت مرا #پدر و #مادر پیری است و در چند فرسخی کربلا ساکنیم و شبهای جمعه که برای زیارت می آیم یک هفته پدرم را سوار بر الاغ کرده می آوردم و هفته دیگر مادرم را می آوردم تا اینکه شب جمعه ای که نوبت پدرم بود چون او را سوار کردم، مادرم گریه کرد و گفت مرا هم باید ببری، شاید هفته دیگر زنده نباشم.
گفتم باران می بارد، هوا سرد است، مشکل است؛ نپذیرفت، ناچار پدر را سوار کردم و مادرم را به دوش کشیدم و با زحمت بسیار آنها را به حرم رسانیدم و چون در آن حالت با پدر و مادر وارد حرم شدم حضرت سیدالشهداء را دیدم و سلام کردم. آن بزرگوار به رویم لبخند زد و جوابم را داد و از آن وقت تا به حال هرشب جمعه که مشرف می شوم حضرت را می بینم و با تبسم جوابم می دهد.
☜ از این داستان دانسته می شود چیزی که شخص را مورد عنایت بزرگان دین قرار می دهد و رضایت آنها را جلب می کند #صدق و #اخلاص و #محبت ورزی و خدمتگزاری به اهل #ایمان خصوصا والدین و بالأخص زوار قبر حضرت ابی عبداللّه صلوات اللّه علیه است .
آنگاه از حال یکى از خویشان خود پرسیدم، که آیا او از موالیان امیرمؤمنان علیه السّلام است؟ فرمود: آرى او و هر که متعلق به توست، گفتم: آقاى ما، براى من پرسشى است، فرمود: بپرس، گفتم: تعزیهخوانان #امام_حسین علیه السّلام میخوانند که سلیمان اعمش نزد شخصى آمد و از زیارت #سیدالشهداء علیه السّلام پرسید، گفت: بدعت است! پس در خواب هودجى را میان زمین و آسمان دید، پرسید: در آن هودج کیست؟ گفتند: #فاطمه_زهرا و #خدیجه_کبرى علیهما السّلام؛ گفت: کجا میروند؟ گفتند: در این شب که شب جمعه است به زیارت امام حسین علیه السّلام میروند. آنگاه نوشتههایى را دید که از هودج فرو میریزد و در آن نوشته شده:
اَمانُ مِنَ النّارِ لِزُّوارِ الحُسَینِ عَلَیهِ السَّلامُ فی لَیلَةِ الجُمُعَة اَمانُ مِنَ النّارِ یَومَ القیامَةِ
آیا این حدیث صحیح است؟
فرمود: آرى خبرى راست و تمام است.
گفتم: آقاىِ ما آیا صحیح است که میگویند هر که حسین علیه السّلام را در شب جمعه زیارت کند، براى او امان است؟
فرمود: آرى والله، سپس اشک از دیدگان مبارکش جارى شد و گریست.
گفتم: آقاى ما پرسشى دیگر.
فرمود: بپرس.
گفتم: سال هزار و دویست و شصت و نه #امام_رضا علیه السّلام را زیارت کردیم و در درّود یکى از عربهاى شروقیّه را، که از بادیهنشینان طرف شرقى نجف اشرفند، ملاقات کرده و او را مهمان کرده، از او پرسیدم ولایت امام رضا علیه السّلام چگونه است؟ گفت: بهشت، امروز پانزده روز است که من از مال مولایم امام رضا علیه السّلام خوردهام، نکیر و منکر را چه رسد که در قبر نزد من آیند! گوشت و خون من از طعام آن حضرت در مهمانخانهاش روییده، این صحیح است؟ على بن موسى الرضا علیهما السّلام میاید و او را از منکر و نکیر خلاص میکند؟
فرمود: آرى والله جدّ من ضامن است.
گفتم: آقاىِ ما ؛ پرسش کوچکى است که میخواهم بپرسم،
فرمود: بپرس،
گفتم: زیارت من از امام رضا علیه السّلام پذیرفته است؟
فرمود: پذیرفته است ان شاء الله تعالى.
گفتم آقاى ما پرسشى دیگر،
فرمود: بسم الله،
گفتم: حاج محمّد حسین بزّازباشى فرزند مرحوم حاج احمد بزّاز باشى آیا زیارتش پذیرفته است یا نه و او با من در راه مشهد رضا علیه السّلام رفیق و شریک در هزینه ها بوده است؟
فرمود: #عبد_صالح زیارتش پذیرفته است.
گفتم: آقاى ما پرسشى دیگر.
فرمود: بسم الله،
گفتم: فلان که از اهل بغداد همسفر ما بود آیا زیارتش پذیرفته است؟
سکوت کرد،
گفتم: آقاى ما پرسش دیگر،
فرمود: بسم الله،
گفتم: سخنم را شنیدى یا نه؟ زیارتش پذیرفته است، یا پذیرفته نیست؟
باز جوابى نداد!
حاجى مذکور نقل کرد که آنان چند نفر از مرفهّین اهل بغداد بودند که در این سفر پیوسته به لهو و لعب مشغول بودند و آن شخص هم مادر خود را کشته بود.
پس در راه به موضعى وسیع از جادّه رسیدیم که دو طرف آن باغها و روبروى شهر شریف کاظمین (علیهماالسلام) است و موضعى از آن جادّه از طرف راست پیوسته به باغهاست که از بغداد میاید، و آن متعلّق به بعضى از یتیمان سادات بود، که حکومت آن را به ستم داخل در جادّه کرد و اهل تقوا و ورع ساکن این دو شهر [بغداد و کاظمین علیهماالسلام] همیشه از راه رفتن در آن قطعه از زمین کناره میگیرند، ولى آن جناب را دیدم در آن قطعه راه میرود!
گفتم: اى سید من این موضع، مال بعضى از یتیمان سادات است، تصرّف در آن روا نیست!
فرمود: این موضع از اموال جدّ ما امیرمؤمنان علیه السّلام و فرزندان او و اولاد ماست، تصرّف در آن براى موالیان ما حلال است.
در نزدیکى آن مکان در طرف راست باغى است متعلّق به شخصى که او را حاجى میرزا هادى میگفتند و او از ثروتمندان غیر عرب در بغداد بود،
گفتم: آقاى ما آیا راست است که میگویند زمینِ باغ حاج میرزا هادى متعلّق به موسى بن جعفر علیهما السّلام است؟
فرموده: به این مسئله چه کار دارى و از جواب روى گرداند؛
پس به نهر آبى که از رود دجله براى آبیارى مزارع و باغهاى آن حدود، جدا میکنند و از جاده میگذرد رسیدیم، آنجا به طرف شهر دو راه وجود دارد: یکى راه سلطانى و دیگر راه سادات و آن جناب به راه سادات میل فرمود، گفتم بیا از راه سلطانى برویم.
فرمود: نه از این راهِ مربوط به خود میرویم، پس آمدیم، چند قدمى نرفتیم که خود را بدون دیدن کوچه و بازار در صحن مقدّس موسى بن جعفر علیهما السّلام نزد کفشدارى دیدیم، از طرف #باب_المراد که از سمت مشرق و طرف پایین پاست، وارد ایوان شدیم و کنار درِ رواق مطهّر مکث نفرمود و اذن دخول نخواند، داخل شد و کنار در حرم ایستاد سپس فرمود: زیارت کن،
گفتم قارى نیستم،
فرمود: برایت بخوانم؟
گفتم: آرى، فرموده:
أَ أَدْخُلُ یَا اللهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ
همچنین بر یکیک امامان سلام کردند تا رسیدند به حضرت امام حسن عسکرى علیه السّلام، فرمودند:
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ الْعَسْکَرِیَّ
...
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
99 - گریه شیر در عزای حضرت سیدالشهداء (علیه السلام)
و نیز نقل کردند از عالم بزرگوار جناب حاج سید محمد رضوی کشمیری فرزند مرحوم آقا سید مرتضی کشمیری که فرمود در کشمیر به دامنه کوهی، حسینیه ای است و اطراف آن طوری است که می توان از بیرون داخل آن را دید و پشت بام آن جهت روشنایی و هوا، مقداری باز است و هر ساله ایام #عاشورا در آن اقامه عزای #حضرت_سیدالشهداء علیه السّلام می شود و جمعی از شیعیان جمع می شوند و #عزاداری می کنند و از شب اول محرم از بیشه نزدیک شیری می آید می رود پشت بام حسینیه و سرش را از همان روزنه داخل می کند و عزاداران را می نگرد و قطرات اشک پشت سر هم می ریزد تا #شب_عاشورا هر شب به همین کیفیت ادامه می دهد و پس از پایان مجلس می رود.
و فرمود در این قریه، اول محرم هیچ وقت مشتبه و مورد اختلاف نمی شود و با آمدن شیر معلوم می شود شب اول عاشواری حسینی علیه الصلوه و السلام است .
ظهور آثار حزن از بعضی حیوانات در عاشواری حسینی علیه السّلام مکرر واقع شده و از موثقین نقل گردیده و در اینجا برای زیادتی #بصیرت خواننده عزیز تنها یک داستان عجیب از کتاب کلمه طیبه نوری نقل می شود:
عالم جلیل و کامل نبیل صاحب کرامات باهره و مقامات ظاهره، آخوند ملا زین العابدین سلماسی (اعلی اللّه مقامه) فرمود : چون از سفر #زیارت #حضرت_رضا علیه السّلام مراجعت کردیم، عبور ما به کوه الوند افتاد که در نزدیکی همدان واقع شده است؛ پس در آنجا فرود آمدیم و موسم بهار بود؛ پس همراهان مشغول خیمه⛺زدن شدند و من نظر می کردم به دامنه کوه 🗻 ناگاه چشمم افتاد به چیز سفیدی چون تأمل کردم پیرمرد محاسن سفیدی را دیدم که عمامه کوچکی بر سر داشت و بر سکویی نشسته که قریب به چهار ذرع ارتفاع داشت و بر دور آن سنگهای بزرگی چیده که بجز سر چیزی از او نمایان نبود؛ پس نزدیک او رفتم و سلام کردم و مهربانی نمودم؛ پس به من انس گرفت و از جای خود فرود آمد و مرا از حال خود خبر داد که از گروه ضالّه نیست که به جهت بیرون رفتن از عمده تکالیف، اسمهای مختلفه بر خود گذاشته اند و به اشکال عجیبه بیرون می آیند بلکه برای او دارای اهل و اولاد بوده و پس از تمشیت امور ایشان برای فراغت در عبادت از آنها عزلت اختیار کرده و در نزد او بود رساله های عملیه از علمای آن عصر و هیجده سال است که در آنجا بود.
و از جمله عجایبی که دیده بود پس از استفسار از آنها گفت اول آمدن من به اینجا #ماه_رجب بود، چون پنج ماه و چیزی گذشت شبی مشغول #نماز مغرب بودم ناگاه صدای ولوله عظیمی آمد و آوازهای غریبی شنیدم ؛ پس ترسیدم و نماز را تخفیف دادم و نظر نمودم در این دشت. دیدم بیابان پر شده از حیوانات و روی به من می آیند، اضطراب و خوفم زیاد شد و از آن اجتماع تعجب کردم چون دیدم در ایشان حیوانات مختلفه و متضاده اند چون شیر و آهو و گاو کوهی و پلنگ و گرگ با هم مختلطند و به صداهای غریبی صیحه می زنند؛ پس در این محل دور من جمع شدند و سرهای خود را به سوی من بلند نموده فریاد می کردند! با خود گفتم دور است که سبب اجتماع این وحوش و درندگان که با هم دشمنند برای دریدن من باشد در حالی که خود را نمی درند؛ این نیست مگر برای امری بزرگ و حادثه ای عجیب .
چون تأمل کردم به خاطرم آمد که امشب شب عاشوراست و این فریاد و فغان و اجتماع و نوحه گری برای #مصیبت حضرت #سیدالشهداء است چون مطمئن شدم، عمامه از سر برداشتم و بر سر خود زدم. خود را از این مکان انداختم و می گفتم حسین حسین ، شهید حسین وامثال این کلمات .
پس حیوانات در وسط خود جایی برایم خالی کردند و دور مرا حلقه گرفتند پس بعضی سر بر زمین می زدند و بعضی خود را در خاک می انداختند و به همین نحو بودیم تا فجر طالع شد؛ پس آنها که وحشی تر از همه بودند رفتند و به همین ترتیب می رفتند تا همه متفرق شدند و از آن سال تا به حال که مدت هیجده سال است این عادت ایشان است حتی اینکه گاهی عاشورا بر من مشتبه می شود پس از اجتماع آنها در این محل بر من ظاهر می گردد آنگاه عابد برخاست و خمیری کرد و آتش افروخت که دو قرص نان برای افطاری و سحری خود تدارک کند. از او خواهش کردم فردا میهمان من باشد که طبخی کنم و برایش بیاورم. گفت: روزیِ فردا را دارم اگر فردا را چیزی نرسید روز بعد مهمان تو می باشم چون شب شد به همراهان خود گفتم طعامی نیکو بسازید به جهت مهمان عزیزی که سالهاست مطبوخی نخورده. پس شب مهیا شدند و صبح از برنج طبخی نمودند و من روی سجاده ام نشسته مشغول تعقیب بودم، نزدیک طلوع آفتاب ☀️ مردی را دیدم که به شتاب بر کوه بالا می رود، ترسیدم و به خادم خود که (جعفر ) نام داشت گفتم او را نزد من آور پس او را آواز داد که بیاید، گفت تشنه ام آبی به من رسان. چون به نزد عابد رفتم آنگاه می آیم به نزد شما. چون نزد عابد رفت و چیزی به او داد و عابد از او بگرفت، برگشت به سوی ما و سلام کرد و نشست ...
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
100 - شفای مریض به وسیله #حضرت_سیدالشهداء (علیه السلام)
و نیز جناب مولوی مزبور نقل کردند : در قندهار حسینیه ای است از اجداد ما برای اقامه عزای حضرت #سیدالشهداء علیه السّلام.
دختر عموی مادرم به نام ( عالمتاب ) که عمه مرحوم حاج شیخ محمد طاهر قندهاری بود با اینکه به مکتب نرفته و درس نخوانده و نمی توانست خط بخواند به واسطه صفای عقیده ای که داشت #وضو می گرفت و یک #صلوات می فرستاد و دست روی سطر قرآن مجید گذارده آن را تلاوت می کرد و برای هر سطری صلواتی می فرستاد و آن را می خواند و به این ترتیب قرآن را به خوبی می خواند و الان هم چنین است .
این زن پسری دارد به نام ( عبدالرؤ وف ) در بچگی در سینه و پشت او کاملاً برآمدگی ( قوز ) داشت و من خود بارها مشاهده کردم. در حسینیه مزبور، #شب_عاشورا برای #عزاداری، عالمتاب بچه چهارساله قوزی خودش را همراه می آورد و پدر و مادرش آرزوی مرگش را داشتند؛ چون هم خودش و هم آنها ناراحت بودند؛ پس از پایان عزاداری گردنش را به منبر می بندند و می گویند یا حسین علیه السّلام از خدا بخواه که این بچه را تا فردا یا شفا دهد یا مرگ ، ما خواب بودیم که ناگهان از صدای غرش همه بیدار شدیم دیدیم بدن بچه می لرزد و بلند می شود و می افتد و نعره می زند! ما پریشان شدیم ، مادرم به عالمتاب گفت بچه را به خانه رسان که آنجا بمیرد تا پدرش، که عصبانی است اعتراض نکند. مادر، بچه را در برگرفت از شدت لرزش بچه، مادر هم می لرزید تا منزلش رفتم. لرزش بچه تا سه چهار روز ادامه داشت. پس از این لرزشهای متوالی گوشتهای زیادتی آب شد و سینه و پشت او صاف گردید به طوری که هیچ اثری از برآمدگی نماند و چندی قبل که برای #زیارت به اتفاق مادرش به عراق آمده بود او را ملاقات کردم جوانی رشید و بلند قد و هنوز خودش و مادرش زنده هستند.
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
101 - کرامت حرّ شهید
و نیز جناب مولوی مزبور نقل کردند بنده 23 سال قبل در #کربلا بودم و به مرض تب مزمن و اختلال حواس مبتلا بودم. رفقا مرا برای تفریح و تغییر هوا به سمت قبر جناب(حر شهید) بردند. در حرم حرّ بودم و قدرت ایستادن نداشتم، نشسته زیارت مختصری خواندم. در این اثناء دیدم زن عربی بیابانی وارد شد و نزدیک ضریح نشست و انگشت خود را در حلقه ضریح گذارد و این دعا را خواند : ( یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ مَوْلانَا الْحُسَیْنِ علیه السّلام اکْشِفْ لَنَا الْکُرَبَ الْعِظامَ بِحَقِّ مَوْلانَا اَلْحُسَیْنِ علیه السلام ) .
پس انگشت خود را برمی داشت و در حلقه متصل به آن گذاشته و آن ذکر را می خواند و همینطور می خواند و دور می زد، دور پنجم یا ششم او بود که من هم آن جمله را حفظ کردم، چون توانائی ایستادن نداشتم که از بالا شروع کنم خود را کِشان کِشان به ضریح رسانده و انگشتم را به حلقه پایین ضریح گذاشتم و همان جمله را خواندم و بعد در حلقه دیگر و چون در حلقه سوم مشغول خواندن شدم، گرمی مختصری از داخل ضریح به انگشتانم رسید، به طوری که به داخل بدن و تمام رگهای بدنم سرایت کرد مانند دوای آمپولی که تزریق می کنند، حس کردم می توانم برخیزم؛ پس برخاستم و بقیه حلقه ها را ایستاده خواندم و بکلی آن مرض برطرف گردید و دیگر اثری از آن پیدا نشد .
چون بعضی در مقام جناب حر بن یزید ریاحی در شک هستند و گویند چون آن جناب کسی بود که راه را بر #حضرت_سیدالشهداء علیه السّلام بست و مانع شد از برگشتن آقا به مدینه، برای دفع این #شبهه و دانستن مقام آن جناب تذکر داده می شود که جناب حرّ ، مردی شریف و بزرگوار و صاحب ریاست در کوفه بود و آمدنش جلو حضرت #سیدالشهداء (علیه السلام) برای حفظ ریاستش و به امید اینکه کار به مسالمت می گذرد.
و اما جنگ با آن حضرت و کشتن امام علیه السّلام چیزی بود که حر تصوّر آن را نمی کرد و آن را باور نمی داشت و چنانچه خودش فرمود اگر واقعه #عاشورا و اقدام به کشتن امام علیه السّلام را می دانست هیچگاه اقدام به چنین خطائی نمی کرد و چون #روز_عاشورا پیشنهادهای امام علیه السّلام را شنید که از آن جمله این بود بگذارند تا آقا با باقیمانده اهل بیت (علیهم السلام) از عراق خارج شود و ابن سعد هیچیک را نپذیرفت، جناب حر آمد نزد عمر بن سعد و گفت آیا می خواهی با حسین (علیهالسلام) جنگ کنی؟ گفت : آری جنگی که آسانترِ آن، بریدن سرها از بدن و جدا شدن دستهاست ! حرّ فرمود : آیا این خواسته های حسین (علیهالسلام) را هیچیک نمی پذیری تا اینکه کار به مسالمت و صلح تمام شود.
عمر سعد گفت: ابن زیاد راضی نمی شود.
حرّ با خشم و دل شکسته برگشت؛ پس به بهانه آب دادن به اسبِ خود از لشکر کناره گرفت و اندک اندک به لشکرگاه حسین علیه السّلام نزدیک می شد. مهاجر بن اوس با وی گفت چه اراده داری، مگر می خواهی حمله کنی؟ حر او را #پاسخ نداد و لرزش او را گرفت.
مهاجر گفت : ای حر ! کار تو ما را به شک انداخته به خدا قسم ! در هیچ جنگی ما این حال را از تو ندیدیم و اگر از من می پرسیدند شجاعترین اهل کوفه کیست، غیر تو را نام نمی بردم، این لرزیدن تو از چیست ؟
حر گفت : به خدا خود را میان #بهشت و دوزخ می بینم ! به خدا قسم جز بهشت را اختیار نخواهم کرد اگر چه پاره پاره شوم و به آتش سوخته گردم؛ پس اسب خود را به جانب حسین علیه السّلام دوانید و سپر را واژگون کرد و دو دست بر سر گذاشت و سر به آسمان گفت : خدایا ! به سوی تو #توبه می کنم از کردار ناروایم که دل اولیای تو و اولاد دختر پیغمبر تو را آزردم و چون با این حالت عجز به امام علیه السّلام رسید سلام کرد و خود را بر خاک اندخت و سر بر قدم نهاد. امام علیه السّلام فرمود سر بردار تو کیستی ( معلوم می شود از شدت شرمساری صورت خود را پوشیده بود ) عرض کرد پدر و مادرم فدایت باد! منم ( حُرّ بن یزید ) من آن کَس هستم که تو را مانع شدم از برگشتن به مدینه و بر تو سخت گرفتم تا در این مکان هم بر تو تنگ گرفتم ، به خدا قسم ! گمان نمی بردم که خواسته های تو را رد می کنند و آماده کشتن تو می شوند .
آیا توبه من پذیرفته نیست؟ امام علیه السّلام فرمود : آری خدا توبه پذیر است، توبه ات را می پذیرد و می آمرزدت؛ سپس عرض کرد گاهی که از کوفه خارج شدم ، ناگاه ندایی به گوشم رسید که گفت ای حر ! بشارت باد تو را به بهشت ( البته این بشارت به اعتبار آخر کار او بوده است ) من با خود گفتم این هرگز بشارت نخواهد بود من به جنگ پسر پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله می روم بشارت معنا ندارد، اکنون فهمیدم که آن بشارت صحیح است. امام علیه السّلام فرمود آن بشارت دهنده برادرم #خضر علیه السّلام بود که تو را بشارت داد. به تحقیق که اجر و خیر را نایل شدی .
11.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #داستان فرد أرمنی که به تماشای حرم آقا #سیدالشهداء علیه السلام رفت ...
🎙️ حجت الاسلام #کافی
#اربعین
#السلام_علیک_یا_أباعبدالله
هدایت شده از 📝 مرثیه
14.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞️ #نماهنگ | ثورة المشــایة
🎼 #مداحی عربی با ترجمه فارسی و همچنین اشعار و نوحه فارسی
#سیدالشهداء علیه السلام
#اربعین
هدایت شده از 📝 مرثیه
14.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞️ #نماهنگ | ثورة المشــایة
🎼 #مداحی_عربی با ترجمه فارسی و همچنین اشعار و نوحه فارسی
#سیدالشهداء علیه السلام
#اربعین
www.jelveh.orgAUD-20220827-WA0009.mp3
زمان:
حجم:
8.78M
🔉 بشنوید | توصیهها و دستوراتی برای بهرهمندی هرچه بیشتر از راهپیمایی اربعین حسینی(علیه السلام)
👈 به دوستانی که قصد شرکت در #پیاده_روی_اربعین را دارند توصیه میکنیم حتماً این #فایل_صوتی را گوش دهند.
به درخواست مکرر شاگردان، استاد فیاضبخش چند سال قبل و بطور نسبتا مفصل، به بیان آداب و مراقبات و ظرائف سلوکی پیرامون #زیارت_اربعین حسینی(علیه السلام) پرداختند.
گرچه مجموعه این مطالب بعدا در جلد پنجم کتاب ادب حضور، کاملتر و منظمتر ارائه شده؛ اما این فایل صوتی همچنان حلاوت و حرارت خاص خود را دارد.
سرفصل مطالب:
▫️فضیلت کربلا بر مکه
▫️آداب ورود بر امیرالمومنین(علیه السلام) و زیارت #نجف_اشرف
▫️بهرهگیری از قبرستان وادیالسلام و مساجد کوفه و سهله
▫️بهرهگیری از مزار نورانی سیدعلی آقای قاضی(ره)
▫️دستورات راهپیمایی نجف تا کربلا
▫️نحوه ورود بر قمر بنیهاشم(علیه السلام)
▫️نحوه زیارت #سیدالشهداء(علیه السلام)
▫️حرم امام حسین(علیه السلام)؛ محل رحمت الهی
🏴 هرکه دارد هوس کربوبلا بسمالله...
ولی در کربلا هم کاری پیدا نکردم، وضعم بد بود ، آمدم در حرم مطهر #سیدالشهداء علیه السّلام گفتم آقا آمده ام کار مرا درست کنید. خیلی گریه کردم. از حرم مطهر بیرون آمدم ( #روز_اربعین بود ) همان آقایی که در میان نخلستان دیده بودم دیدم ، سلام کردم جواب دادند و ده دینار به من مرحمت کردند ، فرمودند این ده دینار را بگیر . گفتم آقا کم است ، فرمود کم نیست اگر کم بود باز به شما می دهم ، گفتم آقا آدرس شما کجاست ؟ فرمود ما همین جاها هستیم.
مشهدی محمد می گفت پول عجیب بود ، بوی عطری می داد ، عجیب هرچه می خریدم چند برابر استفاده می کرد ، مقدار زیادی استفاده کردم و هروقت چند هزار تومان پیدا می کردم می آمدم ایران بین طلبکارها تقسیم می کردم و برمی گشتم و تمام این درآمدها از همان ده دینار بود .
یک سال دیگر در روز بیست و هشتم صفر همان آقا را در حرم مطهر #امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه دیدم. گفتم: آقا یک مقدار دیگر هم به من کمک کنید ، پنج دینار دیگر هم مرحمت کردند ولی دیگر آن آقا را ندیدم . یک روز در نجف می رفتم یکی از کسبه بازار مرا صدا زد، جلو رفتم گفت آیا می آیی در حجره من ؟ گفتم آری . گفت ضامن داری ، گفتم دو نفر ، گفت کیست ؟ گفتم یکی خدای عزّوجلّ و دیگری امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه، قبول کرد. می گفت گاهی هزار دینار در اختیار من می گذاشت و می رفتم بغداد جنس می خریدم و برمی گشتم و در سود تجارت شریک بودم ، تمام قرضهای خود را دادم ولی چون خانواده ام در قم بودند ناچار شدم به قم بیایم، در حرم مطهر سیدالشهداء فقط دعا کردم قرضهایم ادا شود و به قدر کفاف داشته باشم و زیادتر از آن نخواستم چون آثار بد ثروت را دیدم.
مشهدی محمد مذکور در منزلش #روضه ای دارد، می توان #اخلاص را از مجلس او فهمید و اینجانب شخصاً در مجلس مزبور شرکت کردم، می گفت من #حضرت_زهرا علیهاالسّلام را حاضر می بینم .
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
126 - توسلات مؤثرند
تقریبا چهل سال قبل در مدرسه دارالشفای قم، شب 25 رجب، مجلسی از علما و فضلا برای #توسل به حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام بود. بنده هم حاضر بودم، یک نفر از آقایان فرمود وقتی که مختار محله مشراق نجف اشرف ( نامش را فراموش نموده ام ) مرحوم شد، شب در عالم رؤیا خود را در صحن مطهر امیرالمؤمنین علیه السّلام دیدم در حالی که آن حضرت با کمال جلال روی منبری بودند، ناگاه دیدم مختار محله را که تازه مرحوم شده بود آوردند در حالی که دو نفر مأمور او بودند و آثار عذاب از او آشکار بود. چون محاذی حضرت رسید، استغاثه به آن حضرت نمود و طلب #شفاعت کرد. حضرت فرمود خطاها و گناهانت را فراموش کردی؟
عرض کرد : صحیح می فرمایید لیکن من به شما حق دارم؛ زیرا در تمام ایام سرور شما اهل بیت (علیهمالسلام) اهل محله را جمع می کردم و مجلس جشن و سرور می گرفتم و در ایام #عزاداری مجالس روضه خوانی و سینه زنی برپا می کردم، خلاصه چنین و چنان می کردم. حضرت فرمود : تمام آنچه می کردی برای خودت بود می خواستی ریاست کنی و به این وسیله ها طلب جاه و شهرت نمایی.
سر به زیر انداخت سپس گفت صحیح است لیکن خودت می دانی که به جان و دل، شما را دوستدار بودم و بلندی نام شما را خواستار بودم و هروقت در مجالس، نام شما به عظمت یاد می شد، دلشاد می گردیدم.
حضرت او را تصدیق فرمود آنگاه به مأمورین فرمود : ( خَلُّوهُ ) او را رها کنید و چون مأمورین رفتند، شاد و خرم گردید .
عمل ریایی باطل است
یکی از نشانه های راستی و درستی خواب، مطابق بودن آن است با قواعد فقهی و مطالب مسلم شرع مقدس اسلام. از این خواب دو مطلب دانسته می شود که هر دو از مطالب قطعی است.
مطلب اول؛ بطلان عملهای ریایی آن میت است و از مسلمیات مذهب ماست هر عبادتی که انجام داده می شود واجب باشد یا مستحب ، بدنی یا مالی مانند #نماز و #روزه ، #حج ، #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر ، اذکار و اوراد، قرائت قرآن ، #زیارت مشاهد، ذکر فضایل یا مصایب اهل بیت علیهم السّلام و #گریه بر حضرت #سیدالشهداء و انواع انفاقهای مالی واجب مانند #زکات و #خمس و انفاقهای مستحبی چون دستگیری از فقرا و بنای مسجد و بیمارستان، هرگاه منظور و خواسته درونیش ، نمایش دادن به خلق و کسب منزلت و آبرو نزد مردم باشد آن عمل باطل است و نه تنها در صفحه نیکیهایش ثبت نمی شود بلکه مستفاد از آیات و روایات آن است که عمل ریایی، حرام و جزء گناهان به شمار می رود و شرح آن در کتاب گناهان کبیره داده شده است. تنها اینجا در این آیه شریفه دقت شود : (وای (یا چاهی در دوزخ) بر نماز گزارانی که از نمازشان سهل انگاری می کنند و ریا می نمایند)¹
پس اهل #ایمان باید سعی کنند عملشان خالص گردد نه اینکه عمل را به احتمال ریا، ترک نمایند چنانچه در داستان بعدی تذکر داده می شود.
فواید بی شمار در دوستی اهل بیت (علیه السلام)
مطلب دوم؛ موضوع دوستی حضرت علی بن ابیطالب علیه السّلام است. از ضروریات اسلام، وجوب مودّت و #محبت اهل بیت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله که در رأس آنها حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام می باشد و دلیلهای آن در کتب مربوطه ذکر شده و در اینجا به #آیه_مودت اشاره می شود که می فرماید : ( بگو بر رسالت، پاداش از شما نمی خواهم مگر دوستی بستگانم را )²
ضمنا باید دانست فایده این حکم نه چیزی است که عائد اهل بیت علیهمالسّلام گردد؛ بلکه نتیجه آن فایده هایی است که به خود مسلمانان می رسد چنانچه در جای دیگر قرآن مجید بیان می فرماید : ( و آنچه از پاداش از شما خواستم برای خود شماست)³
از جمله آن فایده ها، بهره مندی از شفاعت ایشان است که در این باره روایات فراوانی رسیده است در جلد 3 بحارالانوار بیشتر آنها مذکور است و در جلد 15 بحار نیز روایاتی در این زمینه نقل نموده است و خلاصه، بهره مندی دوستان اهل بیت علیهم السّلام از شفاعت ایشان است و آنان را رحمت و آمرزش خداوندی در برمی گیرد و این مطلب قطعی است لکن دوستان باید بدانند هرچند به شفاعت، از آثار گناهان پاک شوند لیکن از ثواب و اجرهای نیکوکاران و مخلصین محروم خواهند بود .
مثلاً این مختار مرحوم هر چند از آثار سوء ریاکاریهایش خلاص شد، لکن اگر اعمال را از روی #اخلاص انجام داده بود، چه ثوابهای بزرگی که داشت ولی خود را از آنها محروم ساخت و این مطلب در بحث اخلاص کتاب ( قلب سلیم ) به تفصیل نوشته شده و در اینجا به نقل یک داستان شگفت انگیزی اکتفا می شود.
--------------------------------------------------
1- فَوَیلٌ لِلْمُصَلّینَ الَّذینَ هُمْ عَنْ صَلوتِهِمْ ساهُونَ الَّذَینَ هُمْ یُراؤُنَ
2- قُلْ لا اَسْئَلکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلاّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی
3- قُلْ ما سَئَلْتُکُمْ مِنْ اَجْرٍ فَهُو لَکُمْ