eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3.6هزار دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
14.1هزار ویدیو
1.2هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
. |⇦•فاطمیه شده و..... سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۲ به نفس حاج ●━━━━━━─────── یک جهان روضه و یک چشم پر از نم داری آه آقای غریبم چقدَر غم داری صاحب مجلس روضه، غم مادر دیدی فاطمیه شده و اشک دمادم داری درد بی مادری ای کاش مداوا میشد بر درِ خانه ی خود بیرق ماتم داری درد دل کن که نگویند غریبی آقا بین این سینه زنان مونس و مَحرم داری؟ دل یعقوبیِ مادر ز فراقت خون است یوسف مصر بقا، قصد سفر هم داری؟ گاه در کوچه و گه کرب و بلا می‌گویی داغ یک پهلو و انگشتر خاتم داری *منم بی مقدمه روضه بخونم..* به قول حضرت آقا یکجا در قرآن کریم میفرماید که: اونم اگه حضرت جبرائیل باشه بازم محل اختلافه، اگر وجود حضرت جبرائیل باشه یکبار فقط بر غیر انبیا نازل شده، اونم وجود حضرت مریمه سلام الله علیها.یکبار فقط، اما درمورد صدیقه ی طاهره میفرمایند: مکرراً جبرائیل مخصوصا این چند روزه شرفیاب میشد محضر زهرای مرضیه، مکرراً.. اومد محضر امام صادق، گفت: آقاجان اعلی علمی که پیش شما هست اون علمی ست که لحظه ی آخر وجود نازنین پیغمبر اکرم به امیرالمؤمنین انشاء فرمودن دیگه درسته؟ علی الظاهر حرفش هم بیراه نیست، اولاً آخرین علمیه که پیغمبر به امیرالمؤمنین داده، یعنی دونِ علوم قبلی نمیتونه باشه، بالاتر از اونهاست، دوماً علمی که فرمود: از هر بابش هزار باب علم باز میشه، امام صادق یه نگاهی کردن بعد فرمودن: بله اون علم در نزد ما هست اما اون علم اعلی علم ما نیست. بعد گفت: آقا پس کدوم علم پیش شماست؟ آقا فرمودن: "عِندَنا مُصحَفُ فاطِمَه" صحیفه ی مادر ما پیش ماست، الهی قربونش بشم، روایت میفرماید: فاطمه ی زهرا می‌گفت و امیرالمؤمنین می‌نوشت. گاهی میومد خونه می‌گفت: فاطمه! امروز هم جبرائیل آمده بود؟ گفت: بله پسرعمو، چی می‌گفت؟ تا وقایع آخرالزمان رو به بی بی فرموده بود، بعد یه روزی امیرالمؤمنین آمد دید فاطمه داره گریه میکنه. فاطمه جان! چرا گریه میکنی خانم؟ گفت: آقا جبرئیل اینجا بود، خوب چی گفته مگه شما اینجوری گریه میکنی؟ فاطمه گریه ات یجوریه؟ یاد اون گریه های روزای اول مون افتادم، با بابات میومدیم خونه میگفتی این بچه در بطن من با من حرف میزنه.. گفت: اتفاقاً پسرعمو امروز ماجرا به کربلا رسیده...جبرائیل به من گفت با حسینم چه میکنن. حالا که حرف پشت در و دیوار شد من یه چند جمله ای بگم بعد بریم کربلا.. مادر ما، مادر ضعیفه ای نبود، آره والله، فرمود: پیغمبر ما قدرت چهل مرد جنگی رو داشت، فاطمه ی زهرا جزو شبیه ترین ها بود خَلقاً و خُلقاً به پیغمبر، وقتی هم مادر ما پشت در آمد، مادر ما ضعیفه نبود..* مادر زنی نبود که بیخود فغان کند پرسش ز در نما، ز چه این سان نوا کند؟ *میخوام بگم نانجیبا چجوری زدین این خانم زمین‌گیر شد؟ من میگم اگه مادر همون پشت در شهید میشد این همه اذیت نمیشد، یجوری زدنش، جلو چشای علی آب شد..* جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد *برا مادر بلند داد بزنید، شاید اون نانجیبا یجوری زدن پشت در تموم بشه، یه نگاه به غربت علی کرد، گفت: خدایا یه چند روز منو نگهدار..* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•فاطمیه شده و..... سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۲ به نفس حاج ●━━━━━━─────── یک جهان روضه و یک چشم پر از نم داری آه آقای غریبم چقدَر غم داری صاحب مجلس روضه، غم مادر دیدی فاطمیه شده و اشک دمادم داری درد بی مادری ای کاش مداوا میشد بر درِ خانه ی خود بیرق ماتم داری درد دل کن که نگویند غریبی آقا بین این سینه زنان مونس و مَحرم داری؟ دل یعقوبیِ مادر ز فراقت خون است یوسف مصر بقا، قصد سفر هم داری؟ گاه در کوچه و گه کرب و بلا می‌گویی داغ یک پهلو و انگشتر خاتم داری *منم بی مقدمه روضه بخونم..* به قول حضرت آقا یکجا در قرآن کریم میفرماید که: اونم اگه حضرت جبرائیل باشه بازم محل اختلافه، اگر وجود حضرت جبرائیل باشه یکبار فقط بر غیر انبیا نازل شده، اونم وجود حضرت مریمه سلام الله علیها.یکبار فقط، اما درمورد صدیقه ی طاهره میفرمایند: مکرراً جبرائیل مخصوصا این چند روزه شرفیاب میشد محضر زهرای مرضیه، مکرراً.. اومد محضر امام صادق، گفت: آقاجان اعلی علمی که پیش شما هست اون علمی ست که لحظه ی آخر وجود نازنین پیغمبر اکرم به امیرالمؤمنین انشاء فرمودن دیگه درسته؟ علی الظاهر حرفش هم بیراه نیست، اولاً آخرین علمیه که پیغمبر به امیرالمؤمنین داده، یعنی دونِ علوم قبلی نمیتونه باشه، بالاتر از اونهاست، دوماً علمی که فرمود: از هر بابش هزار باب علم باز میشه، امام صادق یه نگاهی کردن بعد فرمودن: بله اون علم در نزد ما هست اما اون علم اعلی علم ما نیست. بعد گفت: آقا پس کدوم علم پیش شماست؟ آقا فرمودن: "عِندَنا مُصحَفُ فاطِمَه" صحیفه ی مادر ما پیش ماست، الهی قربونش بشم، روایت میفرماید: فاطمه ی زهرا می‌گفت و امیرالمؤمنین می‌نوشت. گاهی میومد خونه می‌گفت: فاطمه! امروز هم جبرائیل آمده بود؟ گفت: بله پسرعمو، چی می‌گفت؟ تا وقایع آخرالزمان رو به بی بی فرموده بود، بعد یه روزی امیرالمؤمنین آمد دید فاطمه داره گریه میکنه. فاطمه جان! چرا گریه میکنی خانم؟ گفت: آقا جبرئیل اینجا بود، خوب چی گفته مگه شما اینجوری گریه میکنی؟ فاطمه گریه ات یجوریه؟ یاد اون گریه های روزای اول مون افتادم، با بابات میومدیم خونه میگفتی این بچه در بطن من با من حرف میزنه.. گفت: اتفاقاً پسرعمو امروز ماجرا به کربلا رسیده...جبرائیل به من گفت با حسینم چه میکنن. حالا که حرف پشت در و دیوار شد من یه چند جمله ای بگم بعد بریم کربلا.. مادر ما، مادر ضعیفه ای نبود، آره والله، فرمود: پیغمبر ما قدرت چهل مرد جنگی رو داشت، فاطمه ی زهرا جزو شبیه ترین ها بود خَلقاً و خُلقاً به پیغمبر، وقتی هم مادر ما پشت در آمد، مادر ما ضعیفه نبود..* مادر زنی نبود که بیخود فغان کند پرسش ز در نما، ز چه این سان نوا کند؟ *میخوام بگم نانجیبا چجوری زدین این خانم زمین‌گیر شد؟ من میگم اگه مادر همون پشت در شهید میشد این همه اذیت نمیشد، یجوری زدنش، جلو چشای علی آب شد..* جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد *برا مادر بلند داد بزنید، شاید اون نانجیبا یجوری زدن پشت در تموم بشه، یه نگاه به غربت علی کرد، گفت: خدایا یه چند روز منو نگهدار..* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
4_6050993438365582526.mp3
زمان: حجم: 2.81M
استاد حاج 🎤 شعر و ورضه شهادت حضرت زهرا(س) با نوای: حاج حسن خلج از بازی عجیب فلک آه می کشید از زخم های خورده نمک آه می کشید آن صورتی که تاب نسیم سحر نداشت حتی ز باد بال ملک آه می کشید حالا چه آمده به سرش که تمام شب از جای زخم های فدک آه میکشید او بار شیشه داشت که در کوچه خرد شد آیینه بود غرق ترک آه می کشید خانومی که تا چند روز پیش ملکه عالم اسلام بود دختر رسول خدا بود، حالا یه مشت اراذل ریختن در خونش خدا شاهده مصیبت بی بی فقط لگد به در زدن و صورت مجروح و پهلوی شکسته نیست اونی که آدمُ می کشه بد دهنی و بی ادبیه... خدایا گنج با گنجینه ام سوخت میان شعله ها آیینه ام سوخت چنان مسمار در قلبم فرو رفت که محسن گفت مادر سینه ام سوخت یکی نبود بگه نامرد مگه خبر نداشتی از حال و روز فاطمه، مگه صدای زهرا رُ نشنیدی اگه بپرسی جوابش اینه، خود بیشرفش تو نامه ش برا معاویه نوشت معاویه نزدیک بود دلم برای فاطمه بسوزه همین که صدای نفس نفس زهرا رُ می شنیدم اومد دلم به رحم بیاد یاد علی افتادم انقده بغض تو سینه ام جمع شد، هرچی زور داشتم تو پام جمع کردم... رایگان 👇
. ای  صفای خانه ی من الوداع گرمی کاشانه ی من الوداع *فاطمه جان! چه زود علی را تنها گذاشتی! الوداع ‌ای یار هیجده ساله ام یک شب دیگر بمان در خانه ام الوداع ‌ای همدم و هم ناله ام خواهشی دارم ز تو ریحانه ام چادرت را بر سر زینب مکن جان زهرا ؛روزِ من را شب مکن .................. علی بدن زهرا رو برداشت...میخواد بدن و تو قبر بذاره... سلمان و دیگران محرم نبودند... بچه‌های فاطمه هم که با اون وضعیت، علی تک و تنها بود...باید یکی تو قبر بایسته بدن و دست به دست بدهند، علی تنهاست... یه وقتی دید از تو قبر دوتا دست شبیه دستای پیغمبر...کنایه از اینکه علی جان بده امانت منو... نیمه شب علی با خجالت این پیکرو به دستای مبارک پیغمبر داد...خجالت کشید یا رسول الله... اون روزی که زهرا وارد خونه من شد صورتش کبود نبود... بازوش ورم کرده نبود...من از همین جا یه گریز بزنم...زینب این صحنه ی جا دیگه براش تداعی شد... اونم تو خرابه بود... زن غساله گفت خانوم دست نمیزنم تا به من نگی این بچه چرا بدنش کبود شده... صدا زد زن غساله از کربلا تا شام هرجا گفته بابا تازیانه خورده...ناله بزن:حسین....* گریز به کربلا .
. ای  صفای خانه ی من الوداع گرمی کاشانه ی من الوداع *فاطمه جان! چه زود علی را تنها گذاشتی! الوداع ‌ای یار هیجده ساله ام یک شب دیگر بمان در خانه ام الوداع ‌ای همدم و هم ناله ام خواهشی دارم ز تو ریحانه ام چادرت را بر سر زینب مکن جان زهرا ؛روزِ من را شب مکن .................. علی بدن زهرا رو برداشت...میخواد بدن و تو قبر بذاره... سلمان و دیگران محرم نبودند... بچه‌های فاطمه هم که با اون وضعیت، علی تک و تنها بود...باید یکی تو قبر بایسته بدن و دست به دست بدهند، علی تنهاست... یه وقتی دید از تو قبر دوتا دست شبیه دستای پیغمبر...کنایه از اینکه علی جان بده امانت منو... نیمه شب علی با خجالت این پیکرو به دستای مبارک پیغمبر داد...خجالت کشید یا رسول الله... اون روزی که زهرا وارد خونه من شد صورتش کبود نبود... بازوش ورم کرده نبود...من از همین جا یه گریز بزنم...زینب این صحنه ی جا دیگه براش تداعی شد... اونم تو خرابه بود... زن غساله گفت خانوم دست نمیزنم تا به من نگی این بچه چرا بدنش کبود شده... صدا زد زن غساله از کربلا تا شام هرجا گفته بابا تازیانه خورده...ناله بزن:حسین....* گریز به کربلا .
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Fatemiya1146_shab1_04.mp3
زمان: حجم: 6.47M
🔹 | تنهای تنها بود چوب در رو بدن زهرا بود 🔹 حاج سید رضا نریمانی ♦️ مراسم عزاداری دهه دوم فاطمیه ۱۴۴۶ 📅 شب اول - دوشنبه ۱۲ آذر ماه ۱۴۰۳ ✍ متن
. 📋بوی عصیان می دهد گرچه جسارت های من (ع) (س) ........................................... بوی عصیان می دهد گرچه جسارت های من تو کرامت می کنی وقت سماجت های من باز هم شرمنده ام از اینهمه بار گناه باز هم می بخشی ام قبل از ندامت های من هیچکس گوشش به حرفم نیست جز تو ای رفیق می نشینی نیمه شب ها پای صحبت های من بچه ی لجبازم اما دوستم داری خدا خاک می ریزی خودت روی لجاجت های من آنقدر تو آبرویم را خریدی پیش خلق که کسی اصلاً نزد حرف از فضاحت های من تا گره بر کار من افتاد ، کارم شد درست هست محتاج کمی انگور ، حاجت های من حال ما بیچاره ها با یاعلی خوش می شود شوق ایوان نجف دارد زیارت های من ذکر تسبیح شب جمعه حسین است و حرم قیمتی تر می شود با او عبادت های من با لب خشکیده در مقتل صدا می زد حسین .... زیر و رو شد با نوک چکمه قرائت های من گفت مادر جان بمیرم زخم پهلو بدتر است ... از هزار و نهصد و اندی جراحت های من اولین بار است می دزدم نگاهم را ز تو ! فکر آن پیراهنی یا که خجالت های من ؟ شاعر : ......................................... 📋شب جمعست حرم الان شلوغه ........................................... .(بند اول). شب جمعست حرم الان شلوغه کاش میگفتن هر چی روضست دروغه مثلا این که تو رو تشنه کشتن سر فرصت ، تو رو با دشنه کشتن بارونه کربلا وقتی که زهرا مهمونه کربلا وقتی که نوحه میخونه کربلا غوغا میشه بلوا میشه مثل روز عاشورا میشه سر پیراهنت پیرم کردن از زندگی سیرم کردن سر تو از سر نی می افتاد آخ مادرت هی می افتاد خواهرت هی می افتاد .(بند دوم). عصر گودال هرچی که بود و بردن پیش چشم دخترات آب می خوردن خیمه ها سوخت وقت تاراج و غارت زن و بچت همه رفتن اسارت بی محمل بردنم چند تا لابالی قاتل بردنم دستای بسته چهل منزل بردنم نیزه نیزه ، ناقه ناقه روی قلبم ، یک دنیا داغه سر هر کوچه من سنگ میخوردم از آشنا سنگ میخوردم نمیبینه چشام، وافریاد از شهر شام وافریاد از ازدحام شاعر : ✍ ......................................... 📋خانه‌ را بر سرم از داغِ خود آوار مکن (س) ........................................... خانه‌ را بر سرم از داغِ خود آوار مکن جارو از فضه مگیر آب شدی کار مکن تب مکن لرزه مکن خوب شو و خواب برو لب مگز حرف بزن دردِ خود انکار مکن نان نپز خاک مگیر آرد مکن راه مرو بسترت جمع مکن کار به اصرار مکن به خود از درد مپیچ آب مشو چهره نگیر بغلی باز کن و حالِ حسن زار مکن نفسی آب بنوش آه مکش سرفه مکن زخمِ خود تازه مکن مقنعه خونبار مکن نفسم حبس نمان آینه‌ام خورد مشو قسمتم خنده‌ی نا‌مردمِ بی‌عار مکن حرفِ تابوت نزن باز وصیت ننویس یاد محسن نکن و بر جگرم خار مکن گفتمت فاصله‌گیر آتش و بغض و لگد است حرفی از من نزن و تکیه به دیوار مکن گفتم ای در مشکن شعله نزن سینه مسوز زخم، مسمار مزن آه که مسمار مکن بقچه را باز مکن باز کفن را مشمار صحبت از غسلِ تن و نیمه‌شبِ تار مکن دست لرزان و نخ و سوزن و چشمِ تارت آه ای یار مکن یار مکن یار مکن پیراهن را بسپار و غم گودال نخور زینبت را نشکن صحبت دیدار مکن زینبت زار زند دشنه‌نزن تیغ مَبُر پیراهن را مکش و زخم تلنبار مکن جرعه‌ای آب، لبش خشک تنش پامال است نیزه‌ها را مشکن این‌همه نیزار مکن شمر برگرد، گلو را سه نفر بوسیدند خنجرت بی‌اثر است اینهمه اصرار مکن شاعر : ......................................... مسعود پیرایش 🎤 .👇
. 🎙 🗓 در 📍 "علیه‌السلام" 🏷 (س) دشمن، میان کوچه چو بگرفت بر تو راه رویش سیاه باد؛ کز او شد جهان، سیاه دستش بلند گشت؛ نگویم دگر چه‌شد ترسم که جان شود به تن انس و جان، تباه دستش بلند گشت ولی در درون خاک از دل کشید ناله پیمبر که آه آه خورشید، مات گشت؛ تو گویی که نیم‌روز در کوچه‌های شهر مدینه، گرفت ماه گفتی که شب به خاک سپارد تو را علی تا بعد مرگ هم نکند بر رخت نگاه بر طفل دل‌شکسته‌ی تو، ناله سرکنم یا بر تو اشک بارم یا عصمت اله او صبح‌دم شفای تو را خواست از خدا تو مرگ خویش را طلبی وقت شام‌گاه مظلوم‌تر ندیده جهان از تو و علی تاریخ هست بر سخنم، بهترین گواه تو رنج خویش در دل شب می‌بری به گور او راز خود به‌وقت سحر می‌برد به چاه بردار سر زخاک و شبی همرهش بیا بنگر که بی تو شب به کجا می‌برد پناه روزی عیان به خلق شود دردهای تو کان روز، مهدی تو شود بر تو دادخواه .👇
. 📋 این همه راه دویدم، ز پی دلدارم (ع) (س) با نوای حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ این همه راه دویدم، ز پی دلدارم به امیدی که در این دشت برادر دارم تو دعا کن به کنار بدنت جان بدهم فکر همراهی با شمر دهد آزارم گفت داداش مادر سفارش کرده، همچین که راه افتاد به سمت میدان با همه وداع کرد؛ با همه خدافظی کرد؛ اما زینبه نمی‌تونه دل بکَنه؛ همچین که راه افتاد داداشش صدا زد:« مَهلاً مَهلا!» دید ابی عبدالله نمی‌ایسته «مَهلاً مَهلا!» یهو صدا زد« یابن الزهرا!». تا نام مادر برده شد ابی عبدالله وایساد پشت سرش و نگاه کرد چی‌کار دادی خواهرم نام مادرو می‌بری توو دل این مَهلکه؟! چرا نام مادر و می‌بری؟! - گفت:« داداش! سفارش مادره، یه قولی رو مادر از من گرفته... میدونی کجا این قول رو گرفته اون شب آخری که... شبِ آخر / دست دختر / کفنا رو میده مادر میخونه / ذکر مصیبت / برای حسین بی سَر همچین که این کفنا رو یکی یکی داد به زینبش، زینبم! این مال باباته؛ زینبم این مال خودمه؛ اینم مال حسنه؛ یهو بی‌بی یه نگاه دور و برش کرد گفت:« مادرجان! همینا بود؟! تموم شد؟! - گفت آره دخترم؛ دنبال چی می‌گردی؟! -گفت:« نه مادر؛ انگار یه نفر و فراموش کردی. - گفت:« کی و زینبم»؟! - گفت« مادر نمی‌خوای بگی که حسین و فراموش کردی؟! - گفت:« نه زینبم! کار باهات دارم زینب؛ برا همین صدات زدم؛ گفتم بیای. - چی کار داری عزیزم؛ قربونت برم مادرم؟! صدا زد:« زینبم! فقط این و به خودت میگم، بین خودم و خودت بمونه. حسینم کفن نداره؛ حسینم بی‌کفنه؛ اما یه پیراهنی من خودم با دستای خودم دوختم براش؛ این پیراهن دستت باشه روزی که داداشت خواست بره این و از طرف من بهش بپوشون؛ یکی دوتا بوسه هم زیر گلوش بزن. مادر جان! چرا زیر گلو رو ببوسم؟! حرف داره بی‌بی؛ اما نمیگه چرا؛ میگه زینب میبینه. گفت:« حسین جان! سفارش مادرمه؛ لباس رو پوشوند. اینقدر لباسی که زیر بود ابی عبدالله با نوک خنجر اینقدر پاره کرد؛ بی‌بی تعجب کرد؛ چرا این جوری میکنی داداش؟! صدا زد:« زینبم! می‌خوام از ارزش بیوفته؛ - چرا آخه داداش؟! این کارا چیه میکنی؟! - آخه زینبم چند لحظه‌ی دیگه اینا شروع غارت کردن نمی‌خوام بدنم رو برهنه رها کنند و برن... یکی داره پیرهن و می‌دزده پیراهن که نه کفن می‌دزده یکی داره با یه کهنه خنجر سَر و از روی بدن می‌دزده « ای حسینم، ای حسینم؛ ای ضیاء هر دوعینم» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. سلام_الله_علیها علیه_السلام علیه_السلام بُنَیَّ قَتَلُوکَ وَ مِن الماءِ مَنَعُوکَ تمام محشر رو بی‌بی دو عالم به هم میریزه به طوریکه اختیار محشر از آن فاطمه میشه روز اوله، با مادرش فاطمه یه عهد و پیمان ببند بگو فاطمه جان شما لحظه جان دادن نگران ابی‌عبدلله بودی به امیرالمومنین سفارش کردی وَ لَا تَنْسَ قَتِیلَ الْعِدَی بِطَفِّ الْعِرَاقِ‌ یعنی علی جان حسینم رو فراموش نکن بگو بی‌بی جان از همین روز اول سال میگم أبَد وَالله ، یَا زَهــــرا مَا نَنسِی حُسَیناً بلا نبینی ان شاءالله انشالله محشر هم دونه دونه گریه‌کنا دستشون رو بیارند بالا به مادرش فاطمه اینگونه نشون بدند بریم سرسفره مسلم بن عقیل ان‌شاءالله وعده همه‌مون زاویه مسجد کوفه اونجایی که هم سرش رو، هم بدنش رو از بالای دارالاماره به زمین پرتاب کردند... تو کوچه ها سرگردون داره میاد تشنگی بهش غلبه کرد اومد در خانه پیرزنی توقف کرد، دید این پیرزن مضطربه، بیرون خونه گویا منتظره گفت پیرزن آبی داری به من بدی یا نه این سِقایت تشنه لب تو روایات پیغمبر از افضل اعماله، فرقی هم نمیکنه این تشنه مسلمان باشه یا نه، بلافاصله طوعه به این فضیلت عمل کرد تا آب رو داد دست سفیر حسین آنقدر تشنه بود که آب رو وقتی نوشید ، پیرزن دید گویا سفیر حسین هم منتظره آی مرد حالا که رفع حاجت شد چرا خونت نمیری؟ شبه خوب نیست اینجا توقف کنی. من میخوام بگم طوعه اگه خوب نیست یه مرد نامحرم جلو خونت توقف کنه پس تو ایکاش مدینه بودی هان... به این میگن مستمع خبره اونجایی که سیصد مرد نامحرم در خونه فاطمه نه توقف کنند ، هجوم آوردند... دونه دونه‌شون سبقت میگرفتند بر کتک زدن فاطمه... دونه دونه شون همت میکردند یه جوری ضربه بزنند که دیگه کسی مانع ورود اینا به خانه نشه... دیگه برات نگم چه کردند... مگه نانجیبا سیر میشدند؟ هم تو ورود خونه مادر رو کتک زدند هم تو خروج از منزل فاطمه رو کتک زدند مادرش رو مهمون کن... روز اوله روضه رو از اینجا بُریدم هم اینکه فهمید این سفیر حسینه سالهاست خدمت ابی‌عبدلله نرسیده، اما تا شنید این سفیر الحسین دیدند طوعه هم داره گریه میکنه اسمش بیچاره میکنه همه رو، وای به حال اینکه سربریده‌اش رو کسی ببینه تا صبح این بانو قرار نداشت، خدایا نکنه فرستاده حسین گرسنه بمانه نکنه فرستاده حسین تشنه بمانه هی آب و غذا برا مسلم میاره، حتی بعضیا گفتن امیرالمومنین رو اینجا تو خواب میبینه نمیتونه غذا بخوره مسلم، امیرالمومنین به او داره بشارت میده العجل العجل بزودی نزد ما میای خونه رو محاصره کردند اول خونه رو سنگباران کردند یَرمُونَه بِالحِجارة اما بعدش دیدن فایده نداره دسته‌های نی رو آتش زدند، خونه رو که به آتش کشیدن تعبیر مقتل اینه فَخافَ مُسلِم أَن یَحرِقوا علیه البَیتْ یه لحظه مسلم به خودش اومد، نکنه یه باردیگه خونه رو بسوزونند؟ بلافاصله از منزل بیرون اومد اگرچه مسلم مدینه رو ندیده ، واقعه آتش گرفتن خونه رو ندیده، اما همینکه شنیده، غیرتش اجازه نداد، مبادا من تو خونه بمونم ، خونه رو با اهلش بسوزونند مبادا یه بار دیگه یه بانو بازم بین دود و آتش بمانه، بلافاصله فاصله گرفت، از خونه اومد بیرون همینقدر بگم سنگ اندازها به جای خونه مسلم رو سنگباران کردند زنان رفتند بالای بام خونه هاشون، دسته های نی رو آتش زدند ، از اون بالا به سر و روش میریختند هرطوری بود این موانع رو برطرف کرد دیدن اینجوری حریفش نمیشند، یه گودال درست کردند، پهلوان رو میان گودال زمین‌گیر کردند الله اکبر اولین کسی که براش گودال درست شده اینجا مسلم دیگه نگم چی شد هرکی با هرچی دستش بود سفیر اباعبدلله رو کتک میزد دستگیرش کردند، آوردنش بالای دارالاماره دیدند داره گریه میکنه، گفتن تو پهلوانی چرا گریه میکنی فرمود أبکي لِلْحُسَین وآلِ الْحُسَین گریم برا آقا و مولامه تا دیدند اشکش جاری شد، اصلا از اون موقع تا حالا نمیتونند گریه کن حسین رو ببینند سر از بدنش جدا کردند، این سر مبارک رو با بدن مطهر از بالای دارالاماره به زمین پرتاب کردند،دیدن همه دارن تو کوفه به بدن مسلم طناب میبندند، بدنش رو تو کوچه و بازار کشون کشون بردند آوردند این بدن رو معکوس دار زدند، یه لحظه تصور کن این بدن رو از پا دار زدند تو عرب اگه کسی رو اینجوری دار بزنند یعنی صاحب این بدن دیگه احترامی نداره، دسته دسته از مردم می‌اومدند از نزدیک به این بدن جسارت میکردند آی حسین... این ناله‌ات رو امروز رها کن این حنجره‌ها امروز باید بیمه بشه برا اباعبدلله .👇
. 📋 می‌دونستم بابام از سفر میاد (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ می‌دونستم بابام از سفر میاد بدونه من و زدن با سَر میاد اونجوری که روزای خوشی گذشت روزای ناخوشیم به سر میاد بعد این شبِ سیاه سحر میاد عمر بی‌کسی من به سر میاد دندون جلوییم و دیدی شکست چیزی نیست بابا دوباره در میاد دخترت صبرش و نفروخته بابا از شکایت لباش و دوخته بابا بوی سوختگی میدم من مگه نه ؟ چیزی نیست موهام یکم سوخته بابا سوالات من و کی جواب میده کی جواب به این دل کباب میده من چه آزاری بهش می‌رسونم چرا حرمله من و عذاب میده؟! حرمله خیلی بده، خیلی بده حرمله با من سَرِ لج افتاده انگاری منتظره حرف بزنم تا جواب من و با لگد بده اینا می‌خوان من و دلخونم کنن تا با مادرم معادلم کنن بگو من چیکار کنم تموم بشه بگو من چیکار کنم ولم کنن.... ✍️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 داشتی می‌رفتی از حرم، دم غروب بود داشتی می‌رفتی از حرم، دم غروب بود من و می‌بردی با خودت، اینجوری خوب بود بمیرم از عطش لبات، شبیه چوب بود دیدم خواب که دارم، میارم برات آب با سیلیِ شمر بود، پریدم من از خواب چی با زندگیم شد، رقیه یتیم شد به دندون کشیدن، تو رو مثل گرگا زورم می‌رسید کاش، به آدم بزرگا مگه میره از یاد، چه جوری هُلت داد برا تموم قافله، دعا می‌کردم سَرِ رباب، با حرمله دعوا می‌کردم گهواره‌ی اصغر و کاش، پیدا می‌کردم دیدم که سرش رو، گرفته رو دست روی نیزه با روسریِ، خودم بست داداشی نیوفتی، یه خواهر نگفتی با طعنه لگد زد، اینم یادگاری می‌گفتند می‌خواستی، عموت و بیاری می‌خندید و می‌زد، عموتم نیومد تنورِ خولی دیدنت، تازه شنیدم سنگا تو رو بوسیدنت، من نبوسیدم فداسرت کجاست تنت، دیگه بریدم غرورم شکسته، من حالم خرابه مگه عمه‌مون جاش، توو بزم شرابه تنم زرد و بی‌حسّ، سنان صدر مجلس بابایی بمیرم، سرت ضربه دیده هنوز جای لبهات، رو چوب یزیده تَوونم رو بُرده، سر نیزه خونده ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 صدر نشین مجلس (س) (ع) (س) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یه روزی چندتا از این نامردا دور معاویه رو گرفته بودند؛ هرکدوم یه حرفی می‌زدند، هرکدوم یه پیشنهادی می‌دادند. همچین که مغیره شروع کرد حرف بزنه یهو امام حسن حرفش و قطع کرد، نذاشت مغیره ادامه بده گفت:« تو دیگه حرف نزن، تو همون کسی هستی که توو کوچه‌ها... مگه من یادم میره چه جوری مادر ما رو می‌زدی، حالا اومدی اینجا صدر جلسه می‌خوای پیشنهاد بدی، حرف بزنی»... همچین که شروع کرد این سر رو ببوسه، از پیشونی شروع کرد بوسه بزنه؛ تا رسید به چشمای ابی عبدالله، رسید به گونه‌های باباش، همچین که این لبها رو رو لبهای باباش گذاشت گفت:« بابا جان! دیگه لبی برات نمونده بخوام ببوسم. حالا می‌فهمم اون نامرد دیروز توو مجلس همینجوری چوبش بالا میبرد رو لبهات می‌زد»... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ این کانال3هزارنفری گرامی می داریم ■■■■■■■کانال ایتا 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/madahanpirbakran ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج
. 📋 ای خوش آن روزی که ما در خانه مادر داشتیم حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ای خوش آن روزی که ما در خانه مادر داشتیم دیده از دیدار رخسارش منوّر داشتیم هر کسی جسم عزیزش روز بردارد، ولی ما که جسم مادر خود را به شب برداشتیم کاش آن روزی که مادر گفت: پهلویم شکست ما دَمِ در، حق حفظ جان مادر داشتیم کاش آن روزی که تنها مادر ما را زدند ما یکی را در میان کوچه، یاور داشتیم *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 به بابات قول ندادی ناله نزنی؟! (س) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ همچین که این تابوت و وسط حیاط خونه گذاشته یه نگاهی امیرالمومنین به دور و برش کرد دید کسی نیست کمک علی کنه؛ صدا زد:« حسنم! بدو برو سلمان و خبر کن، سلمان بیاد کمک علی کنه». سلمان میگه:« توو خونه نشسته بودم دیدم در خونه رو توو دل شب یکی داره می‌زنه، تا در و باز کردم دیدم امام حسن سر به دیوار گذاشته... - سلمان! بدو بیا بیچاره شدیم، سلمان!. سلمان! بدو بیا کمک بابام کم. ـ چی شده حسن جان؟! چرا اینجوری بی‌تابی می‌کنی؟! خبری شده توو دل شب؛ چی شده آخه؟! - صدا زد:« سلمان! بابام همه هستیش و امشب می‌خواد ببره دفن کنه، فقط زود خودت و برسون». سلمان میگه:« وقتی وارد خونه‌ی علی شدم دیدم خونه بهم ریخته‌ست؛ یه تابوت وسط حیاطه، یه طرف امیرالمومنینه، یه طرف حسینه، زینبین یه طرف. امیرالمومنین تا نگاهش به من افتاد من و بغلم کرد:« سلمان! دیدی چه طور شد؟! دیدی چه بلایی سر علی آوردن»؟! سلمان میگه:« با امیرالمومنین دوتایی، کمک کردیم تابوت و بلند کردیم. جلوی تابوت امیرالمومنین، من و بچه‌ها هم عقب تابوت از در خونه شبونه بیرون زدیم. امیرالمومنین به بچه‌هاش فرمود:« بچه‌های فاطمه، باید قول بدید کسی بلند بلند گریه نکنه. اگه می‌خواین دنبال تابوت مادرتون بیاین باید به بابا قول بدین». راه افتادن توو این کوچه‌ها، امیرالمومنین آروم آروم داره زمزمه می‌کنه:« به عزّت و شرف لا اله الا الله». اما سلمان میگه:« یه نقطه از کوچه که رسیدیم، دیدم امام حسن رو زمین نشست. دستاش و رو سرش گذاشته، داره هی داد می‌زنه میگه:« مادر!»... زیر بغلای حسن و گرفتم، حسن جان! مگه به بابات قول ندادی ناله نزنی»؟! - صدا زد:« سلمان! چی میگی؟! اون چیزی که من توو این کوچه‌ها، همین جا، همین نقطه دیدم هیچکی ندیده؛ نه بابام دیده، نه حسین دیده. یه چیزی بین من و مادره فقط به خودت میگم بابام نفهمه. سلمان! همین جا بود دیدم مادرم زمین خورد... سلمان! همین جا بود مادرم صدا زد:« حسن جان! گوشواره‌م»... به یک ضربت دو سیلی خورد زهرا یکی از ضرب دست و وان یک ز دیوار ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 استراحت نداشت مادر ما ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ استراحت نداشت مادر ما خواب راحت نداشت مادر ما مادرم دلشکسته می‌خوابید می‌شد از درد خسته می‌خوابید با سرِ نیمه بسته می‌خوابید اکثراً هم نشسته می‌خوابید ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ این کانال3هزارنفری گرامی می داریم ■■■■■■■کانال ایتا 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/madahanpirbakran ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج