eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
9.5هزار ویدیو
1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Shab29safar1400[03].mp3
3.86M
▪️مدینه زائر خود را به کربلا بخشید ( ) 🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی 🏴 ویژه (علیه السلام) فدای جود کسی که هر آنچه را بخشید فقط به خاطر خشنودی خدا بخشید از ابتدا پدرش فکر ما گداها بود که سفره ی کرمش را به مجتبی بخشید غریب بود ، اگرچه گدا فراوان داشت کریم بود ، بدون سر و صدا بخشید کریم کار ندارد به اسم و رسم کسی غریبه را چه بسا بیش از آشنا بخشید ملامتش نکنید آن که را مدینه نرفت مدینه زائر خود را به کربلا بخشید دو ماه گریه برای حسین باعث شد که رزق اشک حسن را خدا به ما بخشید گمان کنم که دگر مادری زمین نخورد خدا فقط به حسن این چنین بلا بخشید گمان دیگرم این است که دم آخر به غیر قاتل مادر بقیه را بخشید شاعر: علی ذوالقدر✍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه خوانی احمدبابایی به مناسبت رحلت رسول اکرم(ص) در اجتماع عظیم مردم تهران خبر آمد که فتنه چیده شده است/ پرچم ایل حق دریده شده است اربعین بود و زخم ها گفتند/ روضه ای تازه آفریده شده است خبر آمد که در خیابان ها رد چنگال گرگ دیده شده است قصه تکراری است/ حرفی نیست، عقده درگیر با عقیده شده است یا نبی بی وفا شد امت تو/ بهر قتل حسین هم پشتند یا رسول الله بس که کردی سفارشش را به همه/ نوه ات را سفارشی کشتند
. 🎤 اشک در دیدگان من تنهاست ناله زندانی و سخن تنهاست آسمان مدینه اشک بریز ماه زهرا در انجمن تنهاست ماهیان هم به بحر می گریند بر غریبی که در وطن تنهاست با توام ای مدینه پاسخ گوی با که گویم امام من تنهاست در و دیوار شهر می گویند امّت مصطفی، حسن تنهاست وارث غربت پدر حسن است از برادر غریب تر حسن است ای سراپا حسن، امام حسن ماه هر انجمن، امام حسن گریه بر قلب پاره‌پارۀ توست  حاصل عمر من، امام حسن بعد جدّت به پیکر تو شدند  تیرها، بوسه ْزن امام حسن بدنت، بس که تیرباران شد  شد یکی با کفن امام حسن هر کجا خلق، عبد دنیایند هادیان طریق، تنهایند یا حسن! صبر چون پدر کردی حفظ دین پیامبر کردی مشتِ نابستهء معاویه را در برِ خلق بازتر کردی پیش تر از قیام کرب و بلا تو به پا نهضتی دگر کردی به محرّم حیات بخشیدی تا به ماه صفر سفر کردی صبر تو از قیام سخت تر است شاهدم پاره پارهء جگر است غیر پروردگار دادگرت کس نداند چه آمده به سرت بس‌که زخم زبان زدند ترا زهرناخورده، بود خون جگرت سال‌ها از جفای دشمن و دوست خون روان بود از دو چشمِ ترت آن ستمگر که مادرت را زد باز دشنام داد بر پدرت از شب دفن مادرت زهرا همه دیدند ریخت بال و پرت امشب از سوز سینه می گریم در هوای مدینه می گریم پدرِ اقتدار پرورِ تو همسری داشت مثل مادر تو یک جهان عاطفه رباب که بود یار و هم سنگر برادر تو این تویی ای غریب خانهء خویش که تو را زهر داد همسر تو طفل بودی که مادرت زهرا گشت نقش زمین برابر تو جگرت پاره شد دمی که شکست گوشواره به گوش مادر تو این تو بودی که سالها بنشست جعده چون جغدِ شوم بر در تو جگر شیعیان از این غم سوخت که تو را بر یزید پست فروخت خون دلهای عمر پرمحنت دم آخر چکید از دهنت پیکرت مثل شمع سوخته ای آب شد در درون پیرهنت جگر اهل بیت می سوزد تا قیامت به یاد سوختنت گه جفا در جواب مهر و وفا گاه دشنام پاسخ سخنت تیرها بر تو گریه می کردند اشکشان بود جاری از کفنت همه در حیرتم چگونه کشید تیرها را برادر از بدنت داغ بر داغ اهل بیت فزود کاش عبّاس در بقیع نبود دخت زهرا مه صفر دیده داغ مرگِ پیامبر دیده در کنار دو طشت، خونِ دلش از دو چشمش روانه گردیده در یکی دیده راس پاک حسین در یکی پارهء جگر دیده چوبهء خیزران به دست یزید لب و دندان و طشت زر دیده رنج از رنج بیشتر برده داغ از داغ سخت تر دیده او که در قتلگه ز پا ننشست داد اینجا زمام صبر از دست... شاعر: غلامرضا سازگار✍ 👇
4_5969838583903685184.mp3
19.04M
▪️از برادر غریب‌تر حسن است (روضه) 🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی 🏴 ویژه شهادت امام (علیه السلام)
. با موضوع شهادت حضرت علیه السلام صاحب عزای سامرا آجرک الله مأنوس اشک و روضه ها آجرک الله بودی تو در شهر مدینه داغدار ِ شش ماهه ی شیر خدا آجرک الله در پشت درب خانه بین آتش و میخ مادر تو را می زد صدا آجرک الله حالا تو سمت موطن خود رهسپاری داری به لب سوز و نوا آجرک الله داغ پدر آتش زده بر سینه ی تو داری به تن رخت عزا آجرک الله آخر شده بابای تو با زهر کینه از بند زندان ها رها آجرک الله کاری شده زهر جفا در پیکر او می لرزد او سر تا به پا آجرک الله بر دامنت سر می گذارد با دل خون راحت شود از هر بلا آجرک الله شکر خدا در زیر سایه جان سپارد رأسش نمی گردد جدا آجرک الله دیگر نمی گردد تن او پاره پاره از مرکب ده بی حیا آجرک الله آقا ندیدی بر تنش زخم ِ روی زخم از نیزه و سنگ وعصا آجرک الله در وقت تدفینش خدا را شکر دیگر لازم نباشد بوریا آجرک الله ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) ................ السلام علیک یا ابالمهدی یاحسن عسکری علیه السلام زبان حال امام زمان با پدر علیهماالسلام درد آشنای گوشه ی زندان ابالغریب مظلوم دهر ، حیدر دوران ابالغریب از بس که تلخ بوده به کام تو زندگی زهر جفا شده به تو سامان ابالغریب موی سپید و سن کمت می دهد گواه راحت شدی ز داغ فراوان ابالغریب با تو چه کرد زهر بلا، ریخت بر هَمَت سرتاسرت چرا شده لرزان ابالغریب خاکی شده عبای تو و یاد کوچه ای هستی ز گوش پاره تو گریان ابالغریب با روضه های سینه و مسمار در شده صبح و شب ِنگاه تو باران ابالغریب عجّل وفاتی ِ لب تو مستجاب شد آخر رسید عمر تو پایان ابالغریب صد شکر وقت رفتن تو مهدی ِ تو هست گیرد سرت به ناله به دامان ابالغریب نوشیدنی برای تو آورده ام پدر باشد اگر که کام تو عطشان ابالغریب بابا تن تو را کفن ِ قیمتی کنم دیگر رها نمی شوی عریان ابالغریب در بین بندبند تنت نیست فاصله در زیر نعل های ستوران ابالغریب رأست به روی نیزه نرفته وخواهرت پاره نکرد بر تو گریبان ابالغریب راحت شدی ز غربت و دیگر نمی شود درد غریب ِبعد تو درمان ابالغریب ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
بزرگوار بودن امام حسن مجتبی .mp3
5.81M
🔖منبر کوتاه🔖 علیه السلام 💠آقایی و بزرگواری آقا امام حسن مجتبی علیه السلام 💠 مجتبی علیه السلام
VID_20220925_155624_206_۲۵۰۹۲۰۲۲.mp3
1.65M
🔖منبر کوتاه 🔖 💠غربال شدن در آخر الزمان ♦️سلبریتی های بیسواد و بی درد 💠 دل انسان میسوزه این کوه با اغتشاشات از بین نمی رود... لاتهای قدیم بامرام بودند....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی حماسی احمد بابایی در اجتماع عظیم امت رسول الله(ص) در تهران خون قاسم هنوز می جوشد/ خصم در حیله تا زند به زمین، مرد و غیرت، زن و حجاب، همین نتوانید حجب به حق بدرید/ اربعین را به حاشیه ببرید ما به شانه نشانه آوردیم / اربعین را به خانه آوردیم ساکت باشید، ما اسیر نان نشدیم/ خسته از انقلابمان نشدیم آی بیگانه گرچه تشنه لبیم/ همچون زینب حریف می طلبیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
93-09-23 rafiee.MP3
2.87M
🔖منبر کوتاه🔖 صلی الله علیه و آله 💠سه نگرانی پیامبر اکرم بعد از خود برای امت اسلام 💠 ‼️ متن روایت : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) ثَلَاثٌ أَخَافُهُنَّ عَلَى أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي 1⃣الضَّلَالَةُ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ 2⃣وَ مَضَلَّاتُ الْفِتَنِ 3⃣وَ شَهْوَةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ. رسول اکرم(ص) فرمود: سه چیزند که پس از به خاطر آن نگران امتم هستم: 1⃣ گمراهی پس از شناخت 2⃣فتنه های گمراه کننده 3⃣شهوت شکم و شهوت جنسی. 💠کافی، ج2، ص79
. نَفَسم سوخته از فرط گناه آقاجان در گلو نیست مرا هیچ جز آه آقاجان مثل یک آهوی زخمی فراری از شهر دل تنگم به تو آورده پناه آقاجان هر چه از حال و هوای حرمت دور شدم دل سردر گمم افتاد به چاه آقاجان چاره خستگی ام جرعه ی سقاخانه ست بتکان خستگی ام را به نگاه آقاجان آسمان بسکه به پابوس ضریحت آید می زنم در حرمت بوسه به ماه آقاجان مرگ را ساده گرفتم اگر از عشق تو بود زائرت بوده ام و چشم به راه آقاجان .
علیه السلام دو بند اخر به لهجه ی مشهدی 1 سلام آقا جون سلام بازم منم مگه می تونم ازت دل بکنم تا که شیشه ی غرورم نشکنه به کسی غیر تو رو نمی زنم تو پادشاهمی_کوه تکیه گاهمی آهوی بی کسم_تنها سرپناهمی یا علی موسی الرضا سلطان عشق ۲ گرچه توی نوکری آخِر می شم روسیاهم تو حرم طاهر می شم وقتی که گره گره میشه کارم میام از باب الجواد زائر می شم دست خودم نبود_بسکه تو دل آرایی توی صف ضریح_جا زدم یه وقتایی یا علی موسی الرضا سلطان عشق ۳ دست ما تنگه و دل تو قفسه صحن آزادی تو باز هوسه دنیا باشه مال آقازاده ها گوشه ی صحنت برای ما بسه کارم زیارته_کار تو هدایته قرار ما و تو_سه جا تو قیامته یا علی موسی الرضا سلطان عشق ۴ از همو بِچگیا ديوِنتُم مِثه كِفترات مويُم حيرونِتم با اجازه به خودُم وعده دِدُم كه شب اول قبر مهمونِتُم سايه ي سَرُمي مِهرِبون ياورُمي تو مهرِبون تر از بابا و مادرُمي ٥ وَختايي كه گِره مُفته به كارام مِدِنُم دل ناگرون مِشي بِرام حال زندگیِ خيليا بده حال مو كه خوبه به لطف آقام هر چی از کرَمِت بُگم بازم کمه با تو دلُم آقا قرصِه و محكمِه یا علی موسی الرضا سلطان عشق .👇
. با این ستاره‌ها که به چشمانم آشناست هر شب به زخم‌های تنت دست می‌کشم پیش از نماز صبح، به مُهر شکسته‌ام بر عطر سرخ پیرهنت دست می‌کشم دلشوره‌ها و دلْ دل پیرانه مال من پرواز تا مزار گل یاس مال تو بیت‌الحرام من شده آن مدفنی که نیست! شیرین زبان گمشده، شیرم حلال تو آتش‌فشان ساکت این شهر برفی‌ام چون بغض کوه، در جگرم حرف می‌زنم هر وقت تازه می‌شود این زخم بی‌کسی با عکس کهنه‌ی پسرم حرف می‌زنم «مادر شدم» که چشم به راهت بمانم و «مادر شدم» که خاطره‌ها زنده‌ام کنند آه، ای عصای پیری‌ام! از من خبر بگیر راضی مشو که بی‌خبران، خنده‌ام کنند «یلدا» و «فال» بود و تماشای برف و من «هرچند پیر و خسته دل و ناتوان شدم»* هم «موسپید» گشتم و هم «روسپیدِ» شهر «هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم»* اخبار، شرح یک عملیات تازه داشت این شد که خواب خوش به دو چشمم حرام شد هر شب ز هول زخم تو از خواب می‌پرم «مادر شدن» به قیمت پیری تمام شد «مادر شدن» به حسرت یک قبر می‌کشد! «مادر» نگو که پشت سرت، چشم تر شدم دیدم به خواب، علقمه را... آب شد دلم من هم شبیه «امّ بنین»، بی‌پسر شدم مادر شدم به «فاطمه» نزدیک‌تر شوم باید به داغ یاس جوانمرگ خو کنم «گمنام»ها به «فاطمه» همسایه‌اند... آه! از که مزار گمشده را پرس و جو کنم!؟ یافاطمه! به سردیِ یلدای من بتاب تو قبله‌گاهِ جان پریشان عالمی مادر شدم «شهید» بیارم برای تو «تو» مادر تمام شهیدان عالمی بانو! شنیده‌ام تو به عباس سر زدی گفتی به جای امّ بنین، دلبری کنی جان شهید من به فدای شهیدهات! خوشبخت، من! که بر پسرم «مادری» کنی احمد بابایی✍
. چی میشه که منم امروز میونِ زائرات باشم؟ یه بیمارِ نظر کرده تویِ دارالشفات باشم تمومِ آرزوم اینه، یه بارم که شده حتیٰ بیام تا خادم و جاروکشِ صحن وسرات باشم واسه پروازِ رو گنبد ندارم بال و پر امّا میتونم کلِّ عمرم روغبارِ زیرِ پات باشم چه حسِّ خوبیه...کنجِ رواق عاشقیت من هم یه روضه خون واسه جدِ غریبِ کربلات باشم ببار ای حضرت بارون که خیلی این روزا تشنَه م می شم سیراب ... وقتی که تو صحنِ باصفات باشم نمی خوام تاج شاهی رو ، تویی بالاترین ثروت چی کم دارم توی دنیا تا وقتی که گدات باشم؟ منصوره محمدی مزینان ✍ 🌹
. ✍ ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ روح ختم المرسلین آهنگِ هجرت کرد و رفت توصیـه بر حرمت قرآن و عترت کرد و رفت برحرم هردم نگاه از روی حسرت کرد و رفت تا  دَمِ  آخر ، اشاره بر ولایـت کرد و رفت با اشـاره از غـدیر خُم حکایت کرد و رفت حرمت قرآن و عتــرت بعــدِ پیغمبــر شکست قلب زهــرا از دو دست بســتهٔ حیدر شکست عالم امکــان برای حضرت طاها گریست چشم پاک مصطفا بر غربت مولاگریست آتشِ در را تصور کرد و با زهــرا گریست یاد داغ مجـتبــا با  زینـب کبــرا گریست لحظهٔ آخــر بیاد ظهــر عاشـورا گریست دید زهــرا پشت در بابا صدایش می زند نالهٔ زهــرا دلــش را سـخت آتش می زند از هجوم شعله های فتنه،یک در سوخته پشت آن در سینـهٔ سـوزان مادر سوخته آیـه هـــای کوثـــر قرآنِ حیــــدر سوخته داغ بابا دیده ، پشـت در مکـــرر سوخته آسمـــان از غــــربت آل پیمبـــــر سوخته اصل ایثارودفاع ازحق بنام فاطمه است رمز اثبات ولایت در  قیام  فاطمه است ناگهان درکوچه ای باریک طوفان درگرفت دست نامردی به روی صورت مادر گرفت هـالهٔ  نیلـی  تمــام یــاس را در  بر گرفت آسمان شد تیره،نور ازچشم مادرپر گرفت چشمهـای مجتبـی با اشـکهــای تر گرفت غـربت کوی بنی هاشم حسـن را پیر کرد قلب او را اینچنین از زندگانی سیر کرد ای کریم بن کریم ای سفــره دار محتــرم ما گداییم و شمـا سلـــطان و آقــای کرم پرچم سبزت همیشه سـایه دارد بر سرم تا ابد با عشـق می مانیم پای این عَـلَـم جان به قربان کریمی که ندارد یک حرم گنبد وگلدسته می سازیم باصحن و سرا می شــود راه بقیــع ، آزاد مثـــل کــربلا در کرامت ، خوان تو گستـرده گویا از ازل خوی زیبا ، روی زیبای تو شد ضرب المثل شـد پیـام  صـبر تو حَـیِّ عَلـیٰ خَیرِ العَمَـل در شجـاعت قاسمت شد وارث شیـر جمل یادگارت مرگ را نوشیـد  اَحلـیٰ مِنْ عسل کربلا شد جای تو، قاسم ، هوادار حسین یادگـار دیگرت شــد آخـرین یار حسین بودی عمـری بین مردم ظاهراً ،  اما غریب در میـان لشکــرت بی یاور و تنهـا ، غریب پای منبر در هجـوم طعنـــهٔ اعــدا ، غریب زندگــی کردی کنـار همسـرت حتی غریب آه ای تنهــاترین ســردار  در دنیـا ، غریب غربت وتنهایی ات ما را پریشان کرده است جمـع ما را زائر شـاه خراسان کرده است حضرت شمس الشموس!آیا پناهم می دهی؟ در حریم وآستان خویش راهم می دهی؟ سرفرودم،لحظه ای اذن نگاهم می دهی؟ نامه ای ، خط امانی ، بر گناهم می دهی؟ یا  امیــن الله ! اذنِ  بـارگاهـم  می دهی ؟ دلخوشم وقتی خودت اینگونه دعوت میکنی آهـوی گم کرده راهی را ضمـانت میکنی آخـر ماه صفــر کــردی چرا عــزم سفــر ؟ تا عبــا بر ســر کشیدی زندگی آمد به سـر شد اباصـلت از عبا و حال و روزت باخبر سوختــی در حجــرهٔ تنهـایی از سوز جگر داغ تو بر جـان اِنس و جان عالـم زد شَرَر روضه میخواندی به یادغربت جد غریب ناله می زد همصـدا با ناله ات ابن شبیب لحظـهٔ آخـر جـوادت بر سـرِ بالیــن رسید با حضورش روح تازه بر دل وجانت دمید تا تو را لب تشنه و تنها میان حجـره دید سوخت بالای سرت با ناله آه از دل کشید رفتنت را دیدو با بی صبری ازتو دل برید بـود اگـر اینــجا سـرِ بابا به زانـوی پسـر کربـلا ، رأس پسـر بــوده  به زانوی پدر ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ رقیه سعیدی (ڪیمیا) ۱۴۰۱/۷/۲ .
. روح بلند مصطفی تا عرشِ اعظم می رسد بالاتر از بالاست...من اینقدر عقلم می رسد! هر زحمتی که می کشد، خیرش به عالم می رسد پس بوسه بر خاک درش، بر نسل آدم می رسد با او ترازوی عمل، آنقدر سنگین می شود... شاءن گدایش برتر از شاءن سلاطین می شود وقت کرم، در کیسه اش درّ و گهر دارد فقط چون از میان خانهء زهرا گذر دارد فقط از قُوسِ اَو اَدنای او، حیدر خبر دارد فقط در غزوه ها بر ذوالفقار او نظر دارد فقط با دست خود نهری کنار نهر کوثر می کشد صد جرعه را وقت عطش، با یاعلی سر می کشد انگشتر دستش، سراغ سنگ خاتم را گرفت در بین هیئت ها خودش هربار، پرچم را گرفت بعد از حُسینُ مِنِّی اش، در روضه ها دم را گرفت با گریه های او گدا، اشک محرم را گرفت لرزه به روی شانهء عرش برین افتاده است بابا بزرگ روضه خوان ها بر زمین افتاده است آنکس که ماهِ هر سحر، شب زنده دارش بوده است بعد نماز آخرش، زهرا کنارش بوده است ام ابیها که نبی هم بیقرارش بوده است... میخ ثقیفه، سال ها در انتظارش بوده است مانده جنازه بر زمین، هیزم میان کوچه هاست آن چادر خاکی شده وقتی که می سوزد عزاست در با لگد که وا شود، صد لاله پرپر می شود یاس سفید باغ حیدر رنگ دیگر می شود زهرا نگفته با کسی که باز، مادر می شود محسن که شش ماهش شود، اوضاع، بدتر می شود ای وای! از این کوچه و این خانه و این سرزمین صد مرد باهم جان دهد، یک زن نیفتد بر زمین! یا مصطفی! شد بعد تو تنهای تنها دخترت هرچند بارانی شده چشمان زهرا دخترت... کاری ندارد هیچکس، این دور و بر با دخترت راحت بغل کرده ترا هر دفعه اینجا دخترت با آن غمی که مانده در قلب حزینت گریه کن امشب برای دختر ویران نشینت گریه کن آن دختری که خسته در آغوشِ خار افتاده بود از دست زجر بی حیا، دستش ز کار افتاده بود از روی ناقه بر زمین، با چشم تار افتاده بود بین طبق می دید سر را که کنار افتاده بود قدری بغل می خواست که آغوش بابا را ندید سر بود...گردن بود...اما باز آقا را ندید ✍ .